علوم الهی و هدایت معنوی انسان

وقتی از علوم دینی بحث هایی به میان می آید علم دینی معنای آن این نیست که قرآن یا روایت دستور بدهد چگونه ما صنعت داشته باشیم تا هواپیما بسازیم یا اتومبیل بسازیم و مانند آن

وقتی از علوم دینی بحث هایی به میان می آید علم دینی معنای آن این نیست که قرآن یا روایت دستور بدهد چگونه ما صنعت داشته باشیم تا هواپیما بسازیم یا اتومبیل بسازیم و مانند آن. علوم از یکدیگر متمایز هستند، اولاً؛ تمایز علوم به تمایز موضوعات آن علوم است، ثانیاً؛ چون علم یک سلسله مسایلی دارد که مسایل مرکب از موضوع و محمول و از یک نظر هم نسبت هستند هدف هم به دنبال مسایل علم است تمایز علوم را نمی شود به هدف و غایت اِسناد داد چون هدف آخر است و چیزی که آخر است نمی تواند ممیز علوم باشد هدف متفرّع بر مسایل است مسایل که تحلیل می شود هر مسئله ای یک موضوع دارد یک محمولی و یک نسبتی محمول چون تابع موضوع است نمی تواند ممیز باشد نسبت هم که تابع طرفین است حرف اول هر علمی را موضوع آن علم می زند لذا گفتند تمایز علوم به تمایز موضوعات است، این هم یک بخش؛ علم ها از این نظر دو قسم هستند یا موضوع آنها کار خداست یا موضوع آنها کار انسان است یک وقت است سخن از زمین شناسی است آسمان شناسی است دریاشناسی است معدن شناسی است انسان شناسی است گیاه شناسی است جانورشناسی است ستاره شناسی است و مانند آن این بخش از علوم کار خداست، بخش دیگر علوم موضوعش کار انسان است چگونه کشور را اداره کنیم؟ چگونه کشاورزی کنیم؟ چگونه دامداری کنیم؟ چگونه صنعت داشته باشیم؟ چگونه مدیریت داشته باشیم و مانند آن علمی که موضوع آن علم کار خداست این حتماً دینی است زیرا خدا که اینها را آفرید اینها را نشانه قرار داد اینها را آینه قرار داد فرمود شما اگر خوب این کار را نگاه کنید به خدا پی می برید. یک پرانتزی اینجا باز بشود؛ آینه دوتا اصطلاح دارد: آینه در اصطلاح توده مردم همین شیشه ای است که پشت آن جیوه است و صورت کسی را نشان می دهد یا صورت چیزی را نشان می دهد اما وقتی قرآن می گویند آینه، مرآت به این شیشه ای که پشت آن جیوه است نیست به خود آن صورت است چون مرآت به اصطلاح اسم آلت است یعنی وسیله دیدن یک وقت است عرف می گوید آینه خریدم یا آینه فروختم یعنی این شیشه ای که قابی دارد و طول و عرض و عمقی دارد و پشت آن جیوه است و صورتی را نشان می دهد خریده ام، یک وقت قرآن یا نهج البلاغه از چیزی به عنوان مرآت و آینه تعبیر می کنند وقتی قرآن می گوید آینه آن صورت را می گوید که صاحب و شاخص را نشان می دهد نه این شیشه ای که آن صورت را نشان بدهد. صدر و ساقه قرآن کریم این است که آنچه من آفریدم اینها مرآت هستند آینه هستند فقط خدا را نشان می دهند این هستی دارد، یک؛ محیرالعقول است دو؛ زیبا آفریدیم، سه؛ هیچ جانوری کمبودی ندارد گرچه یکی طاووس است و یکی سرطان یعنی خرچنگ یکی تیهو است یکی هم خرچنگ اما در قرآن فرمود این خرچنگ هر چه لازم داشت خدا به او داد او تغذیه می خواهد تَنمیه می خواهد تولید می خواهد تمام بحث های علمی عمیق حیات بخش خرچنگ را ما به او دادیم وقتی فرعون به موسای کلیم عرض کرد این خدایی که تو از طرف او آمدی کیست؟ گفت: ﴿رَبُّنَا الَّذِی أَعْطَی کلَّ شَی ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَی﴾شما هیچ ذرّه ای در سپهر و زمین و دریا و زیردریا پیدا نمی کنید که بگویید این کاش این طور آفریده می شد یا آن طور بود هر چه لازم داشت به او داد این خدا فرمود هر چه را شما بنگرید می بینید یک قطره آب را ما لؤلؤ لالاء ساختیم: ﴿أَ لَمْ یک نُطْفَةً مِن مَنی یمْنَی﴾ این در بخش پایانی سوره «القیامه» است  فرمود مگر این یک قطره آب بیشتر بود ما از او چشم ساختیم که چشم راست را و چشم چپ دوتا متخصّص دارد ده ها دانشگاه  نه دانشکده  برای انسان شناسی است هنوز متحیر مانده که این یک قطره آب چگونه این طور لؤلؤ لالاء شد. فرمود: ﴿رَبُّنَا الَّذِی أَعْطَی کلَّ شَی ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَی﴾ چه در دریا چه در صحرا چه در فضا چه در هوا هیچ موجودی نیست که چیزی را باید می داشت و ندارد لذا فرمود آیه است تعبیر قرآن کریم از صدر و ساقه نظام هستی به عنوان آیه است آیه یعنی علامت یعنی آیه یعنی آینه یعنی نشانه، نشانه ها هم مستحضرید که دو قسم است: یک نشانه های اعتباری است که مربوط به مرز و بوم خاص است یک وقت است یک بنر مشکی رنگی جایی نصب می شود این نشانه سوگ و عزاست، یک وقت یک بنر سبز رنگی نصب می کنند نشانه جشن است این امر اعتباری است اما چمن نشانه آب است چه شرق چه غرب، دود نشانه آتش است چه شرق چه غرب، آیت و علامت دو قسمت است: یا تکوینی است که اساس علم بر اساس آن است یا اعتباری است. در قرآن کریم فرمود آنچه در جهان شما می بینید آیت است آینه است چه تاریک باشد چه روشن ﴿وَ جَعَلْنَا اللَّیلَ وَ النَّهَارَ آیتَینِ فَمَحَوْنَا آیةَ اللَّیلِ وَ جَعَلْنَا آیةَ النَّهَارِ مُبْصِرَةً﴾شب آینهٴ روشن است چون همین ظلّ و تاریکی ده ها مسئله ریاضی عمیق دارد کجا خسوف است؟ کجا کسوف است؟ کجا جزیی است؟ کجا کلّی است؟ همه اینها به رهبری این سایه است ما از سایه قمر می فهمیم چه وقت کسوف می شود از سایه زمین می فهمیم چه وقت خسوف می شود، اینها را می فهمیم. همین تاریکی ده ها و صدها مسئله ریاضی و نجومی را به همراه دارد، فرمود: ﴿وَ جَعَلْنَا اللَّیلَ وَ النَّهَارَ آیتَین﴾ فرمود هیچ بی نظمی در عالم نیست: ﴿لاَ الشَّمْسُ ینْبَغِی لَهَا أَن تُدْرِک القَمَرَ﴾ آفتاب چقدر باید حرکت کند مدار حرکت او چقدر است نباید تندتر یا کندتر برود ﴿لاَ الشَّمْسُ ینْبَغِی لَهَا أَن تُدْرِک القَمَرَ وَ لاَ اللَّیلُ سَابِقُ النَّهَارِ﴾ نه شب جلو می افتد نه قمر جلو می افتد نه شمس جلو می افتد، آنچه لازم بود ما به او دادیم آیت یعنی تکوین. در صدر و ساقه قرآن این است که هر چه شما بنگرید آیت است و نشان خداست و چون خدا را نشان می دهد اگر کسی آینه در دستش باشد و صورتی را نبیند این کور است، اگر کسی زمین شناس باشد آسمان شناس باشد سپهرشناس باشد انسان شناس باشد انسان آفرین را نبیند کور است. در قرآن کریم فرمود یک عده کورند: ﴿أَ فَلاَ ینظُرُونَ إِلَی الإِبِلِ کیفَ خُلِقَتْ ٭ وَ إِلَی السَّماءِ کیفَ رُفِعَتْ ٭ وَ إِلَی الجِبَالِ کیفَ نُصِبَتْ ٭ وَ إِلَی الأَرْضِ کیفَ سُطِحَتْ﴾ بعد می فرماید: اینها ﴿صُمٌّ بُکمٌ عُمْی﴾ آینه دستشان دادیم ولی اینها خدا را نمی بینند. همین بخش های مربّع گونه قرائت شده که فرمود: ﴿أَ فَلاَ ینظُرُونَ﴾ چرا سپهرشناس نیستند؟ چرا سفر نمی کنند؟ چرا آسمان نمی روند؟ چرا آسمان شناس نیستند؟ چرا دریاشناس نیستند؟ چرا صحراشناس نیستند؟ این اضلاع اربعه را که یاد کرد فرمود اینها که زمین را می بینند ولی زمین آفرین را

