بعد از تعطیلی استودیوی تلتیل گیمز، ادامه عناوین ساخته شده توسط این کمپانی در هالهای از ابهام قرار داشت و کسی نمیدانست قرار است چه بلایی بر سر این بازیها بیاید. بازیهایی چون بتمن و یا گرگی میان ما که مدتهای طولانی بود خبری از عرضه فصل جدیدشان نبود، تا به امروز به زیر خاک رفتند و در بین تمامی بازیهای این استودیو، پروژه واکینگ دد توانسته زنده بماند. Skybound Games که متعلق به خالق اصلی کمیکهای واکینگ دد بوده و حق امتیاز کتابهای مصور این سری را دارد، با تلتیل به تفاهم رسیده و قرار است دو اپیزود پایانی را با کمک برای از اعضای سازنده تیم سابق بازی بسازد تا داستان کلمنتاین در جهان مردگان متحرک برای همیشه به پایان برسد.
- سازنده: Telltale Games ،Skybound Games
- ناشر: Telltale Games
- پلتفرم ها: پیسی، پلی استیشن 4، ایکس باکس وان، نینتندو سوییچ
- پلتفرم بررسی: نینتندو سوییچ
فصلهای اول و دوم بازی (به ویژه فصل نخست) بازیهای The Walking Dead توانستند به میمنت سیستم جدید گیمپلی و شخصیت پردازی فوقالعاده به محبوبیتی بالا در بین گیمرها دست پیدا کنند. هرچند از همان موقع تا به امروز هم اختلاف نظرات بسیاری در مورد گیمپلی ساخته شده توسط استودیو تلتیل وجود دارد و عده زیادی آن را یک گیمپلی خلاقانه نمیدانند و باور دارند که برخلاف ظاهر آن، تصمیمات گیمر چندان هم تاثیری روی بازی ندارد؛ اما در آنسوی میدان عده زیادی هم هستند که سبک داستان محور این بازیها را عاشقانه دوست دارند. داستان بازی The Walking Dead شروعی طوفانی داشت و با معرفی کاراکتر کلمنتاین و لی، یک زوج دوست داشتنی را در تاریخ بازیهای ویدیویی معرفی کرد.
بعد از مرگ لی در فصل نخست، کلمنتاین کمی بزرگتر شد و قهرمانی فصل دوم به او تعلق گرفت. فصل دوم توانست همچنان گیمرها را به خود جذب کند و آنها را با زوایای جدیدی از کلمنتاین روبرو کند. نمیدانم کدامین فرد در استودیو تلتیل تصمیم گرفت که فصل سوم بازی را با یک چرخش ناگهانی داستان روبرو کند و کلمنتاین را به عنوان قهرمان اصلی از دور خارج کند اما این تصمیم به جز اپیزودهای آغازین این فصل، در بقیه موارد نادرست از آب در آمد و در نتیجه فصل سوم یک پسرفت در این فرنچایز محسوب شد.
با آغاز فصل چهارم و محوریت قرار دادن کلمنتاین به عنوان قهرمان اصلی،حال با دختری نوجوان روبرو هستیم که زندگی مشقت باری را در دنیای تصرف شده توسط زامبیها تحمل کرده و با پسربچهای به نام AJ همسفر است. رابطه کلمنتاین و AJ طوری طراحی شده که گیمر واقعا نقش رهبر و لیدر را حس میکند و تصمیماتی که درباره گفتگوهای بین این دو شخصیت به گیمر محول میشود، کاملا بر ساخت شخصیت و آینده AJ تاثیر گذار است. این پسربچه که در دنیای بعد از موج زامبیها به دنیا آمده، تقریبا هیچ چیزی نمیداند و کل زندگی و راه و روش آن را از طریق کلمنتاین یاد میگیرد و پرورش فکر او وظیفه شماست.
با پایان اپیزود اول و کشته شدن مارلون توسط AJ خردسال، بازی با یک شوک ناگهانی تمام شد. بازی در اپیزود دوم تنها چند لحظه بعد از مرگ مارلون شروع میشود و در همان ابتدای کار گفتگوهایی میان کلمنتاین و AJ شکل میگیرد که در ادامه روند بازی بسیار مهم است. AJ حالات روحی روانی درستی ندارد و پسربچهای بزرگ شده میان زامبیهاست و این شما هستید که باید به او راه درست زندگی کردن را بیاموزید. رابطه میان کلمنتاین و این پسربچه از آن حالت مشابه با فصل اولی (ٰارتباط بین لی و کلمنتاین) تا حدی خارج شده و وارد فاز جدیدی شده است.
