ماهان شبکه ایرانیان

امام حسن (ع) کریم اهل بیت

سخن را در باره امام حسن (ع) با این روایت از حضرت رسول اکرم(ص)  آغاز می کنیم که می فرماید: «بِی اُنذِرتُم وَ بِعَلی بنِ أبِی طَالِبِ(ع) اهْتَدَیتُم وَ بِالْحَسَنِ(ع) اُعْطیتُمُ الإْحسَانُ وَ بِالْحُسَینِ(ع) تَسعَدُونَ»

امام حسن (ع) کریم اهل بیت

مقدمه

سخن را در باره امام حسن (ع) با این روایت از حضرت رسول اکرم(ص)  آغاز می کنیم که می فرماید: «بِی اُنذِرتُم وَ بِعَلی بنِ أبِی طَالِبِ(ع) اهْتَدَیتُم وَ بِالْحَسَنِ(ع) اُعْطیتُمُ الإْحسَانُ وَ بِالْحُسَینِ(ع) تَسعَدُونَ»

به وسیله منِ رسول خدا (ص) هشدار داده شدید و به وسیله علی (ع) هدایت می یابید و به وسیله حسن (ع) احسان می شوید و به وسیله حسین (ع) عاقبت به خیر و سعادتمند و خوشبخت می شوید. (بحارالانوار مجلسی، ج35، ص405)

لقب ایشان مجتبی (برگزیده) و سَیِّد (سرور) و زَکیّ (پاکیزه) و کریم اهل بیت (ع) است. و کنیه ایشان ابامحمد و ابوالقاسم است. حضرت در روز پانزدهم ماه رمضان المبارک سال سوم هجری قمری و در مدینه به دنیا آمدند مدت امامت این امام همام 10 سال یعنی از سال40 تا 50 قمری بود. و شهادت ایشان در 28 صفر سال 50 قمریو در سن 47 سالگی اتفاق افتاد. طبق وصیت ایشان قرار بود محل دفنشان در کنار قبر پیامبر باشد ولی با کارشکنی هایی که عایشه و همراهانش انجام دادند ایشان در قبرستان بقیع دفن شد. امام حسن(ع) امام دوم شیعیان و چهارمین معصوم می باشد. پدر ایشان امام علی (ع) امام اول شیعیان و مادر گرامی ایشان حضرت فاطمه زهرا (س) است.

دوره های زندگانی امام حسن (ع)

عمر شریف حضرت را به چند دوره می توان تقسیم کرد:

1-دوره اول:

 از زمان ولادت امام حسن (ع) تا رحلت حضرت رسول اکرم(ص) یعنی از سال 3 تا 10 هجری که هفت سال می باشد. که ایشان کمتر از هشت سال از عمرش را در دوران حیات حضرت رسول اکرم (ص) سپری کرد. در روایتی از امام سجاد (ع) درباره ولادت حضرت (ع) آمده است که؛ «لَمَّا وَلَدَتْ فَاطِمَةُ (س) اَلْحَسَنَ(ع) قَالَتْ لِعَلِی(ع): سَمِّهِ فَقَالَ: مَا کنْتُ لِأَسْبِقَ بِاسْمِهِ رَسُولَ اَللَّهِ(ص) فَجَاءَهُ رَسُولُ اَللَّهِ(ص) فَأَخرَجَ اِلیهِ فِی خِرقَةِِ صَفرَاءَ، فَقَالَ: أَلَم أَنهَاکم أَن تُلَفِّوهُ فِی خِرقَةِِ صَفرَاءَ؟ ثُمَّ رَمَی بِهَا وَ أَخَذَ خِرقَةِِ بَیضَاءَ فَلَفَّهُ فِیهَا، ثُمَّ قَالَ لِعَلِی(ع): هَلْ سَمَّیتَهُ؟ فَقَالَ: مَا کنْتُ لِأَسْبِقَک بِاسْمِهِ فَقَالَ: وَ مَا کنْتُ لِأَسْبِقَ بِاسْمِهِ رَبِّی»

وقتی حضرت فاطمه(س) امام حسن(ع) را به دنیا آورد، به امام علی (ع) گفت: برایش نامی برگزین امام علی(ع) فرمود: من در نام گذاری او از رسول خدا(ص) پیشی نمی گیرم.

تا این که حضرت رسول اکرم(ص) تشریف آوردند و طفل را در پارچه زرد رنگی به نزد ایشان بردند و رسول اکرم(ص) فرمود: مگر من به شما نگفته بودم، که بچه را با پارچه زرد نپیچید؟ سپس آن پارچه را کناری نهاد و طفل را با پارچه ای سپید پوشانید، سپس خطاب به امام علی(ع) فرمودند: آیا او را نامگذاری کرده اید؟ امام علی(ع) عرضه داشت: من در نام گذاری او از شما پیشی نمی گیرم. و رسول اکرم(ص) فرمود: من نیز در نام گذاری او از پروردگارم پیشی نمی گیرم.

