خبرآنلاین: مرحوم عسگراولادی از جمله ریشسفیدان اصولگرایی بود که خیلی تلاش کرد نظام را از آسیبهای فتنه 88 مصون نگه دارد، اما به گفته خودش نتوانست به همه اهدافش جامه عمل بپوشاند.
محمدرضا باهنر رئیس جبهه پیروان خط امام و رهبری درباره ادامه راه و تکمیل تلاشهای مرحوم عسگراولادی گفت: آقای عسگراولادی یک گوهر تکی بود و واقعا نظیر نداشت. از روی ناعلاجی بود که به من گفتند رئیس جبهه پیروان خط امام و رهبری شوم. اما معنا و مفهوم این مسئله آن نیست که همه مواضع مرحوم آقای عسگراولادی را طابق النعل به نعل قبول داشته باشم.
مرحوم عسگراولادی در سال آخر عمرش تلاشی را دنبال میکرد و بر همین اساس تعبیر «مفتون» را درباره آقایان کروبی و موسوی به کار برد. مرحوم عسگراولادی میخواست قضایای سال 88 حل شود، چون اعتقاد داشت ضربهای که ادامه یافتن این موضوع به جامعه و نظام وارد میکند، از اصل آن جریانات بیشتر است. ایشان دو ماه قبل از رفتن به بیمارستان گفت: «سی درصد کارهایم را انجام دادم و حرفهایم را زدم، 70 درصدش باقی مانده است» که دیگر عمرشان به دنیا نبود. امروز برخی از سیاسیون همچنان معتقدند یکی از ارکان پشت صحنه عرصه سیاسی کشور محمدرضا باهنر است؛ کسی که الان جانشین آقای مرحوم عسگراولادی است. آقای باهنر قرار نیست 70 درصد بقیه تلاش آقای عسگراولادی را برای حل شدن قضایای سال 88 انجام دهد؟
روز اول هم اعلام کردم، الان هم میگویم. وقتی به من گفتند رئیس جبهه پیروان خط امام و رهبری شوم، اعلام کردم من هیچ گاه خود را جانشین آقای عسگراولادی نمیدانم و تلقی نمیکنم. آقای عسگراولادی یک گوهر تکی بود و واقعا نظیر نداشت. از روی ناعلاجی بود که به من گفتند رئیس جبهه پیروان خط امام و رهبری شوم. اما معنا و مفهوم این مسئله آن نیست که همه مواضع مرحوم آقای عسگراولادی را طابق النعل به نعل قبول داشته باشم. حتما مرحوم عسگراولادی مرشد و مراد من بود، اما اینکه بگویم من مقلد سیاسی ایشان هستم، اغراقگویی است.
زنده بودن بحث فتنه 88 فقط برای عدم تکرار است. من در جایی بیان کردم «به مهندس موسوی گفتم»، بعد بعضی از خبرنگاران این طور برداشت کردند که من با مهندس موسوی ملاقات کردم. برای رفع این مسئله گفتم «ملاقات نداشتم بلکه پیغام رسانهای به او دادم». الان هم پیغام رسانهای میدهم نظام اصلا دنبال انتقامگیری و انتقامکشی نیست، اما اینهایی که دنبال هستند داستان حصر عوض شود، آیا این تضمین را میدهند که اگر حصری نباشد دوباره آن تکرار نمیشود.
سال گذشته، یعنی سال 96 تقریبا مسئله حلشدن مشکل حصر داشت جلو میرفت. به آن لب آخرش که رسید، یک دفعه آقای کروبی نامه سراسر اتهام را منتشر کرد. حالا این نامه را خودش مینوشت یا بچههایش مینوشتند، ما فکر میکنیم آیا این پوست خربزه را در آینده نمیتوانند {همچنان} زیر پای او بیندازند؟
برخی معتقدند شاید عناصر پوستخربزهانداز اتفاقا از این طرف هستند، چون برخی آقایان طی این مدت با آقای کروبی ملاقات داشتند. نظر شما چیست؟
همه چیز میتواند باشد. یک پزشک هم که مریضی را جراحی میکند و آن مریض میمیرد، برخی میگویند «نکند همین پزشک او را کشته باشد». این حرفها بدون استدلال است. اصلا معتقدم شأن نظام بالاتر از این است که بخواهد از کسی انتقام بگیرد، اما بحث این است، آیا اگر این مسئله به سمت حلشدن رفت، تضمینی وجود دارد که در آینده تکرار نشود؟ بعضی میگویند «طرف باید اعلام کند تخلفی نبوده است»، من اصلا کاری به این حرفها ندارم، اقل اقل اقل تضمین این است که خیلی خوب وقتی اینها آزاد شدند دوباره یک علم و کتل علیه نظام بالا نبرند.
من همان هفته بعد از انتخابات 88 با یک عده از دوستان پیش مهندس موسوی رفتیم، بحثهای زیادی شد. به مهندس موسوی گفتم «20 سال از سیاست کنار بودی -، چون ما در حزب جمهوری اسلامی با هم عضو شورای مرکزی بودیم - الان 5-6 ماه آمدی و 13 میلیون رأی خوب گیرت آمده، با این 13 میلیون به عنوان آلترناتیو دولت و مجلس کار کن، قول میدهم دوره آینده حتما رئیسجمهور میشوی، اما اگر میخواهی آلترناتیو نظام شوی، این خبرها نیست. هیچ نظامی در دنیا آلترناتیو خودش را برنمیتابد». احزاب میتوانند اپوزسیون یکدیگر یا اپوزسیون دولت و مجلس باشند، اما نمیتوانند اپوزسیون نظام شوند. همین الان اگر کسی در آمریکا کاندیدای انتخابات ریاست جمهوری شود و بگوید «طرفدار مکتب کمونیستم»، آیا فرش قرمز جلوی او پهن میکنند؟ خیر چنان لولهاش میکنند که تا هفت نسل بعدش نتواند سر بلند کند. نظام که شوخی ندارد. به آقای موسوی گفتم «بیا وایستا و کار کن، من در حزب شما نمیآیم، اما اگر حزبی تشکیل بدهی و روزنامه بزنی، من مدافع حزب و روزنامهات خواهم بود، مشروط به آنکه اپوزوسیون دولت باشی، نه اپوزوسیون نظام». منتها از آن جلسه بیرون آمدیم، آقای موسوی بیانیه شماره چهارش را هم صادر کرد. افراد دیگری هم به او گفتند «فرض کن انتخابات باطل شد و دوباره انتخابات برگزار کردیم، دوباره رأی نیاوردی، چه کار میکنی؟»، گفت: «خب دوباره شلوغ میکنم».