ای دوست شکر بهتر یا آنک شکر سازد ٭٭٭ خوبی قمر بهتر یا آنک قمر سازد

 اگر مولوی این حرف ها را گفته مولوی شاگرد این مکتب است. شما با کتاب و ادبیات تا حدودی آشنایید یک شاعر در حدّ مولوی که این حرف ها را بزند قبل از اسلام اصلاً ما نداشتیم در همین سرزمین! شما یک شاعر پیدا کنید قبل از اسلام که در این سطح سخن بگوید که بگوید:

مرگ اگر مرد است آید پیش من ٭٭٭ تا کشم خوش در کنارش تنگ تنگ

من از او جانی برم بی رنگ و بو ٭٭٭ او ز من دلقی ستاند رنگ رنگ

مولوی کوچک تر از آن است که در این سطح حرف بزند! این را قرآن آموخت که انسان در مصاف با مرگ، مرگ را می میراند نه بمیرد ماییم که مرگ را می میرانیم ماییم که هستیم که هستیم که هستیم. یک نمونه شما پیدا کنید که یک سراینده یک فیلسوف یک حکیم یک ادیب در این سطح قبل از اسلام در همین ایران حرف زده باشد! تنها جهان آفرین است تنها انسان آفرین است تنها مرگ و حیات آفرین است که می گوید انسان در مصاف با مرگ، مرگ را می میراند: ﴿کلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ المَوْت﴾ نگفت «کلّ نفس یذوقها الموت» ماییم که مرگ را می چشیم. از آن به بعد او سرود «مرگ اگر مرد است گو نزد من آی» ماییم که مرگ را می میرانیم.

بنابراین در بخشی از قرآن کریم فرمود اینها موظف هستند آسمان را زمین را کوه را دشت را هامان را بنگرند، بعد فرمود ما آینه به دست اینها دادیم اینها هیچ کسی را ندیدند گفتند: ﴿إِنْ هِی إِلَّا حَیاتُنَا الدُّنْیا﴾ لذا در بخش های دیگر فرمود اینها چشم ندارند، اینها کور هستند، اینها کر هستند.

یک بیان نورانی از امیرمؤمنان(سلام الله علیه) است فرمود مردم بعضی ها مؤمن هستند زنده هستند فعال هستند انسان هستند، بعضی یک سلسله زندگی شان و مرگ و حیاتشان را دو بخش یعنی دو بخش! تشکیل می دهد تا زنده اند جنازه عمودی هستند بعد جنازه افقی همین! خیلی ها مُردهٴ متحرّک هستند فرمود: «فَالصُّورَةُ صُورَةُ إِنْسَانٍ وَ الْقَلْبُ قَلْبُ حَیوَانٍ. . . وَ ذَلِک مَیتُ الْأَحْیاء»، در زنده ها راه می رود؛ ولی یک جنازه عمودی است، پس فردا هم جنازه افقی است، بلند بگو «لا اله الاّ الله»! فرمود او که زنده نیست، او که جایی را نمی بیند، او که از گذشته بی خبر است، از آینده بی خبر است، او خودش را نشناخت، ما این آینه را به دست او دادیم گفتیم بنگر! او هیچ جا را نمی بیند و وقتی نمی بیند کور است.

