مقدمه
حرکتها و جنبشهای انقلابی و آزادیبخش در سرتاسر جهان، چه در برابر حاکمیتهای ستمگر در تاریخ و چه در برابر نظامهای خودکامۀ قرن بیستم، بخشی از تاریخ مبارزات انسانی را شکل داده اند. این مبارزات گاه به نتایج بسیار چشمگیری رسیده اند و توانسته اند در سیر تاریخ جهان، نوعی نقطۀ عطف به شمار آیند و گاهی نیز در مسیر متوقف شده یا به انحراف کشیده شده اند. از این رو، نمی توان تمام این حرکتها را از روند موفق و کامیاب، بر خوردار شمرد. امّا این بدان معنی نیست که نباید مبارزه با ظلم را ستود. هر چند با رشد تفکّر بشری و حرکت خرد جمعی، دیگر نمی توان استبداد و دیکتاتوری را به آسانی بر مردم هیچ سامانی روا داشت. ولی این به معنای پایان حاکمیت استبداد در جهان نیست. در بسیاری از نقاط کرۀ خاکی هنوز ظلم و ستم در چهره های متفاوت آن تجلّی دارد و باید گفت که مع الاسف در شکلهای پیچیده تر آن نیز در رشد و نمو است.
از این رو، مردمان در سطح جهان با همان نگرشی که از پیش به این موضوع داشته اند، آن را تقبیح و برای براندازی آن تلاش می کنند. اینکه تا کجا این تلاش مقرون کامیابی بوده، پرسشی است که پاسخ دیگری می طلبد.
با وجود این، می توان گفت که برخی از انقلابهای فکری در جهان، بر اساس ریشه کنی تفکّر استبدادی شکل گرفته است. همۀ این حرکتها، چه آنها که برای براندازی یک حاکمیت به وجود آمدند و چه آنهایی که در فکر تسلّط یک تفکّر ویژه - مانند مارکسیستها - بودند، از نوعی ایجاد حرکتهای مردمی و توده ای بهره جسته و شکلی از یک بسیج اجتماعی را پدیدار کرده اند.
از سوی دیگر، این بسیج در یک نقطه از جهان با گرایشهای خاص، از روشهای مختلف بهره برده و جوامع خارج نزدیک یا خارج دور در آن جامعه سرایت کرده و این نهضت که بر اساس بسیج توده شکل گرفته، منجر به بسیج نهضتها علیه یک هدف بزرگ تر شده است.
انقلابهای مارکسیستی در جهان و تسلّط یک تفکّر در بلوک شرق پس از انقلاب بلشویکی در روسیه و گرفتن حاکمیت در کشورهایی چون بلغارستان و چک اسلواکی و لهستان و... حاکی از سرایت نوعی نهضت بسیجی به دیگر کشورها و سپس بسیج این نهضت به شکلهای مدنی علیه تفکّر سرمایه داری است.
نگارندۀ این سطور بر آن نیست که از مدلی مارکسیستی در این صحنه سخن گوید، بلکه تنها این مدل نمونه ای است از آنچه یک حرکت جمعی بر اساس تفکّر مدرسه ای نامیده می شود.
روشن است که تفکّر مدرّسی و مدرسه ای دارای آموزه های ویژه ای است که این آموزه ها، بنیاد نوعی حرکت جمعی در حوزه های مختلف جغرافیایی را به وجود می آورند. در طول تاریخ تفکّر بشری، برخی از این نوع حرکتها به چشم می خورد که بعضی از آنها تا مدّتها نیز ماندگار بوده و موجب حرکتهای توده ای مردمی در بخشی از نقاط جغرافیایی بدون وجود یک ارتباط سازمانی شده است. به عبارت دیگر؛ بدون وجود هیچ گونه ارتباط سازمانی، برخی از این حرکتهای فکری به دیگر نقاط جغرافیایی نیز گسترش پیدا کرده و توانسته است ریشه بدواند.