در این هنگام؛

«فَأَوْحَی اَللَّهُ تَعَالَی إِلَی جَبْرَئِیلَ أَنَّهُ قَدْ وُلِدَ لِمُحَمَّدٍ(ص) اِبْنٌ فَاِهْبِطْ إِلَیهِ فَأَقْرِئْهُ اَلسَّلاَمَ وَ هَنِّئْهُ وَ قُلْ لَهُ: إِنَّ عَلِیاً(ع) مِنْک بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی فَسَمِّهِ بِاسْمِ اِبْنِ هَارُونَ، فَهَبَطَ جَبْرَئِیلُ فَهَنَّأَهُ ثُمَّ قَالَ: إِنَّ اَللَّهَ أَمَرَک أَنْ تُسَمِّیهُ بِاسْمِ اِبْنِ هَارُونَ

قَالَ: وَ مَا کانَ اِسْمُهُ؟

قَالَ: شَبَّرَ

قَالَ: لِسَانِی عَرَبِی

قَالَ: سَمِّهِ اَلْحَسَنَ، فَسَمَّاهُ اَلْحَسَنَ(ع) »

خداوند متعال به جبرئیل وحی کرد که برای محمد(ص) پسری متولد شده است، پس فرود بیا و او را سلام برسان و او را شادباش بگو و به او بگو: علی(ع) برای تو همانند هارون(ع) برای موسی(ع) است، پس پسرش را به اسم پسر هارون نامگذاری.

جبرئیل فرود آمد و از جانب خداوند متعال پیامبر اکرم(ص) را تهنیت و تبریک گفت. سپس عرضه داشت: خداوند عزیز و جلیل تو را می فرماید که نوزاد را به اسم پسر هارون نام گذاری کن. حضرت رسول اکرم(ص) پرسید نام او چه بود؟

جبرئیل گفت: شُبّر

حضرت رسول اکرم(ص) فرمود: زبان من، عربی است. جبرئیل گفت: او را حسن بنام پس او را حسن نامید. ( بحارالانوار مجلسی، ج43، ص238)

ابن عباس نقل می کند: حضرت رسول اکرم(ص) می فرمود: «اَلْحَسَنُ(ع) وَ اَلْحُسَینُ(ع) سَیدَا شَبَابِ أَهْلِ اَلْجَنَّةِ» حسن(ع) و حسین(ع) سرور جوانان اهل بهشتند.( بحارالانوار مجلسی، ج25، ص360) و ایشان در روایتی دیگر فرمودند: «إِنَّ ابْنِی هَذَا سَیِّدٌ» فرزندم حسن(ع) سیّد و بزرگوار است.( الإصابة ابن حجر عسقلانی، ج2، ص63)

انس بن مالک روایت می کند:

وقتی از پیامبر اکرم(ص) پرسیدند؛ کدامیک از اهل بیت خود را بیشتر دوست می داری؟

حضرت(ص) فرمود: حسن(ع) و حسین(ع) را بارها رسول اکرم(ص) حسن(ع) و حسین(ع) را به سینه می فشرد و آنان را می بویید و می بوسید.( ذخائر العقبی محب الدین طبری، ص122)

ابو هریره که از مزدوران معاویه و از دشمنان خاندان امامت است در عین حال، اعتراف می کند که؛ رسول اکرم(ص) را دیدم که حسن(ع) و حسین(ع) را بر شانه های خویش نشانده بود و به سوی ما می آمد، وقتی به ما رسید فرمود: هر کس این دو فرزندم را دوست بدارد مرا دوست داشته است و هر که با آنان دشمنی ورزد با من دشمنی نموده است.( الاصابه ابن حجر عسقلانی، ج11، ص30)

بن مسعود نقل می کند: «حَمَلَ رَسُولُ اللهِ(ص) الحَسَنَ(ع) وَ الحُسَینَ(ع) عَلَی ظَهرِهِ، الحَسَنُ عَلَی اَضلَاعِهِ الیُمنَی وَ الحُسَینُ عَلَی اَضلَاعِهِ الیُسرَی ثُمَّ مَشَی..» حضرت رسول اکرم(ص) حسنین(ع) را بر پشت مبارکشان سوار می کرد، درحالی که حسن(ع) را بر دوش راست خود و حسین(ع) را بر دوش چپ خود، حمل می کرد.( احقاق الحق شوشتری، ج10، ص720) و در روایتی دیگر آمده است که؛ حضرت رسول اکرم(ص) خطاب به اصحاب می فرمود: «إِنَّ اَلْحَسَنَ وَ اَلْحُسَینَ(عَلَیهِمَا السَّلاَمُ) رَیحَانَتِی مِنَ اَلدُّنْیا» حسن(ع) و حسین(ع) دو گل من در دنیا هستند.( بحارالانوار مجلسی، ج43، ص262)

ابوبرزه اسلمی می گوید: «أَشْهَدُ لَقَدْ رَأَیتُ النَّبِی(ص) یرْشُفُ ثَنَایاهُ وَ ثَنَایا أَخِیهِ الْحَسَنِ(ع) وَ یقُولُ أَنْتُمَا سَیدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ فَقَتَلَ اللَّهُ قَاتِلَکمَا وَ لَعَنَهُ وَ أَعَدَّ لَهُ جَهَنَّمَ وَ ساءَتْ مَصِیرَاً» با چشمان خودم دیدم که رسول اکرم(ص) دندان های حسین(ع) و برادرش حسن(ع) را می مکید و می بوسید و به ایشان می فرمود: شما دو فرزندم، آقای جوانان اهل بهشت هستید، خداوند لعنت کند و بکشد قاتل هر دوی شما را و جهنم را برای او آماده کند و جهنم چه بد منزلگاهی است؟ (مقتل الحسین(ع) خوارزمی، ج2، ص57)

غزالی می نویسد: حضرت رسول اکرم(ص) به امام حسن(ع) می فرمود: «إِنَّک أَشْبَهْتَ خَلْقِی وَ خُلُقِی» تو شبیه من هستی، در خلقت ظاهر و در اخلاق (احیاء علوم الدین غزالی، ج6، ص197) امام حسن(ع) در زمان حیات پیامبر اکرم(ص) در کنار دیگر اصحاب کساء در ماجرای مباهله حضور داشت و در هنگام رحلت پیامبر(ص)، هشت ساله بود؛ از این رو او را در زمره واپسین طبقهٔ صحابه برشمرده اند.

2- دوره دوم:

از زمان رحلت رسول اکرم(ص) تا مرگ عثمان یعنی از سال 10 تا 35 هجری به مدت 25 سال

بعد از رحلت پیامبر اکرم(ص)، 25 سال از عمر شریف امام حسن(ع) در دوران خلفای سه گانه سپری شد. که به تفصیل ذیل می باشد:

1)خلیفه اول (از سال 11 تا 13 هجری) یعنی به مدت 2 سال

2)خلیفه دوم (از سال 13 تا 23 هجری) یعنی به مدت 10 سال

3)خلیفه سوم (از سال 23 تا 35 هجری) یعنی به مدت 13 سال

که امام حسن(ع) بعد از اتمام حکومت این سه خلیفه، جوانی 33 ساله بودند. از جزئیات زندگی امام دوم شیعیان در این دوران خبر چندانی در دست نیست که شاید علت آن، انزوای سیاسی امام علی(ع) و فرزندانش باشد.

3- دوره سوم:

از مرگ عثمان تا شهادت امام علی(ع) که از سال 35 تا 40 هجری به مدت 5 سال می باشد

امام حسن(ع) در دوران حکومت امام علی(ع) در سه جنگ جمل و صفین و نهروان شرکت کرد. (انساب الاشراف بلاذری، ج2، ص213)

در روز جمل فرماندهی جناحی از سپاه امام علی(ع) را بر عهده داشت. امام حسن(ع) در این جنگ، از سوی پدر مامور شد به همراه عمار بن یاسر و قیس بن سعد مردم کوفه را برای پیوستن به سپاه امام علی(ع) بسیج کند. پس ایشان در کوفه برای مردم خطبه ای خواند و پس از بیان فضایل و جایگاه امام علی(ع) و پیمان شکنی طلحه و زبیر، آنان را به یاری امام علی(ع) فراخواند.( الجمل شیخ مفید، ص348)

در مسیر بازگشت از جنگ صفین، امام علی(ع) نامه ای با محتوای اخلاقی، تربیتی خطاب به فرزندش امام حسن(ع) نوشته است، که درنهج البلاغه غالبا به عنوان نامه 31 آمده است. امام حسن(ع) در زمان شهادت امام علی(ع) کنار ایشان بود و در مراسم تجهیز و خاکسپاری ایشان حضور داشت و به عنوان وصیّ ایشان انتخاب شد.( الارشاد شیخ مفید، ج1، ص25)

4- دوره چهارم :

از شهادت امام علی(ع) تا شهادت امام حسن(ع) یعنی از سال 40 تا 50 هجری به مدت 10 سال می باشد