بنابراین پیام قرآن کریم این است علمی که موضوع آن نآنآاکار خداست یعنی آینه خدانماست این صد درصد دینی است و عزیزانی که در دانشگاه ها زمین شناسی می خوانند آسمان شناسی می خوانند ستاره شناسی می خوانند میکروب شناسی می خوانند انسان شناسی می خوانند گیاه شناسی می خوانند هر چه کار خداست این علم صد درصد دینی است منتها قدرشان را قدر خودتان را باید بدانید. گذشته از اینکه تعلیم واجب است تعلّم هم واجب است اما معنای اسلامی کردن دانشگاه این نیست که ما کتاب بنویسیم یک «بسم الله» اول بنویسیم بعد آرم جمهوری اسلامی عکس امام و رهبری، اینها لازم است ولی اینها دانشگاه را اسلامی نمی کند تنها چیزی که دانشگاه را اسلامی می کند دانش است. نمازخانه باید داشته باشد، همه ما مسلمان ها نماز می خوانیم. نمازخانه داشتن آرم داشتن نام گذاری کردن اینها آداب و سنن ملّی ما هست اینها که دانشگاه را اسلامی نمی کند. عالمانه یعنی عالمانه! کسی بفهمد و بتواند استدلال کند که زمین آیت است. این دستگاه محیرالعقول خودبه خود ساخته است؟! یک بیان نورانی حضرت امیر دارد که «أَنَّهُمْ کالنَّبَاتِ مَا لَهُمْ زَارِع» علف خودرو هستند؟! اگر با یک قطره آب این عظمت ساخته می شود که هنوز که هنوز است تازه بخش انسانش یعنی بدنش ناشناخته است چه رسد به روح که ﴿وَ یسْئَلُونَک عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی﴾او نه متزمّن است نه متمکن. الآن می بینید چه در حوزه چه در دانشگاه ها ما می گوییم چهار هزار سال قبل افلاطون این طور گفته درست گفته یا ارسطو آن طور گفته نادرست گفته، یک قدری جلوتر می بینید سپهرشناسان می گویند این برای پنج میلیارد سال قبل است یا شش میلیارد، مگر زمان و زمین در حرم امن روح جای دارند؟ ما هستیم که هستیم که هستیم.

ما دوتا کار باید بکنیم: یک سلسله مسایل سیاسی اجتماعی است که با بدن ما کار دارد با بخشی از حقوق و اخلاق ما کار دارد، اگر یک نقدی دیدیم اعتراض بکنیم جای اعتراض هست جای نقد هست جای اشکال هست و مانند آن؛ اما آن حرم شخصی خود را که پیوند ناگسستنی با خداست آن را با هیچ چیزی معامله نکنیم فلان شخص اختلاس کرد و فلان شخص نجومی گرفته ما نماز نخوانیم این هیچ ارتباطی با هم ندارد ما چرا ابدیتمان را بسوزانیم! از بیگانه ما بیش از این توقّعی نداریم. ما دوتا کار باید بکنیم چه در حوزه چه در دانشگاه یکی حرم شخصی و حریم شخصی مان را که ارتباط تنگاتنگ با خداست با قرآن با اهل بیت با علی و اولاد علی با حسین بن علی(علیهم السلام) است این را با هیچ چیزی معامله نکنیم فلان کس بد کرده فلان کس خوب کرده، اگر خوب کرده ما تحسین می کنیم اگر بد کرده اعتراض می کنیم نقد هم سر جایش محفوظ است اما انسان با مرگ نمی پوسد انسان با مرگ از پوست به درمی آید. اینکه الآن شما یک سلسله مسایل ریاضی را حل می کنید این مسایل ریاضی نه متزمّن است نه متمکن یعنی مگر می شود گفت فلان معادله ریاضی چند میلیارد سالش است یا چند میلیون سالش است این طور که نیست. این روح ما که اینها را می فهمد، از مسایل ریاضی بالاتر است، از مسایل فلسفی بالاتر است مسایل فلسفی که برتر از مسایل ریاضی است اینها نه متزمّن هستند نه متمکن و انسان اینها را می فهمد. ما با ابدیت سر و کار داریم و هزار میلیارد سال و امثال آن نیست این را ارزان نفروشیم نگوییم فلان کس بد کرده من نماز نخوانم یا فلان کس بد کرده ما چرا این نام را نام اسلام را یدک بکشیم. فرمود شما با ابدیت خودتان حریم شخصی خودتان را با هیچ چیزی مخلوط نکنید، در مسایل سیاسی هم هستید اعتراض هم می کنید انتقاد هم می کنید نصیحت هم می کنید منتها این «إِنَّ الدِّینَ النَّصِیحَةُ. . . وَ أَئِمَّةِ الْمُسْلِمِین»، نصیحت که دستور دادند نصیحت کنید نصیحت به معنای اعتراض و امثال آن نیست نصیحت آن خیاط را می گویند «ناصح» این سوزن خیاطی را می گویند «مِنصحه» آن جامه ای که دوخت به آن می گویند «نَصاح»، ملت باید خیاط باشد یک جامه آبرومندی به پیکر آنها بدهد وگرنه اعتراض کند اعتراض هم سر جایش محفوظ است ولی «نصیحت» یعنی جامه دوختن یعنی با این مِنصحه با این سوزن خیاطی کردن آبرو را حفظ کردن، این معنای نصیحت است چه در داخله منزل چه در داخله محل چه در داخله نظام.

