«کافه ستاره» Cafe Setareh چهارمین فیلم سامان مقدم است. او دستیار مسعود کیمیایی در فیلم های «ضیافت» و «سلطان» بود و به واسطه دستیاری استاد توانست نامی برای خود در سینما دست و پا کند. مقدم اولین فیلمش را در پی گشایش فرهنگی و سیاسی بعد از خرداد 76، با نام «سیاوش» ساخت. فیلمی که در جشنواره به نمایش درنیامد و در پاییز 78 به شکل عمومی اکران شد. فیلمی که از فضای فرهنگی دوران اصلاحات و آزادیهایش خصوصا در روابط دخترها و پسرها استفاده زیاد و هوشمندانهای برده بود.
همچنین بخوانید:
مهمان مامان ـ همینجا، همین حالا
فیلم خط قرمزهایی که تا آن روز سفت و سخت بهنظر میرسیدند را دور زد و داستانش درباره پسری بود که گمان میکرد پدرش شهید شده اما در واقع پدر مفقود یا اسیر شده و حالا بازگشته بود. «سیاوش» هرچند فیلمی معمولی بود اما به واسطه همین آزادی های روابطی در فیلم و عاشقانه قهرمانش با بازی علی قربانزاده با دختری خبرنگار با بازی هدیه تهرانی به فروشی زیاد و غیرمنتظره دست پیدا کرد.
کشف سیاست
فیلم بعدی سامان مقدم «پارتی» بود که در آن مایههای سیاسی که در «سیاوش» وجود نداشت، برجسته شده بود. تماشاگر عملا با یک فیلم زرد درباره یک خبرنگار سیاسی و ایدههای مضمونی مد روز آن سالها مانند قتلهای زنجیرهای و گروه فشار و… سروکار داشت. همچنین در پایان هم ادای دینی عمیق به اصلاحات میکرد و با ترور شخصیت اصلاحطلب و مثبت فیلم با بازی خوب علی مصفا تمام میشد تا استعارهای از شلیک سیستم به جریان اصلاحات باشد.
«پارتی» هم فیلمی معمولی بود و به واسطه همین تم سیاسی، نامش و البته دو صحنه پارتی و مهمانی که داشت و برای دهه هشتاد بسیار هنجارشکنانه بهنظر میرسید، باز هم به فروشی قابل توجه دست پیدا کرد. «پارتی» نزد تماشاگران تبدیل به یک فیلم خیلی محبوب شد.
بعد از این دو تجربه اولیه مقدم سراغ ساخت یک کمدی به نام «مکس» رفت که باز هم همان ایدههای تماتیک بفروش دوفیلم قبلی یعنی نزاعهای سیاسی، ممنوعه بودن موسیقی و اختلاف نسلها و عشق و عاشقی را اینبار در فضایی طنز باهم ترکیب کرده بود.
فیلم در ابتدا توقیف شد و نمایشش دو سال به تعویق افتاد. فیلمنامه پیمان قاسم خانی برای این فیلم خوب بود و در کنار «نهنگ عنبر1» میتوان آنرا بهترین فیلم سامان مقدم دانست که در عین اینکه کمدی ست اما جذاب وتماشایی هم هست و در بیان مفهوم خود الکن نمیماند و به لحاظ موقعیت انسانی و سیاسی که تعریف میکند، تاثیرگذار واقع میشود.
و اما کافه ستاره
«کافه ستاره» براساس فیلمنامهای از پیمان معادی، در همان مدت توقیف «مکس» مورد توجه مقدم قرار گرفت و چهارمین فیلم او شد که در جشنواره فجر هم به نمایش درآمد و با استقبال ویژهای هم از سوی منتقدان روبهرو شد. این اولین باری بود که فیلمی از سامان مقدم توسط منتقدان و کارشناسان سینمایی مورد تحسین قرار میگرفت و در محافل رسمی و انتقادی سینمایی از آن صحبت به میان میآمد. «کافه ستاره» در جشنواره آن سال در کنار «تقاطع» و «چهارشنبهسوری» جز فیلمهای مهم دستهبندی شد.
