این شاعر و نویسنده ادبیات کودک و نوجوان در گفتوگو با ایسنا، درباره وضعیت ادبیات در سال 1397 اظهار کرد: کار نشر گرفتار یک مشکل بزرگ شده، که این مشکل بزرگ بیشتر از همه اقتصادی است. وقتی نشر نتواند فعال شود و مردم نتوانند با انتشار کتاب ارتباط برقرار کنند انسان روزبهروز ضعیفتر میشود و ما با یک بحران روبهرو میشویم، که در حال حاضر هم هستیم. تا چند سال پیش میتوانستیم این بحران را انکار کنیم اما حالا که وضعیت زندگی و اقتصادی مردم به این شکل است، هرچه مشکل اقتصادی بیشتر میشود، بیشترین فشار به طبقه متوسط یا میانه جامعه که با ادبیات و کتاب سروکار دارند، وارد میشود.
او افزود: مردم کمسواد و بیسواد کتاب نمیخوانند و بیشتر در محفلها و غیره اطلاعات دینی و اجتماعی مورد نیازشان را به دست میآورند؛ آنها از خود ارادهای ندارند و تابع جریان جامعه و رسانهها هستند. لایه و طبقهای از اجتماع که میتواند فکر و اندیشه کند، طبقه میانه است. وقتی بار سنگین اقتصادی روی طبقه میانه بیفتد، اولین چیزی که آسیب میبیند کتاب و کتابخوانی است. وقتی هم کتاب و کتابخوانی آسیب میبیند همه عرصهها دچار مشکل میشود.
شعبانی با بیان اینکه در ادبیات کودک و بزرگسال و در همه شاخههای هنری وضعیت خوبی نداریم، ادامه داد: وقتی روزبهروز درآمد مردم کمتر میشود، چطور میتوانند کتاب بخرند؟ برای همین روزبهروز مخاطب نویسندگان و ادبیات محدود و محدودتر میشود و شمارگان کتاب پایین میآید. در اوایل انقلاب کتابهایی منتشر میشدند که تیراژ بالا داشتند، تیراژ حتی به صدهزار جلد هم میرسید و کتاب در یک سال چند بار هم تجدید چاپ میشد. اما حالا کتابها با هزار نسخه یا حتی کمتر منتشر میشود و دلیلش این است که کتاب گران شده و توان خرید مردم هم پایین آمده است. این باعث شده تا کتاب از خانوادهها دور شود و مردم ارتباطشان را با کتاب قطع کنند. ابزارهای جدیدی هم آمده است که دیگر خیلی کتاب لازم نمیشود، در نتیجه کتاب نمیخوانند. اما من همیشه میگویم مردم کتاب میخوانند و کودکان به کتاب علاقه دارند؛ ولی فشار اقتصادی از یک طرف و سیاستهای غلط فرهنگی از طرف دیگر در پایین آوردن آمار کتابخوانی موثر بوده است.
این نویسنده سپس گفت: عامل سومی هم هست. فضا باز نیست و سانسور هم وجود دارد. از طرف دیگر، وقتی دولت خودش کتاب منتشر میکند و اغلب ناشران زیر سایه دولت و حکومت هستند، رقابت آزاد از بین میرود و رقابت آزاد فقط به یک چیز ظاهری تبدیل میشود. ناشران هم وقتی میبینند طبقه کتابخوان ضعیف شده، سراغ نهادهای حکومتی و دولتی میروند و برنامهریزیشان را بر اساس اعمال نظر دولتیها میگذارند و در نهایت کتاب را برای مردم تولید نمیکنند؛ کتاب را برای نهادها و دولتها تولید میکنند و بعد آن را در دسترس مردم قرار میدهند. اما مردم نیازهای متنوع دارند که با نیازهایی که دولت تعریف و بخشنامه میکند، متفاوت است. این باعث نوعی لجولجبازی میشود.
نویسنده کتابهایی مثل «گنجشک و پنبهدانه» و «باغ نقاشی» اظهار کرد: کتاب در ایران به تولید کتاب برای دولت محدود شده است، در حالیکه در تمام دنیا بهصورت یک جریان فراگیر ملی است و در دسترس همگان قرار میگیرد. مردم کتابهایی را که میخواهند بخرند خودشان انتخاب میکنند. اما در اینجا اگر ناشر نیرومند نباشد یا به دستگاه نیرومندی متصل نباشد، قدرت توزیع کتاب ندارد. مردم هم وقتی کتاب دلخواهشان را نبینند دیگر کتاب نمیخوانند و به سراغ فیلمها و سریالهای مبتذل ترکیهای میروند. وقتی حتی یک کتاب ارزشمند هم معرفی و توزیع نمیشود و یک فیلم باارزش در تلویزیون نمیبینیم، چه توقعی از مردم داریم؟
شعبانی در ادامه گفت: من چون با بچهها سروکار دارم و در حوزه ادبیات کودک کار میکنم، این حرفها را به بزرگترهایی که باید بشنوند و بدانند که کجا اشتباه کردهاند میگویم. همچنان معتقدم که مردم ایران بافرهنگ و اهل کتاب هستند. میگویند مردم کتاب نمیخوانند، چون با این حرف میخواهند اشتباهات خودشان را توجیه کنند. مردم ما هیچ مشکلی ندارند و بافرهنگترین مردم دنیا هستند، و همه این نابسامانیها به برنامهریزیهای غلط برمیگردد. مدیران بد کار کردهاند و حاضر نیستند اشتباهشان را بپذیرند. ما به مدیرانی نیاز داریم که اگر اشتباه کردند آن را بپذیرند.
او در پایان با بیان این سوال که چرا طبقه متوسط جامعه که باید روزبهروز کتابخوانتر شود، دارد ضعیفتر میشود، چراهای دیگری را نیز مطرح کرد و افزود: چرا حقوق یک استاد دانشگاه از حقوق یک دلال بیسواد کمتر است و او زندگی بهتری دارد؟ چرا هرچقدر کتاب میخوانیم داریم از زندگی جا میمانیم؟ چرا زندگی اهالی فکر و فرهنگ تامین نیست؟ اینها پرسشهایی است که مدیران باید جواب بدهند، اما نمیدهند. از مردم چه توقعی داریم که کتاب بخوانند؟