سرویس فرهنگ و هنر مشرق- مجتبی رضوانی امسال با مستندهای «از خون جون» و «زخم های استوایی» جشنواره عمار حضور پر رنگی دارد. مستند«از خون جون» درباره شیخ ابراهیم زکزاکی و شیعیان نیجریه است و زخمهای استوایی درباره کشتار مسلمانان در میانمار است. به بهانه حضور پرنگش در جشنواره عمار با او به گفتگو نشستیم.
*خون جون مستند شما در مورد شیعیان نیجریه، زخمهای استواری راجع به کشتار مسلمانان در میانمار از مجموعه کارهایی است که در حوزه بین الملل انجام دادید. چگونه علاقمند به سوژه نمایش زندگی مسلمانان در سایر ملل و کشورهای دیگر شدید؟
جرقه این کار و علاقمندی از استارت اولی بود که من و دو نفر از برادرانم در این حوزه زدیم و سنگ بنای آن را گذاشتیم. فکر نمیکردیم ازطراحی خاص مستند گونه استقبال شود. دوم این که اصلا به ما اعتماد بکنند و بگذارند ما برویم و در حوزه بینالملل فعالیت کنیم. مستند مجمع الجزایر کمور اولین طرح مجموعه ما بود که به شبکهی جهانی سحر سیمای فرانسه ارائه کردیم. موقعیت بنده و برادرانم را که رصد بکنید درخواهید یافت که هیچ کس از اقوام و دوستان نزدیک ما صدا و سیمایی بود، نه پارتی داشتیم و سفارش از جایی شده بودیم. 4 برگ اطلاعات را نوشتیم رفتیم سیمای فرانسه به شبکه جهانی سحر ارائه دادیم .
*قبل از آن کار مستند کرده بودید؟
در حوزه مستند فعالیت نکرده بودیم ،فقط یک مستند خیلی کوتاه و مختصر درتهران ساخته بودیم. ولی در کمال ناباوری دیدیم که از طرح ما استقبال کردند و اولین کار ما یک مجموعه 5 قسمتی زبان اصلی فرانسوی از مجمع الجزایر کومور شد. ولی همین پروژه هم برآورد بالایی نداشت .برآورد 5 قسمت مجمع الجزایر کومور 18 میلیون تومان بود .
*خیلی پول کمی است. چه سالی دقیقا این مجموعه را ساختید؟
سال 1385 . آن موقع هم که این کار را با 18 میلیون فیلم ساختیم و وقتی برگشتیم پروژه را تدوین کردیم و ارسال کردیم. با سه برادرم که درگیر این کار بودیم 100هزار تومان سود نکردیم. یعنی 17میلیون 900هزار تومان برای این مستند طبق صورتهای مالی خرج کردیم. فقط خوشحال بودیم که که آنتن سیما را بیهوده پر نکردیم.
*زمان مجموعه 5 قسمتی چقدر هزینه داشت ؟!
5 قسمت .حول و حوش 170 دقیقه شد. به زبان اصلی و زبان فرانسه که از سیمای سحر فرانسه پخش شد. استارت کار ما از اینجا بود. وقتی مشغول کار بودیم ،در خود مجمع الجزایر کمور کودتا شد، در جزیره آنژوان و بخشی از کار ما مختل شد. درگیریهایی بوجود آمد ولی با وجود بحرانهای خاص رخ داده و مناقشات سیاسی آن منطقه، ما دست پر بازگشتیم و اثرمان را ارائه کردیم. همین که ما دست پر برگشتیم سازمان هم به ما اعتماد کرد برای کار مستند ساحل عاجل.
مستند ساحل عاجل را که داشتیم کار میکردیم یک درگیری خیلی عظیمی اتفاق افتاد در خود ساحل عاجل ،شهر ابی باج و جوانان آن منطقه ما را به واسطه اینکه چهره سفیدی داشتیم با فرانسویها اشتباه گرفتند. هنوز انجمنها و مجموعههای جوانان آنجا و گروههای فعال سیاسی خیلی روحیه استعمار ستیزی دارند. شیر پاک خوردهای رفته بود گفته بود که یک تیم فرانسوی دارند کار مستند میسازند و چون در شهر «ابی باج» درگیری بوجود آمده بود، تمام تجهیزات ما از بین رفت.