از این رو، می توان به نوعی نهضتهای فکری سیاسی را از این دست حرکتهایی دانست که با داشتن پتانسیلهای فکری می توانند شاخه های دیگری از خود را در سرزمینهای دیگر بپرورانند. با این نگاه می توان برای پیشبرد بحث، نخست از نگاه جامعه شناسی انقلابها به تحقّق انقلابهای مهم دنیا نگریست و سپس با تمیز وجه یا وجوه تمایز انقلاب اسلامی، وجود پتانسیلهای ویژه ای را در این انقلاب یافت و به این پرسش پاسخ داد که اگر بسیج به عنوان نماد مردمی استمرار حرکت انقلاب به شمار آید، می تواند در شکل مبارزۀ مردمی مدنی در دیگر مکانهای جغرافیایی ظهور کند؟ در صورتی که این ظهور رخ دهد، آیا می توان به بسیج این نهضتها مبادرت کرد و در صورت اقدام به بسیج نهضتها، حرکتهای جهانی قابل تحقّق است یا خیر؟
دیدگاهها در جامعه شناسی انقلابها
از مهم ترین مباحث کنونی در عرصۀ مسائل سیاسی جهان، چگونگی تکوین، رخداد و استمرار انقلابهاست. روشن است که انقلاب می تواند اوج یک حرکت نهضتی یا فراز یک جنبش اجتماعی باشد و بدیهی است که بدون بحث از انقلابهای مارکسیستی در جهان، نمی توان از جامعه شناسی انقلاب سخن گفت.
شایان ذکر است که بسیاری از جامعه شناسان در حوزۀ انقلاب نتوانستند تمام انقلابها را در یک چارچوب نظری بگنجانند و آنها را با یک نظریه پردازی خاص تحلیل کنند. برای مثال، آنتونی گیدنز جامعه شناس معروف انگلیسی، در کتاب معروف «مبانی جامعه شناسی»، از انقلابهای روسیه، چین و کوبا نام برده، تلاش می کند آنها را در حیطۀ نظریه پردازی خود جای دهد، ولی از انقلاب مردمی ایران اسلامی نامی نمی برد.
حرکتهای انقلابی در سطح جوامع، از حرکتهای کوچک تری آغاز شده و سپس با گسترش عرضی آن در جامعه از یک سو و تعمیق در میان اقشار مردمی از سوی دیگر، به یک انقلاب بدل شده اند.
این نوع حرکتها در انقلاب کمونیستی روسیه در سال 1917 به خوبی دیده می شود. انقلاب شوروی سابق از یک جنبش بسیار کوچک تر آغاز شد. حتّی این حرکت، مارکیستی نبود و تنها دموکراسی خواهان و لیبرالها بودند که حرکتی را علیه تزار سامان داده و به ریاست الکساندر کرنسکی، دولت موقّتی را شکل دادند که البته هرگز نتوانست بر هرج و مرجهای صورت گرفته توسط دهقانان چیره شود. در این میان، لنین که در سوئیس در تبعید به سر می برد، به کشور بازگشت و خواستار انقلابی فراگیر بر اساس شعار «صلح، زمین، نان» شد. در ماه نوامبر و تنها بر اثر یک کودتا که توسط بلشویکها انجام گرفت، کمونیستها توانستند قدرت را در روسیه به دست گیرند. البته آنها به وسیلۀ کارگران، نظامیان و پهلوانان حمایت می شدند. آنچه در این میان جلب توجه می کند، شعاری است که بلشویکها را از حمایت مردمی برخوردار ساخت؛ یعنی «صلح، زمین، نان»، که نشانگر نوعی زندگی آرام با داشتن منبعی مطمئن برای امرار معاش؛ یعنی زمین و وجود حدقل نیازها؛ یعنی نان(ر.ک.به: جان رید، 1919) است. این نوع از ایجاد مفاهیم ارتباطی نشانگر آن بوده است که فرهنگ سیاسی آن زمان در جامعۀ شوروی سابق، نشئت گرفته از نوعی محرومیت در جامعه بوده و در نتیجه این مفهوم به روشنی و به خوبی توسط اقشار فرودست درک و تبدیل به یک پتانسیل جدّی برای ایجاد حرکت شده است.
