سرویس فرهنگ و هنر مشرق - اعوجاجات فرهنگی زمانی در جامعه گسترش پیدا میکند که هنرمندان از قضا مدعی اصلاح ساختار فرهنگی، بستههای فرهنگی صادقانهای به مخاطبانشان ارائه نکنند. در حوزه تئاتر یکی از چهرههای مدعی در اغلب زمینهها، آروند دشتآرای است که تنفرش از فرهنگ ایرانی را به استناد یک جشنواره میتوان زیر ذرهبین قرار داد. در سیو ششمین جشنواره تئاتر فجر دشتآرای دبیر بخش بینالملل جشنواره بود. در این جشنواره چند اتفاق حائز اهمیت رخ داد. در سالن ایرانشهر نمایشی با عنوان «تنهایی پر هیاهو»، برداشتی آزاد از رمانی با همین نام از «بهومیل هرابا» به صورت پرفورمنس و با حرکات موزون (رقص)، توسط افشین غفاریان اجرا و کارگردانی شد. ماجرای افشین غفاریان که در هالیوود فیلمی از زندگی او ساخته در گزارش زیر به تفصیل توضیح داده شده است.
درباره ماجرای حضور افشین غفاریان در ایران بیشتر بخوانید:
اما در همین جشنواره نمایش عجیب و غریب از یکی از گروههای مدعو خارجی نمایشی را با عنوان دهنگنده از کشور بلژیک به نویسندگی، کارگردانی و بازیگری والنتاین دایننس در سالن ناظرزاده در تاریخ اول بهمن 1396 روی صحنه رفت که بالانویس نمایش برای لحظاتی قطع شد اما بازیگر روی صحنه به توصیف وحشیگری مسلمانان میپرداخت و دین مبین اسلام را سرمنشا خشونت معرفی میکرد. به صورت مشخص فعلا قصد نداریم، گوشههای دیگری از فرامتن آروند دشتآرای در حوزه تئاتر را توصیف کنیم، همین مقدمه برای تحلیلی از آخرین نمایش او کافیست، چون موضوع عدم صداقت مولفان مطرح است که در ادامه بدان اشاره خواهیم کرد. وی در گفتگو با خبرگزاری مهر نیز تصریح کرده است که در برگزاری این جشنواره با 4 سفارتخانه ارتباط و همکاری کاملی داشتند و «ارس امیری» (متهم امنیتی بازداشت شده) نیز مشارکت تنگانگی با بخش بینالملل جشنواره داشته است.
دشتآرای هم اکنون نمایشی را با عنوان «نمایش بداهه» را در سالن ناظرزاده ایرانشهر روی صحنه برده است. دشتآرای در ابتدای این نمایش روی سن حاضر میشود و توضیحاتی را ارائه میدهد.
مقدمهای که توسط دشتآرای روی صحنه گفته میشود، بدین شرح است:" نمایش قبلی من درباره زوجهای بینافرهنگی بود و چون خودم در یک ازدواج بیافرهنگی بودم، به این نتیجه رسیدم که ازدواج یک مقوله بسیار پیچیدهای است، ربطی ندارد که از دو فرهنگ باشید، زیر سقف با یک نفر دیگر زندگی کردن در دنیای امروز کلی ماجرا دارد. لحظاتی هست که ما در شرایطی قرار میگیریم که هم من حق دارم و هم همسرم حق دارد و هر کدام از شما در روابطتان تجربه کرده باشید که یک جاهایی هست که آدم نمیداند چه کار کند و ما اسم این موقعیتها را تنگنا گذاشتیم و بر اساس تنگناها تحقیق کردیم، در لحظاتی که ما نه راه پس داریم و نه راه پیش داریم. از آدمها و شهرهای مختلف یک سری اطلاعاتی جمعآوری کردیم که شما چه زمانی در زندگیتان به این لحظات برخوردهاید ،برایتان مثل یک بنبست بود یا از آن رد شدید؟ خیلی مواقع این تنگناها باعث جدایی میشوند و خیلی وقتها میشود از آن تنگناها گذشت. ساختن یک تئاتر بر مبنای چنین چیز سخت و کلیشهای کار راحتی نیست. در نتیجه من تصمیم گرفتم که چگونه میشود آنها را روی صحنه برد. شیوهای که انتخاب کردم بداهه بود. من فکر کردم بهترین شکل بداهه است. وقتی ما در زندگی خودمان در این تنگناها قرار میگیریم به صورت بداهه بدان عکسالعمل نشان میدهیم. خلاقیت و تجربهمان و آنچیزی که در زندگی میشناسیم به ما کمک میکند که در لحظه به چیزی عکس العمل نشان بدهیم. ما ایرانیها بداهه پردازان خوبی هستیم. برای اینکه صبح از خواب بلند میشویم میبینیم گوشت شده چهار برابر ولی زندگی ادامه دارد. دلار شد هشت برابر، عشق ادامه دارد. یک سری اتفاقات عجیب و غریب دیگر برایمان میافتد همچنان با یک بداهه پردازی عجیبی داریم این زندگی را ادامه میدهیم. دلیل بعدی من این بود که تقسیم کردن لحظه خلق با تماشاچی خیلی جذاب است. یعنی ما یک صورت مسئله درست کردیم و تنگناهایی از مردم جمع آوری کردیم و این صورت مسئلهها را طی 5 مرحله دراماتوژی کردیم که مرحله اول عشق و عاشقی است، مرحله دوم مواجهه با واقعیت است، مرحله سوم جنگ قدرت و مرحله چهارم گمگشتگی و گیجی و مرحله پنجم پذیرش است که افراد در کنار هم زندگی میکنند."
دبیر بخش بینالملل سیوششمین جشنواره تئاتر فجر در مقام کارگردان در ادامه گفت: بر این اساس ما تنگناهایی را از مردم گرفتیم و تقسیم بندی کردیم و هر شب دو تا از اینها را به بازیگران میدهیم و دو بازیگر این تنگنا را به صورت بداهه برای شما اجرا میکنند. در تمرینهایی که داشتیم بر اساس تکنیکهای بداهه ، همین محتواهایی که به شما گفتم را در 5 مرحله با بازیگران تمرین کردیم، اما هیچگاه صورت مسئلهها را به آنان ندادیم. این تکنیکها مثلا هست «بله و» . مثلا من به شما که آقا هستی میگوییم خواهر عزیزم (در بداهه)، شما چرا دیشب از جیب من پول برداشتید، «من مردِ گنده» خواهر شما نیستم اما شمای تماشاگر باید این را بپذیرید. «بله و» را میپذیرید و دوباره آنرا به من پاس میدهید. تکنیکهای بسیار زیادی دیگری به بازیگر کمک میکند این صحنهها را برای شما بسازد. بازیگران روی صحنه میآیند و مجبورند از لباسها و اشیایی که روی صحنه هستند استفاده کنند و یک دقیقه فرصت دارند فکر کنند و بر اساس موقعیتی که برای آنان خوانده میشود یک موقعیت نمایشی را طراحی کنند.
کارگردان نمایش بداهه در ادامه اشاره میکند: مهمترین سرمایه و سیاستگذاران تئاتر در ایران تماشاگران هستند و بنا بر هر دلیل و انگیزهای که شما یک تئاتر را انتخاب میکنید بلیط را میخرید و آن تئاتر را تماشا میکنید از آن مدل تئاتر بیشتر و بیشتر اجرا میشود. پس شما سیاستگذاران تئاتر ایران هستید و چون شما تئاتر را میبینید به هر اپیزود آن باید رای بدهید. از یک تا ده به آن موقعیت امتیاز بدهید، بر اساس نمرات شما تنگناهایی که ما به زوجهای بازیگر خواهیم داد تغییر خواهد کرد. چون تنگناها متفاوت است تاریخ را فراموش نکنید و در برگههای رای گیری آنرا بگذارید.در اپیزود نخست که در مورد عشق و عاشقی هست از جوانترین بازیگران روی صحنه دعوت میشود.
دیبا خاتمی و علی شادمان با صندلی روی سن میآیند و آروند دشتآرای اشاره میکند هر شب این صندلیها عوض میشود.
دشتآرای رو به علی شادمان میگوید: حامد شوشتری از اهواز این تنگنا را برای ما فرستاده است .اواخر دهه پنجاه، دختر و پسر هر دو عاشق و دلباخته هم هستند. پسر علی رغم عشق زیادش به خاطر اهداف و آرمانهایش میخواهد از دختر جدا شود، دختر مخالف این تصمیم است. کارگردان رو به علی شادمان میگوید: این رویه خلاف شب گذشته است. یعنی شب گذشته کارگردان ایده دیگری را قرائت کرده و بر اساس این ایده علی شادمان و دیبا خاتمی خرده نمایش دیگری را ایفا کردهاند. این رویه در مورد زوجهای دیگر نمایش تکرار میشود.
دروغ کارگردان رو شد، نمایش بداهه نیست!
به دنبال طرح این مسئله از سوی کارگردان «نمایش بداهه» کنجکاو شدیم که ببینیم که گفتههای او چقدر صحت دارد، شش اجرای غیر متوالی را به صورت یک درمیان دنبال کردیم. هیچکدام از اجراها با اجراهای قبلی تفاوتی نمیکرد، به عبارت دیگر نمایش به هیچ عنوان بداهه نبود.
در حداقل شش اجرا ، کارگردان به صراحت روی صحنه میگوید که من ایدههای ارسالی مردم را از بازیگرانم پنهان کردهام، تا آنان برای موقعیتهای ارسالی مردم، نتوانند نمایشی را از قبل طراحی کنند. حتی شوخیهای مکرر ستاره پسیانی با کارگردان که مثلا به زوج علی شادمان و دیبا خاتمی وقت بیشتری برای ایدهیابی میدهد و به او و مادرش فاطمه نقوی وقت کمتری داده میشود، در شش اجرای متوالی با فاصله تکرار میشود.
اما وقتی به صورت سه مرتبه و در سه اجرای پشت سرهم به سراغ تماشای نمایش میروید، به سادگی میبینید «نمایش بداهه» که کارگردان با هزاران استدلال در هر شب نمایش اصرار دارد که صحنه امشب با صحنه دیشب متفاوت است، یک دروغ بزرگ است.
در واقع نغمه ثمینی (نویسنده نمایش) و آروند دشتآرای با شارلاتانیزم منحصر به فردی اصرار دارند، نمایشنامهای که هر شب روی صحنه میرود، اورجینال است و کارگردان یک موقعیت را میخواند و بازیگران بر اساس ایدهای که کارگردان برای آنان میخواند در عرض یک دقیقه یک خرده نمایش چند دقیقهای طراحی میکنند. جمیع این بازیگران حاضر در این یک نمایش، یک نمایشنامه را بدون غلط نمیتوانند از رو بخوانند و آکسون گذاری کنند، چطور ممکن است که بازیگر ایرانی اینقدر خلاقیت داشته باشد، که در گفتوگوهای دو نفره (کاملا نمایشی) با پارتنر خود (بازیگر روبرویش) بتواند چنین نمایشی را طراحی کند؟!
چون عرصه خالی از نخبگان است و صحنه به دست امثال آروند دشتآرای و نغمه ثمینی افتاده ، با هر دروغی امکان نخبهنمایی وجود دارد. چون سطح نمایشنامهنویسی به اندازه نوشتههای ضدتئاتری نغمه ثمینی نازل و سطحی شده و افرادی نظیر آروند دشتآرای در آن بیهوده جولان میدهند، مردم تصور میکنند بازیگر چنین نمایشی باید نخبه و منحصر به فرد باشد، در زمان یک دقیقه میتوان یک ایده نمایشی را خلق کرد؟!
در صورتیکه در شش تاریخ این نمایش تماشا و رصد کامل شده است. این گروه نمایشی چگونه جرات نخبهنمایی پیدا کردهاند و ما با چه نمایش بشدت سطحی مواجه هستیم؟ در واقع برخی افراد به اصطلاح هنرمند و فعال در این عرصه را باید با دقت بیشتری رصد کرد. نغمه ثمینی بیشتر از آنکه یک نمایشنامه نویس باشد، یک تایپیست است که دمدستیترین ایدهها را به نقل از دیگران از شهرهای مختلف نوشته و سادهترین ایده نمایشی را خلق میکند .
مثلا در موقعیت رمانس، دیبا خاتمی/علی شادمان یک ضد رمانس اتفاق میافتد. همانطور که نوشته شد، در اواخر دهه پنجاه شادمان باید میان آرمان یعنی رسیدگی به خانوادههای روستایی کم بضاعت و همسرش یکی را انتخاب کند. در عمق چنین ایدهای با آن پردازش سطحی ثمینی رسوب که میکنیم، سلول به سلول دیالوگها و موقعیت باسمهای است و این نیمچه روایت ، به هیچ شکل تبدیل به یک خرده نمایش نمیشود. چون حتی مفهوم خرده نمایش از سطح آگاهی کارگردان و نویسنده به دور است.
اوج فعالیتهای فردی نغمه ثمینی در مقام همکار فیلمنامه نویس مثل شهرزاد، طعم شیرین خیال کمال تبریزی است. کنار اسم فتحی قرار گرفتن نباید مخاطب را گول بزند، چون در نگارش سریال شهرزاد، منزلت ثمینی در اندازه یک تایپیست است و امضای فتحی در سکانس به سکانس سریال مشهود است.«طعم شیرین خیال» یک ضدسینما به معنای واقعی است که سطحیترین عناصر نمایشی هم در آن استفاده نشده است. وقتی کتاب آموزش فیلمنامهنویسی سیدفیلد (مهمترین و ابتداییترین شیوهنگاری در فیلمنامهنوسی) را در مقابل نویسندگانی چون ثمینی بگذارید، گویی کتاب آموزش فارسی کلاس پنجم ابتدایی را در مقابل یک کلاس اولی گذاشتهاید. با این تمثیلها میشود، فقر دانش چنین شبه مولفانی را توصیف کرد.
طبیعی است وقتی که اثبات میشود نمایش بداهه نیست اما با فرض بداهه بودن به مخاطبان ارائه میشود، میتوان استراتژی دراماتوژ و نویسنده را دقیقتر ارزیابی کرد. وقتی آروند دشتآرای از تنگناها و تعریف علمی آن در خانواده سخن به زبان میآورد تصور میکنید با پرفسورهای حوزه اجتماعی مواجه هستید، اما وقتی در نمایش به دقت و با جزئیات بیشتری ریزهکاری و موقعیتها را مورد بررسی قرار میدهیم درخواهیم یافت، موقعیت گمگشتگی الهام کردا/کاظم سیاحی (چندی بعد آزاده صمدی جایگزین کردا شد و و این بازیگر به ژاپن رفت) با موقعیت جنگ قدرت ستاره پسیاتی /سهیل مستجابیان تفاوت چندانی نمیکند، حتی مرحله پذیرش فاطمه نقوی/رضا کیانیان همچنان موقعیتی مشابه با دو موقعیت تعریف شده گمگشتگی و جنگ قدرت را در قالب دیگری است. در همه این سه موقعیت حتی مواجهه با واقعیت مارین ون هولک/ امیراحمد قزوینی، مفهوم نمایش جدل میان زن و مرد تکرار میشود و غیر از موقعیت رمانس، زن و شوهرهایی که روی سن میآیند روی روش زندگی خود جدل میکنند و مردها در این موقعیتها بشدت بازنده هستند. در واقع در متن نمایش هیچ تمایزی میان مواجهه با واقعیت، جنگ قدرت و گمگشتگی و پذیرش وجود ندارد.
در تمامی پردههای نمایشی دو زن و شوهر بایکدیگر میجنگند و یکدیگر را ضایع میکنند و در برابر خواستههای دیگری مقاومت میکنند.در جمیع این نمایشهای غیر از موقعیت رمانس، مردها بزدل، تنبل،ترسو، فاقد خلاقیت و غیر مدیر در خانواده هستند. حتی در موقعیت گمگشتگی، جیرهخوار زنان هستند.
سلول به سلول نمایش را با جزئیات بررسی کنیم، متوجه هدف مولفان خواهیم شد. از سوی دیگری این موقعیتهای نمایشی مبتنی بر جدل در روابط زناشویی و جنگ قدرت بر سر تحمیل ایده و عقیده مختص نمایشهای بومی نیست و هیچ پیوست فرهنگی با فرهنگ عمومی داخل کشور ندارد. کارگردان هم از مخاطبانش در میانه نمایش و در زمانی که مثلا قرار است دو بازیگر مشورت کنند و ایده دروغین بداهه را اجرا کنند، از تماشاگران سئوال میکند شما اگر در این موقعیت بودید چه میکردید؟ اغلب مخاطبان زن پاسخ میدهند اگر طرف مخاطب خواست مرا نپذیرد از او جدا خواهم شد. طبیعی است که سیستم فرهنگی کشور نیازی به برانداز سیاسی ندارد، ما با آثاری در حوزه نمایشی مواجه هستیم که در قالبهای مختلف نمایشی، براندازی اجتماعی را دنبال میکند که از براندازی سیاسی بسی مهلکتر است، حتی با پوستاندازی ظاهری جامعه این خطر درک نمیشود. سیستم فرهنگی فعلی به جای آنکه نمایشهایی را با تحکیم و تقویت زیرساختهای خانواده دنبال کند، با چنین نمایشهای سادهانگارانهای به سست کردن عناصر زیرساختی خانواده میانجامد. تهیهکننده این نمایش مسیر تحلیل طرح شده را تصدیق میکند.
اهداف ضدخانواده و ساختار شکن بودن این نمایش را با یافتن حامیان آن میتوان پیدا کرد. در کشاکش انتخابات 1396 حسین پارسایی مدیر کل امور نمایش خانگی، مسئول ارتباط هنرمندان با ستاد انتخاباتی روحانی بود او برای جلب حمایت بهاره رهنما و هنرمندانی که از او تبعیت میکنند، مجوز نمایشی با تم همجنسگرایانه را برای بهاره رهنما صادر کرد تا او نیز به ستاد انتخاباتیاش بپیوندد. تهیهکننده این نمایش «پوپک کمگویان» بود.
بیشتر بخوانید:
محتوای همجنسگرایانه نمایش درباره دو زن است که هووی همدیگر هستند، رابطه سکس پنهان و آشکار دو زن با پیکسل همجنس گرایان روی لباس بهاره رهنما دریچه تاویل و تفسیر متنی بیشتری را گشود. کاراکتر بهاره رهنما در طول نمایش سعی داشت کاراکتر شیوا اردویی را ارضا کند و رابطهاشان را از مردشان جدا کنند و صدای ارضای شدن یکی از نکات شاذی است که در متن این نمایش بارها تکرار شود. البته در پیگیری این نمایش مشخص شد که دوربین در روز بازبینی خاموش بوده و حواشی بعدی، پرونده دیگری است.
جالب است که تهیه کننده این اثر بشدت ملتهب و هنجارشکن در ایام انتخات 1396 کسی جز پوپک کمگویان نیست. او پشت تئاترهای هنجارشکن ضد مرد ایستاده است و نمایش بداهه از دستاویز محوری ناهنجار استفاده میکند تا مفهوم خانواده را با ساختار تعریف شده در جامعه امروزی ایران هدف قرار دهد.
در مه سیاستزده تئاتر که شبهمخالفخوانهایی نظیر ثمینی و دشتآرای برجسته میشوند و چنین دروغ بزرگ و روشنی عرضه میشود که نمایش بداهه، بداهه است اما نیست، مخاطبان و علاقهمندان تئاتر باید عمق دروغ را درک کنند و این عمق و الگوهای دروغ مولفان را شناسایی کنند.
تماشاگر با تصور اینکه نمایش بداهه است و ممکن است شب دیگر، موقعیت دیگری اجرا شود، بلیط شب بعد را تهیه میکند اما با سناریو از پیشنوشتهای مواجه میشود که حتی شوخیها فرامتنی خارج از حیطه اجرا که میان بازیگران غیرفعال صحنه با کارگردان رد و بدل میشود کاملا به نگارش درآمده است و گرنه مشخص است که ثمینی و دشتآرای عیار آگاهی و دانشی اینچنینی را ندارند.