امام حسن(ع) از 21 رمضان سال 40ق به مدت 6 الی 8 ماه خلیفه مسلمانان بود. خلافت او با بیعت مردم عراق و همراهی سایر سرزمین های اطراف آغاز شد. اهالی شام به رهبری معاویه با این خلافت مخالفت کردند. معاویه با همراهی سپاهیانی از شام به جنگ اهل عراق آمد. این جنگ در نهایت به صلح و واگذاری خلافت به معاویه، نخستین خلیفه اموی انجامید.( حیات فکری و سیاسی ائمه(ع) جعفریان، ص148) بعد از صلح، امام(ع) از کوفه به مدینه رفت، اما معاویه او را همچنان خطری بزرگ برای حکومت خود می دانست. معاویه تصمیم گرفت، حضرت(ع) را به واسطه همسرش جعده بنت اشعث بن قیس کندی به قتل برساند. معاویه برای جَعده پیغام فرستاد که؛

«أَنِّی مُزَوِّجُکِ یَزِیدَ ابْنِی عَلَی أَنْ تَسُمِّیَ الْحَسَنَ(ع)» من تو را به ازدواج پسرم یزید در می آورم به شرط آنکه حسن بن علی(ع) را مسموم کنی و او را به قتل رسانی و هزار درهم نیز برای او فرستاد. جعده نیز با وساطت و پافشاری پدرش، این امر پذیرفت و امام حسن(ع) را به شهادت رساند.( الارشاد شیخ مفید، ج2، ص19)

فضائل و مناقب امام حسن (ع)

جابر بن عبدالله انصاری نقل می کند که حضرت رسول اکرم(ص) فرمود: «سُمِّی اَلْحَسَنُ حَسَناً لِأَنَّ بِإِحْسَانِ اَللَّهِ قَامَتِ اَلسَّمَاوَاتُ وَ اَلْأَرْضُ وَ اَلْحَسَنُ مُشْتَقٌّ مِنَ اَلْإِحْسَانِ وَ عَلِی وَ اَلْحَسَنُ اِسْمَانِ [مُشْتَقَّانِ] مِنْ أَسْمَاءِ اَللَّهِ تَعَالَی وَ اَلْحُسَینُ تَصْغِیرُ اَلْحَسَنِ» حسن(ع) را حسن نامیدند برای اینکه با احسان خداوند آسمان ها و زمین ها برپا شد و حسین(ع) از احسان مشتق شد، و علی(ع) و حسن(ع) دو اسم از اسم های خداوند متعال هستند و حسین(ع) تصغیر حسن(ع) است.( بحار الانوار مجلسی، ج 43، ص252)

در روایتی آمده است که «لَقَد حَجَّ اَلْحَسَنَ بْنَ عَلِی عَلَیهِ السَّلاَمُ خَمْساً وَ عِشْرِینَ حِجَّةً مَاشِیاً وَ اِنَّ النَجَائِبَ لَتُقَادَ مَعَهُ» امام حسن مجتبی(ع) بیست و پنج سفر پیاده به حج رفت و مرکب های راهوار او را بدون سوار همراهش می کشیدند.( بحارالانوار مجلسی، ج44، ص154)

در روایتی دیگر نقل شده است که؛ «أَنَّ اَلْحَسَنَ بْنَ عَلِی عَلَیهِمَا السَّلاَمُ خَرَجَ مِنْ مَالِهِ مَرَّتَینِ وَ قَاسَمَ اَللَّهَ تَعَالَی مَالَهُ ثَلاَثَ مَرَّاتٍ وَ تَصَدَّقَ بِهِ» همانا امام حسن(علیه السّلام) دو نوبت همه مال خود را در راه خداوند بخشید و سه بار هم مال خود را با خداوند متعال تقسیم کرد(نصف برای خود و نصف در راه خدا) و آن را به فقراء صدقه داد.( کشف الغمة اربلی، ج1، ص555)

ابن صباغ مالکی می نویسد: «الکرَمُ وَ الجُودُ غَرِیزَةُ مَغرُوسَةُ فِیهِ» کرم و جود، غریزه ای بود که در آن حضرت(ع) کاشته شده بود.( الفصول المهمة ابن الصباغ، ج2، ص707)

سیوطی می نویسد: «وَ کانَ الحَسَنُ رَضِی اللهُ عَنهُ لَهُ مَنَاقِبَ کثِیرَةََ، سَیدَاً، حَلِیمَاً، ذَا سَکینَةِِ وَ وَقَارِِ وَ حِشمَةِِ، جَوَادَاً، مَمدُوحَاً» حسن بن علی(علیهما السلام) دارای امتیازات اخلاقی و فضائل انسانی فراوانی بود؛ او شخصیتی بزرگوار، بردبار، باوقار، متین، سخی و بخشنده، و مورد ستایش مردم بود.( تاریخ الخلفاء سیوطی، ج1، ص145 )

امام جعفر صادق(علیه السلام) می فرماید: «الحِلمُ یدُورُ عَلی خَمسَةِ أَوجُهٍ: 1)أَن یکونَ عَزِیزَاً فَیذِلَّ 2)أَو یکونَ صَادِقَاً فَیتَّهَمَ 3)أَو یدعُوَ إِلَی الحَقِّ فَیستَخَفَّ بِهِ 4)أَو أَن یؤذَی بِلَا جُرمٍ 5)أَو أَن یطَالِبَ بِالحَقِّ وَیخَالِفُوهُ فِیهِ » پنج چیز است که بردباری می طلبد:

1)شخص عزیز باشد ولی خوار شود. 2)راستگو باشد ولی نسبت ناروا به او داده شود. 3)به حق دعوت کند ولی او را سبکش بشمارند. 4)بی گناه باشد ولی او اذیت شود. 5)حق طلبی کند ولی با او مخالفت کنند.( بحار الأنوار مجلسی، ج71، ص422)

حال می بینیم که هر پنج ویژگی حلم، در وجود امام حسن مجتبی(ع) بوده و برای ایشان صدق می کند چرا که:

1- «أَن یکونَ عَزِیزَاً فَیذِلَّ» امام حسن(ع) عزیزی بود که او را خوار کردند در تاریخ آمده است که وقتی امام حسن مجتبی(ع) در ساباط خواست یاران خود را امتحان کند و میزان اطاعت پذیری آنها بداند و از این طریق دوست را از دشمن تشخیص دهد، به دلیل خیانت برخی فرماندهان و نبود اصحابی برای جنگ با معاویه، از پیشنهاد صلحی که معاویه به امام(ع) داده بود، سخن به میان آورد و خطبه خواندند و سپس به خیمه خود بازگشتتند.در این میان، سپاه امام(ع) گفتند: « کفَرَ وَاللَّهِ الرَّجُلُ ثُمَّ شَدُّوا عَلَی فُسْطَاطِهِ فَانْتَهَبُوهُ حَتَّی أَخَذُوا مُصَلَّاهُ مِنْ تَحْتِهِ ثُمَّ شَدَّ عَلَیهِ عَبْدُ الرَّحْمَنِ أَزْدِی فَنَزَعَ مِطْرَفَهُ عَنْ عَاتِقِهِ فَبَقِی جَالِساً مُتَقَلِّداً السَّیفَ بِغَیرِ رِدَاءٍ» به خدا قسم، این مرد کافر شده است و بـه خیمه ی حضرت(ع) حمله ور شدند. حتی سجاده ایشان را از زیر پایش غارت کردند و عبدالرحمن ازدی به طرف آن بزرگوار یورش برد و مِطرَف (شال بزرگی که روی شانه ها انداخته می شود) را از گردن آن حضرت(ع) کشید، پس آن حضرت(ع) در حالی که شمشیرش را به گردن آویخته بود، نشست. (الارشاد شیخ مفید، ج2، ص11) تا جایی که یاران، ایشان را این چنین خطاب می کردند: «عَلَیْکَ السَّلامُ یَا مُذِلَّ الْمُومِنِینَ» سلام بر تو ای کسی که مؤمنان را خوار و ذلیل کرده ای (تُحف العقول شعرانی، ص308)

2- «أَو یکونَ صَادِقَاً فَیتَّهَمَ» امام حسن(ع) راستگویی بود که نسبت ناروا به او دادند. ابن اثیر می نویسد: هنگامی که معاویه به امام حسن مجتبی(ع) پیشنهاد صلح داد، مردم به گرمی آن را پذیرفتند. امام حسن(ع) در خطبه ای پیشنهاد معاویه را به اطلاع لشکر خود رسانید و فرمود: «أَلا وَ إِنَّ مُعَاوِیةَ دَعَانَا إِلَی أَمْرٍ لَیسَ فِیهِ عِزٌّ وَلا نَصَفَةٌ، فَإِنْ أَرَدْتُمُ الْمَوْتَ رَدَدْنَاهُ عَلَیهِ، وَحَاکمْنَاهُ إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ بِظُبَا السُّیوفِ، وَإِنْ أَرَدْتُمْ الْحَیاةَ قَبِلْنَاهُ، وَ أَخَذْنَا لَکمُ الرِّضَا» بدانید همانا معاویه ما را به امری فرا می خواند که نه عزّت ما در آن است و نه مطابق با انصاف است. اگر دارای روحیه شهادت طلبی هستید، درخواستش را رد کنیم و دست به شمشیر ببریم تا خداوند سبحان میان ما حکم کند، ولی اگر زندگی دنیا را می طلبید، خواسته اش اجابت کرده و رضایت شما را فراهم کنیم.

هنگامی که کلام امام حسن(ع) به این جا رسید: «فَنَادَاهُ الْقَوْمُ مِنْ کلِّ جَانِبٍ الْبَقِیةَ الْبَقِیةَ فَلَمَّا أَفْرَدُوهُ أَمْضَی الصُّلْحَ» مردم از هر سو فریاد برآوردند که ما زندگی و بقای دنیایی را می خواهیم. با این سخن، صلح را بر امام(ع) تحمیل کردند و امام(ع) پس از آن که از آن ها جدا شد، صلح با معاویه را امضاء نمود. ( اسد الغابة ابن اثیر، ج2، ص13)

3- «یدعُوَ إِلَی الحَقِّ فَیستَخَفَّ بِهِ» امام حسن(ع) داعی به حق و خیرخواه مردم بود ولی او را سبک و خفیف کردند. هنگامی که امام حسن(ع) توسط جعده بنت اشعث مسموم شد، به امام حسین(ع) وصیت کرد و فرمود: «فَإِذَا قَضَیْتُ فَغَمِّضْنِی وَ غَسِّلْنِی وَ کَفِّنِّی وَ احْمِلْنِی عَلَی سَرِیرِی إِلَی قَبْرِ جَدِّی رَسُولِ اللَّهِ(ص) لِأُجَدِّدَ بِهِ عَهْداً ثُمَّ رُدَّنِی إِلَی قَبْرِ جَدَّتِی فَاطِمَهَ بِنْتِ أَسَدٍ(س) فَادْفِنِّی هُنَاکَ»

هر گاه من از دنیا رفتم چشم مرا بپوشان و غسل بده و کفن کن و بر تابوتی گذارده؛ کنار مزار جدم رسول خدا(ص) ببر تا تجدید عهدی کنم. سپس مرا به سوی قبر جده ام فاطمه بنت اسد منتقل کن و در آنجا به خاک بسپار. بعد از شهادت امام(ع)، امام حسین(ع) طبق وصیت، برادر را غسل داد و کفن کرد و بر روی سریری گذاشت تا برای آخرین وداع، بدن مطهرش را کنار قبر مقدس رسول خدا(ص) ببرد. مروان و سایر بنی امیه که جزو دار و دسته او بودند یقین کردند که مردم مشایعت کننده قصد دارند، بدن مطهر را در کنار رسول خدا(ص) به خاک بسپارند. از این رو خود را مجهز به تجهیزات نبرد کردند و با اجتماع خود راه را بر کاروان عزادار بستند. در این هنگام عایشه نیز، سوار بر قاطری به جمع آنها ملحق شد؛ در حالی که می گفت: «مَا لِی وَ لَکمْ تُرِیدُونَ أَنْ تُدْخِلُوا بَیْتِی مَنْ لَا أُحِبُّ؟ » ما را با شما چه کار؟ می خواهید کسی را وارد خانه من کنید که محبتی و ارادتی نسبت به او ندارم؟( الارشاد شیخ مفید، ج2، صص17_18)

مروان و دار و دسته اش از فرصت استفاده کردند و تیراندازی کردند. ابن شهر آشوب می نویسد: «وَ رَمَوا بِالنِّبَالِ جَنَازَتَهُ حَتَّی سَلَّ مِنهَا سَبعُونَ نَبلاً» در این هنگام، جنازه ی آن حضرت(ع) را تیرباران کردند، تا جایی که هفتاد چوبه ی تیر به تابوت آویخته شد.( مناقب ابن شهر آشوب، ج4، ص44) در این هنگام امام حسین(ع) فرمود: «وَ اللَّهِ لَوْ لَا عَهْدُ الْحَسَنِ(ع) إِلَیَّ بِحَقْنِ الدِّمَاءِ وَ أَنْ لَا أُهَرِیقَ فِی أَمْرِهِ مِحْجَمَهَ دَمٍ لَعَلِمْتُمْ کَیْفَ تَأْخُذُ سُیُوفُ اللَّهِ مِنْکُمْ مَأْخَذَهَا وَ قَدْ نَقَضْتُمُ الْعَهْدَ بَیْنَنَا وَ بَیْنَکُمْ وَ أَبْطَلْتُمْ مَا اشْتَرَطْنَا عَلَیْکُمْ لِأَنْفُسِنَا» به خدا سوگند اگر برادرم با من پیمان نبسته بود که در پای جنازه او خونی ریخته نشود می دیدید که چگونه شمشیرهای الهی از نیام بیرون می آمد و دمار از روزگار شما درمی آوردند. شما همان روسیاهانی هستید که عهد میان ما و خودتان را شکستید و شرائط آن را باطل ساختید. آنگاه جنازه مظلوم امام مجتبی(ع) را به طرف بقیع برده و در کنار قبر جده اش فاطمه بنت اسد به خاک سپردند.( الارشاد شیخ مفید، ج2، ص19)

4- «أَن یؤذَی بِلَا جُرمٍ» امام حسن(ع) مظلومی بود که بدون هیچ جرمی مورد اذیت و آزار دیگران واقع می شد. در تاریخ نقل شده است که با پایان گرفتن مراسم صلح و کناره گیری امام حسن مجتبی(ع) از حکومت، امام(ع) از کوفه به مدینه هجرت کرد.

حتی امام(ع) به تقاضای برخی از اهل کوفه مانند مُسّیب بن نجبه و دیگران که خواستار توقف آن حضرت(ع) در کوفه شدند پاسخ رد داد، و درخواستشان را نپذیرفت و به مدینه رفت. از طرفی هم مغیره از سوی معاویه حاکم کوفه شد. در این مدت که امام حسن(ع) در مدینه ساکن بودند، معاویه از شام به مدینه سفر کرد. امام(ع) با معاویه و درباریان او مانند عمرو بن عاص و مغیره بن شعبه و مروان بن حکم و ولید بن عقبه و دیگران دیدارهایی داشته و سخنانی از آن حضرت(ع) در برخورد با آنها نقل شده است، و در این برخوردها و دیدارها چیزی که همه جا به چشم می خورد، عناد و دشمنی و اهانت و جسارت آنها به امام مجتبی(ع) است.

آنان همواره می خواستند امام(ع) را در انظار مردم و در حضور دیگران تحقیر نمایند. و حتی این شیوه ناپسند در هواداران آنها و بنی امیه نیز معمول بوده که هر جا امام(ع) را دیدار می کردند، دشنام و یا زخم زبانی به آن بزرگوار می زدند.( حیاة الامام الحسن(ع) قرشی، ج2، ص285)

در یکی از این دیدار ها که هرکدام به امام مجتبی(ع) اهانت کردند و امام(ع) با حلم حَسنیّه خودشون، جواب یکایک آنان را داد، وقتی نوبت به مُغیره رسید، امام مجتبی(ع) فرمود: «مَهلَاً یا مُغَیرَه أَنْتَ الَّذِی ضَرَبْتَ فَاطِمَةَ(س) بِنْتَ رَسُولِ اللهِ(ص) حَتَّی أَدْمَیتَهَا وَ أَلْقَتْ مَا فِی بَطْنِهَا» ساکت باش مغیره تو همان هستی که فاطمه(س) دختر گرامی رسول خدا(ص) را زدی؛ تا آنجا که خون آلود شد و فرزند در شکمش را سقط کرد.( الإحتجاج طبرسی، ج١، ص٢٧٨)

5- «أَن یطَالِبَ بِالحَقِّ وَیخَالِفُوهُ فِیهِ» امام حسن مجتبی(ع) همواره طالب حق بود ولی با او نشناخته به مخالفت می پرداختند. در تاریخ آمده است که «أَنَّ شَامِیاً رَآهُ رَاکباً فَجَعَلَ یلْعَنُهُ وَ اَلْحَسَنُ(ع) لاَ یرُدُّ»روزی یکی از اهل شام که به مدینه آمده بود، همین که با امام حسن(ع) برخورد نمود، شروع کرد به ناسزاگویی نسبت به امام حسن(ع) و امام(ع) به او پاسخی نداد تا سخنانش تمام شود. «فَلَمَّا فَرَغَ أَقْبَلَ اَلْحَسَنُ(ع) فَسَلَّمَ عَلَیهِ وَ ضَحِک فَقَالَ: أَیهَا اَلشَّیخُ أَظُنُّک غَرِیباً وَ لَعَلَّک شَبَّهْتَ فَلَوِ اِسْتَعْتَبْتَنَا أَعْتَبْنَاک وَ لَوْ سَأَلْتَنَا أَعْطَینَاک وَ لَوِ اِسْتَرْشَدْتَنَا أَرْشَدْنَاک وَ لَوِ اِسْتَحْمَلْتَنَا أَحْمَلْنَاک وَ إِنْ کنْتَ جَائِعاً أَشْبَعْنَاک وَ إِنْ کنْتَ عُرْیاناً کسَوْنَاک وَ إِنْ کنْتَ مُحْتَاجاً أَغْنَینَاک وَ إِنْ کنْتَ طَرِیداً آوَینَاک وَ إِنْ کانَ لَک حَاجَةٌ قَضَینَاهَا لَک فَلَوْ حَرَّکتَ رَحْلَک إِلَینَا وَ کنْتَ ضَیفَنَا إِلَی وَقْتِ اِرْتِحَالِک کانَ أَعْوَدَ عَلَیک لِأَنَّ لَنَا مَوْضِعاً رَحْباً وَ جَاهاً عَرِیضاً وَ مَالاً کثِیراً»

زمانی که سخنان مرد شامی تمام شد، آن حضرت(ع) به مرد شامی سلام کرد و لبخندی زد و سپس فرمود: ای شیخ گمان می کنم که غریب باشی و گویا بر تو اموری مشتبه شده باشد، پس اگر از ما حلالیت بطلبی و بخواهی که از تو راضی شویم، از تو راضی و خشنود می شویم و اگر چیزی سؤال کنی برایت باربر فراهم می کنیم و اگر از ما طلب ارشاد و هدایت کنی تو را ارشاد می کنیم و اگر بار برداری بطلبی عطا می کنیم و اگر گرسنه باشی تو را سیر می کنیم و اگر برهنه باشی تو را می پوشانیم و اگر محتاج باشی بی نیازت می کنیم و اگر رانده شده ای تو را پناه می دهیم و اگر حاجتی داری حاجتت را برمی آوریم و اگر بار خود را به خانه ی ما فرود آوری و میهمان ما باشی، تا وقت رفتن برای تو بهتر خواهد بود، زیرا که ما خانه ی بزرگ و جاه و مال فراوان داریم.

«فَلَمَّا سَمِعَ اَلرَّجُلُ کلاَمَهُ بَکی ثُمَّ قَالَ: أَشْهَدُ أَنَّک خَلِیفَةُ اَللَّهِ فِی أَرْضِهِ اَللّهُ أَعْلَمُ حَیثُ یجْعَلُ رِسالَتَهُ وَ کنْتَ أَنْتَ وَ أَبُوک أَبْغَضَ خَلْقِ اَللَّهِ إِلَی وَ اَلْآنَ أَنْتَ أَحَبُّ خَلْقِ اَللَّهِ إِلَی» آن مرد وقتی این برخورد را از امام حسن مجتبی(ع) دید، گریست و گفت: شهادت می دهم که تو جانشین خدا در زمین هستی و خدا می داند که رسالت خویش را در کجا قرار دهد. من پیش از این سرسخت ترین دشمن تو و پدرت بوده ام، اما الان دوست داشتنی ترین شخص نزد من تو هستی.( بحار الأنوار مجلسی، ج43، ص344)

امام حسن (ع) کریم اهل بیت (ع)

در بین اهل بیت(علیهم السلام) فقط یک امام به [کریم اهل بیت(ع)] ملقب است و آن هم امام حسن مجتبی(علیه السلام) است. اما کریم کیست؟ کریم؛ 1- کسی است که قبل از اینکه سائل درخواستش را بکند، شروع به بخشش می کند.«(الِابْتِدَاءُ بِالْعَطِیةِ قَبْلَ الْمَسْأَلَةِ» 2- کسی است که بی منّت و بدون هیچ چشم داشتی می بخشد، برخلاف (واهب) که در قبال بخشش، توقع چیزی را دارد.

3- کسی است که برای خودش چیزی را نگه نمی دارد و همه را به دیگران می بخشد، برخلاف (سخیّ) که هم برای خودش نگه می دارد و هم به دیگران می بخشد 4- کسی است که همه چیزش را می بخشد و چیزی برای خودش نگه نمی داره، برخلاف (جواد) که می بخشد، اما برای خودش چیزی را هم نگه می دارد. 5- کسی است که وقتی سائل از نزدش بازگردد، دیگر نیازمند محسوب نمی شود، برخلاف (باذل) که فقط به اندازه رفع نیاز سائل، به او می بخشد. 6- کسی است که بخشش او هیچگاه تمام نمی شود، و کرامتش همیشگی است، برخلاف (منعم) که عطای او گاهی به خاطر مصلحت قطع می گردد. 7- کسی است که به همه می بخشد و میان سائلان فرقی نمی گذارد، برخلاف (محسن) که سائلان را گلچین می کند. 8- کسی است که بیشتر از آنچه که خداوند بر او واجب نموده، پرداخت می نماید، برخلاف (جواد) که (یؤَدِّی مَا افْتَرَضَ اللَّهُ عَلَیهِ) به همان میزان که خداوند بر او واجب نموده، پرداخت می نماید.

نمونه ای از کرم امام حسن (ع)

در روایتی نقل شده است که «أ نَّ اَلْحَسَنَ بْنَ عَلِی(ع) خَرَجَ مِنْ مَالِهِ مَرَّتَینِ وَ تَصَدَّقَ بِهِ» همانا امام حسن(ع) دو نوبت همه مال خود را در راه خداوند بخشید و آن را به فقراء صدقه داد.( کشف الغمة اربلی، ج1، ص555) ابن صباغ مالکی عالم اهل سنت می نویسد: «الکرَمُ وَ الجُودُ غَرِیزَةُ مَغرُوسَةُ فِیهِ» کرم و جود، غریزه ای بود که در امام حسن(ع) کاشته شده بود. (الفصول المهمة ابن الصباغ، ج2، ص707)

و شاعر چه نیکو سروده که:

باید که برای تو کـــرَم خانه بسازند

از بس که زیاد است، گدایی که تو داری.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان