جواد نوائیان رودسری؛ نه فقط برای مردم شوروی، بلکه برای اعضای حزب کمونیست هم، «لاورنتی بریا» یک هیولای وحشتناک بود؛ اهریمنی که فقط ظاهری انسانی داشت. ترکیب او و استالین، معجون عجیب و ترسناکی شدهبود.
برای هیچکس، در هیچ پست و مقامی، حاشیه امنیت وجود نداشت؛ اشاره ابروی دیکتاتور کافی بود تا موتور آدمکشی لاورنتی را به کار بیندازد؛ آن وقت دیگر اثری از آثار مظنونین باقی نمیماند! در تاریخ اتحاد جماهیر شوروی، نمیتوان جنایتکاری را با ابعاد جنایت «لاورنتی» پیدا کرد. او دوست و همولایتی ژوزف استالین بود؛ یکی از اهالی بندر سوخومی در گرجستان که در سال 1917 به بلشویکها پیوست؛ دیکتاتور شوروی هم، اصلیتی گرجستانی داشت.
کشتار مشهور «کاتین» که پیش از جنگ شوروی و آلمان نازی، در لهستان اتفاق افتاد و 10 هزار افسر این کشور را در یک روز، به کام مرگ فرستاد، یکی از اقدامات لاورنتی است.
فاز اول: وحشیگری از 18 سالگی!
لاورنتی پائولوویچ بریا، در سال 1899 (1278 هـ. ش) به دنیا آمد. 18 سال داشت که در جریان انقلاب اکتبر روسیه، به بلشویکها پیوست و فقط چهار سال بعد، در 1921 (1300 هـ. ش)، به «چکا» (پلیس مخفی اتحاد جماهیر شوروی) ملحق و بلافاصله رئیس این بخش در گرجستان شد.
همولایتیهای او در این سالها، شاهد وحشیگریهای عجیب و غریب چکا، زیر نظر لاورنتی بودند؛ 25 هزار نفر طی یک سال، با دستور وی و بدون محاکمه اعدام شدند. رعب و وحشتی که لاورنتی بر گرجستان حاکم کرد، باعث شد که توسط بلشویکها به مسکو فراخوانده شود.
او 24 سال داشت که فرماندهی جوخههای چکا را برعهده گرفت و درست در همین زمان، رابطه صمیمانهای میان او و استالین برقرار شد؛ آنها فقط همولایتی نبودند؛ اخلاقشان هم یکی بود! در واقع استالین قُل دیگرش را پیدا کرده بود. آنها پس از مرگ لنین در 21 ژانویه 1924 (30 دی 1302)، برنامهای مدون برای تسلط قاطع بر حزب کمونیست شوروی داشتند.
تا سال 1932 (1311 هـ. ش) که پایههای قدرت استالین مستحکم شد، لاورنتی هم در ساختار حزبی و حاکمیتی رشد کرد. استالین در بیشتر مواقع مسئولیت حذف کردن افراد مد نظرش را به او میسپرد. تروتسکی، دوست قدیمی آنها که پس از مرگ لنین به مکزیک گریخت، یکی از این افراد بود که مأموران لاورنتی به خوبی از پس مأموریت ترور وی برآمدند.
تصفیه خونین حزب کمونیست شوروی که دیکتاتوری استالین را وارد مرحله جدیدی میکرد، با مدیریت لاورنتی انجام شد. او به ریاست کمیساریای خلق برای امور داخلی (انکاوهده) رسید؛ جایگاهی که به نظر استالین فقط برازنده لاورنتی بود؛ مرکزی برای سرکوب و کشتار گسترده مخالفان و برافراشتن بیرق اختناق.
به ابتکار او اردوگاههای کار اجباری رونق گرفت؛ صدها هزار نفر به سیبری فرستاده شدند؛ وی حتی به رئیس قبلی خودش، «نیکولای یژوف» هم رحم نکرد و او نیز گرفتار تصفیه خونین لاورنتی شد. لاورنتی جای تمام افراد حذف شده را با نیروهای وفادار و گرجیتبار خود پُر میکرد؛ آیا این یک دیکتاتوری گرجی در روسیه بود؟ دقیقاً نمیدانیم.
فاز دوم: سلاخیهای سالهای جنگ
با آغاز جنگ جهانی دوم، مسئولیتهای لاورنتی هم وارد مرحله جدید شد. استالین در ابتدا متحد هیتلر بود و جنایتهای آلمان نازی در شرق اروپا برای دیکتاتور شوروی یک فرصت طلایی به حساب میآمد تا سرزمینهایی که در زمان لنین و به دلیل فشار ناشی از جنگ جهانی اول مستقل شده بودند، دوباره زیر سیطره شوروی قرار بگیرند.
حمله همزمان آلمان و شوروی به لهستان، مصیبتی برای مردم این کشور بود؛ میگویند استالین ترجیح میداد افسران اسیر شده لهستانی را به سیبری منتقل کنند، اما لاورنتی او را قانع کرد که با قتل عام آن ها، کمر ارتش لهستان میشکند و دیگر علیه شوروی اقدامی انجام نمیدهند؛ 10 هزار نفر در یک روز سلاخی شدند!
اما وقتی ورق برگشت و هیتلر فرمان حمله به شوروی را صادر کرد، لاورنتی به کمیته مرکزی جنگ پیوست و مسئولیت تأمین تدارکات را با شیوه خودش، برعهده گرفت. در سال 1944، او طرحی برای سرکوب قاطع نیروهای استقلالطلب در کشورهای حاشیه غربی شوروی ارائه کرد؛ صدها هزار نفر در لیتوانی، لتونی، اوکراین، استونی و بلاروس، با برنامه وی اسیر، تبعید و کشته شدند.
فاز سوم: بمب اتمی بدشگون!
با پایان یافتن جنگ، استالین لاورنتی را به عنوان مسئول هدایت پروژه تولید سلاحهای هستهای منصوب کرد. او با روش خودش و وادار کردن دانشمندان روس به فعالیت، توانست در سال 1949، اولین بمب اتمی شوروی را منفجر کند و گامهای مؤثری برای تولید بمب هیدروژنی بردارد؛ اما با مرگ استالین در پنجم مارس 1953 (14 اسفند 1331)، دنیا روی سر لاورنتی خراب شد.
او در میان اطرافیان استالین، دشمنان زیادی داشت که به اجبار در دوران اقتدار وی، به لاورنتی لبخند میزدند؛ حالا موقع تسویه حساب بود. خروشچف، رهبر جدید شوروی، بلافاصله لاورنتی را از مسئولیتهایش برکنار کرد؛ چهار ماه بعد، در ژوئیه 1953، «بریا لاورنتی» به جرم جاسوسی برای انگلیس، بازداشت شد؛ وصلهای که اصلاً به او نمیچسبید!
با دستور خروشچف، او را به مکان محرمانهای منتقل کردند و با روش خودش، یعنی بدون انجام محاکمه، به جوخه اعدام سپردند؛ لاورنتی در هشتم دسامبر سال 1953 (17 آذر 1332) در حالی که 54 سال داشت، به قتل رسید.
منبع: ورزنامه خراسان