ماهان شبکه ایرانیان

مراقبت نفس با دعا و نیایش

روایتی را مرحوم کلینی (رضوان الله علیه) در جلد دوم کافی در بحث الاخلاص نقل کرده است[۱] که «مَنْ أَخْلَصَ‏ لِلَّهِ‏ أَرْبَعِینَ‏ صَبَاحاً فَجَّرَ اللهُ یَنَابِیعُ الْحِکْمَةِ‏»؛[۲] از قلب او بر لسانش جاری میشود

روایتی را مرحوم کلینی (رضوان الله علیه) در جلد دوم کافی در بحث الاخلاص نقل کرده است[1] که «مَنْ أَخْلَصَ‏ لِلَّهِ‏ أَرْبَعِینَ‏ صَبَاحاً فَجَّرَ اللهُ یَنَابِیعُ الْحِکْمَةِ‏»؛[2] از قلب او بر لسانش جاری میشود. این دستور را به ما دادند. این دستور برای چیست؟ ذات اقدس الهی در قرآن کریم یک ادعا و یک راه‌حلّ دارد. در قرآن فرمود: ما حرف‌های نو و تازه داریم؛ یعنی شما در مشرق عالم بروید مغرب عالم بروید، این حرف‌هایی که ما می‌گوییم، کسی نگفته و نمی‌گوید؛ این حرف‌های تازه است، این ادعای قرآن است. دارد: ﴿یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ﴾، یک؛ ﴿وَ الْحِکْمَةَ﴾، دو؛ ﴿وَ یُزَکِّیهِمْ﴾،[3]سه؛ اینها را انبیای قبلی هم گفتند تا انسانها شنیدند. این چهارمی: ﴿وَ یُعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ﴾؛[4]یعنی ما چیزهایی به شما می‌دهیم نه تنها شما نمی‌دانید؛ بلکه نمی‌توانید یاد بگیرید. این «کان» منفی، آن اثر را دارد. یک وقت می‌گوید: ﴿عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ﴾؛[5]می‌گوید که خدا انسان را چیزی یاد داد که او نمی‌دانست، ممکن است بگوید که من خودم اگر تلاش و کوشش می‌کردم یاد می‌گرفتم؛ اما هم به پیغمبر (علیه و علی آله آلاف التّحیة و الثّناء) این مطلب را فرمود، هم به ما. هم به آن حضرت فرمود: ﴿وَ عَلَّمَکَ مَا لَمْ تَکُن تَعْلَمُ﴾[6] نه «ما لم تعلم»؛ یعنی چیزهایی ما به تو گفتیم که تو آن نبودی که یاد بگیری، ولو خیلی باهوش، با استعدادی! این «کان» منفی آن اثر را دارد، «وَ عَلَّمَکَ ما لم تعلم» نیست، ﴿مَا لَمْ تَکُن تَعْلَمُ﴾ است. نسبت به ما هم همین طور است، فرمود: ﴿وَ یُعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ﴾؛[7] یعنی شما جوامع بشری آن نیستید که یاد بگیرید؛ برای اینکه ما از گذشته خبر می‌دهیم، گذشته در دسترس شما نیست. از آینده خبر می‌دهیم، آینده در دسترس شما نیست. شما چه می‌دانید بعد از مرگ چه خبر است! چه می‌دانید قبل از خلقت آسمان و زمین چه بود؟ چه راهی دارید برای تشخیص آن؟ و چه راهی دارید برای تشخیص حقیقت انسانیت، این روحتان که ﴿نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی﴾.[8] در جریان حج فرمود این کعبه طوری است که خدای سبحان فرمود: ﴿فِیهِ آیَاتٌ بَیِّنَاتٌ﴾،[9]کسانی دور آن گشتند که شما اصلاً خبر ندارید. در ساخت و ساز این کعبه هم نکته‌ای است که بعد حالا ممکن است که عرض بشود. حرمت این کعبه به همان انتساب اوست که خانه خداست. خواستند این کعبه را پارچه‌های ابریشمی و زربافت تزیین کنند با سنگ‌های قیمتی تزیین کنند، در زمان حکیم سنایی این قصّه مطرح شد. ایشان گفت: کعبه احتیاجی به پارچه‌های قیمتی و سنگ‌های قیمتی ندارد: «کعبه را جامه کردن از هوس است» می‌خواهی چکار بکنی کعبه را؟ با چه می‌خواهید آن را زینت بدهید؟ با طلا می‌خواهید زینت بدهید؟

