علی روزبهانی؛ دانشجوی دکتری روانشناسی سلامت
اختلالات سوء مصرف مواد با بسیاری از مشکلات جدی پزشکی، روانپزشکی، خانوادگی، شغلی، قانونی و اخلاقی رابطه دارند. از نظر سازمان بهداشت جهانی وابستگی به مواد، نشانگانی است که با یک الگوی رفتاری خاص آشکار میشود.
با مصرف برخی مواد، الگویی از رفتارهای ویژه بر رفتارهایی که قبلاً ارزش بیشتری داشتهاند، ارجحیت مییابند، در نتیجه همه فعالیتهای روزمره شخص بر ماده مورد نظر متمرکز شده و احتمال دارد، فعالیتهای مهم اجتماعی، شغلی و تفریحی وی به دلیل مصرف مواد به شدت مختل شده یا کاهش یابد.
ممکن است فرد وقت زیادی را صرف بدست آوردن مواد، یا بهبود یافتن از تاثیرات آن کند. در برخی از موارد اختلالات مصرف مواد شدیدتربوده و تقریباً تمام فعالیتهای روزانه فرد بر محور مواد میچرخد.
به طورکلی فعالیتهای مهم اجتماعی، شغلی، یا تفریحی ممکن است به علت مصرف مواد رها شوند یا کاهش یابند.
پیامدهای شغلی اعتیاد به مواد مخدر شامل: از دست دادن آینده شغلی، اخراج و بیکاری، کاهش کارآیی، سوانح و حوادث حین کار و پیامدهای اقتصادی و اجتماعی شامل: ضعف پایبندی به اصول اخلاقی و مذهبی، فقرو بی خانمانی، انواع جرائم مثل سرقت، فحشا، تجاوز، قتل، صرف هزینه جهت مراکز درمان معتادین، صرف هزینه جهت نیروی انتظامی و زندان است.
تحقیقات و پژوهشها در عین حال که مؤید وجود رابطه مستقیم بین فقر و اعتیاد نیست، اما وجود همبستگی میان آن دو را تأیید مینماید.
همان گونه که فقر میتواند فرد را به سوی قاچاق مواد مخدر و اعتیاد بکشاند، خود نیز یکی از عواقب اعتیاد میباشد، یعنی رابطهای دوسویه بین فقر و اعتیاد وجود دارد، به گونهای که هرگاه فرد فقیر به دلیل مشکلات مالی به اعتیاد روی آورد، اعتیاد باعث فقر هر چه بیشتر او میشود، زیرا از سویی، مصرف مواد مخدر نیازمند به صرف هزینه میباشد و از سوی دیگر، فرد معتاد ضعیف شده است و اراده کار کردن ندارد.
عامل بیکاری نیز به طور غیرمستقیم به گرایش فرد به سوی اعتیاد میانجامد. پس میتوان نتیجه گرفت که بیکاری یک عامل زمینه ساز میباشد که میتواند در کنار عوامل دیگر، مانند فقر، موجب روی آوری فرد به سوی اعتیاد گردد.
عامل نابرابری هم به طور مستقیم منجر به اعتیاد فرد نمیگردد، اما میتواند زمینه ساز فقر و مشکلات عاطفی گردد. از این رو، به طور غیرمستقیم عاملی در گرایش افراد به اعتیاد مواد مخدر محسوب میشود.
محیط کار و عوامل شغلی
از سویی دیگر به نقل از متخصصان در زمینه اعتیاد، شرایط محیطهای کار و عوامل شغلی خاص از جمله فاکتورهایی هستند که میتوانند زمینهساز مصرف مواد توسط افراد مستعد باشند.
حرفههایی که حساس هستند و نیاز به تمرکز یا صرف انرژی روانی زیاد دارند، برخی مشاغل که معروف به مشاغلِ اقماری بوده و شاغلین آن برای مدتی نسبتاً طولانی از محیط خانوادگی، اوقات فراغت و مناسبات معمول اجتماعی دور میشوند و یا در محیطی با محرکهای حسی بسیار کم یا بسیار زیاد انجام میگیرند و همینطور فعالیتهایی که به صورت شیفتی انجام میشوند و خواب و استراحت فرد را مختل میکنند، و نیز مشاغلی که از نظر فیزیکی سنگین محسوب میشوند و یا حتی صدمات جسمی حاد یا مزمن به فرد وارد می آورند و در نهایت حرفههایی که فرد یک کار تکراری خستهکننده و بدون تنوع را مدام انجام میدهد و یا در شرایط انزوا و بدون ارتباط اجتماعی با دیگران ساعات طولانی را میگذراند، همگی شرایطی هستند که میتواند افراد مستعد و نه لزوماً همه شاغلین به این حرفهها- را برای مصرف مواد آماده سازد، در تمامی این شرایط فرد برای تحملپذیرکردن استرسهای جسمی، روانی یا اجتماعیِ ناشی از شغلی که دارد، مواد مصرف میکند.
در برخی مشاغل خردهفرهنگهایی حاکم است که رفتارهای نامتعارفی نظیر مصرف مواد، نامقبول نبوده بلکه توسط همکاران فرد تشویق نیز میشود و فشار روانی گروه همتا عامل مهمی برای رفتنِ فرد به سمت مواد است.
مصرف مواد با آسیبهای جسمی، روانی و اجتماعی، به ابعاد مختلف ازجمله زندگی حرفهای و کارایی شغلی و به تبع آن مولفههایی نظیر میزان درآمد او نیز لطمه وارد میکند.
البته چنین فردی عملاً بهرهوری شغلی مناسب برای کارفرمایش را نیز نخواهد داشت و با غیبتهای متعدد از محل کار، اقدام به رفتارهای موادجویانهای نظیر دزدی یا اختلاس برای تأمین مواد مصرفی میکند.
او همچنین حوادث شغلی برای خود و دیگران ایجاد میکند.
سرنوشت "معتاد بیکار" و خانواده او هم که در جامعه مشخص است. این برچسب و طرد اجتماعی تا پایان عمر و حتی زمانی که بهبودی قابل توجهی از بیماری پیدا کرده و کارآمدی اجتماعی و شغلیش را بازیافته نیز ادامه مییابد.
درحقیقت برخلاف باور عمومی و براساس پیمایشهای اپیدمیولوژیک، بیشتر مصرفکنندگان مواد شاغلند و بیکاری بیشتر از آنکه موجب گرایش به مصرف مواد شود موجب عود مصرف در بیماران در حال بهبودی و تعمیق محرومیتها و آسیبهای اجتماعی آنان است.
مقابله با گسترش اعتیاد
کارشناسان معتقدند باید در محیطهای کاری، کمیتههایی برای پیشگیری و مقابله با گسترش اعتیاد شکل بگیرد تا از بروز خسارتهای اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی احتمالی جلوگیری کند.
همیشه پیشگیری راحتتر، کم هزینهتر و موثرتر از درمان است و محیطهای کاری با توجه به گستردگی و میزان ساعتی که افراد در آن حضور دارند، میتوانند بستر بسیار مناسبی برای پیشگیری از اعتیاد و آموزش افراد باشند.
انجام اقدامات پیشگیرانه در مقابله با اعتیاد در محیطهای کار برای کارفرمایان در کوتاه مدت زمان بر و هزینه بر خواهد بود اما در طولانی مدت میتواند به گردش چرخه اقتصادی محیطهای کاری کمک کند و آنها را از خسارتهای احتمالی دور نماید.
بااین وجود اگر پیشگیری انجام نشده یا مؤثر نباشد، پس از بیمار شدن فرد، درمان وی شامل دو بخش عمده است: درمان وابستگی جسمی (سم زدائی) و درمان وابستگی روانی.
درمان وابستگی روانی مهمترین بخش درمان میباشد. در درمان وابستگی جسمی پزشک نقش عمده را داشته ولی در درمان وابستگی ذهنی و روانی، بیمار نقش اصلی را ایفا مینماید.
البته در درمان وابستگی روانی پزشک آگاه و مجرب میتواند راهکارهای متعددی را به فرد ارائه نماید تا وابستگی فرد را رفع نماید ولی چنانچه فرد پس از سم زدائی در پی شرکت در برنامههای آموزشی نبوده و یا آنها را در عمل بکار نبندد متاسفانه احتمال عود افزایش مییابد.
با شناخت نسبی از بیمار و سایر مسائل مهم در ابتدای درمان، تا حدودی میتوان نتیجه نهایی درمان را پیش بینی نمود.
به طور کلی میتوان گفت هم عواملی از جمله فقر، بیکاری، نابرابری و... به طور مستقیم وغیرمستقیم احتمال ترغیب فرد به مواد مخدررا افزایش میدهند و هم شرایط شغلی و کاری خاص، بستری را برای این امر فراهم میکنند و این دو میتوانند به صورت دور، یکدیگر را تقویت نمایند.
لذا با انجام برنامههای منظم و کنترل عوامل زمینه ساز میتوان از شیوع این بیماری که مخل سلامت جسمی و روانی فرد ومانع گردش اقتصادی خانواده وجامعه است پیشگیری کرد و نیز با پذیرفتن بیماران بهبود یافته در محیطهای کاری، از احتمال عود این بیماری جلوگیری نمود.