اسلام برای خون و عِرض دستورات ویژه ای دارد. دین مقدس برای حفظ این دو دستورات مؤکدی صادر کرده و راه های مختلف حفظ آن را مطرح نموده است.
اسلام هم مسلمانان را به صیانت از این دو حق تشویق کرده، هم زمینه های پیشگیری را تقویت نموده و هم تنبیه خاطیان را مطرح ساخته است.
رسول خدا صلی الله علیه و آله در روایتی ریختن خون به ناحق را در پیشگاه خداوند چنان سنگین دانسته است که نابودی دنیا در مقابل آن اندک فرض می شود.
«لَزَوالُ الدُّنْیا جَمیعاً اهْوَنُ عَلَی اللَّهِ مِنْ دَمٍ سَفَک بِغَیرِ حَقٍّ»[1]
نابودى همه دنیا نزد خداوند از ریختن خونى بنا حقّ آسان تر است.
و نیز فرموده است:
«لَزَوالُ الدُّنْیا اهْوَنُ عِنْدَ اللَّهِ مِنْ قَتْلِ الرَّجُلِ الْمُسْلِمِ»[2]
نابودى دنیا از کشته شدن انسانى مسلمان نزد خداوند سبک تر است.
حرمت قتل در همه امّتها
خون در بین همه امتها محترم است و قاتل در تمامی تمدنها محکوم می باشد.
این مهم در تمدنها و آئین های الهی شکل بارزتری پیدا می کند چرا که انسان در این آئینها نماینده خداوند و خلیفه اوست و اذیت و تحقیر او حرام است و کبیره محسوب می شود چه رسد به قطع حیات او.
«مِنْ أَجْلِ ذلِک کتَبْنا عَلی بَنِی إِسْرائِیلَ أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِی الْأَرْضِ فَکأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعاً وَ مَنْ أَحْیاها فَکأَنَّما أَحْیا النَّاسَ جَمِیعاً وَ لَقَدْ جاءَتْهُمْ رُسُلُنا بِالْبَیناتِ ثُمَّ إِنَّ کثِیراً مِنْهُمْ بَعْدَ ذلِک فِی الْأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ»[3]
به همین خاطر بر بنىاسرائیل مقرر کردیم که هرکس انسانى را بدون ارتکاب قتل یا فسادى در زمین، بکُشد، همانند آن است که همه انسانها را به قتل رسانده باشد، و هرکس انسانى را از مرگ رهائى دهد، همانند آن است که همه مردم را زنده نموده باشد، و رسولان ما با دلائل روشن بهسوى بنىاسرائیل آمدند، امّا بسیارى از آنها بر زمین تعدّى و اسراف روا داشتند.
جنگ دو مسلمان
چنانچه گفتیم ایذاء، تحقیر، ناسزا، غیبت، تهمت و... مسلمان جایز نیست چه رسد به برهنه کردن سلاح و ترسانیدن وی که در حکم جنگ با خدا و رسول خداست. دو مسلمان که در مقابل یکدیگر می ایستند و برهم می تازند، اگر نزاع آنها به قتل یکی منجر شود، هر دو در آتش خواهند بود چراکه هر کدام حرمت دیگری را هتک کرده و قصد قتل او نموده است.
به این روایات از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله توجه فرمائید:
«اذَا الْتَقی الْمُسْلِمانِ بِسَیفَیهُما عَلی غَیرِ سُنَّةٍ فَالْقاتِلُ وَالْمَقْتُولُ فِی النَّارِ قیلَ یا رسول اللَّه هذا الْقاتِلُ فما بالُ الْمَقْتُولُ: قالَ: لِانَّهُ ارادَ قَتْلًا»[4]
وقتى دو مسلمان بىدلیل با شمشیر در مقابل هم ایستادند، قاتل و مقتول آنها در آتش هستند، اصحاب عرض کردند: قاتل معلوم است، مقتول چرا؟ حضرت فرمود: او هم اراده قتل داشت.
«اذا الْتَقی المُسْلِمانِ حَمَلَ احَدُهُما عَلی اخیهِ السَّلاحَ فَهُما عَلی جُرُفِ جَهَنَّمَ فَاذا قَتَلَ احَدَهُما صاحِبَهُ دَخَلاها جَمیعاً»[5]
وقتى دو مسلمان در مقابل هم ایستادند و یکى بر دیگرى اسلحه کشید، هر دو بر لب جهنم قرار گرفتهاند و اگر یکى دیگرى را به قتل رساند، هر دو بر آن وارد مىشوند.
«ما مِن مُسْلِمَینِ الْتَقَیا بِاسْیافِهما الّا کانَ الْقاتِلُ وَالْمَقْتُولُ فِی النَّارِ»[6]
هیچ دو مسلمانى نیستند که با شمشیر در مقابل هم ایستند مگر اینکه چه قاتل و چه مقتول در آتشند.
تبعات قتل
هر معصیتی نوعی تبعات دنیوی و اخروی بدنبال دارد، تأکید زیاد در حرام بودن قتل، بیانگر عواقب زیانبارتر این پدیده مخرب است، برخی از اثرات سوء قتل عبارتند از:
1- قلب واژگون
عصیان و تمرد قاتل از دستور الهی به فراهم نمودن موجبات قتل انسانی، وجدان او را می آزارد و او برای سرکوب کردن دشمن درونی خود مجبور می شود به گناهان دیگر روی آورد، این حالت در وی ریشه دوانیده و دل او را منکوب می سازد بطوری که هیچ حکمتی را پذیرا نخواهد شد.
قال رسول اللَّه صلی الله علیه و آله:
«لایزالُ قَلْبُ الْعَبْدِ یقْبِلُ الرَّغْبَةَ والرَّهْبَةَ حَتّی یسْفِک الدَّمُ الْحَرامُ، فَاذا سَفَکهُ نَکسَ قَلْبُهُ صارَ کانَّهُ کیرٌ مَحْمٍ اسْوَدُ مِنَ الذَّنْبِ لایعْرِفُ مَعْرُوفاً وَلا ینْکرُ مُنْکراً...»[7]
دائماً قلب انسان با ایمان شوق به خدا و ترس از او را مىپذیرد و ضامن آن است، تا اینکه خونى به حرام ریخته شود، چون انسان خونى به ناحق ریخت، قلبش سرنگون مىشود و همانند کورهاى گداخته و سیاهتر از گناه گشته و هیچ خوبى و بدى را نمىشناسد.
2- حمل گناهان مقتول
آنچه از آیات و اخبار استفاده می شود این است که تمامی گناهان مقتول بر دوش قاتل خواهد افتاد. در داستان قتل قابیل آمده است که هابیل به بردارش گفت: اگر تو برای کشتن من دست دراز کنی من چنین نخواهم کرد زیرا من می ترسم و می خواهم گناهم بر دوش تو افتد.
«انّی اریدُ انْ تَبُوءَ بِاثْمی وَاثْمِک فَتَکونَ مِنْ اصْحابِ النّارِ وَ ذلِک جَزاءُ الظّالِمینَ»[8]
من میخواهم گناه من و خودت را به دوش برى و جهنمى شوى که این جزاى ستمکاران است.
امام باقر علیه السلام در بیان این اثر قتل می فرمایند:
«مَنْ قَتَلَ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً اثْبَتَ اللَّهُ عَلی قاتِلِهِ جَمیعَ الذُّنُوبِ وَبَرِی ءَ الْمَقْتُولُ مِنْها وَذلِک قَوْلُ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ: انّی اریدُ انْ تَبُوءَ...»[9]
کسىکه عمداً مؤمنى را به قتل رساند خداوند همه گناهان را بر قاتل نوشته و مقتول از آنها پیراسته شده است، و این همان فرمایش خداوند است که فرمود: (هابیل گفت): من میخواهم ....
3- اولین محاسبه در قیامت.
از اخبار و روایات برمی آید اولین چیزی که در قیامت از قاتل سؤال می شود قتل اوست و اولین مسئله ای که بدان رسیدگی می شود خون است.