اما پرسش اساسی این است که این حرکت چگونه به دیگر جوامعِ دستخوش تحوّل در کشورهای همسایۀ روسیه و حتّی در خارج دور آن؛ یعنی کوبا تسرّی یافت؟ آیا این فراگیری می تواند مدلی را برای ایجاد نوعی حرکت بر پایۀ بسیج مردمی نشان دهد؟
دیدگاههای جامعه شناسانی چون نیل اسملسر و رابرت گر و نظریه پردازی های آنان تا اندازه ای می تواند این فراگیری را تبیین کند. «رابرت گر» بر اساس «تئوری محرومیت نسبی» خود که آن را در کتاب چرا انسانها شورش می کنند(1377) ارائه کرده است، می کوشد تا نوعی تفسیر انسان شناسانه در ترکیب جامعه شناختی آن ارائه کند. اما هرگز نمی تواند به همۀ پرسشها پاسخ دهد. یکی از این پرسشها، شرکت اقشار مرفّه یا نسبتاً مرفّه در برخی از شورشهاست که به انقلابهای جدّی نیز منجر شده است. این اقشار نه با حس محرومیت نسبی که گاه تنها با حساسیتهای فرهنگی ویژه در یک حرکت اجتماعی شرکت می کنند. نگرانی نسبت به برخی از امور سیاسی و فرهنگی می تواند بخشی از انگیزه های جدّی در میان شرکت کنندگان در یک حرکت انقلابی باشد.
از این رو، می توان گفت که حرکتهای اجتماعی منتهی به شورش یا انقلاب در سطح جوامع تنها با یک نظریۀ خاص قابل تحلیل نیستند و عوامل و متغیّرهای بسیار دیگری در این گونه رخدادها دخیل و مؤثّر هستند. (ر.ک.به: رابرت گر، 1377)
اما دیگر نظریه ها نیز در این زمینه قابل تأمّل هستند. دیدگاههایی چون نظریات اسملسر (ر.ک.به: اسملسر، 1380) که بیشتر بر حرکتهای طبقات فرهنگی و اجتماعی تأکید دارد، مانند برخی دیگر از نظریه ها ممکن است تنها یک بعد از ابعاد اجتماعی را دیده و مورد توجه قرار داده باشند. این دیدگاه که در کتاب رفتار جمعی او بیشتر دیده می شود، بر این نوع از گرایشهای غیر اقتصادی و طبقاتی، تمایل بیشتری از خود نشان می دهد؛ در حالی که در برخی از جوامع، اختلافهای طبقاتی و شکافهای اقتصادی فاحش علت و سبب اصلی ایجاد حرکتهای اجتماعی بوده است.
دیدگاههای مارکسیستی نیز تنها بر بُعد دیگری از این نوع علل و اسباب تأکید می کنند. شکافهای اقتصادی و محرومیت طبقۀ کارگر و به حکومت رسیدن پرولتاریا مهمترین ویژگی تحلیل حرکتهای اجتماعی در بستر نوعی از جبر تاریخی در مارکسیسم است(پایدار، 1990). بطلان این دیدگاه نیز به خوبی روشن شده و مورد انتقاد جدّی قرار گرفته است. علاوه بر آن، فروپاشی بلوک مارکسیسم و شوروی سابق نیز تا اندازۀ زیادی عدم کارایی این گونه دیدگاهها را نشان داده است. از این رو، برخی از مارکسیستها به سرعت رو به نوعی تفسیرهای جدّی واقع بینانه تر روی آوردند و به صراحت از تمایز میان انقلاب سوسیالیستی و حرکتهای طبقۀ کارگری سخن گفتند و برخی گفته اند: «این سؤال که طبقۀ کارگر در چه شرایطی و در چه سطحی از توسعۀ اقتصادی و مدنی نظام سرمایه داری یا چه فازی از آگاهی و سازمان یابی توده ای و حزبی خود قادر به طرح مستقیم راه حل سوسیالیستی خود می باشد، با این سؤال که طبقۀ کارگر در چه شرایطی می تواند انقلاب سوسیالیستی را به پیروزی برساند، دو مقولۀ اساساً متفاوتند».(همان، ص 222)
همۀ این نگرشها بی مبنائی خود را در طی یک و دو دهه پیش نشان دادند. به خوبی نشان داده شد که «به عقل آمدن سرمایه داری»[1] توانسته است نقشه های مارکسیستی را نقش بر آب کند و بسیاری از تئوری های سوسیالیستی را خنده دار سازد.
البته این دیدگاهها قبلاً نیز در میان مارکسیستهای تندرو به بحث و جدل کشیده می شد. بسیاری بر این باور بوده اند که حتّی اگر توده های مردمی نیز آنها را در یک مقطع خاص همراهی نکنند، باز ضرورت ایجاد حرکتهای انقلابی و بلکه مسلّحانه به جای خود باقی است و نمی توان به این بهانه های واهی از راه اندازی یک جنبش مسلّحانه علیه نیروهای امپریالیستی سر باز زد. مائو در سال 1938 در مقاله ای تحت عنوان «مسائل جنگ و استراتژی» این چنین می نویسد: «وظیفۀ مرکزی و شکل عالی انقلاب عبارت است از تسخیر قدرت توسط مبارزۀ مسلّحانه؛ یعنی حل این مسئله توسط جنگ. این اصل انقلابی مارکسیسم لینیسم در همه جا صادق است، در چین همچنان که در سایر کشورها».www.Maoism.com))
آنچه در این میان اهمیت دارد این است که چگونه یک مکتب فکری اندیشۀ مبارزاتی می تواند همه گیر شود و فراگیری آن از چه عواملی متأثّر است. برای مثال، تفکّر مارکسیستی چگونه از شوروی سابق دامنگیر بسیاری از کشورها مانند چین، لهستان، بلغارستان و برخی از کشورهای آمریکای لاتین مثل کوبا و. .. شد[2]؟[3]
ماهیت شناسی این گونه از پدیده ها در طول تاریخ نشان می دهد که حرکتهای انقلابی در سطح جهان تنها و تنها هنگامی توانسته اند بخشی از جهان را فراگیرند که تکیه بر امری ایدئولوژیک و فرهنگی داشته باشند. از این جهت آنچه در این میان اهمیت بسزا پیدا می کند فرهنگ سیاسی است؛ که به نحوی در حرکتهای انقلابی به نوعی فرهنگ استراتژیک تبدیل می گردد.
فرهنگ استراتژیک و سیاست
به روشنی می توان دریافت که ایجاد یک حرکت نهضتی بر پایۀ بسیج توده هاف نخست به پذیرش اندیشۀ بسیج گر بستگی تام دارد. از این رو، نمی توان هیچ حرکتی را در جهان سراغ یافت که بسیجی را در سطح تودۀ مردم به وجود آوده باشد، ولی خود از غنای لازم برخوردار نباشد. آرمانهای بزرگ انسانی، دینی یا عدالت جویانه، نخستین اولویت برای شرکت در یک حرکت نهضتی و انقلابی در جهان است. هر چند نمی توان از برخی از جنبشهای کوچک تر نیز گذشت که در طول تاریخ دوام چندانی نیافتند، ولی شیوۀ فکری آنها برای قرنها به جای مانده است.
