«هیولا» همچنان قدرتمند میتازد و در هر قسمت علاوه بر اینکه روایت را جلو میبرد، بار کمدیاش را هم بیشتر میکند. حالا که کاراکترها حسابی برای بیننده جاافتادهاند و قصه کاملاً روی ریتم افتاده است، مدیری با استفاده از ظرفیت کاراکترهای طراحیشده در فیلمنامه و تواناییهای بازیگران، آنها را به چالش میکشد و طنز هوشمندانهای که در روایت وجود دارد را به همراه یک کمدی کاراکتر محور یا مبتنی بر موقعیت میپروراند و لحنی مناسب به اثرش میبخشد تا بیننده با انتقادات تندوتیز اجتماعی زده نشود و ریتم کلی روایت برایش دلنشین باشد. نوع کمدی «هیولا» نشان از تلاش مدیری برای برقراری ارتباط با عامه مخاطبان دارد.
امیر برادران که نویسنده «هیولا» است سابقه نوشتن فیلمنامه آثاری چون «هزارپا» را در کارنامه خود دارد و کمدی «هیولا» هم درست مثل «هزارپا»، هر جا که به وادی شوخیهای جنسی یا خط قرمزی میافتد باذکاوتی بیش ازآنچه در «هزارپا» دیدهایم، خود را در لفافهای میپوشاند که بهجای آنکه شوخی را دودستی و تروتمیز تقدیم مخاطب کند از او دعوت میکند کمی در این شوخیها کنکاش کند، مثل شوخیهای زنوشوهری که در قسمت ششم شاهدش هستیم.
بههرحال در این قسمت، «هیولا»، کاراکتر کامروا را از محیط کاریاش که تاکنون او را در آن دیدهایم، خارج میکند و با وارد شدن به زندگی شخصی و خانوادگیاش در قالب یک مهمانی، این بار روابط فاسد و بدشکل خانوادگی و دوستانه را به باد انتقاد میگیرد.
حضور هوشنگ و خانوادهاش در این مهمانی، تضاد فرهنگی او با این طبقه را آشکارتر میکند و هوشنگ را در میانه کارزاری قرار میدهد که برای او و خانوادهاش پر از آرزوهای محال و رؤیاهای دستنیافتنی است. در خلال همین مهمانی هم هست که «هیولا» بار دیگر مسیر خود در انتقاد از سازوکارهای اقتصادی را ادامه میدهد و با کنایه به اسمهای مخففی که برای همه آشنا هستند، حرفهای درگوشی مردم را واضح و آشکار بیان میکند. از پشت پرده زندانهای مجرمان اقتصادی میگوید و چانهزنیهای قدرتمندان برای گرفتن موقعیت برای آقازادههایشان را بیهیچ سانسور و اصلاحی نشان میدهد.
در این میان، هوشنگ، اگر همچنان ازلحاظ طبقاتی با این آدمها متفاوت باشد، همانگونه که گفتگوی همسر او و همسر دیگر سرمایهداران در مورد آرایشگاه و رنگ کردن مو نشان میدهد، به نظر میرسد که ازلحاظ شخصیتی و فردی این فاصله در حال از بین رفتن باشد.
هوشنگ وقتی با چشم گریان پیش اعضای هیئتمدیره میآید و از آنها درخواست میکند که حق همکارانش را احقاق کنند، با نیرنگی که بیشک از همانها یاد گرفته به سراغ همکارانش میرود و با توانایی زبانبازی که کامروا بهتازگی آن را کشف کرده، دروغ میگوید و برای موسسه اعتباری کامروا زمان میخرد. وقتی هوشنگ در کلاسش در یک خطابه شورانگیز از شرافت و ارزشهای انسانی میگوید، همه را تحت تأثیر قرار میدهد و دانشآموزانش را وادار به تشویق میکند، اما هوشنگ دیگر با خلافها و دروغهای کوچک، با بیشرافتیهای ریز و بیاهمیت خود را ملزم نمیداند که کار خیری انجام دهد و بیاخلاقیاش را جبران کند. انگار هوشنگ، حتی خودش هم نمیداند که به چه دروغگوی ماهری تبدیلشده است و جامه شرافت را خیلی وقت است از تنش درآورده است، اما آنقدر به این جامه عادت داشته و آنقدر با آن فخر فروخته که برایش مثل پوست دومی شده است.
در این میان خانواده هوشنگ هم، همان خانواده همراه گذشته نیستند، آنها بااینکه در میانه بحران اخلاقی که هوشنگ گرفتارش شده است قرار ندارند، اما کمکم در حال عوض شدن هستند و قناعت و صبرشان جایش را به آرزوی بیشتر داشتن و پریدن با آنها که بیشتر دارند داده است.
در پایان، قسمت ششم، با سکانسی بینظیر تمام میشود، سکانسی که همه حرفی است که «هیولا» میخواهد بزند. درحالیکه هوشنگ در کنار کامروا و دوستانش نشستهاند و در حال شادی و آواز خواندن هستند و انگار هیچ غمی در دنیا ندارند، تصویر به فرهنگیانی کات میشود که در زیر باران جایی تجمع کردهاند تا شاید حداقل قسمتی از حق خود را بازیابند یا حتی فقط دیده شوند. سکانس پایانی قسمت ششم، با همه تلخی گزندهاش، زیباترین سکانس «هیولا» تاکنون است.
کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریهها، وبلاگها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.
Post Views:
150