درباره اینکه در 24 ساعت چقدر بین اعضای خانواده ارتباط کلامی برقرار میشود و افراد چقدر از اوقات فراغت خود را با خانواده خود پر میکنند، پژوهش گستردهای انجام ندادیم.
به گزارش به نقل از آرمان ،اما نتیجه بررسیهای صورت گرفته نشان داد که ارتباط سالم و موثر برقرار نمیشود و بیشتر تماسهای انسانها با انسانها به وسیله دستگاهها است و بیشتر ترجیح میدهند به تماشای تلویزیون و کار با گوشیهای تلفن همراه بنشینند.رشته تخصصی من نوروسایکولوژی است و در این رشته ارتباط ساختار و رفتار را بررسی میکنیم.
در زمان استفاده از گوشی همراه و تماشای تلویزیون که تعداد زیادی از انسانها به انجام آن علاقه دارند، نیمکره زاست مغز فعال میشود. اطلاعات کلامی برای ذهن شکل فست فود دارد و انسانها فکر نمیکنند که میتوان این ارتباط را نقد کنند یا اینکه میتوانند درباره آن سوال داشته باشند.
درباره این مساله جستوجو نمیکنند که اطلاعاتی که از این طریق منتشر میشود چقدر معنا دارد و چقدر مفید است و نمیدانند که این اطلاعات چقدر واقعیت دارد. ما بیشتر روی پردازش اطلاعات بررسی کردیم. این به نوعی در سیستم هیجانی و عاطفی انسانها مشکلساز خواهد بود.
انسانها به برقراری ارتباط با هم نیاز دارند، اما در ارتباطاتی که امروز با دنیا داریم این سیستم آسیب میبیند و جنبههای هیجانی به صورت انسانی و فیزیولوژیک از دست میرود و این باعث از بین رفتن تعادل در کارکرد مغز میشود که از نظر آسیبشناسی جوانهایی که بیشتر در فضای مجازی فعالیت میکنند برای پردازش اطلاعات هیجانی که با نیازهای فیزیولوژیک متنالسب باشد این کیفیت را از دست میدهند.
زمانی که با تلویزیون یا گوشیهای همراه کار میکنند، ارتباط چشمی برقرار میشود و با لمس انگشتان دست به راحتی میتوان اطلاعات را جابهجا کرد. در مغز مدارهایی داریم، زمانی که صحبت میکنیم و میبینیم این مدارها فعالیت میکنند. مدتی است که به سلولهای آیینهای در ناحیه پیشانی پی برده ایم. که بینایی، شنوایی و حرکت با آنها ارتباط دارد.
یعنی وقتی انسانی را میبینم خود او در مغزم دیده میشود، در ناحیه پیشانی سلولها تحریک میشود، مقایسه و ارتباط برقرار میکنم. شنیداری در ارتباط با کلام است و بعد از آن حرکت هم هست که حرکت چهره و بدن به آن مربوط است. ارتباطاتی که برقرار میکنیم غیر از اینکه برای فرد موجب شناخت میشود، در او به نوعی ارتباط اجتماعی را تنظیم میکند.
برای مثال متوجه شده اند همدلی، توسط سلولهای آیینهای اتفاق میافتد. پیش از اینکه اینها تحریک شوند، حسی همدلی ایجاد نمیشود. این از تحقیقات مهم در عصبشناسی مدرن است. پس مشاهده میکنید که ما در 24 ساعت اگر ارتباط انسانی با دیدن، شنیدن و زبان بدن برقرار نکنیم، در پردازش اطلاعات انسان خلایی به وجود میآید که باعث میشود آن تعادل روانی از دست رود و انسان بیشتر به طرف سرعت، صحت و دقت میرود که عصبیتی ایجاد میکند.
همچنین باید توجه داشت جوانان به استفاده از این وسایل معتاد میشوند. آسیبشناسی استفاده از این وسایل و مقدار(دوز) مصرف از این دستگاهها کاملا مشخص است. معیار بینالمللی مشخص کرده است که بیش از دو ساعت نباید با سیستمهای دیجیتالی کار کرد. این از نظر کیفیت بیان شده است و کمیت کار کردن با آنها مساله دیگری است که باید مورد توجه قرار گیرد آن دو ساعت هم باید بر اساس نیاز ضروری باشد و نه فقط تفریحی که به نوعی بتواند نیازهای دسترسی به اطلاعات ما را رفع کند چون روزنامه، مجله و کتاب نمیخوانیم و با دیگر انسانها هم ارتباط برقرا نمیکنیم این است که استفاده بیش از اندازه از وسائل دیجیتالی انسان را از خود بیخود میکند و به نوعی ارتباطات ما به تماس با دنیای مجازی محدود شده است.
این است که انسان را از خود بیگانه میشود و به نوعی ارتباطات جنبه انسانی خود را از دست میدهند. ادامه این روند به خصوص برای جوانان خطرناک است، آنها باید دوزاژ استفاده از این وسایل را بدانند. تا بتوانند برای اوقات فراغت برنامههایی با انسانهای دیگر داشته باشند تا جایگزین استفاده از دنیای مجازی شود.
گریزگاه موسیقی
انسانهایی که ارتباط انسانی را از دست داده اند و به نوعی دچار درخود فرورفتگی شده اند موسیقی برای آنها به نوعی گریزگاه محسوب میشود. موسیقی جنبه هنری خود را که احساس انگیزه و نشاط انگیز است از دست میدهند و در خلأ فکری شکل گرفته، موسیقی تبدیل به نوعی گریزگاه شده است تا انسانها وقت خود را بگذراند و دور خود حصاری ایجاد کند تا با دیگران ارتباط برقرار نکند.
این رفتار به نوعی همان در خود فرورفتگی و از خود بیگانگی مدرن است و موسیقی انتزاعیترین هنر است و پیامی دارد که میتواند به سلامت روان انسان خیلی کمک کند.همان محتوای موسیقی را هم باید در نظر داشت. ما موسیقی سالم و بیمار داریم و باید این دو جنبه را در انتخاب موسیقی در نظر داشت.
سالهاست به عنوان مسئول کاربرد موسیقی و تاثیر آن بر مغز کار میکنم موسیقی که این روزها ارائه میشود موسیقی نیست که بتواند تغییرات مثبتی در زندگی روزمره ایجاد کند و به نوعی برای هدر دادن وقت است و به نوعی در خود فرورفتگی مدرن است و این تکرار نشان دهنده اعتیاد است.
اعتیاد برای جلوگیری از اینکه ذهن معطوف به مسائل سوال برانگیز دیگر شود. به نظر میخائیل باختین در زندگی روزمره از نظر احساسی و ادراکی و تفکری باید در 24 ساعت جنبهای مثبت از زندگی خود را بررسی کنیم که چکار کردیم و چه برنامهای برای آینده داریم این به معنی کیفیت زندگی است و نه کمیت همه این مسائل مجوز نمیدهند که افراد زندگی خود را ارزیابی نکنند زندگی که ارزیابی نشود، زندگی نیست.
بدون ارزیابی، کیفیت زندگی آسیب میبیند و دچار تکرار میشود و فرد در اطراف خود حصار زمانی ایجاد میکند و با دیگران ارتباط برقرار نمیکند این مساله در دیگر کشورها هم وجود دارد اما میبینیم که افراد کتاب میخوانند روزنامه و مجله میخوانند البته برچگونگی انجام آن نقدهایی وجود دارد، اما به هر حال میخوانند و این کار از نظر عصبشناسی با گوش دادن به موسیقی تکراری متفاوت است. نیمکره چپ مسئول انتزاع، تحلیل و منطق است نیمکره راست کلیگراست و این گرفتاری در سیستم عصبی وجود دارد.