کعبه را جامه کردن از هوس است ٭٭٭ یاء بیتی جمال کعبه بس است[10]

کعبه یک زینت دارد و آن «یاء» است که خدا فرمود: ﴿أَن طَهِّرَا بَیْتِیَ﴾،[11] این «یاء» کعبه را زینت داد، تمام زینت‌های عالم جمع بشود، مثل این یک «یاء» نمی‌شود. به ابراهیم و اسماعیل(سلام الله علیهما) فرمود: خانه مرا طاهر کنید! «یاء بیتی جمال کعبه بس است»؛ چون خدا فرمود: ﴿أَن طَهِّرَا بَیْتِیَ﴾. این یک «یاء» را به ما هم داده است، فرمود: ﴿نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی﴾. اگر در بعضی از روایات فرمود: حرمت مؤمن مثل حرمت کعبه است یا بالاتر است،[12] به احترام همان یک «یاء»ای است که ما با خدا ارتباط داریم. اگر ـ إن‌شاءالله ـ این را حفظ کردیم، می‌شویم محترم؛ اما اگر ـ خدای ناکرده ـ این را حفظ نکردیم، دیگر حرمتی نداریم.

به ما فرمود ما چیزهایی را یاد انسان می‌دهیم که انسان نمی‌تواند یاد بگیرد. از گذشته خبر می‌دهیم چه راهی قبل از خلقت ما داریم تشخیص بدهیم که چیست! چه راهی بعد از فروپاشی نظام خلقت داریم که بفهمیم! فرمود کلّ این صحنه را ما بساط آن را برمی‌چینیم: ﴿یَوْمَ نَطْوِی السَّماءَ کَطَیِّ السِّجِلِّ لِلْکُتُب‏﴾؛[13] «سجلّ»؛ یعنی طومار. این کاغذی که نوشته است امضا کردند، این را  طومار نمی‌گویند؛ وقتی لوله شد، می‌شود طومار. فرمود ما بساط عالم را مثل این لوله کاغذ جمع می‌کنیم، آسمانی نمی‌ماند: ﴿تَرَی الشَّمْسَ﴾[14] کذا، «قمر» کذا.[15] کلّ این صحنه را فرمود ما جمع می‌کنیم،[16] لوله می‌کنیم، دوباره بساط دیگر پهن می‌کنیم. ما از این چه می‌فهمیم؟ چه خبر است؟ چه می‌شود؟ لذا در بخش چهارم فرمود ما حرف‌های نو داریم: ﴿وَ یُعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ﴾، شما نمی‌توانستید یاد بگیرید. تو ای پیغمبر هم نمی‌توانی یاد بگیری، ائمه هم نمی‌توانند یاد بگیرند، شاگردان آنها هم نمیتوانند. ما به شما می‌گوییم شما به وسیله ائمه و اهل بیت به مردم می‌گویید، مردم هم کم و بیش یاد می‌گیرند. این چه راهی دارد که ما با این راز و رمز آشنا بشویم؟ این چندین راه دارد. مهم‌ترین راهش همین اربعین‌گیری است که انسان چهل شبانه‌روز مواظب چشم و گوش خود باشد، مواظب خوراک خود باشد. در بعضی از روایات مرحوم کلینی[17] و دیگران(رضوان الله علیهم)[18] نقل کردند که به ائمه(علیهم السلام) عرض کردند که چرا بعضی از دعاهای ما مستجاب نمی‌شود؟ حضرت آن بخش‌ها را فرمودند که نه، دعا یقیناً مستجاب می‌شود؛ برای اینکه اگر همان شیء مصلحت باشد انجام می‌دهند. اگر نباشد، سیّئه‌ای از سیّئات را می‌آمرزد، نباشد حسنه‌ای بر حسنات افزوده می‌کنند، نباشد یک خیر دیگری می‌رسانند؛ به هر حال ممکن نیست دستی به طرف خدا دراز بشود و ناامید برگردد، این یک سلسله از روایات.