بعد از جشنواره اما کاشف به عمل آمد که فیلم «کافه ستاره» تقلیدی عین به عین و نما به نما از فیلمی به نام «کوچه مداک» یا «کافه مداک» است! همین صحنهها، همین شخصیتها و حتی همین نماها…این خبر یک شوک بزرگ برای محافل سینمایی بود و فضا را بهم ریخت. هرچند گفته شد سامان مقم در جریان اینکه فیلمنامه مابهازایی خارجی دارد نبوده است اما چندان باورپذیر نبود.
داستانهای درهم پیچیده
در هر صورت در مواجهه با متن فیلم «کافه ستاره»، به عنوان یک متن متقاطع و غیرخطی که مربوط به داستان آدمهای مختلف است که همدیگر را قطع میکنند و یا بعضا روی یکدیگر تاثیر میگذارند، باید اذعان کرد که هم متن و فیلمنامه و هم خود فیلم جز بهترین و نمونهایترین فیلمهای سینمای ایران با روایت متقاطع و درهم غیر خطی است.
حتی از «تقاطع» ابوالحسن داوودی هم که بسیار مورد توجه قرار گرفته و به عنوان مثالی از سینمای غیر خطی ایران، نامش در تاریخ سینمای بوردول هم آمده است، هیجانانگیزتر و جالتتر بهنظر میرسد. این فیلمی با مایهتر است و انرژی جدی صرف ساخت آن شده.
با این وجود وقتی بعد از قریب به چهارده سال به «کافه ستاره» نگاهی مجدد میاندازیم، آن مدل نگاه به احواات اجتماعی، ترسیم جامعه و نمایش زیست شهری و داستانهایش مانند مهاجرت، تقابل سنت و مدرنیته و حساسیتهای سیاسی و… کهنه و تاریخ مصرفدار بهنظر میرسد. اما رفتار فردی کاراکترها (در کنار انتخاب ویژه و عالی هرکدام از بازیگران برای این نقشها) واقعگرایانه از کار درآمده است. ضمن اینکه هرکدام از سه داستان مختلف فیلم حول یک زن و زندگیش میگذرد یک فاز زنآزادخواهانه واقعی و قابل اعتنایی به فیلم میبخشد.
خاطره تاریخ
داستان اول «کافه ستاره» داستان زنی است که در زندگی شخصیش شکست خورده و همسری بیمسئولیت و ورشکسته دارد و خودش باید زندگی را با گرداندن کافه جمع و جور کند و افسانه بایگان نقشش را بازی میکند. داستان دوم با بازی رویا تیموریان درباره زنی است که با وجودیکه سنش بالا رفته اما ازدواج نکرده و درعین حال بسیار شیطان و سرزباندار است و با مردها روابط صمیمانهای دارد.
جالب اینجاست که تا پیش از این همیشه نقش زنان شکستخورده را در سینمای ایران به تیموریان میدادند و زنان شیطان را به بایگان و مقدم با جابهجایی نقشهایی که به این دو میدهد، یک کار خرق عادت میکند و البته از آن جواب هم میگیرد چراکه هر دو در نقشهای متفاوت خود درخشان ظاهر میشوند.
داستان سوم هم داستان دختری جوان با بازی هانیه توسلی است که رابطهای عاشقانه با بازغی دارد. او در تقلای این است که مهاجرت کند و به دبی برود و به این واسطه همان کلیشه رایج پیرامون مهاجرت زنان و دختران به دبی در فیلم مطرح میشد.
«کافه ستاره» در بازبینی مجدد چند صحنه بسیار خوب دارد مانند سکانس دعوای فروتنیان و بهداد که منجر به مرگ فروتنیان میشود. اما صحنه پایانی فیلم که جشن عروسی برای تیموریان برپا و همه به مثابه حسن ختام دور هم جمع میشوند، دمده و دم دستی و ساده انگارانه است، هرچند بعدتر در «نهنگ عنبر» هم تکرار میشود و آنجا هم یک پایان بد را نتیجه میدهد.
اما به طور کلی «کافه ستاره» باهمه اتهاماتی که علیه آن وجود دارد و با ضعفهای ریز و درشتش، جز فیلمهای مهم دهه هشتاد سینمای ایران محسوب میشود. فیلمی که دیدگاه دارد و به واسطه آن میتوان یک دوران تاریخ (یعنی دهه هشتاد) را بهخاطر آورد.
کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریهها، وبلاگها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.
Post Views:
72