محسن عبدالوهاب را بیشتر با سمت دستیار کارگردانی آثار رخشان بنی اعتماد میشناسیم. او بعد از تجربه متفاوت «لطفاً مزاحم نشوید» بار دیگر به سراغ یک ملودرام اجتماعی و رئالیستی با محوریت مشکلات زناشویی رفته است.
دومین اثر عبدالوهاب، «به دنیا آمدن» Being Born ازلحاظ فضای داستانگویی از «لطفاً مزاحم نشوید» فاصله زیادی دارد. درحالیکه کار اول این فیلمساز یک کمدی سیاه بود، «به دنیا آمدن» یکسره در فضایی جدی و تلخ میگذرد.
همچنین بخوانید:
پرده آخر- جادوانه و بی همتا
بااینحال امضای شخصی فیلمساز پای این اثر هم هست. در هر دو کار، با یک درام کاراکتر محور طرف هستیم و مناسبات جاری بین شخصیتها اصل و اثاث درام را میسازد.
داستان فیلم
پری (الهام کردا) و فرهاد (هدایت هاشمی) یک زوج فرهنگی هستند. پری بازیگر تئاتر است و فرهاد فیلمساز. این دو که از طبقه متوسط جامعه میآیند، درگیریهای طبقه متوسط را هم دارند. مشکلات مالی و داشتن فرزندی نوجوان در کنار چالشهای حرفهای، زندگی این زوج را میسازد. اما مشکل اصلی پری و فرهاد، بارداری ناخواستهای است که این دو را روبروی هم قرار میدهد.
فیلمساز، مختصر و مفید کاراکترهایش را معرفی میکند و پیرنگ اصلی قصهاش را به بیننده نشان میدهد. او بدون آنکه حاشیه برود یا رودهدرازی کند، فضای مناسب برای تعمیم قصهاش را شکل میدهد و بیننده را یکراست به میان درام میبرد.
عبدالوهاب، با انتخاب مسئله سقطجنین برای فیلمش، به سراغ موضوعی میرود که در فضای رئالیستی این چند سال اخیر سینمای ایران زیاد موردبحث قرارگرفته است. اما او، با نگاهی شخصی به سراغ این موضوع میرود. خوانش منحصربهفرد عبدالوهاب از یک موضوع نسبتاً دستمالیشده در سینمای ایران، سبب میشود که این سوژه تا حد قابل قبولی در «به دنیا آمدن» پرورش پیدا کند.
کاراکترها و بسط قصه
عبدالوهاب با انتخاب زوجی فرهنگی، فضایی متعادل میان زن و شوهر قصهاش برقرار میکند. «به دنیا آمدن» درباره نابرابری حقوق زن و مرد نیست.
همچنین این فیلم بهجای آنکه به سراغ فقر برود و همه مشکلات را بر گردن بیپولی خانواده بیندازد، به سراغ آدمها و دغدغههایشان میرود. دلایل فرهاد برای مخالفتش با بچهدار شدن، کاملاً شخصی است. گرچه مسائل مالی هم در نگرانیهای او سهمی دارند، اما مشکل اصلی فرهاد، خودش و زندگیاش است. زندگی که میخواهد در آن رشد کند، پیشرفت کند و جایی برای خودش داشته باشد.
زندگی کنونی فرهاد، در سروسامان دادن خلاصهشده است. سروسامان دادن به زندگی مشترک، سروسامان دادن به پسر نوجوانی که فکر میکند عاشق شده است، سروسامان دادن به آپارتمان پیشخرید شده و سروسامان دادن به زندگی. در میان این وظایف از پیش تعیینشده است که فرهاد خودش را گم میکند و به دنبال فرصتی است برای خودش. فرصتی که بتواند در کاری که دوستش دارد پیشرفت کند، مسافرت برود، زندگی کند و از زندگی در کنار همسر و فرزندش لذت ببرد. مسلماً در چنین شرایطی تولد یک فرزند دیگر همهچیز را به هم میزند.
آنسوی ماجرا، پری بااینکه تازه به موفقیتی نسبی در حرفهاش رسیده است، میخواهد کودکش را نگه دارد. او نمیتواند دلایل فرهاد را زیر سؤال ببرد، اما غریزه مادریاش فراتر از دلیل و منطق است.
در کنار دو شخصیت اصلی، دو شخصیت فرعی هم داریم. دوشخصیتی که میتوانند آینده فرهاد و پری باشند. دوست پری که چند سال قبل سقطجنین انجام داده است و حالا احساس پشیمانی نمیکند در مقابل پری قرار میگیرد. پسرخاله فرهاد هم در مقابل او قرار میگیرد. مردی که غم نان ندارد و در کافه کوچکش کتاب مینویسد و شاید زندگی رؤیایی فرهاد را داشته باشد. مردی که دو فرزند دارد و هیچکدام از فرزندانش مانع این نشدهاند که او زندگی رؤیایی خود را داشته باشد.
دقت در پرداخت کاراکترها
عبدالوهاب در «به دنیا آمدن» هویت شخصی را در برابر هویت خانوادگی و اجتماعی میگذارد و بیننده را با چالشهایی جدی روبرو میکند. نکته برجسته نگاه فیلمساز در این فیلم، دوری او از قضاوت کاراکترهاست. عبدالوهاب، نمیخواهد بیننده را متقاعد کند که تصمیم فرهاد غلط است یا پری خودخواهانه به ماجرا نگاه میکند.
همهچیزی که عبدالوهاب در فیلمش نشان میدهد، زوجی است که با همه عشقی که نسبت به هم دارند در یک بنبست به سر میبرند. این نگاه بیطرفانه عبدالوهاب به کاراکترهایش است که «به دنیا آمدن» را متمایز و ویژه میکند.
این دقت عبدالوهاب به کاراکترهایش، «به دنیا آمدن» را جذاب و زنده میکند. برای مثال، در چند سکانس اول فیلم، شخصیت پری با خندههای معصومانه و مهربانی غلو شدهاش، نشان میدهد که چیزی را مخفی میکند. وقتی پری در حال درد کشیدن است و با فرهاد تلفنی صحبت میکند، به او پرخاش میکند. در سکانس بعدی باز بهظاهر آرام خود بازگشته است. اما دیگر میلش برای نگهداشتن فرزندش را پنهان نمیکند.
یا در سکانسی دیگر، فرهاد در ماشین به گزارش رادیو گوش میکند. گزارشی که در مورد خشونت در تهران صحبت میکند و فرهاد هم میخواهد فیلمش را با محوریت خشونت بسازد. اما وقتی خودش عصبانی میشود، کاملاً کنترلش را از دست میدهد و همان خشونت موردانتقادش را بروز میدهد.
در حقیقت عبدالوهاب، با این شگردها و این ریزبینی در پرداخت کاراکترهایش به چندوجهی بودن هویت آدمهای جامعهاش اشاره میکند. او زیرکانه هویت اجتماعی را کنار میزند و خود واقعی آدمها را نشان میدهد. خودی که سالها زیر غبار تضادهای اجتماعی خاک خورده است.
در پایان هم، «به دنیا آمدن» با سکانس عجیبی تمام میشود. پری و فرهاد عملاً جدا از هم زندگی میکنند، گرچه طلاق نگرفتهاند. پری زندگی را در یزد و باکاری که پدرش به او پیشنهاد داده است پی میگیرد و فرهاد در تهران مانده است. باگذشت چند ماه، فرهاد فیلمش را ساخته است، قسط خانه را پرداخت کرده و طلبش از پسرخالهاش را هم گرفته است. زندگی او شبیه به چیزی است که در ذهن داشته، اما وقتی جلوی تلویزیون فیلمش را تماشا میکند، به نظر نمیرسد شاد باشد. درست مثل پری که هیچوقت نشده بود، تلفن فرهاد را جواب ندهد، اما حالا دور از او و در شهری دیگر، بهتنهایی مادری میکند.
خوشساخت اما نهچندان کامل
با همه اینها، «به دنیا آمدن» ایراداتی هم دارد که میتواند بیننده کمحوصلهتر سینما را پس بزند. عبدالوهاب در پرداخت فرم فیلمش از جزئیات غافل مانده است. فضای ترسیمی او از زندگی یک خانواده متوسط، بهشدت کلیشهای و قدیمی است و هیچ نشانه خلاقانهای در خود ندارد. «به دنیا آمدن» آشکارا فاقد جزئیاتی است که میتواند چنین درام رئالیستی را برای بیننده جذاب کند. نشانهگذاریها بیشتر در میانه راه رها میشوند و فقط طرح کلی قصه است که پیشروی میکند.
همچنین، روایت «به دنیا آمدن» بااینکه روایتی چندلایه و پیچیده است، اما بسط خوبی پیدا نکرده است. پیرنگ قصه، خرده روایتها و کاراکترهای فرعی در جهت ایجاد ارتباط میان روایت ظاهری و دغدغههای فیلمساز به کار گرفته نشده است. برای مثال، نمایش مشکلات تئاتر، ممیزیها و سفارشیسازی در تلویزیون و سینما، هیچ خدمتی به درام نمیکنند و انگار فقط درد و دلهای خود فیلمساز هستند که در فیلم گنجاندهشدهاند.
درنهایت، «به دنیا آمدن» ضرباهنگی ملایم دارد و بیننده را نه وادار به قضاوت میکند و نه سعی دارد او را شگفتزده کند. «به دنیا آمدن» با قابهای ساده و قصه گویش و فضای آرامش، فقط گوشهای از درگیریهای درونی انسان امروزی را در جامعهاش به تصویر میکشد.انسانی که بهشدت در جستجوی هویت گمشده خود است، اما به هر سو سرک میکشد، دستخالی بازمیگردد.
انسانی که مسئول هویت نسلی است که به دنیا میآورد اما خودش هرروز میمیرد.
کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریهها، وبلاگها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.
Post Views:
0