در یادداشت قبل، مهمترین عناصر سینمایی بهرام توکلی را برشمردیم و نگاهی به جهان داستانی او انداختیم. در ادامه، فیلمهای متأخر توکلی را بررسی میکنیم و به «تنگه ابوقریب» و «غلامرضا تختی»، میرسیم. دو فیلمی که در دو سال پیاپی در جشنواره فجر درخشیدند و در ظاهر از فرم روایی و ساختاری توکلی پیروی نمیکنند، اما المانهای سینمای توکلی را کاملاً در خوددارند و حتی شاید بتوان گفت پختهترین و کاملترین شکل از تفکر توکلی را بازتاب میدهند.
نگاهی به کارنامه فیلمسازی بهرام توکلی : مردی که با مرگ می رقصد ـ قسمت اول
آسمان زرد کمعمق (1391)
شاید بتوان «آسمان زرد کمعمق» را شخصیترین اثر توکلی تا به امروز نامید. بار دیگر، در اثری از توکلی با هنرمندی طرف هستیم که با مونولوگ ذهنیاش ما را به سفری عجیب و ترسناک میبرد، هنرمندی که از آفرینش هنری دور شده و اسیر جریان دایرهوار و بیانتهای زندگی شده است. در کنار اینها، پیام اصلی «آسمان زرد کمعمق» شبیه یک رؤیای شیرین میماند که هر هنرمندی با ترس و تردید به آن فکر میکند؛ نابودی در اوج زیبایی. از سوی دیگر میزانسن «آسمان زرد کمعمق»، آنقدر خوب آراستهشده که انگار یکسره از میان فضای ذهنی فیلمساز بیرون آمده است؛ خانهای سرد و تاریک، رو به خرابی و در آستانه فروپاشی، درست مثل ذهن کاراکتر زن فیلم با بازی ترانه علیدوستی که احوالش را از زبان همسرش با بازی صابر ابر میشنویم. این بار هم در اثری از توکلی با راوی طرف هستیم که روایتش چندان قابلاعتماد نیست، قصهای پیچیده روبرویمان قرار دارد و دروغ و حقیقت هرلحظه و در هر کنش بیننده را به چالش میکشند. مفهوم مرگ هم در «آسمان زرد کمعمق»، به بارزترین شکل ممکن وجود دارد. مرگی وسوسهانگیز که میتواند پایان یک زیبایی باشد، یا کابوسی وحشتناک و بیانتها.
بیگانه (1392)
در میان آثار توکلی، «بیگانه»، کمتر موردتوجه قرارگرفته است. توکلی بعد از تجربه موفق «اینجا بدون من» و اقتباس از نمایشنامه “باغوحش شیشهای” اثر تنسی ویلیامز، برای «بیگانه»، به سراغ اقتباس از یکی از مشهورترین نمایشنامههای جهان، “اتوبوسی به نام هوس” میرود. نمایشنامهای که بازسازی هالیوودی آن با بازی مارلون براندو و ویوین لی و به کارگردانی الیا کازان، یکی از بهترین آثار سینمایی جهان است. پس مشخص است که «بیگانه» توکلی، در بهترین شرایط هم با یکی از بهترین آثار سینمای جهان مقایسه خواهد شد و همین موضوع، کلیت اثر را تحتالشعاع قرار میدهد. در «بیگانه»، رویکرد روانشناختی توکلی بار دیگر هویدا میشود و او سعی میکند تا نمایشنامه تنسی ویلیامز را مانند کاری که با «اینجا بدون من» انجام داده است، به فضای سنتی و فرهنگی بومیاش نزدیک کند، اما در این مورد چندان موفق نمیشود. ویژگیهای خود نمایشنامه اساساً، قرابت فرهنگی آن را به چالش میکشد. «بیگانه» توکلی بااینکه لحظات درخشانی دارد و باوجوداینکه تلاش توکلی برای رسیدن به رویکرد روانشناختی و تحلیل روانی شخصیتها و تیپهای شخصیتی در جهت همان بعد هویت انسانیاش مشخص است، اما او بهطور آشکار نمیتواند به اصل و اساس این نمایشنامه و تقابل افراد و ارتباطاتشان دست یابد و وفاداری بیشازحد او به متن نمایشنامه، «بیگانه» را در نطفه خفه میکند.
من دیهگو مارادونا هستم (1393)
بیشک «من دیهگو مارادونا هستم» متفاوتترین فیلم توکلی است. فیلمی با کاراکترهای زیاد و دکوپاژ متفاوت و حال و هوایی که در ظاهر به دنیای تاریک و سرد توکلی شباهتی ندارد، اما در لایه زیرین روایت، بازهم با سرگشتگی انسانی و درگیری با مفهوم مرگ روبرو هستیم. شخصیت اول «من دیهگو مارادونا هستم» نویسندهای است که ذوق و خلاقیتش را ازدستداده است و در میانه یک آشوب خانوادگی سعی دارد قصهای به نگارش درآورد. در آنسوی قصه، مردی است که بهترین قصه عمرش را ازدستداده و دیگر انگیزهای برای زندگی ندارد و اینچنین، توکلی در درامی که حسابی شوخوشنگ به نظر میرسد عناصر داستانی و دراماتیک جهان ذهنی خودش را میتند. بازهم توکلی با درهم آمیختن قصه و واقعیت، مرز میان رویا وزندگی واقعی را به چالش میکشد.در «من دیهگو مارادونا هستم»، مفهوم مرگ و زندگی مانند یک مسابقه نفسگیر میان کاراکترهای فیلم در جریان است و رویکرد توکلی به درونمایههای همیشگیاش، با لحنی متفاوت اتفاق میافتد.
تنگه ابوقریب (1396)
«تنگه ابوقریب» بهترین و کاملترین فیلم در کارنامه هنری توکلی و جهان داستانی اوست. توکلی برای این فیلم به سراغ واقعهای در روزهای آخر جنگ تحمیلی میرود و با نمایشی از جنگ، رفاقت و کشتار، یک درام کاملاً رئالیستی ارائه میدهد. «تنگه ابوقریب»، در نیمه اول لحن شوخوشنگ «من دیهگو مارادونا هستم» را دارد و تعداد زیاد کاراکترها هم قرابت دیگر این دو اثر توکلی است. اما فضای جنگ، ویرانی و آوارگی که در همان نیمه اول میبینیم با چنان بیرحمی تصویر شده است که شکی باقی نمیگذارد، تمام این سکانسها، از دنیای سینمایی توکلی میآید. توکلی با جسارت، آثار بمباران شیمیایی را نشان میدهد و با شوخی به تشنگی رزمندگان میپردازد و مهمتر از همه، مرگ و شهادت را به عنصری جاری در طول فیلم تبدیل میکند. تمامی مرگها، جراحتها و لحظات ناخوشایند «تنگه ابوقریب» آنقدر ناگهانی اتفاق میافتند و آنقدر سریع میگذرند که بیننده تا نزدیکیهای پایان فیلم و دیدن سرنوشت کاراکترهای اصلی، با مرگ و مفهوم آن عجین شده است. از سوی دیگر، توکلی در «تنگه ابوقریب»، عمداً از ایجاد یک خط فرضی دوری میکند و برای بیننده چیزی بهعنوان جبهه دشمن و جبهه خودیها تصویر نمیکند. تمام چیزی که بیننده «تنگه ابوقریب» میبیند، رزمندگانی است که در جایجای قاب به شهادت میرسند یا مورد اصابت گلوله قرار میگیرند و بدین ترتیب، توکلی بار دیگر مرگ را بهعنوان عنصری همیشه حاضر به بیننده نشان میدهد.
غلامرضا تختی (1397)
بهرام توکلی در آخرین تجربهاش، به سراغ زندگی غلامرضا تختی میرود، قهرمانی که جنگ جاودانگی و فنا را در تکتک لحظات زندگیاش به تصویر میکشد. توکلی بااینکه برای دومین بار، خود را مقید به پیروی از واقعیت میکند و هرگونه خیالپردازی را در روایتش نادیده میگیرد، اما میزانسن تاریک و سردی که شناسنامه آثار اوست را فراموش نمیکند و روایتش را در یک روز سرد زمستانی، آخرین روز زندگی تختی، آغاز میکند. در ادامه روایت، به کودکی تختی سر میزند و پدرش را که دچار مشکلات روانی است را نشان میدهد (جریان توهم زیرپوست واقعیت تلخ زندگی تختی) و با سفر میان خرابههایی که تختی کودکیاش را در آنجا گذرانده، شکستها و ناکامیهایش، پیروزیهای بعدیاش را بهمانند یک اسطوره برای بینندهای که احتمالاً خاطرهای زنده از تختی ندارد پرورش میدهد. درنهایت، توکلی به مرگ تختی میرسد، معمایی که سالها بعد از مرگ این پهلوان، همچنان در هالهای از ابهام است. این بار توکلی با استفاده از واقعیت، ابهام و عدم قطعیت را به روایتش تزریق میکند. توکلی در «غلامرضا تختی»، دوره گستردهای از زندگی تختی را مدنظر قرار میدهد و بهجز چند سکانس محدود نمیتواند شخصیت اسطورهای این پهلوان را منعکس کند، اما به نظر میرسد که توکلی سعی نداشته چنین رویکردی در قبال تختی در پیش بگیرد، بلکه با دستمایه قرار دادن زندگی تختی که در دورهای از حوادث و بحرانهای تاریخی میگذرد، برداشت شخصی خودش از زندگی یک اسطوره را با المانها و فضاسازی شخصی خودش به تصویر درمیآورد.
کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریهها، وبلاگها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.
Post Views:
64