قاتلی که نفس محترمی را به قتل رسانده است، هیچگونه عملی از وی پذیرفته نمی شود و لذا جائی برای سؤال از اعمالی چون نماز و روزه و حج و... باقی نمی ماند.
قال رسول اللَّه صلی الله علیه و آله:
«اوَّلُ ما یقْضی بَینَ النّاسِ یوْمَ القیمَةِ فی الدِّماءِ»[10]
اولین چیزى که بین مردم در روز قیامت قضاوت مىشود، خونها است.
آن حضرت در روایت دیگر می فرمایند: روز قیامت خداوند در آغاز به حساب قابیل و هابیل رسیدگی می کند، سپس قاتل های دیگر از بنی آدم مورد محاسبه قرار می گیرند و در مرحله سوم نوبت به محاسبه سایر انسانها می رسد.
«اوّلُ ما یحْکمُ اللَّهُ فیهِ یوْمَ القیمَةِ الدِّماءُ، فَیوقَفُ ابْنا آدَمَ فَیفْصِلُ (فَیقْضی) بَینَهُما، ثُمَّ الَّذینَ یلُونَهُما مِنْ اصْحابِ الدِّماءِ حَتّی لایبْقی مِنْهُمْ احَدٌ ثُمَّ الناسُ بَعْدَ ذلِک»[11]
اولین چیزى که خداوند در قیامت بدان حکم مىکند، خونها است، اول دو فرزندآدم علیه السلام نگه داشته مىشوند و بین آنها حکم مىشود. و آنگاه سایر کسانى که حقّ خون بر هم دارند و وقتى محاسبه آنها بطور کامل تمام شد نوبت به سایرین میرسد.
4- خلود در جهنم
با اینکه خلود در آتش خاص کفار است اما تصریح آیات و روایات این است که قاتل نیز در جهنم خالد است. چرا که آلوده شدن به خون، موجب زوال ایمانش شده و هیچگاه توفیق توبه از آن نمی یابد و با همان حالت یعنی بدون ایمان از دنیا خواهد رفت.
«وَ مَنْ یقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فِیها وَ غَضِبَ اللَّهُ عَلَیهِ وَ لَعَنَهُ وَ أَعَدَّ لَهُ عَذاباً عَظِیماً»[12]
هرکسى مؤمنى را عمداً به قتل برساند، عذاب او دوزخ بوده و در آن جاودان خواهد بود، و خداوند بر او غضب نموده و از رحمت خود دور ساخته، و براى او عذاب عظیمى مهیا ساخته است.
در این آیه شریفه چهار عذاب برای قاتل عنوان شده است که عبارتند از:
1- خلود در آتش.
2- مغضوب خداوند.
3- مطرود از رحمت او.
4- تدارک عذابی بزرگ.
در شأن نزول این آیه آمده است: «مقیس بن صبابه» کشته برادر خود را در میان قبیله «بنی نجار» یافت، پیامبر مکرم او را همراه «قیس بن هلال» که از بزرگان آن قبیله بود، نزد آنان فرستاد که یا قاتل را معرفی کنند و یا دیه دهند، آنها قاتل را نشناختند و لذا دیه دادند. هنگام بازگشت «مقیس» وسوسه شد که قبول دیه موجب سر شکستگی است، لذا «قیس» را به قتل رسانید و به سوی مکه گریخت بعد از این ماجرا آیه فوق نازل شد و مجازات قتل عمد معین گشت. و پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله خون مقیس را مباح شمرد.
ابوحمزه از امام باقر یا امام صادق علیهما السلام نقل نموده است که: به پیامبر مکرم صلی الله علیه و آله خبر رسید که کشته ای در میان قبیله «جهینه» افتاده است. حضرت به پا خواست و به مسجد آنها رفت. مردم گرداگرد او را گرفتند. حضرت فرمود: چه کسی او را کشته است؟ عرض کردند: نمی دانیم، قاتل معلوم نیست. حضرت فرمودند: کشته ای بین مسلمانان افتاده و کسی خبر از قاتل ندارد؟ سپس افزودند:
«والَّذی بَعَثَنی بالْحَقِّ لَوْ انَّ اهْلَ السَّماءِ وَالْارْضِ شَرِکوا فِی دَمِ امْرَءٍ مُسْلِمٍ وَرَضُوا بِهِ، لَاکبَّهُمُ اللَّهُ عَلی مَناخِرِهِمْ فی النَّارِ»[13]
بخداوندى که مرا به حق برانگیخت اگر اهل آسمان و زمین در قتل مسلمانى شریک شوند و بدان راضى باشند، خداوند آنها را با بینى در آتش مىکوبد.
همان حضرت می فرمایند: قاتل را در قیامت قاتلی است که هرگز نمی میرد.
«لایعجِبْک رَحْبُ الذِّراعَینِ بِالدَّمِ، فَانَّ لَهُ عِنْدَ اللَّهِ قاتِلًا لایمُوتُ»[14]
کسى که دستش تا مرفق به خون آلوده شده و قادر بر کشتن انسانها است تو را به تعجب واندارد که او قاتلى دارد که هرگز نمىمیرد.
قاتل بی مرگ، کنایه از آتش جهنم است که به واسطه خلود قاتل در آن هرگز پایان نمی پذیرد.
تعاون در قتل
همکاری در هر گناهی معصیت شمرده شده و کمک کننده و گنهکار هردو در معصیت شریک می باشند. همکاری و تعاون در قتل نیز همین حکم را دارد و همان طورکه جایگاه قاتل آتش است، همان جایگاه نیز در انتظار معاون وی است.
قال الصادق علیه السلام:
«مَنْ اعانَ عَلی مُؤمِنٍ بِشَطْرِ کلِمَةٍ لَقَی اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ وَبَینَ عَینَیهِ مَکتُوبٌ: آیسٌ مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ»[15]
کسى که بر ترساندن مؤمنى ولو به یک کلمه کمک کند، روز قیامت خداى عزّوجلّ را ملاقات مىکند در حالیکه بین دو چشمانش نوشته است: از رحمت خدا مأیوس است.
رضایت به قتل نیز گناهی بزرگ بوده و راضی شریک قاتل می باشد.
قال الرضا علیه السلام:
«وَلَوْ انَّ رَجُلًا قُتِلَ بِالْمَشْرِقِ فَرَضِی بِقَتْلِهِ رَجُلٌ بِالْمَغْرِبِ لَکانَ الرَّاضی عِنْدَ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ شَریک الْقاتِلِ»[16]
اگر کسى در مشرق عالم کشته شود و کسى در مغرب عالم به قتل وى راضى باشد، او نزد خداى عزّوجلّ شریک قاتل است.
البته استعمال لفظ شریک برای راضی، به این معنا نیست که راضی به قتل در عقوبت دنیوی چون دیه و قصاص شریک قاتل باشد یا در آخرت، راضی و قاتل یکسان مجازات شوند، بلکه مراد روایت، از سوئی شدّت قبح قتل است که حتی خشنود از آن را در بر می گیرد و از سوی دیگر لزوم دم فروبستن در باره کارهای دیگران است که گاه تائید آنها جز وبال چیزی نخواهد بود.
توبه
بنابر ظاهر آیه ای که در جاودانگی قاتل در جهنم مطرح کردیم، قاتل توبه ای ندارد و اگر توبه کند، از او پذیرفته نمی شود. اما این ظاهر، با عمومات و اطلاقات توبه هماهنگ نیست. طبق این عمومات هر گناهی و حتی شرک با توبه شستشو می گردد. و البته خداوند هرگز گناه شرک را بدون توبه نمی پذیرد ولی سایر معاصی دیگر احتمال جلب مغفرت و رحمت خداوند را دارند.
بر این اساس قاتل اگر توبه نماید گناه او قابل بخشش می باشد، کما اینکه روایات زیادی داریم مبنی بر اینکه حتی قاتل انبیاء با توبه بخشوده می شوند و یا قاتل دختران و زنده به گور نمودن آنها با برخی اعمال حسنه چون احترام به مادر یا خاله و... احتمال آمرزش دارند.
البته ناگفته نماند توبه از هر گناهی متناسب با همان گناه است. کسی که معصیتی مخفیانه انجام داده و تنها به خود ستم کند، همین که استغفار نماید و تصمیم برگشت نداشته باشد، ان شاء اللَّه تعالی بخشوده می شود. ولی کسی که گناهی مرتکب شده و باعث گشته دیگران به آن معصیت آلوده شوند، باید توبه او موجب ترک معصیت آنان شود. اینکه بدعتی در جامعه گذاشته، حلالی را حرام و حرامی را حلال نموده است، نمی تواند تنها زیر رختخواب از کرده خویش پشیمان شود. بلکه می بایست در میان همان افراد که قبلا بدعت را جاری کرده، عذرخواهی کند و سپس به درگاه خداوند انابه نماید.
کسی که مرتکب سرقتی شده است، بایستی اموال مردم را به آنها بازگرداند و آنگاه از خدای طلب آمرزش کند. و همچنین آنکه مرتکب قتل شده بایستی خود را برای قصاص در اختیار صاحبان دم قرار دهد و در آن حال استغفار نماید.
از امام صادق علیه السلام پرسیدند: آیا قاتل عمدی توبه دارد؟ حضرت فرمودند:
«انْ کانَ قَتْلَهُ لِایمانِهِ فَلاتوبَةَ لَهُ وانْ کانَ قَتْلَهُ لِغَضَبٍ او لِسَبَبٍ مِنْ امْرِ الدُّنْیا فَانَّ تَوْبَتَهُ انْ یقادَ مِنْهُ»[17]
اگر قتل او بخاطر ایمان مقتول بوده است توبهاى ندارد و توبهاش پذیرفتنى نیست. ولى اگر علت قتل او غضب و خشم بوده و یا امر دنیوى باعث قتل او شده است، توبه وى آن است که خود را در معرض قصاص قرار دهد و قصاص شود.
و البته آیا قاتل هرگز توفیق چنین توبه ای می یابد؟
قال الصادق علیه السلام:
«لا یوَفَّقُ قاتِلُ المُؤْمِنِ مُتَعَمِّدا لِلتَّوْبَةِ»[18]
کسى که مؤمنى را عمداً به قتل برساند توفیق توبه نمىیابد.
موارد جواز قتل
اسلام برای حفظ اجتماع و ایجاد امنیت اجتماعی، اهمیت زیادی قائل است و لذا اگر کسی بخواهد حرمت جامعه را درهم شکند و قبح معاصی و منکرات را از بین ببرد، جان و عِرض انسانها را هتک کند و مصداق مفسد فی الارض شود، او می بایست مطابق معیارها و قوانین شرعی از میان برداشته شود تا جامعه احساس امنیت اجتماعی کند و زندگی اجتماعی متزلزل نگردد.
«وَ لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ...»[19]
نفسى که خداوند آن را محترم داشته است جز به حق، به قتل نرسانید.
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در مورد کسانی که قتل آنها جایز است می فرماید:
«لایحِلُّ دَمٌ الّا فی ثَلاثٍ، النَّفْسُ بِالنَّفْسِ والثَّیبُ الزّانِی وَالْمُرْتَدُّ عَنِ الْایمانِ»[20]
ریختن خون جز در سه جا جایز نیست: قصاص، زناى محصن، مرتد و جدا شده از ایمان.
پی نوشت ها
[1] الترغیب- جلد 3- صفحه 293.
[4] وسایل الشیعه- جلد 11- صفحه 113.
[9] وسایل الشیعه- جلد 19- صفحه 7.
[11] وسائل الشیعه- جلد 19- صفحه 4.
[13] وسایل الشیعه- جلد 19- صفحه 9.
[14] وسایل الشیعه- جلد 19- صفحه 4.
[15] وسایل الشعه- جلد 8- صفحه 615.
[16] وسایل الشیعه- جلد 11- صفحه 410.
[17] وسایل الشیعه- جلد 19- صفحه 19.
[18] وسایل الشیعه- جلد 19- صفحه 5.
[20] کنز العمال- 380. البته هر کدام از این سه مورد و مصادیق مختلف آنها شرایط خاص خود دارند که در کتب فقهى به آن پرداخته شده است.