اپیزود دوم از همان زاویه دوربین تغییر یافته و هیجان انگیز این فصل استفاده میکند و یک آنتاگونیست بسیار قوی را معرفی میکند. اگر تاکنون در سریال مردگان متحرک بارها و بارها شاهد حضور یک کاراکتر منفی باابهت و بیرحم بودیم، این نکته در بازیهای تلتیل چندان به چشم نمیآمد و حالا شخصیت لیلی (که در فصل اول بازی نیز حضور داشت) توانسته این خلا را پر کند. اصولا باید اعتراف کرد که سازندگان در این فصل از اشتباهات فصل سوم درس گرفتهاند و بیشترین اشارات را به فصل نخست بازی (موفقترین آنها) داشتهاند تا بلکه بتوانند با تمسک جویی به این بخش از داستان بازی، اثر جدید خود را جذاب سازند.
بازگشت لیلی با توجه به خلاصه داستانی که اول فصل به گیمر گفته شد و بیخود و بیجهت به این شخصیت اشاره شد! چندان عجیب نبود اما داستانی که در پس پرده حضور او در دنیای بازی وجود دارد، بسیار هیجان انگیز است. داستانی که در قسمت سوم اوج میگیرد و گیمرها را برای بازی کردن قسمت نهایی بازی مجاب میکند. لیلی عضو دار و دستهای به اسم دلتا است که برای خود شهر و امکانات و تمدنی بزرگ در گوشهای از این سرزمین درست کردهاند و در بین بازماندگان دنبال نیروی انسانی برای انجام کارهای مختلف از جمله جنگاوری میگردند. آنها بیشتر روی بچهها تمرکز میکنند چرا که پرورش نیروی خردسال میتواند به مراتب آسانتر باشد و برای همین هم تیمشان دنبال تمام بچههای مدرسهای است که کلمنتاین در آن پناه گرفته است.
جدا از کاراکتر لیلی با شخصیت عجیب و غریب دیگری به اسم جیمز آشنا میشویم، پسری که عقاید شگفت انگیزی دارد و از کشتن مردگان حذر میکند. او باور دارد که جایی در ته دل این زامبیهای آدمخوار یک احساساتی وجود دارد و نباید آنها را کشت و برای همین با زدن ماسکی شبیه به آنها، در میانشان زندگی میکند. شخصیت جیمز یکی از فوقالعادهترین کاراکترهای این سری محسوب شده و فراموش نشدنی است.
در اپیزود دوم بازی بسته به انتخاب گیمر میتواند تا حد زیادی وارد فاز عاشقانه خود هم بشود و این موضوع تقریبا برای اولین بار در این سری به چشم میخورد. روابط عاشقانه و پیش گرفتن روند آن توسط گیمر در بازی جذاب از آب در آمده و میتواند به عنوان یک نقطه قوت در این اپیزود از آن یاد شود.
در قسمت سوم اما بازی دچار یک سری تغییرات ریز شده و دلیل آن هم حضور استودیو Skybound Games در پشت پرده بازی است. حضور این سازنده جدید روح تازهای به سری دمیده و اپیزود سوم با یک شروع کوبنده آغاز میشود. در این اپیزود خشونت و بیرحمی حاکم بر دنیای مردگان موج میزند و بازی بهتر از همیشه هیولا بودن انسانها در برابر زامبیها را نشان میدهد. فضای اپیزود سوم به چیزی که خالق کمیک این سری در نظر داشته بسیار نزدیک شده و سکانسهایی در آن وجود دارد که بینظیر است. کافی است به لحظهای نگاه کنید که به توصیه جیمز با لباس مبدل زامبی بین آنها رفته و با نواختن موسیقی بین آنها، شاهد حضور ساکت و عرفانی آنها در کنار آوای موسیقی هستیم. از این لحظههای دیوانهکننده و به شدت احساسی در قسمت سوم کم نیست.
قسمت سوم تمرکز خود را روی انسانهای این دنیا گذاشته و زامبیها را عملا به یک سری کاراکتر فرعی تبدیل کرده است. حال لقب گله برازنده گروههای آدمخواران دنیای فعلی است و آنها مانند یک حیوان درنده خو و حشی در دنیا زندگی میکنند و این خود انسانها هستند که جهان را به یک مرحله جدیدی از نابودی کشاندند. کلمنتاین و تیم متشکل از بچههایی قد و نیم قد، فارغ از این هیاهو و جنگ تیمهای بزرگ و آدمهای بزرگ، فقط میخواهند زنده بمانند و به بقای خود ادامه دهند.