در بعضی از روایات، ائمه فرمودند: «لِأَنَّکُمْ تَدْعُونَ مَنْ لَا تَعْرِفُون‏»،[19] اصلاً شما نمی‌دانید که چه می‌گویید! از چه کسی می‌خواهید! این اگر نظر شریفتان باشد در بعضی از بحث‌های همین ایام به عرض شما رسید، این بخش پایانی سوره مبارکه «یوسف»، یک زنگ خطری است برای ما. فرمود: ﴿وَ ما یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلاَّ وَ هُمْ مُشْرِکُونَ﴾؛[20] اکثر مؤمنین یک پرده شرکی دارند. این چیست؟ آن موحّد خاص اگر از خدا چیزی بخواهد یقیناً مستجاب است. آن را مرحوم کلینی نقل کرد که فرمود: «الدُّعَاءُ کَهْف‏ الْإِجَابَةِ کَمَا أَنَّ السَّحَابَ کَهْفُ الْمَطَرِ»؛[21]فرمود: شما این باران را از این ابرها می‌بینید، اجابت هم از همین دعاهاست. دعا باعث اجابت است، همان طوری که این ابرهای پربار باعث بارش است؛ «الدُّعَاءُ کَهْف الْإِجَابَةِ کَمَا أَنَّ السَّحَابَ کَهْفُ الْمَطَرِ». این را موجب کلینی در باب دعای جلد دوم کافی از ائمه(علیهم السلام) نقل کرد، «الدُّعَاءُ کَهْف الْإِجَابَةِ کَمَا أَنَّ السَّحَابَ کَهْفُ الْمَطَرِ». فرمود: «لِأَنَّکُمْ تَدْعُونَ مَنْ لَا تَعْرِفُون‏»، به امام عرض کردند این چه آیه‌ای است که خدا در قرآن فرمود: ﴿وَ ما یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلاَّ وَ هُمْ مُشْرِکُونَ﴾؟ فرمود همین که می‌گویید، اوّل خدا، فلان شخص دوم؛ اگر فلان شخص نبود، مشکل ما حلّ نمی‌شد![22] منتها یک شرک ضعیفی است که آثار شرک قوی بر آن بار نیست.

ما چه کار کنیم! که از آن ﴿وَ یُعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ﴾ برخوردار بشویم؟ فرمود ما چند تا حرف داریم: یکی اینکه موجود، تنها محسوس نیست، مادی نیست، موجودِ غیر محسوس هم داریم. دیگر اینکه علم تنها تجربه و آزمایش و آزمایشگاه نیست. شفای بیماری‌ها هم تنها از آزمایشگاه موش برنمی‌آید. یک سلسله بیماری‌هایی است که آزمایشگاه موش می‌تواند جواب بدهد؛ اما یک سلسله بیماری‌هایی است که آزمایشگاه موش جواب نمی‌دهد. ما به دنبال کدام آزمایشگاه باشیم؟ آن غرور، آن خودخواهی، آن طمع، اینها را چگونه درمان کنیم؟ همه این بیماری‌ها را آزمایشگاه موش که جواب نمی‌دهد. این فنّ شریف طب در حدّ بیطاری آمده! چون انسان نزد اینها حیوانی است که حرف می‌زند، همین! آن «یاء» در ﴿بَیْتِیَ﴾ فراموش شده است. مگر انسان می‌میرد؟ مگر انسان از بین میرود؟ انسان یک موجود ابدی است؛ چون «خلیفة الله» است، جای او عوض می‌شود؛ این بیان نورانی حضرت امیر است که فرمود: «وَ لَکِنَّکُمْ تَنْتَقِلُونَ مِنْ دَارٍ إِلَی دَار».[23]