پس از چندی فهمیدند که ما ایرانی هستیم ، دقیقا موقعی بود که دیگر هیچ چیز باقی نمانده بود و تجهیزات ما از بین رفته بود. فردای آنروز در میدان اصلی شهر جمع شدند و طی مراسمی عذرخواهی کردند حتی رفته بودند فارسی یاد گرفته بودند و با شعار دست جمعی « ما را ببخشید» را فریاد میزدنند .
با وجود اینکه تجهیزات ما از بین رفته بود،بخشی از تصاویر را گرفته بودیم. دوباره از آنجا دوربین تهیه کردیم، بخش دیگر مصاحبه هایمان را تهیه کردیم و همان کار هم تحویل صدا و سیما دادیم . سازمان از این بابت به ما اعتماد کرده بود. بهرحال هر شرایط بحرانی که برایمان اتفاق بیفتد دست از پا درازتر برنمیگشتیم و سازمان صدا و سیما از ما شاکی نبود. چون می دانست از هر ماموریتی دست پر برمی گردیم .
*یک سوال بامزه میکنم هر جایی میروید مستند بسازید، یک اتفاقی سیاسی عجیبی میافتد و اوضاع سیاسی محل ماموریت شما برهم می ریزد؟
یا حین کار این اتفاق میافتد یا اینکه بعد از این کار ما تمام شد رخ میدهد. نمیدانم ... ما دو سال قبل از اتفاقات تلخی که در نیجریه افتاده رفته بودیم آنجا و مستند «خون جون» را کار کرده بودیم. اینکه چرا پس از دو سال مستند ما پخش شد، دلیل خاص خودش را داشت. ولی همزمان شد با اتفاقات دستگیری زاکی زاکی و برای خودمان هم تعجب برانگیز بود که این کار چرا این قدر زمان بر میشود و حس میکردیم که خیلی این کار را غیرحرفهای انجام دادهایم.
حالا مخاطب که دارد این گفت و گو را میخواند و این جملاتی که بین ما رد و بدل میشود خیلی برایش شعاری است اما خود مخاطب قضاوت کند. ما در حالی رفتیم وارد نیجریه شدیم که سفارت نیجریه در تهران به ما ویزا نداد و وزارت امور خارجه هم هیچ یادداشتی بابت تسهیل در این امر به سفارت نداد. علیرغم درخواست سازمان فرهنگ و ارتباطات پیگیری کردیم که از طریق رایزنی فرهنگی اقدام بکنیم آنها هم اکیداً به ما گفتند که شما مجوز ندارید و حق ندارید که به نیجریه بروید و مستند بسازید.
*سازمان فرهنگ و ارتباطات علامت سئوال بزرگ این ماجراست؟
دقیقا در همان ایامی که ما داشتیم با سازمان فرهنگ و ارتباطات مذاکره میکردیم، شخصی که روی صندلی روابط عمومی نشسته بود، اسمش خاطرم نیست ولی مربوط به دوران قبل است. گفتیم شیخ ابراهیم زکزاکی، گفت بله؟ کاوازاکی؟ یعنی اسم زکزاکی هم به گوش مجموعه آنجا تا به حال نرسیده بود و من همان لحظه فهمیدم که اینجا جایی نیست که من بخواهم دغدغهام را در مورد شیعیان نیجریه و شیخ ابراهیم مطرح بکنم. حالا جالب اینجاست که در همان مقطع که برای همین ساختن فیلم مستند جاهای مختلف سر زده بودیم مقارن شده بود با وضعیت نابسامانی صدا و سیما، و صدا و سیما مجبور بود از بودجههای کم خودش آنتنش را حفظ بکند.