 غرض این است که علمی که موضوع آن کار خداست این صد درصد دینی است و شما عزیزان قدرتان را بدانید که در دین غرق هستید. یک ماهی در دریا به سایر ماهی ها گفت آب چیست؟ دریا چیست؟ گفتند تو در آب دریا غرقی و نمی دانی! تمام علومی که موضوع آن کار خداست از ذرّهٴ زمین تا بزرگ جِرم سپهر کار خداست آینه خداست آینه شناسی آیت شناسی علم دینی است؛ اما آن علومی که موضوع آن فعل انسان است این البته باید با دستورات دین تطبیق بکند، فلان کار را بکنیم درست است یا نه؟ فلان عمل را درست بکنیم یا نه؟ فلان طور معامله بکنیم درست است یا نه؟ ربا درست است یا نه؟ این قسمت است.

بنابراین شما بزرگواران که جزء مفاخر این سرزمین هستید و خدا را شاکر باشید که یک آینه قوی و نیرومندی به دست شما داد هم انسان آفرین را ببینیم هم نظام آفرین را بدانید آسمان آفرین را بدانید همواره به یاد او باشید همواره به نام او باشید، همواره به نام او به خاک بیفتید و سجده کنید گفت: «نیاز ورز ولی منکر نماز مباش»!

اما بخش دوم عرضم که مربوط به محرّم است که وظیفه همه ماست. ما در همین حسینیه به حضور برادران و خواهران عرض کردیم جریان کربلا یک حادثه کوچکی بود، شما این تاریخ جهانگشای جوینی را که معاصر با مغول بود وقتی می خوانید می بینید ده ها و صدها برابر کربلا جنایت کردند، مگر مغول کم کشتند؟! مگر کم سر بریدند؟! مگر کم افراد را بعد از سر بریدن پوست سرشان را کندند مگر این پوست را پُر از کاه نکردند؟! مگر به شهرها نگرداندند؟! مگر ابدان بعضی از این سرها را چهار تکه نکردند؟! یک تکه را به تبریز یک تکه را به شیراز بعد به طنز گفتند: «فی الجمله به یک هفته جهانگیر شدی»، این کارها را همین مغول کردند در همین سرزمین! این تاریخ جهانگشای جوینی چون خود معاصر این صحنه بود همه را نقل کرد. ده ها برابر جریان کربلا کشتند و بی رحمی کردند ولی نام اینها خاک می خورد، یا این برای خاک جنگید یا او برای خاک جنگید، او اگر هم پیروز می شد همین کار را می کرد. اما وقتی اربعین حسینی می شود بیست میلیون دارند آنجا پابرهنه راه می روند این یک بارگاه ملکوتی است این حساب دیگری است، مگر او برای دنیا جنگید؟! او برای ابد یعنی آنجا که نه سال دارد نه ماه، نه تاریخ دارد نه جغرافیا، نه آسمان دارد نه زمین، فوق همه اینهاست، برای او جنگید.

شما جریان اموی را قبل از جریان کربلا بررسی کنید، این جریان اموی یعنی معاویه و همچنین پدرش اباسفیان که بعدها به زودی رخت بربست اینها تا فتح مکه کافر بودند بعد هم منافق شدند، یک بیان نورانی حضرت امیر دارد «مَا أَسْلَمُوا وَ لکنِ اسْتَسْلَمُوا» اینها ظاهراً اسلام آوردند ولی مسلمان نشدند. در برابر مکتب از هر نظر ایستادند گاهی قرآن را بالای نیزه کردند گاهی قرآن را  معاذ الله  متّهم به تحریف کردند، این درباره مکتب؛ حدیث نویسی را هم منع کردند تلاش و کوشش شان این بود با دسیسه ها که حدیث گفته نشود، بعد جوایزی هم به مناسبت های جعلی توزیع می کردند به بعضی ها هزار درهم به بعضی ها کمتر، این کسی که هفتاد گرفت گفت چرا به دیگران هزار دادی به من هفتاد؟ گفت من با آنها معامله کردم دین آ نها را خریدم، گفت دین من را هم بخر! این جوایزشان به عنوان دین فروشی بود. پس مکتب را از دست مردم گرفتند، از یک سو؛  معاذ الله  تهمت تحریف زدند، از سوی دیگر؛ تا آنجا که ممکن بود روی نیزه ها گذاشتند، از سوی سوم؛ این کاری بود که اموی با مکتب کرد. یک وقتی مؤذّن بالای مأذنه نام مبارک رسول خدا را در اذان برد، معاویه گفت تا این نام زنده است ما نمی توانیم حکومت کنیم، با این نام خواستند بجنگند، پس کار آنها این بود. در چنین شرایطی حسین بن علی قیام کرد فرمود: «مِثْلِی لَا یبَایعُ بِمِثْلِهِ» یعنی هر کس مثل من فکر می کند زیر بار این حکومت نمی رود، نگفت من زیر بار نمی روم، نفرمود «أنا لا یبایع» فرمود: «مِثْلِی» کسی که مانند من آزاداندیش است عدل محور است عقل مدار است هرگز حکومت اموی را امضا نمی کند: «مِثْلِی لَا یبَایعُ بِمِثْلِهِ».

کسی نامه ای برای حسین بن علی(سلام الله علیه) نوشت، عرض کرد «عِظْنِی بِحَرْفَین»، موعظه بکن! ولی مختصر دو حرف، حضرت هم یک سطر مرقوم فرمودند: «مَنْ حَاوَلَ أَمْراً بِمَعْصِیةِ اللَّهِ کانَ أَفْوَتَ لِمَا یرْجُو وَ أَسْرَعَ لِمَجِی ءِ مَا یحْذَر» فرمود تو که موعظه خواستی بدان! هرگز هدف وسیله را توجیه نمی کند، از راه حرام نمی شود به مقصد رسید، از راه باطل نمی شود به مقصد صحیح رسید: «مَنْ حَاوَلَ أَمْراً بِمَعْصِیةِ اللَّهِ کانَ أَفْوَتَ لِمَا یرْجُو وَ أَسْرَعَ لِمَجِی ءِ مَا یحْذَر» آن فکر که می گوید هدف وسیله را توجیه می کند حسین بن علی آن را باطل می کند، می گوید هرگز از راه بد به مقصد نمی شود رسید، راه بد خاکی است بی راهه است راه نیست بد راه نیست خلاف راه نیست، نه اینکه راه هست و باریک، این بیان حسین بن علی است. بعد فرمود: «لَا أُعْطِیکمْ بِیدِی إِعْطَاءَ الذَّلِیلِ وَ لَا أَفِرُّ فِرَارَ الْعَبِید»من قیام کردم توقّع داشته باشید که با دست خودم آن اوراق شما را امضاء کنم؟ این طور نیست، با دست خودم دست مذلّت به شما بدهم؟ این چنین نیست، فرار هم نمی کنم، منم و این میدان! این فکر برای همیشه می ماند، این فکر با آن فطرت ما با آن جوهره اساسی ما سازگار است. انسان با ظلم هماهنگ نیست با تبعیض هماهنگ نیست مبارزه می کند.

بنابراین جریان کربلا وقتی روشن می شود، وظیفه ما وقتی مبین می شود که بدانیم اموی در چه حد کار می کردند؟ یک؛ الآن بیگانه در چه حدّی در تلاش و کوشش است که  خدای ناکرده  به نظام اسلامی آسیب برساند، دو؛ خون های پاک شهدا را نادیده بگیرد. وظیفه همه ما این است، چون حضرت فرمود: مثل من زیر بار ستم نمی رود. این استکبار آن روزها که اینها مذاکره می کردند، گفتیم به ایشان بگویید شما که الآن قدرت دارید و حرف می زنید، روی هفتاد میلیون قبر ایستاده اید، حداقلّ کشته های جنگ اول و دوم هفتاد میلیون است، از هفتاد میلیون که کمتر نقل نکردند، تا صد میلیون هم نقل کردند. اینها که هفتاد میلیون قبر درست کردند، روی قبر هفتاد میلیون نفر ایستادند الآن می گویند اولدرم و بولدرم! سالار شهیدان می فرماید: «لَا أُعْطِیکمْ بِیدِی إِعْطَاءَ الذَّلِیلِ وَ لَا أَفِرُّ» فرمود من آزادانه ام فرار هم نمی کنم زن و بچه هم همراه من است، اینها باید برنامه های بعد از من را در کوفه و شام اداره کنند، اینها را هم آوردم.

بنابراین سخن در این نیست که حسین بن علی فقط برای اینکه با یزید بیعت نکند مثلاً او را حاکم عادی تلقّی نکند از این جهت قیام کرد، خیر آنها با مکتب از هر منظری در افتادند هم با قرآن هم با سنّت هم با عقیده مردم و حسین بن علی قیام کرد و این را زنده کرد. در دم دروازه شام زین العابدین با اسارت آمد، کسی از او سؤال کرد در این صحنه چه کسی پیروز شد؟ فرمود ما «إِذَا أَرَدْتَ أَنْ تَعْلَمَ مَنْ غَلَبَ وَ دَخَلَ وَقْتُ الصَّلَاةِ فَأَذِّنْ ثُمَّ أَقِمْ»حالا ابدان طیب و طاهر پاره پاره آنجا افتاده فرمود: ما پیروز شدیم، حالا دست بسته است ابدان هم هنوز در کربلا دفن نشده، فرمود: «إِذَا أَرَدْتَ أَنْ تَعْلَمَ مَنْ غَلَبَ وَ دَخَلَ وَقْتُ الصَّلَاةِ فَأَذِّنْ ثُمَّ أَقِمْ» موقع نماز اذان و اقامه بگو ببین نام چه کسی را می بری، ما رفتیم این نام را زنده کردیم برگشتیم. این نام می ماند چون با فطرت سازگار است با ساختار نظام هستی سازگار است.

بنابراین در جمع ما بزرگوارانی اساتیدی دانشورانی دانشمندانی هستند که از این آب و خاک هستند و در خارج به سر می برند تا آنجا که ممکن است شدّ رحال کنند، به کشورشان برگردند به این آب و خاک خدمت کنند به مردم این کشور خدمت کنند. به هر حال یک وقت انسان بازنشسته می شود محصول خدمت را باید به همراه ببرد، کاری که ما می گذاریم و می رویم، ما را بدرقه نمی کند، چرا ما کار را و مال را چرا حیثیت را چرا این قدرت هایی که داریم بگذاریم همراه خود نبریم؟ می شود همراه خود برد، انسان می تواند محصول کار خود را به همراه ببرد تمام نتایج کار به همراه انسان هست این انسان که ﴿تُحَدِّثُ أَخْبَارَهَا﴾، هر کسی با عملش محشور می شود، همین معناست. ما می توانیم کاری بکنیم مالمان را همراه ببریم آبرویمان را به همراه ببریم چرا بگذاریم؟! چرا به دیگران بدهیم؟! تمام کارهای خیری که انسان انجام می دهد به همراه خود می برد یک قافله ای است، مگر جریان مرگ و اینها کار آسانی است؟! از دشوارترین مسایل فلسفی، مسئله مرگ و برزخ و امثال آن است.

خدا غریق رحمت کند مرحوم کلینی(رضوان الله تعالی علیه) را! کلینی نقل می کند که در عهد کهن آن بشرهای اوّلی می خوابیدند ولی خواب نمی دیدند. بشرهای اوّلی به استثنای انبیا اینها تا تجربه بکنند و چیزهایی یاد بگیرند طول می کشد، همان جریان هابیل و قابیل که قابیل هابیل را کشت ماند که این جنازه را چه کار کند، در قرآن دارد که ﴿فَبَعَثَ اللّهُ غُرَاباً یبْحَثُ فِی الأَرْضِ لِیرِیهُ کیفَ یوَارِی سَوْءَةَ أَخِیهِ﴾خدا یک غُرابی را یک کلاغی را مأمور کرد این کلاغ در حضور قابیل این خاک ها را کنار برده، یک چیزی را درون خاک گذاشته بعد رویش خاک گذاشته تا به قابیل بفهماند این طور برادر را باید دفن کنی، بشر اوّلی این بود دیگر. مرحوم کلینی در روایتی نقل می کند که بشر اوّلی می خوابید ولی خواب نمی دید، انبیا که آنها را هدایت می کردند حرف انبیا را هم گوش نمی دادند، بعد رؤیا نصیب اینها شد، اینها به انبیایشان می گفتند به اینکه ما در عالم خواب می بینیم چیست که بدن ما در رختخواب است، سفرها می کنیم مشاهداتی داریم چیزهایی که بعد اتفاق می افتد می بینیم؟ فرمود این نمونه آن حرف هایی است که ما به شما می زنیم شما خیال نکنید این مُرده از قبرستان می آید در شهر، این وارد برزخ می شود، روح شما که وارد قبرستان نمی شود مُردنی نیست ابدی هست، مگر روح می میرد؟! فرمود این نمونه آن حرف هایی است که ما به شما می گوییم.

بنابراین بزرگانی که خدای سبحان به اینها توفیق داد تحصیلات عالیه کردند، این کشور شایسته است سالیان متمادی تحت رنج و فشار و مظلومیت بود، الآن به برکت اسلامی دارد رشد می کند، کاری به کار کسی هم ندارد، به هیچ جا هم قصد حمله ندارد منتها کسی قدرت حمله به ایران را ندارد. در بخش هایی از سوره مبارکه «توبه» فرمود: ﴿وَ لْیجِدُوا فِیکمْ غِلْظَةً﴾ یعنی طرزی زندگی کنید که دشمن بداند که نمی تواند به شما حمله کند، این بر همه ما واجب است، حالا یا موشک است یا غیرموشک است به استثنای سلاح های ممنوع، فرمود طرزی زندگی کنید که بیگانه هوس حمله نکند همین! شما که قصد حمله ندارید، ﴿وَ لْیجِدُوا﴾ این امر غایب است یعنی آنها حتماً باید در شما قدرت را احساس بکنند این کار خوبی است! این کشور، کشور فداکار است کشور شهید داده است کشور غارت شده است تا به دست شما بزرگواران رسید که تمام افراد حق دارند تا یک جوانی از آ ن کشاورز، از آن دامدار، از آن صنعتگر همه در خدمت این دانشجو بودند تا او بارور بشود و خدمت بکند، حالا که به جایی رسیده است دیگر شایسته نیست که به بیگانه خدمت کند.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان