به گزارش مشرق، پنجمین شب از مراسم عزاداری اباعبداللهالحسین، «کآرام جان میرود» شب گذشته با حضور سعید اوحدی، معاون رئیس جمهور و رئیس بنیاد شهید و امور ایثارگران، جمعی از اهالی فرهنگ، هنر و رسانه و عموم مردم در فرهنگسرای رسانه برگزار شد.
در ابتدای برنامه، محمدحسین رجبی دوانی با شرح وقایعی که در روز تاسوعا و شب آن گذشت، گفت: مردم کوفه با امام حسین عهد بسته بودند که با جان و مالشان با دشمنانش خواهند جنگید اما در روز تاسوعا یقین حاصل شد که از کوفه کسی به یاری امام نخواهد آمد به جز چند نفر محدود نظیر حبیب بن مظاهر، مسلم بن عوسجه و ... که در روزهای پیش خود را به امام رسانده بودند.
عصر روز تاسوعا سال 61 هجری، لشگر عمر بن سعد بدون اطلاع قبلی به امام حمله کردند. بنابر روایت تاریخ، امام حسین علیهالسلام به حضرت عباس فرمودند که برو و علت حمله ناگهانیشان را سوال کن. حضرت عباس علیهالسلام با تعدادی از یاران جلو آمد و عمر بن سعد به ایشان گفت چون شما به فرمان امیر ما عبیدالله بن زیاد عمل نکردید ما میخواهیم جنگ را همین امروز آغاز کنیم. حضرت عباس فرمود پس صبر کنید با مولای خودم در میان بگذارم.
وی اضافه کرد: حضرت عباس خدمت امام آمد و گفت آنان قصد حمله دارند. امام حسین(ع) به او فرمود که برو و امشب را مهلت بگیر چرا که این شب آخر را میخواهم با خداوند خلوت کنم. ببینید نماز و قرآن خواندن چه قدر در نظر امام حسین(ع) جایگاه دارد. ایشان میداند پایان کارش شهادت است اما با این حال میفرماید امشب را مهلت بگیر تا نماز و قرآن بخوانم. حضرت ابالفضل(ع) پیام امام را به آنان رساند اما نمیپذیرفتند.
عمر بن سعد قبول نمیکرد اما یکی از فرماندهان او به نام امر بن حجاج گفت به خدا سوگند اگر مقابل ما کافران ترک و دیلم بودند و میخواستند یک شب بهشان مهلت بدهیم میپذیرفتیم؛ آنان که فرزند رسول خدا هستند. جالب اینجاست که اصلا از خودشان نمیپرسند چرا با فرزند رسول الله (ص) میجنگیم؟
وی تاکید کرد: آن شب در کربلا صحنههای روحانی و معنوی بسیار زیادی رقم خورد؛ اولا امام در غروب شب، یاران خود را جمع کرد و فرمود آنان با من سر جنگ دارند. فردا هر کسی که با من بماند کشته خواهد شد. من بیعتم را از شما برداشتم و هیچ مسئولیتی متوجه شما نیست اما یاران امام اوج معرفت خود را نشان دادند.
این استاد حوزه و دانشگاه با اشاره به نقل تاریخی که عمدتا روایت میشود، گفت: متاسفانه نقل غلطی وجود دارد و آن هم این است که میگویند امام حسین(ع) چراغها را خاموش کرد و عدهای رفتند. این موضوع درست نیست. همه کسانی که مانده بودند با تمام وجودشان امام را یاری کردند. یکی از عالیترین سخنانی که خطاب به امام در همان شب مطرح شد، از سوی سعید بن عبدالله حنفی است. او چنین گفت: «به خدا سوگند اگر در راه شما کشته شدم، باز زنده شوم، بجنگم، باز کشته شوم و جسدم را به آتش بکشند، خاکسترم را در هوا پخش کنند، محال است دست از شما بردارم. اگر این اتفاق 70 بار دیگر هم تکرار شود باز هم ادامه خواهم داد.»
زهیر بن قین هم گفت: «اگر هزار بار دیگر این اتفاق پیش بیاید، باز هم از شما دست برنمیدارم.» البته در راس آنان حضرت عباس در اوج معرفت و ولایت مداری امام خود را یاری کرد. حالا که اصحاب امام حسین علیهالسلام چنین معرفتی از خود نشان دادند، ایشان پردههای غیب را از جلوی چشمان آنان کنار زد و به آنان گفت ببینید بعد از شهادت شما چه چیزی در انتظار شماست. در حقیقت در این دنیا به چشم سر دیدند که فردای عاشورا چه جایگاهی در پیش خداوند دارند.
وی اضافه کرد: فلذا صبح عاشورا یاران امام با عشق، معرفت و یقین کامل به درستی راه خود با دشمنان جنگیدند. اوج معرفت و درک یاران امام حسین (ع) در اینجا بود که به ایشان گفتند تا ما زنده هستیم، اجازه نمیدهیم عزیزان و برادران شما به جنگ دشمن بروند و داغشان را ببینید. اگر ما به میدان میرویم و زمانی که در پیشگاهتان به شهادت نائل آمدیم آن موقع عزیزان شما به میدان بروند. این چنین هم عمل کردند و مقامشان به جایی رسید که امام حسین(ع) فرمود به خداوند سوگند از شما اصحاب هیچ یارانی را برتر و برگزیدهتر سراغ ندارم.
در بخش دوم این مراسم عزاداری، محمود حبیبی کسبی، شاعر آیینی و برجسته کشور به شعرخوانی پرداخت. او قبل از خواندن شعر خود گفت: ترجیع «امیری حسین و نعم الامیر» در این شعر، مصرعی از رجز یکی از شهدای کربلاست. امر بن جناده نوجوانی است که او را یازده ساله یا نه ساله نوشتهاند. نکته مهم اینجاست که عرب وقتی میخواسته رجز بخواند اغلب به اصل و نسب و تواناییهای خودش ارجاع میداده است اما امر بن جناده که زور و بازو یا مال و منصبی نداشته به آقایش مینازد. به همین دلیل خیلی شبیه به بسیاری از ماست که اگر خودمان چیزی نداریم و چیزی نیستیم، آقای مهربانی داریم که بهترین آقاهای دنیاست
سر خمّ می را کمی وا کنید/ مرا مست فرزند زهرا کنید
غم بیغمی را مداوا کنید/ نم اشک ما را تماشا کنید
به فرمان سقا به فرمان پیر/ امیری حسینٌ و نعم الامیر
الا میپرستان بزم ولا/ هر آن کس که شد در غمش مبتلا
پیاپی دهندش سبوی بلا/ که کرب و بلا بود در کربلا
سنان بود و نیزه، کمان بود و تیر/ امیری حسینٌ و نعم الامیر
اگر مانده رخت عزا بر تنم/ اگر باغ داغ است پیراهنم
اگر دست حزن است در گردنم/ اگر خاک ماتم به سر میزنم
رسیده است ماتم به عرش سریر/ امیری حسینٌ و نعم الامیر
اگر تیر ببارد ز صدها کمان/ اگر سنگ هم آید از آسمان
اگر جان بگیرند از من زمان/ بمانم اگر او بگوید بمان
بمیرم اگر او بگوید بمیر/ امیری حسینٌ و نعم الامیر
به قد ز داغ عزیزان خمت/ به خیل جراحات بیمرحمت
به گیسوی بر روی نی درهمت/ به سوز ربابت به چنگ غمت
اسیرم، اسیرم، اسیر/ امیری حسینٌ و نعم الامیر
الا زینب ای رهبر آفتاب/ کجا میبرندت به بزم شقاق؟
شده کاخ شام از خروشت خراب/ تو همچون حسینی ولی در حجاب
که او پور شیر است و تو دخت شیر/ امیری حسینٌ و نعم الامیر
الا خسرو دل! الا شاه دین!/ الا مهر پیکر! الا مه جبین!
الا جنت غم، بهشت حزین!/ یل هاشمی، پورِ امالبنین
اباالفضل دست مرا هم بگیر/ امیری حسینٌ و نعم الامیر
اگر اوج ماهی بگو یا حسین/ اگر قعر چاهی بگو یا حسین
اگر روسیاهی بگو یا حسین/ اگر بیپناهی بگو یا حسین
خلائق غلامش صغیر و کبیر/ امیری حسینٌ و نعم الامیر
***
آنگاه افسری به سر سروری نماند/ آری نماند پیکری، آری سری نماند
ماندند بیپناهتر از پیش، اهل بیت/ جز روی نی، نشانهای از یاوری نماند
آتش نشست و هلهله برخاست، بعد از آن/ از خیمهها به جز تل خاکستری نماند
در دشت گونهها گل سیلی شکفته شد/ بر گوش دختران حرم زیوری نماند
زینب برون شد از حرم، آسیمه سر چون دید/ از باغ لاله غیر گل پرپری نماند
میخواست بوسهای بزند بر تنِ حسین/ زیر سم سطور ولی پیکری نماند
میخواست تحفهای بستاند به یادگار/ اما نماند دستی و انگشتری نماند
میخواست روی و موی بپوشد ز چشم غیر/ خاکم به سر که بر سر او معجری نماند
سر کوفتن به چوبه محمل بعید بود/ اما شکیب رفت و ره دیگری نماند
بر دست، زخم سلسله؛ بر پای، آبله/ جز این دو یار همسفر بهتری نماند
مویهکنان و مویکنان جمله عرشیان/ بر بالهای خیل ملائک پری نماند
آنروز آفتاب به مشرق غروب کرد/ زان پس اگرچه باختر و خاوری نماند
با این قیامتی که به پا شد به کربلا/ دیگر برای روز جزا محشری نماند
حجتالاسلام محسن گمار سومین سخنران این مراسم بود. او گفت: همه ما میدانیم که امام حسین(ع) عزیز است اما نمیدانیم چرا عزیز است. دلیل این موضوع این است که تصور ما از خوبی به اندازه دید خودمان است. امشب میخواهم چند ویژگی امام حسین را برشمارم که سبب شده ایشان این قدر عزیز باشد.
وی ادامه داد: حضرت رسول (ص) در شبی که به معراج رفت از پروردگار پرسید که کدام یک از اعمال در نزد او برترین است؟ خداوند در پاسخ به او گفت هیچ چیز به اندازه توکل به من برتر نیست. حال باید این سوال را پرسید که توکل و اعتماد به خداوند چگونه باید ترسیم شود؟ در پاسخ باید اشاره کنم که اعتماد به خداوند یعنی جز از خدا از هیچ کس دیگری درخواست نداشته باشیم. این اعتماد سبب میشود که سطح انتظارمان از دیگران را پایین بیاوریم و همچنین نیاز ما از دیگران را کم میکند. امام حسین علیهالسلام چنین جنس از اعتماد به خداوند را در بالاترین سطح داشت.
همه ما وقتی در موقعیت سخت قرار میگیریم از دیگران توقع حمایت و کمک داریم اما ایشان در اوج مصیبت یعنی در ش عاشورا به کسانی که قصد ماندن ندارد اجازه رفتن میدهد. ایشان به دلیل اعتمادی که به خداوند داشت چنین کاری کرد. بنابراین توکل به خداوند را در بالاترین سطح داشت.
در بخش دیگر این مراسم و پس از مقتلخوانی مجید یراقبافان، سعید اوحدی، معاون رئیسجمهور و رئیس بنیاد شهید و امور ایثارگران سخنرانی کرد. او با یادی از شهدای سلامت گفت: امروز صبح توفیق داشتم خدمت عزیزی رسیدم که 10 سال در اسارت بوده و حالا هم نزدیک به 8 سال است که فقط سقف را میبیند. همسر ایشان به بنده میگفت خود من هم نمیتوانم در این مراسمات حضور داشته باشم اگر شما رفتید از طرف من از مردم بخواهید برای همسرم دعا کنند. امشب از خود سیدالشهدا بخواهیم که جانبازان ما، بیماران کرونایی را شفا داده و کادر درمانی پرتلاش ما که از همه چیز خود گذشتند را یاری کند. همدلی و نوعدوستی که در بین مردم است انشاءالله به برکت سیدالشهدا حفظ شود.
وی اضافه کرد: در دهه محرم خیلی صحبت میشود که انگیزه سیدالشهدا از حرکت و عزیمتشان از مدینه به سمت کعبه چه بوده است. محققین نظرات مختلفی را بیان میکنند؛ عدهای میگویند یزید پیماننامه امام حسن مجتبی علیهالسلام را زیر پا گذاشته بود و امام حسین علیهالسلام برای حکومت حرکت کردند. چنین حرفی جفا در حق سیدالشهداست.
عدهای دیگر با استناد به روایتهایی میگویند امام حسین برای شهادت از مدینه خارج شدند در صورتی که این حرف هم دقیق نیست و نمیتواند هدف ایشان باشد. اگر ایشان برای شهادت میروند پس چرا از مسیر اصلی به کربلا میروند و در طول مسیر عدهای را همراه خود کردند؟ چرا زمانی که مروان بن حکم برای بیعت آمده بود و همانجا میخواست امام را به شهادت برساند، امام فرمود جلسه را به هم بزنید، سپس شب به قبر مبارک رسول الله (ص) رفتند و سپس از مدینه خارج شدند؟
وی ادامه داد: بنده معتقدم که عصاره اصلی آدمها و آرمانهایشان را باید در آخرین کلماتی که آن فرد به زبان میآورد دید. این موضوع در وصیتنامه سیدالشهدا به چشم میخورد. امام حسین در وصیتنامهای که نزد برادرشان محمد حنفیه قرار میدهند میفرمایند که «انما خرجت لطلب الاصلاح فی امت جدی». تنها هدف من برای اصلاح و رشد و کمال عالم بشریت و اسلام است. اگر به فرمایش پیامبر مبنی بر انا الحسین مصباح الهدی و سفینه النجاه معتقدیم باید اشاره کنم که این مراسمات عزاداری مسیر رشد و کمال است و این سیدالشهداست که دست انسانها را میگیرد. امام رضا علیهالسلام فرمودند که همه ما اهل بیت چراغ هدایت و کشتی نجات هستیم اما چراغ هدایت حسین از همه چراغهای هدایت نورانیتر و کشتی او وسیعتر است و همه انسانهای عالم را در برمیگیرد.
او در پایان صحبتهای خود با یادی از شهید مجید قربانخانی گفت: خدمت خانواده شهید قربانخانی، حر مدافع حرم بودیم. پدرشان نقل میکرد که «ایام اربعین هر سال به پیادهروی میرفتم و به مجید هم میگفتم بیا. او قبول نمیکرد. اما اربعینی فرا رسید و مجید به من گفت که امسال میخواهم بیایم. به او گفتم تو که با سیدالشهدا خیلی فاصله داشتی چه شده است؟ او گفت امسال میخواهم بیایم. مجید قربانخانی به اربعین رفت و وقتی برگشت دیدیم که مجید شخص دیگری شده است.» دقت کنید که مجید به سیدالشهدا متوسل شد، تحول درونی برایش رخ داد و 10 روز بعد به سوریه رفت و برای امنیت این کشور به شهادت رسید و پس از چند سال پیکرش به کشور بازگشت. به یاد بیاوریم مادرانی که 3-4 فرزند خود را دادند تا مسیر سیدالشهدا زنده بماند.
در پایان این مراسم، مداح و ذاکر اهل بیت، سیدعبدالحمید رخ صفت به ذکر مصیبت و روضهخوانی پرداخت.