پس موجود دو قسم است: مجرد و مادّی. راه علم هم تجربه حسّی است هم تجرید عقلی است که در آزمایشگاه نمی‌گنجد. مطلب سوم را هم که قرآن به ما آموخت، فرمود چیزهایی است که اگر به جای دیگر بگویید می‌شود افسانه؛ اما حرف حقیقت است و آن این است که فکر حرام، غذای حرام، اندیشه حرام، جلوی فهم را می‌گیرد. نمی‌گذارد که آدم درست بفهمد. این را شما برای عده‌ای بگویید می‌گوید افسانه است. آن همه براهین را وجود مبارک حسین بن علی در روز عاشورا اقامه کرد، فرمود: مردم! در شرق و غرب عالم پسر دختر پیغمبر غیر از من کسی را سراغ دارید؟! من مشکل سیاسی دارم؟! مشکل عبادی و فقهی دارم؟! بدعتی گذاشتم؟! اینکه نیست. مشکل سیاسی دارم که عده‌ای را علیه شما شوراندم، این هم که نیست. گفتید اجباراً باید بیعت کنید ما گفتیم اجباراً بیعت نمی‌کنیم، ما که کاری با شما نکردیم. نه مشکل سیاسی داریم، نه مشکل اخلاقی داریم، نه مشکل مالی داریم، نه مشکل اقتصادی داریم، مشکل هیچ چیزی نداریم. می‌گویید اینجا نمانم، اجازه بدهید من دست زن و بچه‌ام را بگیرم بروم جای دیگر. همه احتجاج‌ها را کرد. بعد فرمود: سرّ اینکه شما حرف‌های مرا نمی‌فهمید برای اینکه شکم شما از حرام پر شده است.[24] این حرف‌ها را شما برای یک عده نقل کنید می‌گویند افسانه است! غذا چه کاری به فهم دارد؟ خیلی از مسائل است انسانی که از راه حرام تغذیه کرده یا چشم او حرام بود یا گوش او حرام بود، آهنگ حرام شنید، غیبت شنید؛ این روح آن لیاقت را ندارد که این معارف را درک کند. این یک اربعین می‌خواهد. اگر سی روز ماه پربرکت ذیقعده را رعایت بکنیم؛ آن وقت آن ده روز ذی‌حجه را مجاز هستیم که بین نماز مغرب و عشا این دعا را بعد از آن «حمد» و سوره بخوانیم: ﴿وَ وَاعَدْنَا مُوسَی ثَلاَثِینَ لَیْلَةً وَ أَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِیقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِینَ لَیْلَةً﴾؛ همان راه را طی کنیم. به ما گفتند این راه هست؛ حالا مراحل بالاتر آن برای آنهاست، مراحل میانی و پایین‌تر آن برای ماست. این راه انبیاست. اینکه گفتند شما تأسّی کنید یعنی چه؟ پس معلوم می‌شود این راه‌ها رفتنی است. حالا کسی که نگفته ـ معاذالله ـ انسان با درس و بحث به نبوت می‌رسد به رسالت می‌رسد! اینها اصلاً راه فکری ندارد.

ببینید تعبیر قرآن کریم چقدر فرق می‌کند. آن جایی که راه فکری دارد از آن به علم یاد می‌کند، آن جایی که راه فکری ندارد، از آن به کار خود تعبیر می‌کند. جریان داود (علیه و علی آله آلاف التّحیة و الثّناء) که رهبر انقلاب بود، ﴿قَتَلَ دَاوُدُ جَالُوتَ﴾،[25]حکومتی تشکیل داد. خدای سبحان در این بخش دو تا کار برای او انجام داد: یکی اینکه زره‌بافی را به او یاد داد؛ دیگر اینکه آهن سرد و سخت را در دست او نرم کرد. زره‌بافی صنعت است علم است، آدم می‌تواند یاد بگیرد؛ چه اینکه عده‌ای یاد گرفتند و ساختند و می‌سازند. اما یک آهن سرد در دست کسی نرم بشود، این راه فکری ندارد. نمی‌شود درس بخوانند بگویند آقا تو چه کار کردی که آهن را نرم کردی! این صغری ندارد، کبری ندارد، موضوع ندارد، محمول ندارد، علم نیست؛ لذا در جریان زره‌سازی فرمود: ﴿وَ عَلَّمْنَاهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَکُمْ لِتُحْصِنَکُم مِن بَأْسِکُمْ﴾؛[26]ما زره‌بافی را به او یاد دادیم؛ یعنی علم است، شما هم می‌توانید یاد بگیرید؛ اما این آهن را ما به او یاد ندادیم که چگونه این آهن را نرم کند، فرمود: ﴿وَ أَلَنَّا لَهُ الْحَدِیدَ﴾؛[27] ما آهن را در دست او نرم کردیم. این راه فکری ندارد، تا کسی از داود سؤال بکند که چه کار کردی؟ صغرایش چیست؟ کبرایش چیست؟ راهش چیست؟ این راه را خدا به ما می‌دهد.

دعای بعضی چرا مستجاب است؟ این راه فکری ندارد. یک وقت است که هواشناسی می‌گوید فلان جا نسیم حرکت کرد، بعد ابر تولید کرد، این نسیم قدری تُند شد، این ابرها را تحریک بیشتری کرد، تلقیح شدند، باردار شدند، مسئول شدند: ﴿وَ أَرْسَلْنَا الرِّیاحَ لَواقِحَ﴾؛[28]هم کشاورزی‌ها، را گیاه‌ها را تغذیه کردیم، هم در فضا اینها را تلقیح کردیم. این راه علمی است؛ لذا ممکن است کسی باران مصنوعی بسازد. اما فرمود: ﴿وَ أَ لَّوِ اسْتَقَامُوا عَلَی الطَّرِیقَةِ لَأَسْقَیْنَاهُم مَاءً غَدَقاً﴾؛[29] هوا صاف است، ابری در کار نیست، نسیمی در کار نیست، ﴿وَ أَرْسَلْنَا الرِّیاحَ لَواقِحَ﴾ نبوده، فرمود: تو دعا بکن به عنوان نماز استسقاء من باران می‌فرستم. فرمود شما اگر آدم خوبی باشید ما به اندازه کافی باران می‌فرستیم. خدا مرحوم بوعلی را غریق رحمت کند! از بزرگان حکمای شیعه است، ایشان در قوی‌ترین کتابش که شفا است، می‌گوید: «دع هؤلاء المتشبهة بالفلاسفة» اینهایی که فیلسوف نیستند، شبیه فیلسوف هستند، منکر نماز استستقاء هستند، اینها را رها کن! آنکه نمی‌تواند بفهمد که بین دعا و آمدن باران، چه پیوند عمیق علمی است، او را رها کن. این بیان قرآن کریم است که فرمود: اگر مردم نه بیراهه بروند نه راه کسی را ببندند، ما یقیناً به اندازه کافی باران می‌فرستیم؛ ﴿وَ اللَّهُ یَقُولُ الْحَقَّ﴾،[30] یک؛ ﴿مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّهِ قِیلاً﴾،[31] این دو. فرمود اگر اینها روبهراه باشند، همین! نه بیراهه بروند نه راه کسی را ببندند؛ نه بانک حرام داشته باشند، نه رشوه باشد نه رومیزی باشد نه زیرمیزی باشد؛ نه اختلاس باشد، نه نجومی باشد، ما باران به اندازه کافی می‌فرستیم. این است! ﴿وَ أَ لَّوِ اسْتَقَامُوا عَلَی الطَّرِیقَةِ لَأَسْقَیْنَاهُم مَاءً غَدَقاً﴾ این است.

بعد فرمود این چاه‌هایی هم که دارید، اگر ما دستور بدهیم که دو سه کیلومتر پایین‌تر بروند، چه کار می‌کنید؟ ﴿قُلْ أَرَأَیْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُکُمْ غَوْراً فَمَن یَأْتِیکُم بِمَاءٍ مَعِینٍ﴾،[32] حالا شما دلتان به این چاه‌ها خوش است. الآن می‌بینید این نیروی انتظامی برادران ناجا همه این راه‌ها را تنظیم می‌کنند که کجا دوراه است، کجا سه‌راه است، کجا ورود ممنوع است، کجا ورود ممنوع نیست، اینها را ما روی زمین می‌فهمیم. فرمود: مأموران ما در زیر زمین: ﴿فَسَلَکَهُ یَنابیعَ﴾؛[33]باران که می‌آید مأموران ما در زیر زمین تنظیم می‌کنند، کجا باید نزدیک باشد، کجا باید دور باشد، کجا عبور ممنوع است، کجا سه‌راهی است، کجا چهارراهی است، کجا باید جایی باشد که بجوشد چشمه بشود در بیاید، کجا باید در دسترس باشد با چاه بتوانند آب در بیاورند. ما مسلک‌ها، عبورها، ورودها، ورود ممنوع‌ها را در زیر زمین تنظیم کردیم. الآن این «چشمه اعلی» قرن‌هاست که دارد می‌جوشد این از لجن‌ها بیرون می‌آید، این لوله‌کشی که نیست، شفاف بیرون می‌آید، از راه گِل بیرون می‌آید، از لجن بیرون می‌آید. اینجا که لوله‌کشی نیست. چطور این شیر را فرمود: بین فرث و دم، شیر شفاف گوسفند ماده، شتر ماده، گاو ماده را خود انسان، این شیر را ما می‌جوشانیم بین فرث و دم،[34] آنجا هم از بین لجن، شفاف! فرمود: اینها را مدبّرات ما انجام می‌دهند.

اگر دستور بدهیم این آب‌هایی که در دسترس چاه شماست، یکی دو کیلومتر پایین‌تر بروند شما به چه وسیله‌ای میتوانید چاه بکَنید و آب در بیاورید؟ پس بالا باران به دستور خدا، پایین به دستور خداست؛ این راه علمی ندارد. ﴿قُلْ أَرَأَیْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُکُمْ غَوْراً﴾؛ یعنی فرو برود، ﴿فَمَن یَأْتِیکُم بِمَاءٍ مَعِینٍ﴾. «ماء مَعین» آبی است که «تراه العیون و تناله الدلاء»؛ «مَعین»؛ یعنی این! که هم چشم آن را ببیند و هم دلو به آن برسد. یکی از القاب نورانی حضرت حجت(سلام الله علیه) ماء مَعین است. علمایی که شاگردان حضرت هستند، آنها را هم می‌گویند ماء مَعین؛ یعنی آب حیات هستند که «تناله الدلاء و تراه العیون».