تصمیماتی که در قسمت سوم بازی برای AJ گرفته میشود، بازهم به پرداخت شخصیت او تاثیر مهمی دارد و به نظر میرسد در فصل پایانی شاهد این هستیم که این دست پرورده ما بالاخره تبدیل به یک بچه هیولای قاتل خواهد شد و یا میتواند زندگی انسانی را داشته باشد. کلمنتاین حالا بعد از سه فصل رسما رهبری یک گروه را برعهده دارد و بیشتر از همیشه بار روی دوشش است و ما هم پا به پای این دخترک که با او بزرگ شدهایم، او را در تصمیماتش راهنمایی میکنیم. کلمنتاین میتواند عاشق بشود و میتواند نقش یک خواهر بزرگتر را برای AJ بازی کند و زوایای انسانی جدیدی از او رونمایی میشود. گفتگوی طولانی او با لی (قهرمان فصل اول بازی) هم به ما یادآوری میکند که مرگ هر لحظه در کمین قهرمان ماست.
داستان بازی واکینگ دد در این دو اپیزود بهتر و بهتر شده و با پیریزی دقیق جزییات در قسمت دوم و بسط دادن آن در قسمت سوم، نمیتوان به آن خردهای گرفت. اما آیا این داستان خوب باعث شده که بازی مانند یک اثر سینمایی اینتراکتیو باشد و گیمپلی آن به حاشیه کشیده شود؟ باید گفت که هم بله و هم خیر. بازی مراحلی دارد که در نوع خود بدیع و جذاب بوده و با اینکه شاید الهاماتی از فصول قبلی در ساخت این مراحل صورت گرفته اما با اضافه کردن چاشنی خلاقیت، این مراحل کاملا نو از آب در آمدهاند. این موضوع در اپیزود دوم ضعف بیشتری دارد ولی در قسمت سوم حدودا رفع شده و نبرد پایانی بازی به اندازه کافی هیجانانگیز است.
شما در این دو قسمت کارهایی سخت میکنید و به عنوان مثال وارد گلهای از زامبیها میشوید که بهتر است به درخواست جیمز (شخصیت زامبی دوست بازی) آنها را نکشید و صرفا از دستشان فرار کنید. یا اینکه شما در قالب یک گله زامبی به سمت دشمن حمله میکنید و پشت آنها پناه میگیرید تا تیرهای تک تیراندازها شم را از صفحه روزگار محو نکند. این مراحل در قسمت سوم بیشتر دیده میشود و سازنده جدید کاری کرده که عنصر گیمپلی در کنار داستان بیرحمش فراموش نشود.
قسمت سوم بازی به مراتب بهتر از قسمت دوم بوده و اصلا شاید بتوان از آن به عنوان یکی از بهترین قسمتهای این سری تا به امروز یاد کرد. مردگان متحرک که سرنوشت نامعلومی داشتند حالا با وارد شدن یک استودیو دلسوز و آشنا به سری با کمک سازندگان عناوین قبلی، احیا شدهاند و وارد فاز جدیدی شدهاند که شخصا دلم نمیآید داستان به این زودی تمام شود. 28 مارچ (هفته دوم فروردین 98) تاریخی است که برای قسمت چهارم و نهایی این فصل اعلام شده و احتمالا در آن شاهد یک جنگ عظیم خواهیم بود.
بازیهای The Walking Dead به جای سریال آن که این روزها کش زیادی پیدا کرده و داستانی حوصلهسربر خلق کرده، درست به موقع در حال اتمام است و میخواهد قبل از آنکه داستانش تبدیل به یک قصه لوث شود، به کار خود پایان دهد. این تصمیم هم هوشمندانه است و هم برای طرفداران غمانگیز اما پایان قصه کلمنتاین به زودی رقم خواهد خورد و باید با دنیای پر از پتانسیل و زیبا، اما ترسناک مردگان متحرک خداحافظی کنیم.
- داستان غنی
- صداپیشگی عالی
- گرافیک جذاب
-
- کنترل مشکل دار و روی اعصاب بازی
- افتادن ریتم داستانی در قسمت دوم
-