گروه سیاست سایت فردا: نامه اخیر موسوی خوئینیها و دعوتی که از اصلاح طلبان کرد تا در انتخابات آتی ریاست جمهوری شرکت کنند برخلاف تصور موجب ایجاد تفاهم و اجماع اصلاح طلبان حول محور انتخاباتی آتی شد. حتی شکاف و اختلافی جدید درباره امکان یا عدم امکان سپردن لیدری جریان اصلاحات به مرد خاکستری پدید آورد.
علی صوفی از تلاش موسویخوئینیها برای لیدری جریان اصلاحات گفت و صادق زیباکلام فریاد برآورد که او چنین ظرفیتی ندارد. فعالان سیاسی در جریان اصلاح طلب طی روزهای گذشته مدام در این باره سخن گفته و بحث کردند، غافل از آنکه لیدری این جریان هم نیازمند حضور تصمیمسازانی مثل موسوی خوئینیها و امثال اوست و هم چهرههایی با نفوذ کلام همچون رئیس دولت اصلاحات.
بررسی و امکان سنجی سپردن لیدری اصلاحات به موسوی خوئینیها، اما همچنان ادامه دارد. شاهد این مدعا گزارشی است که روزنامه «شرق» امروز منتشر کرد.
این روزنامه اصلاحطلب موانع پیش روی موسوی خوئینیها را برشمرده و مینویسد: «نخستین مانع خوئینیها برای تأثیرگذاری سیاسی یا رهبری اصلاحات، برخی مخالفان در بدنه اصلاحطلبان است؛ مخالفانی که خود به دو دسته عمده تقسیم میشوند؛ نخست افرادی که به دلیل مسئولیتها در دهه 60 او را یکی از مؤثرین افراد در سیاستها میدانند و مشخصا هر زمانی که نام خوئینیها میآید بهسرعت با نگاه به تسخیر سفارت آمریکا او را عامل اصلی میدانند، زیرا میدانیم خوئینیها نقش اصلی و کلیدی در تسخیر سفارتخانه آمریکا را برعهده داشت؛ و دوم طیف اجرائی یا همان تکنوکراتهای اصلاحات بهدلیل اختلافاتی که موسویخوئینیها با اکبر هاشمیرفسنجانی داشت، زاویههایی با او دارند و شاید بتوان گفت که انتقادهای تندوتیز روزنامه سلام به مدیریت خوئینیها در دولت هاشمیرفسنجانی مهمترین گواه بر اختلافات او با هاشمی باشد و این موضوع زمانی در شرایط کنونی تأثیرگذار است که خوئینیها هیچگاه درباره هاشمی تغییری در نظراتش هم ایجاد نکرده و طبیعی است که کارگزارانیها هم همچنان با او همرأیی نداشته باشند.»
در ادامه این گزارش آمده است: «دومین مانع خوئینیها نگاه اصولگرایان نسبت به اوست؛ آنها هم او را رادیکال میدانند، اما نه از جنسی که اصلاحطلبان خوئینیها را روایت میکنند. اصولگرایان باور دارند که خوئینیها همواره خارج از قاعده موضوعگیری کرده است. در حقیقت آنها تصور میکنند او نماینده طیف تندرو اصلاحطلبان است به همین دلیل تقریبا همه سخنان او با واکنش تند اصولگرایان روبهرو میشود؛ یعنی اگر قرار باشد خوئینیها لیدری جریان اصلاحات را برعهده بگیرد و خطمشیها را مشخص کند، اگر بیشتر از سیدمحمد خاتمی در معرض هجمه رقبا نباشد، کمتر هم نیست؛ بنابراین او در قامت لیدر یک جریان شاید بتواند برای بخشی از نیروهای همفکرش فرمان صادر کند، اما آیا میتواند وجه تعامل سیاسی برای یک جبهه را به ارمغان آورد. مشخصا بعد از انتشار نامهای که او به رهبری نوشت، تقریبا همه اصولگرایان از میانهروها تا رادیکالها به او حمله کردند. اما شاید اگر شخص دیگری این نامه را مینوشت با چنین واکنشی از سوی اصولگرایان مواجه نمیشد.»
گزارش نویس «شرق» میافزاید: «موسویخوئینیها به دلیل آنکه در این سالها اغلب پشتپرده عالم سیاست قرار داشته است، مردمی که در حالت طبیعی با سیاست سروکار ندارند او را بهطور دقیق نمیشناسند. مقایسه این حالت با پیام انتخاباتی خاتمی در دو انتخابات مجلس در سال94 و انتخابات ریاستجمهوری در سال96 که با عنوان «تَکرار میکنم» عمومیت یافت، جالب توجه است. وقتی خاتمی از یک لیست مشترک میان اصلاحطلبان -که بعضا سرشناس هم نبودند- و اصولگرایان میانهرو حمایت کرد، بدنه اجتماعی اصلاحطلبان فارغ از تحلیل نتایج ورود آن لیست به مجلس صرفا به صفت شخصی خاتمی به تمام لیست رأی داد و نتیجه پیروزی 30 بر هیچ اصلاحطلبان در تهران در رقابت با لیست اصولگرایان شد یا در انتخابات سال96 بازهم روحانی بخش زیادی از آرای خود را به واسطه پیام انتخاباتی خاتمی به دست آورد.»