ما باید یک مشارکت کنندهای پیدا میکردیم. از همه ناامید شدیم رفتیم. سراغ لاستیک یاسا که صادرات لاستیک موتور به نیجریه داشت (در جاده سعیدآباد شهریار). من با آنها حتی مذاکره کردم که کمکی بکنند که در هر صورت نشد. این نکته را میخواهم بگویم که کار شما را سخت میکند چون سئوال عجیبی پرسیدید. اصلا هیچ همکاری اتفاق نیفتاد که ما بخواهیم وارد نیجریه بشویم . چه نیروهایی این وسط داشتند کمک میکردند .آخر به ذهن من رسید که با یک شرکت بازرگانی مکاتبه بکنیم خودمان را بعنوان بازرگان کالای پزشکی جا بزنیم .یک بخشی از برآورد هزینه ساخت فیلم خودمان را رفتیم یک ست جراحی پرمصرف را با پنس و سرنگ و این چیزها بسته بندی کردیم به عنوان تاجر وسائل پزشکی. در هیبت تیم پزشکی به ما ویزا دادند. تیک بیزینس روی ویزای خورده بود. ما توانستیم وارد آن کشور بشویم. شما حساب بکنید از لحظهای که وارد نیجریه شدیم، چه اتمسفر ناامنی مارا احاطه کرده بود.
* اگر میفهمیدند که دروغ گفتید چه بلایی سر شما میآوردند؟
ریسک بالایی کردیم. این مسئله را زمانی فهمیدم که داشتیم برمیگشتیم و من کوله پشتیام همراه بود به همراه دوربین، میکروفن و دو عدد دو هارد اکسترنال. که داخل آن نزدیک به دو ترابایت مصاحبههای زبان اصلی به زبان اوسا بود که با مردم در مورد وضعیت نابسمان اقتصادی آنها در مورد بحث انگلیس، در رابطه با وضعیت بنزین، مشکلات معیشتی و سیاسی آنها صحبت کرده بودیم. کافی بود افسر پلیس فرودگاه یک لحظه این هارد اکسترنال من را بردارد و با کابل یو اس پی به لپ تاپ خودش وصل بکند. اگر چنین میشد فاتحه ما چند نفر خوانده شده بود، چون نه مجوزی نداشتیم نمیتوانستیم موضوع را رسانهای کنیم و نه دولت از ما حمایت میکرد.
*اگر شما را میگرفتند؟
من بعدها شنیدم که یکی از بدترین زندانهای از لحاظ بهداشتی دنیا زندانهای نیجریه است. اگر زندان بروید حساب شما با کرامت کاتبین هست. شرایطی بود که بهرحال از سر گذراندیم. خودمان تصمیم گرفته بودیم که برویم این مستند را بسازیم و ظاهراً باید تا آخر مسئولیت آن را خودمان به عهده میگرفتیم. البته دو بار هم در آنجا دستگیر شدیم و هر بار هم به یک شکلی رها شدیم . ولی درآن روزهای آخر همیشه فکر میکردم که کار ما پیچیدهتر شود و سختتر بشود . زمانی که هواپیما بلند شد و در آسمان لاگوس به پرواز درآمد لحظهای بودکه من حس کردم دیگر خطری تهدیدمان نمیکند.
*من شنیدم لحظه خروج تسوه حساب با مزه ای با نماینده سازمان فرهنگ و ارتباطات کردید؟
مابا رایزن فرهنگی ایران در نیجریه تلفنی چند بار با ایشان صحبت کرده بودیم و ایشان به ما گفته بود که این امکان وجود ندارد و شما به هیچ وجه نمیتوانید به نیجریه بیایید. روز آخر بود که ما بدون اطلاع از همه جا آمده بودیم و مستند را ساخته بودیم و داشتیم برمیگشتیم. یک مقدار اعتبار در سیم کارت نیجریهای ما باقی مانده بود گفتیم به چه کسی زنگ بزنیم؟ شماره آقای رایزن راگرفتیم . با ایشان سلام و علیک کردم و خودم را معرفی کردم گفت آقای رضوانی چطوری؟ احوالتان؟ ببخشید که این نشد که شما تشریف بیاورید نیجریه و کار کنید. انشاء الله با هماهنگیهای بعدی در آینده ما بتوانیم پذیرای شما اینجا و از این تعارفات.... .
