به گزارش مشرق، عملیات «کربلای یک»، یکی از عملیاتهای پیروزمندانه رزمندگان اسلام در دوران دفاع مقدس است که «محسن رضایی» فرمانده وقت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، پیش از آغاز این عملیات در جمع رزمندگان لشکر 10 حضرت سیدالشهداء (ع)، آن را تودهنی به صدام عنوان کرد؛ چراکه صدام با اشغال مهران، میخواست آن را با شهر فاو که در عملیات «والفجر 8» به تصریف ایرانیها درآمده بود، معامله کند؛ بنابراین با پیروزی رزمندگان اسلام در عملیات کربلای یک و آزادسازی مهران، صدام تودهنی بزرگی خورد.
رزمندگان لشکر 10 حضرت سیدالشهداء (ع) در عملیات «کربلای یک» نقش مهمی داشته و حماسههای زیادی را خلق کردند. شهید «امیرمسعود تابش» یکی از رزمندگان تخریبچی این لشکر پیروز است که پس از پایان مرحله اول این عملیات، در حالی که در میدان مین، به خنثیسازی مینها مشغول بود، به شهادت رسید؛ این درحالی است که وی چند دقیقه قبل از شهادتش، در فراق رفیق بسیار عزیزش «اوس اکبر» (شهید اکبر عزیززاده) بسیار گریسته بود...
حجتالاسلام «مسعود تاجآبادی» روحانی گردان تخریب لشکر 10 حضرت سیدالشهداء (ع) در دوران دفاع مقدس، در بیان خاطرهای، درباره نحوه شهادت «امیر معسود تابش» گفته است:
«مرحله اول عملیات «کربلای یک»، پایان یافته بود؛ صبح، بعد از زیارت عاشورا در چادر استراحت میکردم که «امیرمسعود تابش» گفت: «حاجی بیا بریم پاکسازی میدون مین». گفتم «حالش را ندارم، میخوام بخوابم». رفت تعدادی از بچهها را صدا زد و دوباره آمد سراغم؛ ولی باز قبول نکردم؛ رفت برای بار سوم آمد و مجدداً گفت که بیا برویم.
نمیدانم چرا اصرار داشت که من هم باشم؛ گفتم: «اگر پاکسازی میدون مین است، میام؛ اما اگه جمعآوری سیمخادار و... است، نمیام». گفت: «نه، جون حاجی پاکسازیه». آماده شدم و با دو تا تویوتا رفتیم. از ماشین که پیاده شدیم دو تا جنازه وسط میدان مین دیدیم، اول فکر کردیم جنازه عراقیهاست؛ اما وقتی جلوتر رفتیم، دیدیم پیکرهای مطهر حاج «موسی انصاری» و «اکبر عزیززاده» است. یاد مقر «امنوشه» افتادم، حاج موسی موقع سخنرانی یک پتو روی سرش میکشید و خیلی آرام گریه میکرد؛ خیلی باصفا، مخلص و کمحرف بود.
پیکر حاج موسی سوخته بود. آنها را ازمیدان مین خارج کردیم. حال «تابش» خیلی منقلب شد؛ چون خیلی با اوس اکبر (شهید اکبر عزیززاده) رفیق بود؛ بنابراین ذکر مصیبتی کرد و پیکر شهدا با یک ماشین به عقب منتقل شدند.
کار پاکسازی میدان مین راشروع کردیم. میدان مین چند ردیف مین «والمری» داشت. «تابش» هر ردیف را به کسی سپرد و سفارشات لازم را تکرار کرد. یک ردیف را هم به من سپرد و رفت به بقیه سر بزند. دو سه تا مین اول را خنثی کردم. ظاهرا میدان مین دست خورده بود، یکی دو تا مین «والمر» را خنثی کردم؛ ولی مین بعدی یکی از چاشنیهایش گیر کرده بود و در نمیآمد؛ بنابراین تابش را صدا زدم و پرسیدم «چه کنم؟ رهایش کنم بروم سراغ بعدی؟ یا سعی کنم تا چاشنی دوم را هم در بیاورم؟».
گفت «برو سراغ مین بعدی»؛ دو سه تا مین بعدی را هم خنثی کردم که دیدم «تابش» آمد سراغ همان مینی که چاشنیاش گیر کرده بود و روی آن کار کرد. من هم مشغول مین بعدی شدم که صدای انفجار شدیدی از پشت سرم شنیدم و تکههای ریزی از گوشت بدن «تابش» کنارم افتاد.
برگشتم چندبار «تابش» را صدا زدم؛ اما صدایی نشنیدم. آمدم نزدیکش که دیدم با صورت روی زمین افتاده و حدود نیم ساعت پس از ذکر مصیبت و گریه شدید در فراق رفیق بسیار عزیزش اوس اکبر (شهید اکبر عزیززاده) به او ملحق شده است. فقط خدا میداند لحظهای که جنازه «اوس اکبر» را در میدان مین دید، چه غم و اندوه شدیدی قلب نازنین او را فرا گرفت و چه با خدا گفت که کمتر از یکساعت دعایش مستجاب شد.
مداح اهل بیت (علیهمالسلام)، تخریبچی شهید «امیرمسعود تابش»، روز دهم تیر سال 1365 در حال پاکسازی میدان مین در منطقه عملیاتی «کربلای یک» در اطراف شهر «مهران» با انفجار مین «والمری» به شهادت رسید».