ماهان شبکه ایرانیان

بیژن بیرنگ: سرمایه‌های ملی ما امثال فردوسی‌اند نه سلبریتی‌ها

خبرگزاری تسنیم: 69 ساله شده و سال‌هاست برنامه‌ای به نام و ایده او روی آنتن تلویزیون ندیده‌ایم. کارگردان، نویسنده و تهیه‌کننده خلاقی که تلویزیونی‌ها هم او را به عنوان برنامه‌ساز و مجموعه‌ساز می‌شناسند. نامش را بار‌ها به عنوان کارگردان "خانه سبز" و تهیه‌کنندگی "تولدی دیگر" و "خانه شیرین" دیده‌ایم؛ بیژن بیرنگ...! بیرنگ بعد از تجربه ساخت "چاق و لاغر" برای کودکان در دهه شصت، "همسران" و "خانه سبز"، برنامه تلویزیونی "باز هم زندگی" را کارگردانی کرد که خودش به عنوان مجری با اجرایی متفاوت ظاهر شد. او سال‌ها با رضا ژیان، مسعود رسام و بهروز بقایی همکار بود که آثاری ماندگار برای تلویزیون به یادگار گذاشتند. بیرنگ البته از فضای سینما و نمایش خانگی هم فاصله نداشت و آثاری، چون "عشق تعطیل نیست" و "هی‌جو" را نویسندگی کرد و "شام ایرانی"، "قصه عشق" و "سیندرلا" را نیز جلوی دوربین برد. اما امروز بعد از مدتی تدریس در دانشگاه و نویسندگی برای چند آثار نمایش خانگی، کاری برای تلویزیون و سینما انجام نمی‌دهد و با کوله‌باری از تجربه، خانه‌نشین شده است.

او درباره سینما و تلویزیون نکات جالبی را مطرح می‌کند که دغدغه بسیاری است؛ در یکی از بخش‌های مهم این مصاحبه، "بیژن بیرنگ" به این نکته اشاره می‌کند که: "برخی از نویسندگان ما خجالت می‌کشند بگویند ما ایرانی هستیم. یا سینماگرهایمان گاهی خجالت می‌کشند پرچم ایران را به اهتزاز درآورند. در صورتیکه یک فیلم آمریکایی می‌بینید همواره پرچم آمریکا به اهتزاز درمی‌آید؛ سینمایی که پرافتخار است، وارد مسائل روانشناختی، اجتماعی، سیاسی و آرمان‌گرایانه می‌شود. بالاخره ما که سینما را اختراع نکردیم سینما اختراع شده و از آن استفاده می‌کنیم. تلویزیون هم اختراع شده که یکسری اصول دارد؛ یکی از اصولی که می‌تواند سینما و حتی تلویزیون را به سرمنزلی برساند هدف‌گذاری و رویاپردازی است. یعنی بایستی آنقدر هوشمندانه و هنرمندانه برای مخاطب آینده‌سازی انجام دهیم".

مشروح گفتگوی با بیژن بیرنگ نویسنده، تهیه‌کننده و کارگردان پیشکسوت سینما و تلویزیون در ادامه بخوانید:

دوره من گذشته، چون برای مدیران تلویزیون جذابیت نداریم

*به عنوان مقدمه بفرمایید این‌روز‌ها که "بیژن بیرنگ" قدری از فضای برنامه‌سازی و مجموعه‌سازی تلویزیون فاصله گرفته، چکار می‌کند؟

این روز‌ها کار خاصی نمی‌کنم؛ یعنی از سال 80 به بعد کاری نمی‌کنم. خودم هم نمی‌دانم چرا آنقدر کمرنگ و بیکار شده‌ام. فکر می‌کنم دوره "بیژن بیرنگ" و امثالهم گذشته است. دوره من گذشته یعنی اینکه شاید برای مدیران تلویزیون آنقدر جذابیت نداریم. لابد جذابیت داشتیم یقیناً به سراغ ما می‌آمدند. دوره من گذشته یعنی اینکه فضای کار‌هایی که می‌کردیم، چون ارتباط‌مان با مخاطب قطع شده و امروز دوباره بخواهیم این ارتباط را با مخاطب داشته باشیم نیاز به یکسری تجربه‌های جدید دارد که قاعدتاً کسی حاضر نیست وارد این مقوله بشود و اجازه تجربه‌های جدید بدهد.

برای اینکه با مخاطب ارتباط برقرار کنیم باید دوباره با آن‌ها آشتی کنیم. دوباره میدان‌های جدید را تجربه و آزمون و خطا بدهیم. چرا که در آن حیطه‌ای که می‌خواهیم برنامه‌سازی کنیم و حرف‌های جدی بزنیم که پاسخگوی نیاز‌های جامعه باشد و راه‌حل به مخاطب ارائه دهد نیازمند انسجام در ارتباط دوباره با مخاطب است. این فضا نیاز به سعه‌صدر و امکانات دارد و الان رسانه‌ای، چون تلویزیون پول کافی و زمان مقتضی را برای چنین اتفاقاتی ندارد قاعدتاً دوره من گذشته است. در این راستا آدم‌های دیگر به سادگی می‌آیند کار می‌کنند و به سادگی نیاز‌های سازمان صداوسیما، سینما و مردم را جواب می‌دهند. مخاطب هم پیدا می‌کنند، ولی لزوما اینکه بتوانند روی مخاطب تأثیر بگذارند این یک مقوله دیگری است.

بخش خصوصی به دنبال گارانتی فروش است

*مخاطب این سوال را می‌پرسد که این برخورد را تلویزیون با "بیژن بیرنگ" انجام داد چرا از سینما فاصله گرفتید؟

سینما مقوله پیچیده‌ای است. سینما جایی است که با بخش خصوصی، تهیه‌کننده خصوصی و سرمایه‌گذار خصوصی در ارتباط هستید. آن‌ها قاعدتاً ترجیح می‌دهند کار‌هایی را انجام دهند که تجربه شده است. مثلاً یک جنس کمدی‌ها و نوع فیلم‌های جدی اجتماعی می‌فروشد که لزوماً اهداف من برای کار نیستند در نتیجه من باید گونه کاری و راه حل دیگری پیدا کنم. خداوند این شانس را داده در هر زمانی که کار کردم یک راه حل جدید، فکر نو و کار خاص را تجربه کردم. بخش خصوصی وارد تجربه‌های جدید نمی‌شود. دنبال راهی می‌رود که گارانتی فروش دارد.

سلیقه من این سینما نیست

*در لا به لای صحبت‌هایتان به سه مقوله لزوما کار‌هایی که انجام می‌شوند لزوما روی مخاطب تأثیر نمی‌گذارند یا جایی گفتید این آثاری که ساخته می‌شوند جزو اهداف من نیستند و سومین مقوله‌ای که اشاره کردید به گارانتی فروش برمی‌گردد. در این باره توضیح دهید؟

فیلمی ساخته می‌شود و تماشاگر استقبال می‌کند؛ در این‌جا تکنیک و محتوا حائز اهمیت نیست و تهیه‌کننده بیشتر به آن گارانتی فروش توجه می‌کند. تکرار این مضمون‌ها و نگرش‌ها در سینما به این خاطر است. اینکه می‌گویم جزو اهداف من نیست؛ یعنی نگاه من به کمدی یک ماجرای دیگری است. نگاهم به سینما این است که ما فیلم خوب بسازیم. فیلم خوب نه به این معنا که در مملکت ما رایج شده و به آن سینمای تجربی می‌گویند. یا فیلم‌هایی را بسازیم که جوابگوی هیچ نیازی نیست. چرا که من تعریفم از نیاز انسانی، روح و روان، آرامش اجتماعی و سیاسی است. سلیقه من این سینما نیست. البته فیلمی هم که مخاطب خاص داشته باشند در واقع بیننده آنچنانی ندارد و از نظر من دور ریختن سرمایه است. چه فایده‌ای دارد ما فیلمی بسازیم کسی نبیند. یا در سینما دو سانس نمایش بدهند. این هم مورد نگاه من نیست. فیلم خوب آن فیلمی است که در هر شکلی حتی کمدی، اجتماعی، روانشناسی، حرف پاک و محتوای سالم در اختیار جامعه قرار دهد. من در این زمینه سینمای آمریکا را مصداق بارز می‌دانم.

سینمای ما اصلاً به "عشق" توجه نمی‌کند

*یعنی در این سال‌ها فیلم خوب در سینمای ایران تولید نشده است؟

خیلی کم. واقعاً اگر انصاف را رعایت کنم مصداق ندارم. اگر سینمای ایران را با سینمای خوب آمریکایی مقایسه کنیم کار‌های خوب ندیدم. یعنی یک فیلم عاشقانه خوب ندیدم در صورتیکه یکی از خصلت‌های خوب یک فیلم تأثیرگذار و رو به رشد این است که در آن "عشق" به معنای واقعی کلمه مطرح شود. اما هرچه در سینمای ایران دیدم، خیانت و ناعشقی بود و انگار فیلمسازان ما جز سیاهی چیز دیگری نمی‌بینند.

چرا یک فیلم ایرانی نمی‌سازیم تا یک ایرانی را قهرمان نشان دهد؟

*به نظرشما امروز با توجه به نیاز جامعه نیاز به چه ژانر و پرداخت سینمایی داریم؟

سینمای آمریکا. سینمای آمریکا و فرهنگ آمریکا، ترامپ و سیاستمدارهایش نیست. یک صنعت بزرگی است که ما هم داریم از آن تغذیه می‌کنیم، اروپا و همه دنیا تغذیه می‌کنند. بزرگترین عنصری که در سینمای آمریکا وجود دارد القای امید به مخاطب است. توجه به نگاه حقیقت‌جویانه به جای تأکید بر واقع‌گرایی! شما هر فیلم آمریکایی که می‌ببینید در پایان آن قهرمان داستان به موفقیت می‌رسد. دنیا را تکان می‌دهد و کائنات را کشف می‌کند. با فرهنگی که آمریکایی دارد با آن فرهنگ فیلمساز جلو می‌رود و تماشاگر را با اتفاقاتی امیدآفرین روبرو می‌کند. می‌گوید یک آمریکایی تواناست و همه کار می‌تواند انجام دهد. ما کدام فیلم را در ایران ساخته‌ایم که یک ایرانی این کار‌ها را انجام می‌دهد.

باید در سینما و تلویزیون، آینده‌سازی و رویاپروری اتفاق بیفتد

نویسندگان ما انگار خجالت می‌کشند بگویند ایرانی هستیم. این اتفاق برای سینماگر‌ها هم افتاده و انگار آن‌ها هم خجالت می‌کشند پرچم ایران را به اهتزاز درآورند. در صورتیکه وقتی یک فیلم آمریکایی می‌بینید همواره پرچم آمریکا به اهتزاز درمی‌آید. ما راجع به سینمای آمریکا صحبت می‌کنیم که پرافتخار است. وارد مسائل روانشناسی، اجتماعی، سیاسی و آرمان‌گرایی می‌شود، درست عمل می‌کند. بالاخره ما که سینما را اختراع نکردیم سینما اختراع شده و از آن استفاده می‌کنیم. تلویزیون اختراع شده و یکسری اصول دارد. یکی از اصولی که در سینما و تلویزیون به کار می‌آید هدف‌گذاری برای تصویرسازی رویاپردازانه است. یعنی سینمای ایران باید به سمتی حرکت کند که برای مخاطب آینده و رویا بسازد.

سرمایه‌گذار می‌خواهد تولیدکننده تکرار می‌کند

*قبول دارید رفته‌رفته مبتذل ساختن یا سخیف نگاه کردن به یک گرایش در سینمای ایران تبدیل می‌شود؟

من نمی‌توانم این کلمات را به کار ببرم. من می‌گویم این روند فرهنگی که در مملکت ما جا افتاده که سرمایه‌گذار این چنین پرداخت‌هایی را می‌پسندد و از تولیدکنندگان می‌خواهد این نوع مضامین و پرداخت‌ها را تکرار کنند. اینجا ذائقه مردم نابود می‌شود، اما ربطی به سینما پیدا نمی‌کند، این اتفاق به سیاستگذاری‌های کلان مملکتی برمی‌گردد.

قهرمانان فیلم‌هایمان نمی‌توانند اسطوره باشند!

*این ضعف و نقصان‌ها به مدیران فرهنگی ما برمی‌گردد؟

مدیران نه. فراتر از مدیران و به مملکت رسیده است. ما نمی‌دانیم ده سال آینده به کدام طرف حرکت می‌کنیم که رسانه‌های ما در آن جهت حرکت کنند. سینمای آمریکا از حالا می‌دانند ده سال آینده می‌خواهند چکار کنند. در واقع هر سیاست و گرایشی را هدف‌گذاری می‌کنند سینما به عنوان ابزار و وسیله به آن طرف می‌رود. بدنه سینمای آمریکا از سیاست کلی آمریکا جدا نیست. یعنی امپریالیسم آمریکا با امپریالیسم آدم‌ها و امپریالیسیم سینما و تلویزیون به هم تنیده‌اند و یک منافع مشترک دارند. ما در مملکت‌مان از این اتفاق بی‌بهره هستیم. در آمریکا هر دهه‌ای معلوم است و می‌دانند به کدام طرف می‌روند و رسانه‌ها به آن طرف حرکت می‌کنند بدون اینکه دولتی باشند. چون منافع‌شان با آن حرکتی که قرار است اتفاق بیفتد به همدیگر تنیده‌اند. بدون اینکه نقشه‌ای باشد و بدون اینکه دیکته‌ای بشود. برعکس در ایران اگر برنامه‌ریزی داریم می‌خواهیم دیکته کنیم. منافع قشر جامعه با منافع نظام گاهی در تقابل همدیگرند. پس این حرکتی صورت نمی‌گیرد و حرکت دلی اتفاق نمی‌افتد. یعنی تلویزیون برای خودش برنامه می‌سازد و سازنده هم برای اهداف خودش کار می‌کند. در آمریکا و اروپا همه قرار است به نظام امپریالیستی برسند، امپریالیسم خواستگاه و منافع همه آمریکایی‌هاست. بعد خود به خود سینما به همین طرف حرکت می‌کند و بعد فیلم‌هایی می‌سازند که قهرمانش دنیا را نجات می‌دهد. ولی ما برعکس فیلم‌هایی می‌سازیم که یک خانواده خودش را هم نمی‌تواند نجات دهد و قربانی درد و رنج و مملوء از یأس و ناامیدی است. در واقع قهرمانان فیلم‌هایمان دیگر نمی‌توانند اسطوره باشند.

سینمای ایران با تأکید بر ناامیدی و بدبختی، زیبایی کلام هم ندارد

*شما امروز می‌بینید برخی از فیلم‌ها فروش بالایی دارند آیا لزوماً معیار خوب بودن یک اثر به میزان فروش آن اثر برمی‌گردد؟

از ارائه یک پاسخ فنی و آکادمی بگذریم، چون تکنولوژی پیشرفت کرده و همه نوع کاری می‌توان انجام داد. آمریکایی‌ها و اروپایی‌ها هم به لحاظ فنی با سرمایه‌شان کارشان را پیش می‌برند. اما مسئله سر چیز دیگری است؛ ما راجع به یک فیلم خوب صحبت می‌کنیم. فیلم خوب فیلمی است که از یک داستان خوب با نگاه حقیقت‌جویانه نه واقع‌گرایانه بهره می‌برد. اصلاً سینما جای واقع‌گرایی نیست. سینما جای رویا ساختن، آینده ساختن، امید دادن و توجه به نیمه پر لیوان است. کار‌های انسانی کردن، رفتار شاعرانه و جایی است که ادبیات زیبا در آن حاکم است. وقتی یک فیلم آمریکایی می‌بینم به وجد می‌آیم که چقدر به مسائل عمیق توجه دارد و چقدر دیالوگ‌ها زیبا هستند. تکنیک را کنار بگذاریم، چون راجع به سینمای ارزان صحبت می‌کنیم. سینمایی که به دور از زرق و برق، زیبا و آرمان‌گرایانه مخاطب را با خودش همراه می‌کند. سینمایی که به مخاطب خودش می‌آموزد باید مقاوم باشد و تا رسیدن به خواسته‌هایش تسلیم نشود. ما کدام از این شاخصه‌ها را در سینمای خودمان داریم. سینمای آمریکا همیشه بر جمله تکراری "تسلیم نشو" تأکید دارد، چون فرهنگ ایرانی متکی به تسلیم نشدن و مقاوم بودن است. اما سینمای ایران می‌گوید آنقدر بدبختی‌ها زیاد است و همه‌چیز ناامیدکننده و مملوء از یأس پیش می‌رود. این سینما نه تنها پیام‌آور این اتفاقات ناراحت‌کننده است بلکه هیچ پیام، عقیده و حتی زیبایی کلام هم ندارد.

برنامه‌های تلویزیونی ما زرد شده‌اند

*یادمان می‌آید آن روز‌هایی که شما در تلویزیون برنامه‌سازی می‌کردید و تاک‌شو‌های خوبی روی آنتن بردید. تاک‌شو‌های بیست سال پیش با تاک شو‌های الان در تلویزیون چه تفاوت‌هایی دارد؟

تاک شو‌های الان زردند. یادتان هست یک زمانی می‌گفتیم نشریات زرد، برنامه‌های تلویزیونی ما به این روز افتادند. در سینما هم دچار زردی شدیم، فضای مجازی‌مان هم که در زرد بودن پیش‌قراول است.

*دلیل آن بی‌سوادی مهمانی است که دعوت می‌کنند یا مجری نمی‌تواند و دانش لازم را برای ترغیب مخاطب ندارد؛ به نظرتان چرا اینقدر برنامه‌ها بی‌محتوا شده است؟

چون مجری ما هم زرد است که اتفاق بزرگ و موثری روی آنتن رقم بخورد؛ واقعاً تنها ربطی به مجری ندارد به سیاست کلی جامعه برمی‌گردد. من احساس می‌کنم که مدیران فرهنگی ما وا داده‌اند و تسلیم زرق و برق‌های رسانه‌های غربی شده‌اند.

حرف‌های جدی و دلسوزانه اجتماعی برای مدیران جذاب نیست

*رمز موفقیت شما چه بود؛ چکار می‌کردید هم برنامه‌ها پیام داشت، هم سرگرم‌کننده بود و هم حاشیه نداشت؟

من همیشه گفته‌ام یک برنامه خوب ساخته نمی‌شود مگر اینکه یک مدیر فهمیده و با شعور وجود داشته باشد. نه البته مدیرانی که ادعا دارند دلسوز نظام هستند، اما بچه‌هایشان را به خارج می‌فرستند، برخی‌هایشان اختلاس می‌کنند و فضای پوچی را برای جامعه رقم می‌زنند. این فضا زمینه ساخت چنین آثار بی‌محتوا و بی‌تأثیری را چه در عرصه تلویزیون و چه سینما فراهم کرده است. این فضا باعث می‌شود تلویزیون وارد مجاری زرد و عوامانه شود که به اصطلاح خودشان آدم‌ها را سرگرم کنند. این اتفاق می‌افتد روی آنتن برنامه تلویزیونی که رسالت آموزش و پرورش در عین‌حال سرگرمی را برای خانواده‌ها دارد موضوعات پیش‌پاافتاده‌ای، چون ازدواج فلان بازیگر، دوزنه بودن فلان شخصیت و یا به دنیا آمدن فرزند فلان سلبرتی در کانادا مطرح می‌شوند. اینجاست که می‌گویم دوره من گذشته، چون فضایی نیست که حرف جدی و دلسوزانه برای جامعه و نیاز‌های واقعی جامعه زده شود. جایی که روح، روان و خانواده نجات پیدا کند و تربیت فرزندان به صورت اصولی و منطقی شکل بگیرد. این اتفاقات نه تنها برای مدیران جذاب نیست بلکه دردسر هم ایجاد می‌کند. آن‌ها معتقدند هرچه در سطح حرکت کنیم کمتر آسیب می‌بینیم.

*برخی اوقات هم می‌بینیم همین برنامه‌های زرد و نگاه‌های عوامانه تلویزیونی دردسر و حاشیه‌های زیادی هم برای صداوسیما و هم برای جامعه ایجاد می‌کنند...

نگاه زرد در برنامه‌های تلویزیونی راحت هم فراموش می‌شوند. از این فاجعه‌ها که این روز‌ها دائم اتفاق می‌افتد. من به نظرم یک بی‌هدفی و یک نوع یأس در کشور حاکم است. قبلا امید بود. قبلا ًما سختی‌های انقلاب را قبول می‌کردیم، سختی‌های جنگ را تحمل می‌کردیم. به رسیدن به یک شرایط خوب می‌اندیشیدم. اما این توجه به سلامتی، رفاه و آرامش یک جایگاه ویژه‌ای داشت. چرا که سلامتی تنها به جسم برنمی‌گردد؛ سلامتی به تعبیر یونسکو، وضعیتی است که انسان به لحاظ جسمی، روحی و روانی و عاطفی و مالی در رفاه باشد. و، چون ما جامعه سالمی نیستیم نه به لحاظ اجتماعی، مالی و روحی، چنین اتفاقاتی تداوم دارد.

دغدغه سینما و تلویزیون این نیست که یک جامعه سالم داشته باشیم

*آن موقع برنامه تولید می‌کردید مثل الان سلبریتی نبودند و خلاقیت و ابتکار برنامه را به موفقیت می‌رساند. آیا الان برنامه‌ساز‌ها و مجریان مغموم سلبریتی‌ها هستند که نمی‌توانند مصاحبه‌ها و برنامه‌های با محتوای تأثیرگذار داشته باشند؟

من اصلاً گلایه‌دارم که چرا آنقدر اصرار داریم با سلبریتی‌ها بنشینیم و صحبت کنیم؟ چرا آنقدر رسانه باعث می‌شود این سلبریتی‌ها معروف‌تر شوند. تا جائیکه موضوع بچه‌دار شدن آن‌ها در خارج از کشور به یک جریان‌سازی تبدیل شود. چرا باید چنین اتفاقات زرد و بی‌محتوایی را آنقدر بزرگ کنیم. یا فلان بازیگر با چه کسی ارتباط دارد و چه لباسی می‌پوشد و چقدر فالوور دارد. این تربیت نادرستی است که رسانه انجام می‌دهد و سطح ذائقه مردم را پایین می‌آورد. البته که مقصر اصلی، سیاست‌های کلی یک جامعه است. چرا آمریکایی‌ها این کار را نمی‌کنند و فیلمساز آمریکایی دغدغه‌اش آمریکاست و بر روی مسائل روانشناسی و جامعه‌شناسی متمرکز می‌شود. اما در مقابل دغدغه سینماگر ما یا برنامه‌سازان و تولیدکنندگان تلویزیونی و مدیران ما این نیست که یک جامعه سالم داشته باشیم. چون ما نمی‌توانیم در مقابل این رانت‌خواری‌ها هیچ توجیهی داشته باشیم. به همین‌خاطر صورت مسئله را پاک می‌کنیم و سعی می‌کنیم آدم‌ها را سرگرم کنیم.

سلبریتی‌ها سرمایه‌های کشور نیستند

*شما با سلبریتی‌ها هم کار کرده‌اید. چقدر این قشر مهم هستند که آنقدر سینما و تلویزیون بر روی این قشر سرمایه‌گذاری می‌کنند؟

لابد اعتقاد برخی این است که سلبریتی‌ها سرمایه‌های کشورند. به عقیده من سرمایه‌های یک کشور، مغز‌های متفکر ماست. انسان‌های توانایی که ایران را دوست دارند و به فرهنگ و میهن خود عشق می‌ورزند و برای اعتلای آن اقدامات موثری انجام می‌دهند. در زمینه هنر هم شخصیت‌هایی را باید برجسته کرد و برجسته‌اند که هنر را به اوج فرهیختگی و تکامل رسانده‌اند. در واقع آن‌هایی که به رشد و کیفیت و بالا بردن کیفیت جامعه و فرهنگ کمک می‌کنند. آن‌ها سرمایه‌های ما هستند نه هر آدمی که در فضای مجازی 5000 فالوور داشته باشد. یک آدم با فالوور، بزرگ و تأثیرگذار نمی‌شود که اجازه بدهیم او در تلویزیون جمهوی اسلامی ایران هرچه می‌خواهد بگوید. ما در ضریب دادن به شخصیت‌ها، راه را اشتباه می‌رویم؛ تا جائیکه بگوییم این‌ها سرمایه ملی‌اند. سرمایه‌های ملی ما امثال فردوسی، حافظ، مولوی، سعدی، نیمایوشیج و... هستند. این نگاه از کجا می‌آید که یک مدیر شبکه‌ای فکر می‌کند هرکاری انجام دهد که مخاطب را جذب کند. اگر باعث بشویم فرهنگ و نگاه یک جامعه به سمتی برود که کمکی به سازندگی کشور نمی‌کند اینجا یک آسیب اجتماعی را رقم زده‌ایم. این مملکت زمانی به موفقیت می‌رسد که جوانان با استعداد با یک روح و روان آرام و بالنده برای رسیدن به اهداف عالی تلاش کنند، مگرنه سلبریتی و سلبریتی‌ساز هیچ‌گونه تأثیری در روند رشد و توسعه اجتماعی نخواهند داشت.

چرا هیچ‌وقت صداوسیما به من و امثالهم مسئولیتی واگذار نکرد؟

*احساس می‌کنم خیلی این سال‌ها آزرده شده‌اید از اینکه دغدغه‌هایی که شما سال‌های گذشته داشتید نه تنها دنبال نشد بلکه دچار یک عقب‌گرد و درجا زدن شده‌ایم. نظر شما در این باره چیست؟

من این روز‌ها با خودم فکر می‌کنم چرا همیشه تلویزیون به من و امثالهم فقط به چشم یک برنامه‌ساز نگاه کرده است. چرا من نمی‌توانم مدیر گروه کودک یا گروه فیلم و سریال باشم. حتی با تجربه و مدیریت‌ها و تهیه‌کنندگی‌هایی که من و امثالهم داشته‌ایم می‌توانیم عهده‌دار مدیریت شبکه هم باشیم. این‌ها درد است. چون من از خود نیستم. از اول انقلاب کی ما را جدی به بازی گرفته‌اند؟ نهایتاً یک برنامه‌ساز بودیم. من اگر یک "خانه سبز" ساختم شبکه‌ای می‌توانم داشته باشم هزاران "خانه سبز" بسازد. چرا از وجود ما استفاده نمی‌شود. چرا من باید تحمل کنم مدیر کم سن و سالی که این کاره نیست، ولی ظاهرا دلسوز نظام است به راحتی سرکار بیایند، اما ما با این تجربه کماکان یک برنامه‌ساز باقی بمانیم. موقعی که "خانه سبز" می‌ساختیم یادمان نمی‌رود که عده‌ای داشتند کیسه‌هایشان را از دلار پر می‌کردند. این تأسف‌آور نیست؟ وقتی من می‌گویم دوره ما تمام شده بخاطر این است که دوره صداقت و دلسوزی به مملکت تمام شده است. دوره دلسوزی به مردم، ایران و پرچم سه رنگ مان تمام شده است. چرا در این سال‌ها به من که 40 سال در صداوسیما فعالیت کرده‌ایم و این رسانه را می‌شناسم هیچ مسئولیتی سپرده نشد که بتوانم چندین نیروی موثر تربیت کنم. چرا همیشه ما برنامه ساز بودیم زیر نظر مدیرانی که با بدبختی از صف مقاومت‌هایشان می‌گذشتیم برنامه‌ای بسازیم که امروز به تولید آن می‌بالیم.

امروز کجاست آن فضای آرمانی "خانه سبز"؟

*امروز دیگر مثل «خانه سبز» که یک سریال ایرانی و با هویتی به حساب می‌آید، ساخته نمی‌شود. سریال‌های ما امروز به کجا می‌روند؟

سریال‌های ما امروز به طرفی می‌روند که جامعه ما می‌رود. من می‌گویم جامعه آرمانی کجاست که در آن یک سریال آرمانی ساخته شود. "خانه سبز" یک کار آرمانی است؛ امروز کجاست آن فضای آرمانی؟ الان بیژن بیرنگ می‌تواند با این همه دزدی، اختلاس، نامردمی و حق‌کشی حرف سبز بزند؟ اگر هم حرف سبز بزنیم مردم به ما می‌خندند.

*نوع مسابقات تلویزیونی که داشتیم خلاقیت و ابتکار در عین حال حسّ سرگرمی به مخاطب القاء می‌کرد، اما امروز سوالات سطح پایین و جایزه‌های میلیونی برگرفته از برنامه‌ها یا مسابقات غربی‌هاست.

من باز هم می‌گویم زردیم الان. خیلی چیز‌ها هست در شأن یک ایرانی نیست. تلویزیون و سینما و برنامه یک بخشی از این است. وقتی اسپانسر تعیین‌کننده باشد به اینجا می‌رسیم. تو نمی‌توانی در جایی که خلاقیت‌ها هیچ ارزش و قربی ندارند توقع خلاقیت داشته باشید. خلاقیت آدم‌های خلاق و فضا برای خلاقیت می‌خواهد. از همه مهمتر امید می‌خواهد. ما امیدمان را کشتیم.

دوست دارم برای تلویزیون تاکشو بسازم

*اگر الان به تلویزیون برگردید و بخواهید کاری انجام دهید چه کاری از "بیژن بیرنگ" روی آنتن می‌رود؟

فقط تاکشو. تاکشویی که بیرنگ بلد است بسازد. بیرنگ یاد گرفته به دلیل رشته تحصیلی‌اش و نوع تفکرش راجع به هر موضوعی تحقیق کند، نیاز جامعه را کشف کند و بر مبنای نیاز جامعه مثبت‌اندیش بسازد و راه‌حل بدهد. مملکت ما الان از بی‌آبی رنج می‌برد برنامه‌ای بسازد و بگوید با این کمبود بی‌آبی می‌توان چکار کرد. من الان کاری انجام نمی‌دهم و البته پیشنهاد‌هایی دارم. اما دوست ندارم کاری انجام بدهم که به سلامت جامعه صدمه بزند. یادم می‌آید مرحوم رسام می‌گفت: "ثروت آدم به پول‌هایی نیست که درآورده به پول‌هایی است که در زندگی‌اش گفته نه نمی‌خواهم". پس من خیلی ثروتمندم.

خوشحالم تلویزیون "شام ایرانی" را پخش می‌کند

*به عنوان سوال پایانی؛ این روز‌ها "شام ایرانی" شما را شبکه نسیم پخش می‌کند. در همین حال اشکان خطیبی یک انتقادی درباره بازپخش آن در تلویزیون انجام داده، نظر شما درباره این انتقاد چیست؟

شاید دوست ندارد ببیند آن موقع رستوران داشته است. اشکان دوست من است. چرا نمی‌توانیم در ایران یک شام ایرانی بسازیم؟ نه با سلبریتی‌ها با آدم‌های معمولی. "شام ایرانی" که من ساختم حرفش این بود که ایران یک سفره برای همه آدم‌هاست. این شام ایرانی با نگاه ملی و میهنی ساخته شد. ولی این کار را از قسمت هشتم به بعد از من گرفتند و چیز دیگری شد. صدای من، نریشن و گفتگوی من اشعار من، شعر من نگاه من همه صحبت از این دارد که دور از تعصب‌ها ما به عنوان ایرانی همدیگر را دوست داشته باشیم که قدر این سفره ایرانی را بدانیم. اما تهیه‌کننده فکر می‌کرد با اشخاص دیگر کار کند بیشتر می‌خنداند و به پول بیشتری می‌رسد، ولی این اتفاق نیفتاد. خوشحالم که تلویزیون "شام ایرانی" را پخش می‌کند، اما 25 درصد سهم من را باید شرکت شریک من بپردازد. متأسفم که متوجه نشدند مفهوم اصلی "شام ایرانی" چیست، مگرنه به قهقرا نمی‌رفتند. شام ایرانی همان "خانه سبز" است و همه مفاهیم و ایده‌های "خانه سبز" در آن وجود دارد.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان