عصاره نبوّت و ولایت و رسالت؛ یعنی جمع بین قرآن و عترت، آموزه اساسی دارد که ما را به چند اصل آشنا می کند این قرآن کریم که وزنه مهمّ دین ماست و عترت اطهار هم همتای این قرآن هستند، چند کار از قرآن ساخته است؛ البته خواندن قرآن، فراگیری مفاهیم قرآن و عمل به قرآن جزء وظایف همه ماست و سعادت آور است؛ اما کارهای اصیل و عنصر محوری قرآن چندتاست: یکی اینکه خدا را از نظر علمی به ما معرفی می کند؛ اوصاف خدا، اسمای خدا، افعال خدا، اقوال خدا، آثار خدا را به ما معرفی می کند. دوم اینکه آنچه در جهان هست از آسمان و زمین، از مُلک و ملکوت آنها را آینه این اوصاف می شمرد؛ یعنی در قدم اوّل خدا را با مفاهیم اسما و صفات معرفی می کند که خدا این اسما را دارد که نشانه آن همان دعای پربرکت «جوشن کبیر» است. در قدم دوم آینه ای را ترسیم می کند که ما در این آینه آن هزار اسم را می بینیم؛ یعنی زمین را طوری معرفی می کند، دریا، صحرا، جماد، نبات، حیوان، انسان، فرشته، عرش و لوح و قلم را طرزی قرآن کریم معرفی می کند که یک تابلوی خوبی است، یک آینه خوبی است اوصاف خدا و اسمای خدا را ما در این آینه ها می بینیم؛ یعنی هیچ چیزی در جهان خلقت نیست مگر اینکه آینه دار جمال و جلال اوست و هیچ جهتی ندارد که خود را نشان بدهد. ما معمولاً وقتی می گوییم آینه؛ یعنی این شیشه شفاف را که مقداری جیوه پشت اوست و قابی دارد آن را می گوییم آینه، می گوییم مرآت که به وسیله آن، صورت خود را یا صورت چیزی را در این شیشه می بینیم؛ ولی آنها که اهل قرآن هستند به این شیشه ای که پشت آن جیوه است و قابی دارد نمی گویند مرآت، اینها وسیله دیدن صورت خود آدم است، صورت شجر و حَجر را نشان می دهد. مرآت؛ یعنی ابزار دیدن، یعنی وسیله دیدن، خود آن صورت است که به وسیله آن صورت، ما اسمای الهی را می بینیم، اوصاف الهی را می نگریم، اگر کسی عرفی باشد وقتی گفت آینه؛ یعنی همین شیشه ای که پشت آن جیوه است و اگر عرفی نباشد از این قدم بالاتر برود اهل معرفت باشد وقتی می گوید آینه، خود آن صورت را می گوید، آینه؛ یعنی آن صورت، مرآت است ابزار است برای آن نام که ما به وسیله این صورت، آن صورتگر را می بینیم، اگر به وسیله این صورت ما آن صورتگر را دیدیم این اسم آلت برای آن صورت است نه برای این شیشه و جیوه. قرآن کریم طرزی جهان را معرفی می کند که آسمان می شود آینه و منظور از آینه آن شیشه و جیوه نیست. آینه و مرآت که اسم ابزار است، منظور از مرآت آن صورت است که صورتگر را نشان می دهد.
قرآن کریم طرزی جهان را معرفی می کند که ممکن نیست کسی بصیر باشد، چشم داشته باشد و جهان را ببیند و خدا را با جانش مشاهده نکند و با عقل خدا را نفهمد، این کار اصلی قرآن کریم است که گذشته از آن کارهای پربرکت، به ما از نظر معرفت، فنون فراوانی یاد می دهد که ما به وسیله بررسی این آیات آن آفریدگار را بشناسیم این یک کار اساسی است که شناسنامه جهان است؛ یعنی سماوات سبع و ارضین را ترسیم می کند، فرشته و ملائکه و جنّ و امثال اینها را معرفی می کند این قرآن، شناسنامه نظام خلقت است، یکی از کارهای آن شناسنامه بودن است. کار دیگری قرآن کریم این است که اوصاف ما، عقاید ما، اخلاق ما را به ما یاد می دهد که ﴿یعَلِّمُهُمُ الْکتابَ وَ الْحِکمَةَ﴾[1] حق و باطل، صدق و کذب، زشت و زیبا، حَسن و قبیح، خیر و شرّ ما را به ما بیان می کند بعد آثار زشت و زیبا را هم می گوید که اگر کار نیک کردیم، عقیده نیک داشتیم چه خواهد شد و اگر عقیده بد داشتیم، کار بد کردیم به تعبیر مرحوم حکیم فردوسی:
اگر بار خار است خود کشته ای ٭٭٭ وگر پرنیان است خود رشته ای[2]
این حرف از لطایف بلند مرحوم حکیم فردوسی است که از بزرگان شیعه است و این برکت را به وسیله آن شعرها حفظ کرده است. قرآن اوصاف ما، عقاید ما را تبیین می کند و نتایج آن را هم می گوید. کار دیگری که قرآن کریم می کند نقشه کشی می کند و به ما یاد می دهد، می گوید بددهنی می دانید یعنی چه؟ نیش زدن به این و آن و آبروریزی و فضا را مسموم کردن می دانید یعنی چه؟ این مار و عقرب نشانه آن درون شماست. این طور نیست که فقط مار و عقرب در بیرون باشد یا این شعله در بیرون باشد یا آن بوستان و گلستان در بیرون باشد فرمود این گل ها را می بینید، این بوستان را می بینید، این پرنیان نرم را می بینید، اینها علایم و نشانه های آن اوصاف خوب شماست. این مار و عقرب را می بینید، اینها نشانه های آن اوصاف زشت شماست، اگر آن اوصاف زشت که انسان به این نیش می زند، به او نیش می زند، آبروی این را می برد آبروی آن را می برد اگر آن بخواهد ظهور کند می شود مار و عقرب. به ما دو چیز یاد می دهد: یکی اینکه بردن آبروی مردم حرام است؛ دوم اینکه این آبروریزی به صورت مار و عقرب درمی آید. غالب شما به لطف الهی با قرآن و روایات آشنا هستید از جهنم سخن به میان آمده و زیاد هم به میان آمده، چه در قرآن، چه در روایات؛ اما می بینید جایی که مثلاً آیه ای، روایتی باشد که از جنگل هیزم بیاورند و در جهنم شعله برافروزند و آتش را روشن کنند آیا هیزم جهنم را از جنگل می آورند یا برابر این آیه قرآن که فرمود: ﴿وَ أَمَّا الْقاسِطُونَ فَکانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَبا﴾؛[3] «قاسِط»؛ یعنی اهل قَسط، قَسط؛ یعنی جور و ظلم در قبال قِسط است که در کنار عدل است. در زمان حکومت نورانی امیر بیان (سلام الله علیه)، مارقین و قاسطین و ناکثین پیدا شدند، قاسطین همان هایی هستند که اهل قَسط و جور وظلم هستند، فرمود: ﴿وَ أَمَّا الْقاسِطُونَ فَکانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾؛ هیزم جهنم افراد ظالم هستند؛ یعنی خود ظالم گُر می گیرد یک هیزم نسوز هم می شود نه هیزم بسوز، هیزم دنیا می سوزد و خاکستر می شود و دیگر خبری نیست؛ اما اینها هیزم نسوزند، مرتّب در حال سوختن اند. قرآن به ما می گوید ظلم کردن حرام است این از نظر اخلاق و حکم تکلیفی و فقهی و حقیقت ظلم هم همین آتش است حقیقت آن آبروریزی همین مار و عقرب است؛ یعنی آیا در قرآن، در آیات چیزی هست که در جهنم باغ وحش است مار را از باغ وحش می آورند، عقرب را از باغ وحش می آورند یا همین اخلاق بد ما به صورت مار و عقرب در می آید، ماری است خارجی، عقربی است خارجی و فقط صاحب خودش را نیش می زند و مسموم می کند. این کار عجیب قرآن است که مستندسازی می کند حقیقت را بازگو می کند، مفهوم را مشهود می کند، ذهن را عین می کند «از علم به عین آمد وز گوش به آغوش»[4] این طور نیست که فقط یک سلسله مفاهیم ذهنی به ما یاد بدهد، آنچه در خارج هست، فرمود اینها دوتا کارند، دو آینه اند: از یک طرف قدرت الهی را نشان می دهند، از طرف دیگر اوصاف درونی آدم را نشان می دهند. ما آنجا مثلاً کرم ابریشمی داریم و اطلس بافی داریم یا نه، همین اخلاق نرم، گفتار نرم، روش نرم، با مردم خوب رفتار کردن، به کسی آسیب نرساندن، به جامعه خدمت کردن می شود پرنیان. البته در آیات و همچنین در روایات این مطالب هست که یک سلسله اموری در آخرت هست که هیچ کسی درک نمی کند این هست و چون فوق اندیشه ماست ما آرزو هم نداریم این دو مطلب را خوب عنایت کنید. فرمود ما یک سلسله چیزهایی در بهشت آفریده ایم که آنها فوق ادراک شماست ما در دعاها از خدا خیلی چیز می خواهیم، خیلی برکت می خواهیم اما وقتی ندانیم در بهشت چه چیزی هست آنها را که نمی خواهیم، می گوییم خدایا هر چه خیر است به ما بدهد همین! اما آن جا چه چیزی هست، آن جا این چها نهر را معرفی کردند: ﴿فیها أَنْهارٌ مِنْ ماءٍ غَیرِ آسِنٍ وَ أَنْهارٌ مِنْ لَبَنٍ لَمْ یتَغَیرْ طَعْمُهُ وَ أَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشَّارِبینَ وَ أَنْهارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفًّی﴾[5]این چیزها را فرمود ما یاد می گیریم؛ اما چیزهایی در بهشت هست که با چه لفظی قرآن کریم آنها را به ما معرفی می کند لفظ را بشر وضع کرد، هر نحوی از انحای چهارگانه وضع چه وضع عام موضوع له عام، چه هر دو خاص، چه این خاص و آن عام أو بالعکس؛ اقسام چهارگانه وضع هر چه باشد در قلمرو فهم بشر است، بشر الفاظ را برای یک سلسله مفاهیم وضع کرده چیزی که اصلاً ندیده و نشنیده و نمی داند برای آن لفظ وضع نکرده، آن وقت قرآن درباره آنها با ما چه بگوید، فقط اجمالاً می گوید: ﴿فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِی لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْین﴾[6]خیلی از چیزهاست که خیلی ها نمی دانند، این نکره در سیاق نفی است؛ یعنی هیچ کسی نمی داند آن جا چه خبر است! وقتی ما ندانیم آن جا چه خبر است آرزو هم نمی کنیم، دعا هم نمی توانیم بکنیم وقتی ما چیزی را نمی دانیم و نمی فهمیم بگوییم خدایا هر چه خیر است به ما بده همین! اما آن جا چه چیزی هست؟ فرشته چیست؟ باغ و بوستان آن جا چیست؟ مقام قُرب چیست؟ اینها که در دسترس ما نیست؛ لذا در بخش های دیگر فرمود: ﴿لَهُمْ ما یشاؤُنَ فیها﴾؛ وقتی وارد بهشت شدند هر چه بخواهند هست. بعد می فرماید چیزهایی است که فوق مشیئت آن هاست، چون خواستن هر کسی محدود به معرفت اوست؛ هر اندازه که ما می فهمیم می خواهیم، چیزی را که نمی دانیم چطور بخواهیم. آیا شما شنیدید یک کشاورز در تمام مدت عمر از خدا آرزو داشته باشد ای کاش من نسخه خطّی تهذیب شیخ طوسی را می داشتم! یا نسخه خطّی جمع بین رأیین فارابی را داشته باشم! این فارابی نشنیده، شیخ طوسی نشنیده، کتاب تهذیب نشنیده، نسخه خطّی نشنیده، در تمام مدت عمر یک کشاورز چنین آرزویی ندارد ای کاش من نسخه خطّی استبصار را داشته باشم! این نیست. ما وقتی چیزی را نمی دانیم آرزو هم نمی کنیم، فرمود شما هر چه بخواهید در بهشت هست؛ ولی بدانید چیزهایی هست که شما از ما نمی خواهید، چون آن را نمی دانید: ﴿لَهُمْ ما یشاؤُنَ فیها وَ لَدَینا مَزیدٌ﴾؛[7] یعنی زاید بر مشیئت است، چون مشیئت به اندازه معرفت است وقتی ما نمی دانیم که آن جا چه خبر است چه چیزی بخواهیم فقط اجمالاً می توانیم بگوییم هر چه خیر است به ما بده، اینکه کافی نیست، این درباره خیرات.
درباره شرور هم این چنین است. فرمود: ما جهنم نسوز داریم، آتشی داریم که با این آتش، درخت سبز می شود درخت می روید: ﴿شَجَرَةٌ تَخْرُجُ فی أَصْلِ الْجَحیمِ﴾[8]این چه آتشی است که کار آب را می کند، کار درخت را می کند این شجره خبیثه از آتش می روید، حالا شد! فرمود وقود آن از خود انسان است، هیزم جهنم آدم های ظالمی هستند ما حالا از جنگل هیزم بیاوریم آن ممکن است باشد؛ ولی ـ خدای نکرده ـ اگر کسی مبتلا شود، آن قدر در جهنم اسراری هست که ما نمی دانیم چه چیزهایی موادّ سوخت و سوز اوست ما نمی دانیم جهنم از جای دیگر هیزم می آورند ممکن است، از سنگ می آورند که ﴿وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ﴾[9]ممکن است، این سنگ هایی که می پرستند آنها را می سوزانند ممکن است، هزارها چیز ممکن است که ما نمی دانیم؛ ولی آن مقدار هست به تعبیر حافظ:
کس ندانست که منزلگه و مقصود کجاست ٭٭٭ آن قدر هست که بانگ جرسی می آید[10]
ما فقط می شنویم که می گویند بلند بگو «لا اله الاّ الله» دارند می برند؛ اما کجا می برند معلوم نیست. حافظ می گوید ما نمی دانیم این قافله که می رود کجا می رود؛ اما صدای زنگ گردن این قافله را ما می شنویم جرس؛ یعنی زنگ:
کس ندانست که منزلگه و معشوق کجاست ٭٭٭ آن قدر هست که بانگ جرسی می آید
ما صدای زنگ هم بشنویم، لااقل به هوش می آییم. فرمود: ﴿وَ أَمَّا الْقاسِطُونَ فَکانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾؛ این ظالمین هیزم جهنم اند، پس قرآن کریم چندین کار می کند: یکی اینکه از نظر مفهومی و براهین، خدا را برای ما تبیین می کند. اوصاف خدا، اسمای خدا، اقوال خدا، افعال خدا، آثار خدا را بیان می کند. کار دیگر مستندسازی می کند و آن این است که کلّ نظام را مرآت می داند آینه می داند نه آینه؛ یعنی شیشه و جیوه، این آینه یعنی شیشه و جیوه است این اسم آلت است ابزار است؛ برای اینکه ما صورت خود را ببینیم؛ اما آن صورت، ابزار است که ما صورتگر را ببینیم آن در حقیقت آینه است، نزد اهل معرفت، این شیشه آینه است نزد اهل عرف. کلّ آیات جهان را این طور معرفی می کند درباره انسان هم دو کار می کند: یکی اینکه انسان را خوب معرفی می کند بدنش را، روحش را، نفس لوّامه اش را، نفس ملهمه اش را، نفس مسوّله اش را، نفس مطمئنّه اش را همه اینها را، شئون اینها را، مسئولیت اینها را، کارهای اینها را، کاربرد اینها را کاملاً مشخص می کند. کار چهارمی که قرآن می کند می گوید آنچه شما می بینید در جهان هست این مستندسازی است شما اگر خواستید ببینید بددهنی یعنی چه؟ آبروریزی یعنی چه؟؛ یعنی مار و عقرب، ظلم یعنی چه؟ تجاوز به حقّ دیگران یعنی چه؟ یعنی شعله. در جریان بهشت می فرماید در بهشت فرش هایی هست که ما نمی توانیم بگوییم جنسش چیست. فرش مستحضرید یک آستر دارد و یک اَبره، تمام هنر فرش روی ابره اوست، ارزش روی ابره اوست، آستر آن ارزش ابره را ندارد آن هنرهایی که روی ابره می کنند روی آستر نمی کنند آستر را روی خاک می گذارند. فرمود فرش های بهشتی می دانید چیست؟ ﴿بَطائِنُها مِنْ إِسْتَبْرَقٍ﴾؛[11]«استبرق»؛ یعنی ابریشم و پرنیان، «بطائن» که جمع «بطانه» است در نصاب خواندید که «الظهاره ابره دان و البطانه آستر» این کتاب شریف نصاب، برای اینکه واژه های عربی را به فارسی برگردانند و روشن شود اوایل طلبگی یاد طلبه ها می دادند می گفتند نصاب صبیان. آن جا آمده است که «الظهاره ابره دان و البطانه آستر»؛ ابره فرش را می گویند «ظهاره»، آستر فرش را می گویند «البطانه»، جمع آن «بطائن» است. در این آیه سوره «الرحمن» فرمود: فرش گرانبهایی در بهشت هست که زیر پای شماست، ابره ای دارد که ما با چه لغتی این ابره را برای شما معرفی کنیم فقط شما ابریشم را می دانید و کرم ابریشم را همین! اما عدالت، ابره می شود احسان، ابره می شود ادب، ابره می شود اینها را که نشنیدید ما اینها را چطور بگوییم فقط آستری که روی زمین هست آن را برای شما می گوییم: ﴿بَطائِنُها مِنْ إِسْتَبْرَقٍ﴾، «استبرق»؛ یعنی پرنیان و حریر، آستر این فرش ها ابریشم است؛ اما ابره آن چیست ما چه بگوییم؟ شما که لغت ندارید ما بگوییم.
در بخش هایی از قرآن فرمود: این قرآن چون «حبل متین» است آویخته است از بالا به پایین آمده؛ این پایین هایش را شما می بینید یک «عربی مبین» است: ﴿إِنَّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِیا لَعَلَّکمْ تَعْقِلُونَ﴾؛[12] اما این حبل متین که پایینش عربی است و بالایش به دست ماست، بالایش نه عِبری است نه عربی نه سریانی نه تازی نه فارسی، آن لفظ نیست وقتی لفظ نبود لغت نیست، فرمود: ﴿وَ إِنَّهُ فی أُمِّ الْکتابِ لَدَینا لَعَلِی حَکیمٌ﴾[13] آن جا «علی» است، شما بسیاری از روایاتی که مربوط به وجود مبارک حضرت امیر است در ذیل همین آیه می بینید.[14] پس بالایش لفظ نیست وقتی لفظ نبود مفهوم نیست، وقتی مفهوم نشد قابل فهم برای ما نیست کسانی که علم لدنّی دارند؛ مثل اهل بیت، آن جا بار می یابند. در بخش هایی که مربوط به تفسیر است، فرمود این «عربی مبین» را ما قرار دادیم: ﴿لَعَلَّکمْ تَعْقِلُونَ﴾ اما آن بالا؛ یعنی آستر را شما می بینید می شود تفسیر؛ حالا فرق نمی کند این تفسیر بشود، تبیان مرحوم شیخ طوسی یا المیزان اینها همه اش آستری است، ابره آن را دیگر کسی نمی داند. اگر خدمت اهل بیت (علیهم السلام) رفتیم آنها به اندازه استعداد آدم به آدم می گویند؛ ولی بالأخره آنها لدنّی است لفظ نیست معنا نیست، این کار قرآن کریم است این چهار رکن را قرآن به عهده دارد؛ یعنی خدا، اوصاف خدا و اسمای خدا را معرفی می کند، یک؛ جهان خلقت را آینه دار جمال و جلال الهی معرفی می کند، دو؛ انسان را با روحش که ﴿نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی﴾[15]است اوصافش، درجات گوناگون نفوس: نفس مسوّله، لوّامه، ملهمه و مطمئنّه آن را مشخص می کند، سه؛ بعد می گوید آنچه در درون شماست اگر بخواهید ببینید مستندسازی بکنید، برو باغ وحش! آن جا مار را که دیدی، وقتی که می گویند اخلاق بد آبروی مردم را با نیش زدن قلم یا بیان بردن یعنی این مار، آن جا در جهنم مار هست؛ اما این طور نیست که حالا از باغ وحش بیاورند همین هاست. آدم چطور می شود اینها را بداند و کور باشد.
این «آسمان شب» خیلی زحمت کشیدند، کیوان را شرح دادند، قطر کیوان، طول کیوان، عرض کیهان، مدارهای کیوان، سیاه چاله ها همه را شرح می دادند، بعد دیدم اینها هزارها و هزارها کیلومتر آن طرف تر رفتند کیوان را دیدند؛ اما اینکه جلوی چشمشان هست نمی بینند، همه اش می گفتند این طور شده، این نظم محیرالعقولی که ذات اقدس الهی با دقت آفرید این را منکرند، می گویند این طور شده، چه کسی این را به این صورت کرده: ﴿مَنْ کانَ فی هذِهِ أَعْمی﴾[16] تو هزارها کیلومتر آن طرف تر رفتی، طول و عرض کیهان را بررسی کردی، جلوی پایت را نمی بینی، ﴿هُوَ مَعَکمْ أَینَ ما کنْتُمْ﴾ را نمیبینی؟[17]
مرحوم حکیم الهی قمشه ای را غریق رحمت کند! فرمود: «بالله این عالم ویران شده شاهی دارد» می شود این نظم بدون ناظم باشد؟! این می شود کور دیگر، چطور می شود آدم این همه راه را بر اساس مسائل علمی طی کند کیوان شناس باشد اما جلوی پای خودش را نبیند مگر می شود؟! اینکه می بینید ما در و دیوار این حرم را می بوسیم، برای همین است، اگرـ معاذ الله ـ اینها نبودند، ما هم به این وضع گرفتار می شدیم، آن بیان نورانی سیدالشهداء (سلام الله علیه) در دعای «عرفه» این است: «عَمِیت عَینٌ لا تَرَاک عَلَیهَا»[18]این جمله خبریه است نفرین نیست به معنای کور باد نیست، کور است کسی که تو را نمی بیند! بله درست است، این نظم دقیق می شود خودساخته باشد؟ این نظمی که همه فرهیختگان تلاش و کوشش کردند تازه یک گوشه اش را بفهمند، همین طور خودساخته است؟ «عَمِیت عَینٌ لا تَرَاک عَلَیهَا رَقِیبَا». بنابراین شیعه بودن، پیرو این خاندان بودن، قرآن را با عترت دانستن، عترت را با قرآن دانستن بهترین ذخیره و بهترین سرمایه است که ذخیره برای همه ماست.
پی نوشت ها
[1] سوره بقره، آیه129. سوره آل عمران، آیه164.
[2] شاهنامه فردوسی، فریدون، بخش 20.
[4] دیوان اشعار سنایی غزنوی، غزل209؛ «دردی که به افسانه شنیدم همه از خلق ٭٭٭ از علم به عین آمد وز گوش به آغوش».
[10] حافظ، اشعار منتسب، شماره 11.
[14] تفسیر القمی، ج1، ص28.
[15] سوره حجر، آیه29؛ سوره ص، آیه72.
[18] بحار الانوار، ج95، ص226