در کنار حواشی که این روزها گلاب آدینه را احاطه کرده است، کمتر کسی به اکران آخرین فیلم او توجه میکند. «دوباره زندگی»، اولین فیلم سینمایی رضا فهیمی، بعد از ساخت چندین فیلم کوتاه است. فهیمی که از چهرههای نسبتاً شناختهشده جریان هنر و تجربه است، در اولین فیلم بلندش، به سراغ قصهای بکر رفته است. او مهارت خود را در پرداخت جزئیات و تعریف کردن قصهای پرکشش،با نگاهی ظریف و با دقت نشان میدهد.
همچنین بخوانید:
بررسی فیلم در سکوت – مادرانه ای تکراری
بهغیراز آنکه «دوباره زندگی»، اساساً موضوع جالب و جدیدی دارد، ترکیب بازیگران فیلم که شمس لنگرودی و گلاب آدینه هستند هم عجیب است. لنگرودی که انگار بازی در «احتمال باران اسیدی» به مذاقش خوش آمده است در کنار هنرمندی آدینه، بازی روانی ارائه میدهد که «دوباره زندگی» را به اثری دلپذیر تبدیل میکند.
یک خبر خوش، یک خبر بد
«دوباره زندگی» همانطور که از نامش مشخص است، از زندگی میآید. جریان روزهای ملالآور زندگی اصلان (شمس لنگرودی) و ریحان (گلاب آدینه) در پیری و تنهایی با حادثهای دستخوش تغییر میشود. اصلان سعی دارد همسرش را متقاعد کند تا به همراه هم به خانه سالمندان بروند و درست وقتیکه موفق میشود ریحان را راضی کند از آلمان خبر میرسد که پسرشان به همراه عروس فرنگی و خبری خوش درراه ایران هستند.
اصلان و ریحان که آماده رفتن شدهاند، با این خبر خوش دوباره به زندگی بازمیگردند. خانه را برای پذیرایی از مهمانانشان آماده میکنند و حال و هوای زندگی در خانه میدمند. ریحان میز شام میچیند و با شوهرش شوخی میکند و میخندد. اما میز شام خالی میماند. مهمانها نمیرسند و بهجایشان خبر خوششان میآید. کودک دورگهای که حالا وظیفه نگهداریاش بر دوش اصلان و ریحان سالمند و بیمار است.
در میان فراموشی آدم ها
«دوباره زندگی» روایتش را با قابی نسبتاً ساکن شروع میکند، سکونی که از زندگی ایستای اصلان و ریحان میآید. ریحان و اصلان رو به دوربین نشستهاند و برای دوربین عکاسی خیالی ژست میگیرند. ریحان بدخلق است و اصلان خندهرو. اصرارهای عکاس و اصلان هم نمیتواند اخم ریحان را باز کند. عکس همینگونه ثبت میشود، با چهره درهم و خسته ریحان و لبخند اصلان.
در سکانس بعدی «دوباره زندگی»، زن و شوهر به قبرستان میروند. ریحان سردرگم به دنبال قبری میگردد و شوهرش او را متوجه میکند که در جای اشتباه در حال جستجو است. خرید کفن و ماجراهای بعدی که در خانه اصلان و ریحان اتفاق میافتد تصویر روشنی از زندگی این زوج به بیننده میدهد. فرزندی که در خارج از کشور است، خانه بزرگی که درختهای خرمالویش هدف بچههاست و ریحانی که در آستانه فراموشی است.
دنیای ریحان با این فراموشی در مرز نابودی قرارگرفته است. دیگر نه آدرس وسایل آشپزخانه که کنار پرده چسبانده است میتواند کمکش کند و نه سر زدن گاهوبیگاه به آلبوم عکس.
وقتی ریحان در محله خودش گم میشود و راه خانه را نمیتواند پیدا کند، مجبور است با حقیقت روبرو شود. او نمیتواند تا ابد از اصلان مراقبت کند و اصلان هم معلوم نیست تا کی بتواند از او مراقبت کند.
ریحان با تلخکامی رضایت میدهد به خانه سالمندان بیاید. خانه را جمعوجور میکند، روی وسایلش را میپوشاند و گلدانهایش را برمیدارد. اصلان هم پارچه کفنی را که در ابتدای فیلم خریده است، بیرون میآورد. همهچیز برای مرگ آماده میشود. اما تلفنی از راه دور، امیدی دوباره به اصلان و ریحان میدهد.
این بار، اصلان و ریحان، همه کارهایی را کردهاند را در جهت عکس انجام میدهند و با خوشحالی آماده پذیرایی از مهمانانشان میشوند. اصلان حیاط را چراغانی میکند و هر دو کنار سفره غذا منتظر میمانند. اما انتظار هیچگاه به پایان نمیرسد. بهجای فرزند خبر مرگش میآید. چراغهای حیاط را جمع میکنند. در میانه بادی پاییزی و سرد، این بار خانه را برای مراسم عزا آماده میکنند.
قصه گویی در سکوت با تصاویر
تمام قابهای فهیمی باحوصله و دقت چیده شدهاند. در جایجای قابهایش میتوان دقت او به جزئیاتی که خانه و زندگی اصلان و ریحان را باورپذیرتر کند را یافت.از اسباب و اثاثیه قدیمی تا گلدانها و نامهایی که پشت عکسها ثبتشده است، اصلان و ریحان را بهعنوان تنها بازماندگان یک زندگی پر از شور نشان میدهد. فهیمی همانقدر که به جزئیات توجه دارد، به نشانههای تصویری هم توجه میکند.
«دوباره زندگی» تعادل نسبی میان سکوت و دیالوگ برقرار میکند. دیالوگها بهجا و مختصر هستند. آنقدر که روایت را به جلو ببرند و فضاسازی کنند. درعینحال، سکوتهای فیلم جبری و ناخوشایند نیست. چراکه فهیمی در همین سکوتها هم روایت میکند و با همان نشانههای تصویری قصهاش را انسجام میدهد.
در سکوت است که تعجب و ناتوانی اصلان از نوهای نیمه سیاهپوست خودش را نشان میدهد و بیننده را هم شریک میکند. دخترکی سیهچرده که نه خبر خوش است و نه خبر بد و حالا تنها مهمان خانه غمزده این زوج.
دخترکی که برخلاف چهرهاش مهتاب نام میگیرد. درست مثل زندگی اصلان و ریحان که در یک پارادوکس عجیبوغریب گرفتارشده است. تناقض میان عشق به نوهشان و ناتوانیشان از بزرگ کردن او. زندگی میان عزا و سرور.
فهیمی در «دوباره زندگی» با تصاویر بازی میکند و انگار از میان زندگی واقعی اصلان و ریحان، شعر میآفریند. وقتی این زوج سیاهپوش برای تحویل گرفتن نوهشان میروند، در انتهای راهرویی تاریک منتظر میایستند. درباز میشود و تصویر ضد نور ایجادشده، دنیای پرنور مهتاب را در پسزمینه غم عظیم این دو قرار میدهد. مهتاب به آغوش پدربزرگ و مادربزرگش میرسد و دنیایشان در هم ادغام میشود.
بازگشت به ابتدا
فهیمی همینگونه با تصاویر با بینندهاش حرف میزند. کفنی که اصلان با وسواس انتخاب کرده بود به کهنه بچه تبدیل میشود. ریحانی که به خاطر فراموشیاش با بدخلقی به آلبوم عکس سر میزد حالا با مهتاب عکسها را نگاه میکند و به فراموشیاش میخندد. اما حقیقت این است که اصلان و ریحان تا ابد نمیتوانند در کنار مهتاب بمانند.
فیلمنامه «دوباره زندگی» همانگونه که رسوخ امید به زندگی اصلان و ریحان را نشان میدهد، از واقعگرایی در روایتش هم بازنمیماند. «دوباره زندگی» درست درجایی که بیننده همراه اصلان و ریحان سرمست شیرینی و دلبری دخترک است، با حقیقت و این خوشی ناپایدار روبرو میشود.
اما زندگی اصلان و ریحان، همه ناپایداریهای جبر زمانه است. اصلان بیمار است و مدت زیادی زنده نیست و ریحان هم حافظه درست و درمانی ندارد. خانواده مادری مهتاب هم حالوروز بهتری از این دو ندارند. اما وقتی همراه اصلان و ریحان به دیدار مزار فرزندانشان میروند، وقتی دست هم را میگیرند و در شیر دادن به مهتاب به هم کمک میکنند، اصلان و ریحان دیگر تنها نیستند.
سکانس پایانی «دوباره زندگی»، میتواند بیننده را گمراه کند. حقیقت این است که با یک پایان باز و یک سرنوشت ناتمام روبرو هستیم.
اما مگر این عین حقیقت زندگی نیست؟ «دوباره زندگی»، برشی از زندگی اصلان و ریحان را به ما عرضه کرده است، نه قصهای که با پایانش، از سینما خارج شویم و این دو کاراکتر دوستداشتنی را فراموش کنیم.
در سکانس آخر، اصلان در قاب نیست، شاید فوت کرده است، شاید در جای دیگری از خانه است. ریحان درحالیکه مهتاب را روی پاهایش گذاشته، ناگهان از خواب میپرد و با تعجب به دور و برش نگاه میکند. انگار حافظهاش یاریاش نمیکند. با نگاهی پرسشآمیز به مهتاب مینگرد، چندثانیهای میگذرد، ناگهان لبخند محوی روی لبش نقش میبندد.
فهیمی اینجا بهعکس اول فیلم بازمیگردد. ریحان دیگر آن زن عبوس و بدخلق نیست. اصلان با آن خنده همراه با شیطنتش هم نیست، اما مهتاب هست. مهتابی که تا هست عشق را در وجود ریحان بیدار میکند. ابد همینجا و همین لبخند است. ابد همان عکسی است که حالا احتمالاً روی طاقچهای خاک میخورد.
کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریهها، وبلاگها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.
Post Views:
37