من عرض کردم به ایشان که آقا شما پیش شمارهای که من از آن به شما زنگ زدم را یک عنایتی بفرمایید. نگاه کرد گفت شما کجایید؟ گفتیم ما کارمان را انجام دادیم. تقریبا دو سه هفته است در نیجریه هستیم ،الان هم در فرودگاه هستیم داریم برمیگردیم. گفت آقا تو را به خدا فقط سفیر نفهمد، چون روزگار من را سیاه میکند. گفت انشاءالله به سلامت بروید. دست حق به همراه شما باشد. نگران بود که همان لحظه هم نفهمند که ما آمدیم نیجریه. راستش بعنوان مستند ساز آزاد اگر بخواهیم ما هم مرزهایی برای خودمان بسازیم و عافیت طلبی کنیم بعید میدانم چنین تصاویری ثبت میشد . در مورد شیعیان نیجریه و اتفاقات بعد از آن ، تنها خروجی منهای فیلم، دو عکسی است که آقای قدیریان از شیخ ابراهیم زکی زاکی نقاشی کرده و عکس دیگر را عزیز هنرمند دیگری با تکنیک دیجیتال پینت پورتره طراحی کرده است.
*با رانت خاصی این مستند را ساختی؟
ما از هیچ رانتی استفاده نکردیم. چه کسی میآید برود کنار بوکوحرام خانه بگیرد، زندگی کند. یک ماه درگیر شود دو بار در نیجریه دستگیرش کنند، هیچ دستگاه دولتی هم حمایتش نکند که بتواند ویزا بگیرد. بخاطر چقدر ؟در دوره مثلا یک ساله، ساخت یک مستند چقدربار مالی دارد؟
*یعنی پول خوبی بابت این کار نصیب شما نشد؟
یک سال و نیم وقت گرفت و درگیر آن بودیم،تدوین، پیش تولید، تولید . 12 تومان برای من ماند. وقتی این عدد را تقسیمش کردم بین آن 10 یا 12 ماهی که درگیر تولید بودم می شود حقوق یک نیروی شرکتی ؛ با این تفاوت که ما بیمه نبودیم .
*برای کم کردن هزینه ها چه کار می کردید؟
غذای حسینیه شیعیان نیجریه را میخوردیم، دو شب هم خانه شیخ ابراهیم زکزاکی مهمان بودیم. ماشین داماد شیخ زکزاکی، عقیل ،را سوار شدیم. اگر پشت ماشین عقیل نمیپریدیم و خانه شیخ دو شب خودمان را نمینداختیم و اگر این کارها را نمیکردیم قطعا آن 12 میلیون هم نمیماند.
*ماحصل این تلاش خیر معنوی برات شما به همراه داشت؟
خیر معنوی خیلی داشت، هر بار که تلویزیون مستند «از خون جون» را نشان میداد تعداد فالوئورهای اینستاگرام افزایش پیدا می کرد و کامنت های زیبایی هم برای من میگذاشتند. من که آدم سرشناسی نیستم اما اثرم اثر داشته و مخاطب جستجو کرده و مرا پیدا کرده است. چقدر مردم خوبی داریم که فقط دعایم میکنند، مخصوصا خانواده ام را. بهترین دستمزی که گرفتم همین مقدار دعای مردم است.
*زخم های استوایی چگونه کلید خورد؟
تقریبا ما این دو مستند را یعنی از خون جون و زخمهای استوایی را همزمان با هم شروع کردیم یعنی با یک فاصله دو سه هفتهای از هم استارت تصویربرداری آنها با هم خورد.
زخمهای استوایی مقارن شده بود با موضوع آوارگان روهینگایی در میانمار. ما وقایع میانمار را رصد کرده بودیم و اعلام کردیم که ما آمادگی داریم که بلافاصله وارد عمل شویم برویم در منطقه آراکان و شروع به مستند سازی کنیم . الحمدالله مورد قبول قرار گرفت و به واسطه اینکه موضوع روز بود و منطقه بحرانی بود یک مقدار مشتری این مقولهها و موضوعات هم کمتر است.
*در حوزه بحرانی کار کردن بسیار دشوار است؟
مستند بحران ساختن کار بسیار دشواری است .الان خیلی از دوستان و همکاران ما وسط درگیریهای حلب دارند، کار میسازند. به نظر چنین هنرمندانی از همه چیزشان گذشتهاند و مانند همان کسی هستند که دارد جهاد میکند. همکاران مستند ساز ما الان خیلی با رشادت دوش به دوش کسانی که دارند در سوریه و عراق میجنگند کار میسازند و می فرستند. به نظر من موضوع هم موضوعی است که کمتر کسی جسارت آن را دارد . خیلی از بچههای مستند ساز را میشناسم که از ترس جریان عراق زیارت کربلا هم نمیروند موضوعات را پاس میدهند به همدیگر . از صد کیلومتری عراق هم رد نمیشوند ،عافیت طلب هستند.
*البته این را هم بگویم که همه کار در حوزه مستند این نیست؟
ما مستند حیات وحش لازم داریم، مستند اجتماعی لازم داریم، در رابطه با معضلات اجتماعی، اعتیاد،مصائب اجتماعی، فقر، تاریخ، جغرافیایی، موضوعات سیاسی به مستند سازی احتیاج لازم داریم .
*مستند زخمهای استوایی مستند محافظهکارانهای است ؟ چقدر این انتقاد را قبول دارید؟
سوال خیلی خوبی پرسیدی. من برایش جواب دارم. برای ساخت مجموعه زخمهای استوایی قرار بود که به بنگلادش برویم. چون میانمار با بنگلادش از طریق رودخانه ناف هم مرز بود، در منطقه آراکان میانمار. چون ما در خود میانمار سفارت نداریم اگر بخواهیم ویزایی هم بگیریم باید از یک کشور ثالث بگیریم .در مرحله اول من بنگلادش را در نظرم بود که بروم آنجا و هم کمپ آوارگان روهینگایی تصویر بگیریم و از طریق رودخانه ناف بالعکس قایق سوار شویم بروم به منطقه آراکان. این نکته هم در پرانتز بگویم که همین الان بروید سفارت بنگلادش به ایرانیان ویزا نمیدهند. باید یک بنگلادشی شما را تأیید کند تا بتوانی ویزای فخیمه بنگلادش را اخذ بکنی. حتی پاکستان هم به این شکل است شما میتوانید مراجعه کنید خیابان فاطمی بگویید میخواهم بروم پاکستان آنجا را ببینم.
*پس عزت را به پاسپورت ایرانی بازنگشته. چون برخی حقوقدانان وعده دادند که عزت به پاسپورت ایرانی باز گردد.
داستان از این قرار شد که من رفتم عزیزی را در بنگلادش پیدا کردیم که برای ما دعوتنامه بفرستد که ما ویزا بگیرم و برویم بنگلادش. دوستان «امت واحده» رفته بودند. آنجا یک مجموعه امت واحده که در این حوزههای بشر دوستانه کار میکنند. ظاهراً جای آنها خوب بوده وحالا حالا آنجا مانده بودند. داشتند آنجا روی موضوع حمایت از این آوارگان و موضوعات دیگری را کار میکردند.
دوستی قرار بود برای ما دعوتنامه بفرستد. این مسئله یکی دو هفتهای زمان ما را داشت میکشت و من دیدم که داریم الکی معطل میشویم. شاید آن دوستان نخواهند حالا حالا بیایند و من هم دسترسی به آنها نداشتم. در نتیجه من مجبور شدم از کشور ثالثی دیگری اقدام بکنم و به تایلند رفتم. تایلند به دو دلیل رفتم یکی اینکه از سفارت میانمار در تایلند درخواست ویزا بکنم که دوباره نشد. چون تایلند مهد جعل پاسپورت است و یکی از کشورهایی است که تبهکاران در دنیا تخصصی دارند روی پاسپورت کار میکنند در تایلند هستند.
من بیشتر ترسیدم که این ریسک را نکنم چون وسط پروژه فیلمسازی پاسپورت خودم و عوامل و یکم پول راهم بگذاریم به واسطهای بدهیم و خودمان کنار خیابان در بانکوک منتظر ویزای میانمار باشیم. در آن مرحله شاید همین وقت کشی و اینکه ما نمیتوانیم وارد آراکان بشویم من از این زمینه بهرهبرداری دیگری کنم که به نظرم خیلی خوب شد که ما نرفتیم آراکان.
دلیل آن این بود که برادرم گفت اینکه در این مستند به دنبال این باشی که چک اول دعوای بودایی ها را چه کسی زده است و چرا زده، موضوع خوبی است که داری میگویی. ریشه این درگیری به نسل کشی انجامیده و هنوز هم دارند همدیگر را میکشند چیست؟ اگر این فیلم بخواهد دو سال دیگر پخش شود باید مخاطب رجوع کند به حافظه تاریخی و خبری که این موضوع چه بوده و تو داری در مورد کدام موضوع مستنند میسازی.
اما بیاییم موضوعی که دعوای بین بوداییها و مسلمانان دست مایه قرار بدیم برای پرداختن به بحث خشونت در ادیان. این روش اثر ما را بین المللیتر میکند و اینکه مخاطبان بیشتری را میتواند به خودش جذب کند .
*با احترام به اینکه کار عمیقی دلچسبی است اما در زخمهای استوایی شما برای اینکه تاریخ مصرف نداشته باشد خیلی محترمانه از یک مسئله سیاسی مهم، از یک عنصر نامطلوب به اسم «آن سان سو چی» براحتی عبور کردی فقط یک عکس از او نشان میدهی در صورتی که من از مستند سازی که وارد حیطه ساختن یک مستند بحرانی شده است توقعام این است که دادههای شما در حد ویکی پدیایی نباشد.
تمرکز ما روی بحث پیروان مذاهب بود. برای اینکه هنوز مدتی نبود که سوچی جایزه نوبل خودش را گرفته بود. علیرغم این که ماهیت آن سان سو چی معلوم بود و در همان دوران میدانستیم که روزنامههای خارجی و داخلی و هم جنبشهای مختلف بشری به این موضوع پرداختهاند. استفاده از چنین موضوعی ،به اندازه کافی پاسخی هم به دنیا ارائه و مخابره نمیکرد.
بخاطر شخصیتش خیلی برای من منفور بود و حتی دوست نداشتم زمانی از این فیلم را به او اختصاص بدهم چون تصور میکردم که پرداختن به سو چی چیزی نیست که در 5 یا 10 دقیقه بخواهم جایگاهش را واکاوی کنم.
* تأثیر سیاسی روی مذهب بودایی را گل درشت تر نمایش می دادید.چرا اینکار را نکردید؟
خود آقای موهانگ یو که رئیس معبد گاومیش بود و رهبر بوداییهای بانکوک . وقتی از ایشان پرسیدیم که آقا شما در رابطه با روهینگایی اطلاعاتی دارید، مثال خوبی را برای ما زد. گفت نظیر اینها را در دین شما مثل طالبان داریم. تایلند به نظر من یکی از کشورهای الگوی برای بحث همزیستی مسالمت آمیز برای ادیان است. بوداییان خیلی راحت در کنار مسیحیان و مسلمانان دارند زندگی میکنند حتی شیعیان و اهل تسنن تایلند هم خیلی با هم رابطه نزدیک و خوبی دارند من به آن سان سو چی نپرداختم در این قضیه بخاطر اینکه حس کردم که موضوع آن سان سو چی فقط موضوع شخصیت خودش مختص خودش نیست , خیلی فراتر و پیچیدهتر و برنامهریزتر شده است.
از فرصتی که در اختیار مشرق قرار دادید تشکر میکنیم و برای شما آرزوی موفقیت داریم.