بنابراین این راه چهارم که فرمود: ﴿وَ یُعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ﴾، یعنی هیچ جا نیست. «شَرِّقَا وَ غَرِّبَا»، این بیان را هم مرحوم کلینی نقل کرده است که امام(سلام الله علیه) فرمود: مشرق بروید مغرب بروید: «فَلَا تَجِدَانِ عِلْماً صَحِیحاً إِلَّا شَیْئاً خَرَجَ‏ مِنْ‏ عِنْدِنَا أَهْلَ الْبَیْتِ»؛[35] این راه‌ها هم هست...آن‌گاه نه بیراهه می‌رویم نه راه کسی را می‌بندیم، احدی هم توان آن را ندارد که با تحریمش، با مشکلات اقتصادی، جامعه را ملتهب بکند. اینها خاصیت همین بیانات نورانی ائمه(علیهم السلام) است. حالا اگر آن یک «یاء» را خدا به کعبه داد و این طور شد مزار عده‌ زیادی، این یک «یاء» را به ما هم داد. چرا ما این گونه نباشیم؟ چرا به جایی برسیم که ذات اقدس الهی ـ معاذالله ـ این «یاء» را قطع کند بگوید: ﴿أُولئِکَ کَالأنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ[36]این راه باز است. حالا که راه باز است چرا ما از این عظمت و جلال و شکوه بهره نگیریم؟

پی نوشت ها


[1] الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج، ص؛ «عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: مَا أَخْلَصَ الْعَبْدُ الْإِیمَانَ بِاللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَرْبَعِینَ یَوْماً أَوْ قَالَ مَا أَجْمَلَ عَبْدٌ ذِکْرَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَرْبَعِینَ یَوْماً إِلَّا زَهَّدَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِی الدُّنْیَا وَ بَصَّرَهُ دَاءَهَا وَ دَوَاءَهَا فَأَثْبَتَ الْحِکْمَةَ فِی قَلْبِهِ وَ أَنْطَقَ بِهَا لِسَانَه‏».

[2] ملاذ الاخیار فی فهم تهذیب الاخبار، ج14، ص347

[3] سوره بقره، آیه129.

[4] سوره بقره، آیه151.

[5] سوره علق، آیه5.

[6] سوره نساء، آیه113.

[7] سوره بقره، آیه151.

[8] سوره حجر، آیه29؛ سوره ص، آیه72.

[9] سوره آل عمران، آیه97.

[10] سیر العباد الی المعاد(سنایی ـ چاپ تهران)، ص 101.

[11] سوره بقره، آیه125.

[12] الخصال، ج1، ص27؛ «الْمُؤْمِنُ أَعْظَمُ حُرْمَةً مِنَ الْکَعْبَة».

[13] سوره انبیاء، آیه104.

[14] سوره کهف، آیه17.

[15] سوره قمر، آیه1؛ ﴿وَ انْشَقَّ الْقَمَر﴾؛ سوره قیامت، آیه8؛ ﴿وَ خَسَفَ الْقَمَر﴾.

[16] سوره قیامت، آیه9؛ ﴿وَ جُمِعَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَر﴾.

[17] الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج2، ص486.

[18] عدة الداعی و نجاح الساعی، ص21؛ وسائل الشیعة، ج7، ص82.

[19] فلاح السائل و نجاح المسائل، ص107.

[20] سوره یوسف، آیه106.

[21] الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج2، ص471.

[22] تفسیر نور الثقلین، ج2، ص476.

[23] الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج‏1، ص238.

[24] بحار الأنوار(ط ـ بیروت)، ج45، ص8.

[25] سوره بقره، آیه251.

[26] سوره انبیاء، آیه80.

[27] سوره سبأ، آیه10.

[28] سوره حجر، آیه22.

[29] سوره جن، آیه16.

[30] سوره احزاب، آیه4.

[31] سوره نساء, آیه122.

[32] سوره ملک، آیه30.

[33] سوره زمر، آیه21.

[34] سوره نحل، آیه66.

[35] بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد صلی الله علیهم، ج‏1، ص10.

[36] سوره اعراف، آیه179.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان