سیاوش اسعدی بعد از مدتی نسبتا طولانی به پشت دوربین بازگشته است و با «درخونگاه» تحمل روزهای کسلکننده جشنواره را برای تماشاگران راحتتر کرده. او فیلمسازی است که از همان اولین اثرش یعنی «حوالی اتوبان» نشان داد که جدی و بااستعداد است و وجه تمایزش با همه فیلمهای هم نسلان خود و کارگردانان جدید در شناخت یکهاش از سینمای کلاسیک و نوآر میباشد. او به خوبی میتواند سینما را به معنی سینما، به معنی ساخت فیلم برای پرده بزرگ و سالن تاریک خلق کند و شاید تماشای فیلمهایش در قاب تلویزیون چندان لطفی نداشته باشد که وقتی بر پرده سینما ظاهر میشوند.
همچنین بخوانید:
بررسی فیلم «درخونگاه»: شاگرد اول نئوکیمیاییها
این همان ویژگی شگفتانگیز «حوالی اتوبان» بود که کمتر کسی انتظارش را میکشید. در جشنواره آن سال که قالب فیلمها درامهایی داخلی بودند و محدود به فضای بسته و نماهای نزدیک و تلویزیونی، یک فیلم اولی سربلند کرده بود که فیلمش شخصیت نئوکلاسیکهای قدیمی و شهر داشت. نام سیاوش اسعدی از همان «حوالی اتوبان» در ذهن ماند و فیلم بعدیش یعنی «جیببر خیابان جنوبی» هرچند از سطح انتظارات پایینتر بود اما کماکان همان نکات ویژه را داشت.
داستان «جیببر خیابان جنوبی» از فیلمی کلاسیک با همین نام اقتباس شده بود و ساخت فیلم هم تا حد زیادی مرهون همان فیلم بود اما ویژگی مهماش همان کارگردانی تر و تمیز و بیادعای اسعدی بود که به خوبی از عهده آداپتاسیون موضوع با بستر اجتماعی جامعه ایران برآمده بود. حالا و بعد از تماشای «درخونگاه» که بهترین فیلم اسعدی هم هست میتوان راحتتر درباره او و سینمایی که دوست دارد و میسازد صحبت کرد. بعد از قریب به شش سال دوری، «درخونگاه» پختهتر از هر فیلم دیگری است و نشان میدهد که اسعدی در این وقفه چندساله بالغتر شده و نگاهش به فیلمسازی و خصوصا کارگردانی بیش از پیش بسط پیدا کرده. حالا در اینجا روایت و فرم بصری فیلم درهم تنیدهشدهاند و روی هم خوش نشستهاند. ضمن اینکه ایرادهای روایی که دو فیلم قبل داشت جای خودش را به یک انسجام داستانی در کنار همه پرسههای روایی که کارگردان در «درخونگاه» با آنها عشقبازی میکند، داده است. تاثیرپذری از مسعود کیمیایی و فضاسازی آثار او که در کارهای پیشین اسعدی هم قابل ردیابی بود، در این فیلم آخر “به جا”تر و درستتر از هروقت دیگری است؛ اسعدی همان شاگرد معنوی خلف است که روی دست مرشد خود بلند شده و جهان خیالی و سینمایی را که او دیگر مدتهاست نتوانسته بر پرده خلق کند، در «درخونگاه» ساخته است. اما نکته مهم اینست که زبان فیلمسازی اسعدی بهروز و همگام با هنر روز پیش میرود و دغدغههای اجتماعیش هم منطبق با شرایط اجتماعی و سیاسی روز هستند حتی اگر فیلم در سال 1370 روایت شود. اسعدی المانهای محبوبش از جهان فیلمهای کیمیایی را برداشته، آنها را با قوه خلاقه و شم فیلمسازی شخصیاش ترکیب کرده و نتیجه رسیدن به جهان خیالی و جنسی از فضاسازی در فیلمهایش شده که هرچند به اندازه آثار کیمیایی شخصی است اما در نهایت مضمون و داستانش سویهای اجتماعی پیدا میکند که خصلتی کاملا جامعه شناسانه دارد. در کنار این، اسعدی با وجودیکه همیشه درباره “پایین شهر” فیلم ساخته و قهرمانهایش همواره در خیابانهای پایین شهر رستگار شدهاند و اصلا خود، از همان تبار و طبقهاند اما منش و اسقلال و آگاهی خاص خود را دارند و صرفا یکسری بدبخت بیچاره دلسوزی برانگیز نیستند که از زندگی آه و ناله کنند. مواجهه با انسانیت و مفاهیمی چون مردانگی و معرفت که انگار از جهان کیمیایی میآیند، دیگر آنتیک و قدیمی نیستند و از جنس امروزند. امروزی که اینها برای خودش و آدمهایش واژههایی غریب هستند و البته که فیلمساز هم از بستر زمانهاش جدا نیست و اینرا به خوبی میداند. پس اسعدی فیلمهایی نئوکلاسیک میسازد که در تلفیق با نوآر و فیلمهای ماجرایی، جهان و اتمسفر خاص خودش را پیدا کرده و تماما از جهان خیال میآید اما نسبت مستقیمی با زمانه برقرار میکند؛ هم از منظر زیباشناسی هنری (فراموش نکنید که آشناییزدایی از کلیشههای دراماتیک و تماتیک خود یکی از مهمترین عناصر این زیباشناسی نئوکلاسیک است.) و هم رابطه فرامتنی که فیلم با وقایع اجتماعی و سیاسی جامعه خود برقرار میکند.
شرایط امروز جامعه و فرهنگ با همه پیچیدگیهای اگزوتیکش آنقدر قمر در عقرب هست که هر فیلم جدیای را مسموم به یک سری حساسیت و دشمنپراکنی و نفاقافکنی کند و «درخونگاه» هم که از معدود فیلمهای جدی و قابل دیالوگ در جشنواره امسال بوده است مطمئنا از این داستان مستثنی نیست. اینبار انگ زدهاند که فیلم “ضدجنگ” است و “علیه ملت”! چراکه براساس موضع انسانیاش سایه جنگ را بر سر جنگزدگان و آنها که شهید دادهاند و یا سرباز گمشده دارند، شوم نشان میدهد. کیست انسانی که اصلا از وقوع جنگ و همه حوادث و داستانهای تلخش دفاع کند؟( فراموش نکنید که وقوع جنگ و لزوم جنگ دو مقوله کاملا جدا هستند.) حالا منتقد رسمی سیستم با سابقه فاوستگونهاش دستور گرفته تا شمشیر را از رو بکشد و فیلم را به مضحکترین شکل ممکن بکوبد و به کارگردانی که بارزترین ویژگی فیلمش کارگردانی و برقرار کردن انسجام میان داستان و فرم آن است بگوید نمیتواند جای درست دوربین را تشخیص بدهد. میدانید یکی از ویژگیهای مهم فیلمهای اسعدی اینست که تماشاگرش را باهوش فرض میکند و لزومی نمیبیند برایش توضیح واضحات بدهد یا احمق فرضش کند. کاش این «دشمنان ملت» که همه سعیشان براینست که بین آدمها و طرز تفکرات شکاف بیاندازند و دوقطبی ایجاد کنند، حداقل بدانند که در چه زمانهای زندگی میکنند و این تکنیکهایشان خیلی وقت است که از کار افتاده و اگر میخواهند مصادره به مطلوب کنند، اینکار را حداقل درست انجام دهند!
“ضد ملت” و “ضد ایران” و اینها برچسبهایی بیش نیستند، اتفاقا «درخونگاه» از دل جامعه میآید و از جنس خود مردم است. هم قهرمانش و هم فاحشهاش، هم مادر داغدارش هم پدر بیمسئولیتش. اتفاقا «درخونگاه» با همه فضاسازی و اتمسفر ذهنی و فانتزیش فیلمی است از جنس خود مردم بدون اینکه بخواهد این را بر سر تماشاگر بکوبد و اسعدی هم فیلمسازی از جنس مردم که امیدها به او فیلم به فیلم بیشتر میشود. در پایان دربرابر همه این انگهای تلخی که به فیلم زده شده، بگذارید یادداشت را با یادآروی یکی از صحنههای پرسه فیلم به پایان ببریم تا طعم خوشش، اظهارات چاپلوسانه و دستوری منتقد هفت و دارو دستهاش را بشورد و ببرد: صحنهای که رضا «نئوفم فتال» داستان را پیش رفیق قدیمیاش میبرد و حواسش هم هست که به او بگوید آدامس بجود. یک صحنه بهیادماندنی و تاثیرگذار که به خوبی مهارت کارگردان را در پرسهزدن در روایت، عشقبازی با سینما و رفاقت و درآوردن احساس و شور و عاطفه نشان میدهد.
کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریهها، وبلاگها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.
Post Views:
0