چه عنصری می تواند یک شیوۀ تفکّر مالکیت مکتب فکری یک حرکت توده ای و اندیشه ای را به وجود آورده، سامان داده و آن را فراگیر کند؟ توده ها را به دنبال خود بخواند و نخبگان را برای ترویج آن به خود جذب کند؟ این عنصر یا عناصر هر چه باشد، شاکلۀ نوعی فرهنگ را شکل می دهد که به سبب تأثیرگذاری عمیق، وسعت طرفداران و آرمانخواهی، به «فرهنگ استراتژیک» معروف و شناخته شده است. این نوع فرهنگ که از حضور آن در ادبیات استراتژیک بیش از سه دهه نمی گذرد، خود مفهومی روشن نیست. هر چند اندیشه ورزان این حوزه تلاش کرده اند تا مفهوم روشنی از آن ارائه کنند، ولی نمی توان این تلاش را مقرون به موفقیت دانست.
اندیشمندانی که در این باب اندیشده اند، ارتباط وثیقی بین فرهنگ استراتژیک(Strategic Culture) و فرهنگ سازمانی(Organizational Culture) برقرار کرده اند و ربط جدّی میان این مفهوم برخی مباحث نظامیگری را بر قرار ساخته و تنها فرهنگ استراتژیک در حوزۀ سازمانهای نظامی و به قصد پیروزی در جنگ کاربردی دانسته اند.(Rozen, 1991)
در صورتی که فرهنگ استراتژیک خود مفهومی بسیار وسیع تر را در بر می گیرد و مجموعه ای از حوزه های اقتصادی اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و... را در بر گرفته و ارتباطات میان این مفاهیم را نیز سازماندهی می کند.
در نتیجه می توان گفت این مفهوم در هر کشوری و یا در هر منطقه ای بستگی به مفاهیم و متغیّرهایی دارد که آن کشور آنها را برای رسیدن به اهداف درازمدّت خود به کارگرفته، تبیین کرده و دربارۀ آنها نظریه پردازی می کند. برای مثال، برخی بر این باور هستند که فرهنگ استراتژیک در ایالات متحده با تصمیم سازی آن کشور و ایجاد هژمونی برتر و سلطۀ تمام عیار ارتباط تنگاتنگی بر قرار می کند و در نتیجه، این فرهنگ باید بتواند آمریکا را در به کارگیری زور برای چنین هدفی کمک کند. دیدگاه یکی از این اندیشه ورزان به صراحت نشانگر این موضوع است: «فرهنگ استراتژیک در اینجا به معنای باورهایی دربارۀ به کارگیری زور در نظر گرفته می شود که جامعۀ ملّی متشکّل از رهبران نظامی و غیر نظامی در آن شرکت می کنند».(Farrell, 2005, P.8)
اما این تنها، معنی کردن یک معنای وسیع در یک کاربرد بسیار محدودتر است. درست است که فرهنگ استراتژیک می تواند در مفهومی خاص و در حوزه ای ویژه به کار گرفته شود و مفاهیم مرتبط با خود را در آن حوزه تبیین کند، ولی بدان معنا نیست که فرهنگ استراتژیک تنها در این حوزه تعریف شده است. در نتیجه، برخی در تعریف قلمرو آن آورده اند که: «حوزۀ فرهنگ استراتژیک، حوزه ای بین رشته ای است که با ترکیبی از بخشهای اصلی حوزه های اقتصادی، روان شناسی، جامعه شناسی، انسان شناسی و روابط بین الملل ایجاد شده است».(Skypek , 2006, P. 3)
همان گونه که در این تعریف آمده است، فرهنگ استراتژیک خود رشته ای از مطالعات و مباحث فرهنگی است که ترکیبی از یک مجموعۀ به هم پیوسته از مباحث حوزه های گوناگون علوم انسانی و سیاسی را در بر می گیرد. بنابر این، فرهنگ استراتژیک خود از جنس مفهوم فرهنگی است که از حیث فراگیری، تأثیرگذاری، عمق و کاربرد در تصمیم سازی، امری استراتژیک به شمار می آید. در این صورت، این مفهوم می تواند ارتباطی دقیق با برخی از مفاهیم حوزۀ سیاست نیز برقرار کرده، در آنها نیز مفهوم سازی و شاکله سازی کند. برای مثال، فرهنگ استراتژیک می تواند در سیاست امنیت ملّی تأثیرگذار بوده و آن را جهت دهی کند. گفته شده است که فرهنگ استراتژیک در حوزۀ سیاست از دو حوزۀ دیگر فرهنگی؛ یعنی فرهنگ سیاسی و فرهنگ سازمانی، با ساختار جوامع ارتباط تنگاتنگ بیشتری برقرار می کند. از این رو، این امر تا اندازۀ زیادی به گروههای اجتماعی و رسیدن این گروهها به اهداف خود در حوزه های مختلف اجتماعی، سیاسی مربوط می شود.
لذا در برخی از تعاریف آمده است: «فرهنگ استراتژیک با بسیاری از ویژگی های فرهنگ سیاسی همپوشانی دارد. فرهنگ استراتژیک اساساً با روشهایی مربوط است که ملّتها و گروهها برای رسیدن به اهدافشان آنها را بر می گزینند و همچنین به عواملی فرهنگی مربوط می شود که به راهی که آنها در صحنۀ بین المللی برای رقابت یا همکاری جستجو می کنند، تأثیر می گذارد».(Ferguson, 2001, P. 1)
از این موضوع می توان دریافت که فرهنگ استراتژیک با اهدافی که گروهها و ملّتها برای دستیابی به اهدافشان پیگیری می کنند، ارتباط جدّی پیدا می کند. به عبارت دیگر؛ فرهنگ استراتژیک می تواند نوعی از چارچوب و دکترین را برای رسیدن به اهداف ترسیم و تنظیم کند. از این رو، فرهنگ استراتژیک را می توان در حرکتهای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی گروهها و ملّتها، یکی از بنیادی ترین پایه های شاکله ساز حرکتی دانسته و آن را به وجود آورندۀ امواجی از انگیزه ها و محرّکها برای حرکتهای ملّی و فراملّی به شمار آورد. حتّی می توان گفت که به معنایی وسیع تر، روابط بین الملل در گسترده ترین معنای خود فی نفسه محصول تعامل فرهنگهای متفاوت است.(Ibid. P.2)
اگر بتوان چنین مفهومی را به عنوان زیرساختی فرهنگی برای تعامل در حوزۀ سیاست و حوزۀ روابط بین الملل تعریف کرد، می توان فرهنگ استراتژیک را برای به وجود آوردن یک تفکّر وسیع و فراگیر بین المللی بر اساس مجموعه ای از اهداف و روشها تبیین و از آن برای رسیدن به اهداف و تأثیرگذاری بر تصمیم سازی ها بهره برداری کرد. از این جا می توان با تدوین یک چارچوب فکری، شیوۀ گسترش و فراگیر شدن برخی از اندیشه های فکری، سیاسی به ویژه مکاتب سیاسی ایدئولوژیک را فراهم کرد. این موضوع را اندیشه ورزان مباحث فرهنگ سیاسی و استراتژیک در مورد برخی از کشورها که دارای بنیانهای قوی تر سنّتی و فکری بودند - مانند چین - به بحث کشیده اند.[4] این باور بطور جدی وجود دارد که فهم محدود و نادرست از فرهنگ استراتژیک دیگران می تواند برای صلح و امنیت بین المللی بیسار خطرناک باشد. این خطرناک بودن از دیدگاه برخی از غربیان، مانند کالین گری، به سبب آن است که عدم درک فرهنگ استراتژیک ممکن است به غافلگیری های استراتژیک در صحنۀ بین المللی منجر شود و این نشانگر خطیر بودن و اهمیت فوق العادۀ فرهنگ استراتژیک در روابط بین الملل است.
بنابر این، می توان درک کرد که همه گیر شدن برخی از انقلابها یا فراگیر شدن نسبی برخی از مکاتب فکری تکیه بر عناصر تشکیل دهندۀ فرهنگ استراتژیک آن تفکّر و اندیشه دارد. از آنجا که حرکت انقلاب اسلامی ایران بر پایۀ تفکّر انقلاب اسلامی و نگرش اسلام ناب محمدی(ص) در چارچوب فکری امام خمینی(ره) و بر اساس سرمایۀ اجتماعی ویژۀ انقلاب؛ یعنی مردم و هنجارهای اسلامی، ملّی شکل گرفته است، می توان از همه گیر شدن این تفکّر در جهان اسلام و فراگیر شدن نسبی آن در جهان بر اساس پایه ریزی فرهنگ استراتژیک در شکل یک «نهضت بسیجی» سخن گفت و در صورت ضرورت و در موقعیت بهنگام از بسیج نهضتهای شکل گرفته بر اساس این فرهنگ، بهره برداری کرد. هر چند جای تأکید دارد که این نهضتها و حرکتهای مردمی شکل مدنی خواهد داشت.
از این رو در ادامه این بحث می توانیم از «فرهنگ استراتژیک انقلاب بر اساس بسیج توده ای و مردمی در شکل نهضت بسیجی در ایران اسلامی و بسیج نهضتهای مبتنی بر این فرهنگ در سراسر جهان سخن بگوییم. پس باید نخست به این پرسش اساسی پاسخ گوییم که فرهنگ استراتژیک بسیج در شکل نهضت فراگیر چیست؟ چگونه می تواند قلبها و اذهان را تسخیر کند؟ چه عناصر شاکله سازی می تواند شاکلۀ نهضتهای بسیجی را به وجود آورد؟ فرهنگ استراتژیک در این عناصر چیست؟
هر چند نمی توان به همه این پرسشها، پاسخهای مستوفی داد، امّا می توان برای بازگشودن بحثی در این زمینه گامی پیش فرا نهاد.
فرهنگ استراتژیک امام خمینی(ره)
به آسانی نمی توان عناصر فرهنگ استراتژیک در دیدگاه امام خمینی(ره) را در این مختصر تبیین کرد. امّا می توان به برخی از آنها به صورت مختصر اشاره ای داشت.
1. مبارزه با ظلم
مهم ترین مبنای فکری در فرهنگ استراتژیک امام(ره) به شمار می رود. این محور که البته متّخذ از جهان بینی اسلامی و ایدئولوژی اسلامی انقلابی ایشان است، خود امری فراتر از حوزۀ مؤمنان به اسلام را در بر می گیرد.حضرت امام(ره) درفرازی از سخنان خود می فرمایند: «ما در کنارتمام مظلومان جهان ایستاده ایم».(امام خمینی، صحیفه نور، ج20، ص184)
این استراتژی در مبارزه با ظلم، از مهم ترین عناصر شاکله ساز در فرهنگ استراتژیک امام(ره) است. از آنجا که مظلومان جهان در میان توده های مردمی تحت ستم قراردارند سخن ایشان دائر مدار عموم مردمان جهان با صرفنظر از اعتقاد دینی آنهاست. اما از سوی دیگر، این عنصر می تواند مبنای یک مدل حرکتی در جهان اسلام و خارج از آن قرار گیرد. بر این اساس، می توان تفکّر مبارزه با ظلم را در میان مظلومانِ تبعیض نژادی، ستم کشیدگان کشورهای آفریقایی و همۀ مستضعفان جهان، به صورت یک نهضت فکری در آورده و آن را به عنوان عنصری اساسی در فرهنگ استراتژیک، به فرهنگ سیاسی در کشورها یا مناطق خاص و به فرهنگ سازمانی در ایجاد یک مرجع نهضتی بدل کرد. چگونگی تبدیل یک فکر در فرهنگ استراتژیک به یک حرکت در فرهنگ سیاسی و به یک اقدام در فرهنگ سازمانی، البته خود بحثی مستقل و ضروری را می طلبد. امّا می توان گفت که نهضت بسیجی نوعی حرکت در میان مظلومان جهان بر اساس مبارزه با ظلم است که از این عنصر می توان به عنوان اولین شاکله بخش حرکت نهضت بسیجی نام برد.
2. آزادی بخشی
دومین عنصر در فرهنگ استراتژیک امام خمینی (ره) که می تواند به نهضت بسیجی شکل دهد، عنصر آزادی بخشی است.[5] رهایی از نوع حکومتهای جابر، رژیمهای دست نشاندۀ ائتلافها و مؤلّفان منطقه ای زورگو، آزادی از سلطه های هژمونیک کشورهای بزرگ و به خصوص آمریکا، عنصر اساسی در فرهنگ استراتژیک امام(ره) است.
آزادی بخشی را می توان عنصر شاکله ساز نام نهاد. این عنصر در فرهنگ استراتژیک امام و انقلاب جایگاه ویژه ای داشته است؛ تا جایی که حتّی در قانون اساسی کشور نیز اصلی به این موضوع اختصاص داده شد که به نام اصل «نهضتهای آزادی بخش» معروف گردید.[6]
مراد از آزادی بخشی به عنوان یک نهضت، رهاسازی یک جامعه از سلطه است. سلطه با مفهومی که در بر دارد به معنای نوعی تسلّط بر مردم مستضعفی است که در فرهنگ استراتژیک انقلاب به یقین آنها وارثان زمین خواهند بود.(قصص، آیه 5)
از این رو، می توان این عنصر محوری در فرهنگ استراتژیک را برای ایجاد یک نهضت از بسیج مستضعفان در سطح جهان، عنصری زیرساختی دانست. در صورتی که فرهنگ بسیج مستضعفان با هدف آزادی بخشی آنها از زیر سلطه، به عنوان یک فرهنگ سیاسی در کشورهای هدف یا منطقه ای ویژه یا سراسر جهان فراگیر شود، از بسیج این توده های به حرکت در آمده می توان مقولۀ «نهضت بسیجی» را شکل داد. در این مفهوم، «نهضت بسیجی» بر پایۀ تفکّر «مبارزه با ظلم» از یک سو و عنصر «آزادی بخشی» از سوی دیگر، حرکتی شاکله ساز را می توان شکل داد.
عنصر آزادی بخشی از محورهای اساسی در زیرساخت «نهضت بسیجی» است. این عنصر می تواند بنیانهای رسانه ای و تبلیغاتی نظام سلطه را نیز با چالشهای جدّی رو به رو سازد. از آنجا که نظام سلطه بر پایۀ مزیّتهای ساماندهی رسانه ای خود در توجیه حرکتهای سلطه خواهی گام بر می دارد، با عنصر آزادی بخش به عنوان یک محور اساسی در فرهنگ استراتژیک حرکت «نهضت بسیجی»، رویاروی خواهد شد.
این عنصر را به خوبی در فرازهایی از سخنان امام(ره) نیز می توان یافت. آزادی بخشی در دیدگاه ایشان، عنصری اساسی و زیرساختی است. مفهوم آزادی بخشی برای امام(ره)، مفهومی است که با فطرت انسانها پیوند دارد. از این رو، گذشته از آنکه آن را از بنیانهای دینی اتّخاذ کرده اند، ولی بر پایۀ ارتباط قویم با فطرت انسانها عنصر آزادی بخش را به عنوان حرکتی آزادی بخش در جهان مطرح نموده اند که می توان آن را برای پیوند انسانهای دینی و غیر دینی به کار گرفت. عنصر آزادی بخشی با جانهای انسانها ارتباط برقرار می کند و رهبران آزادی بخش که خود آزاده اند، قلبها و اذهان را تسخیر می کنند.
با این توجّه می توان دریافت که آزادی بخشی ندایی است که بر فطرتها می نشیند و این فطرت یابی می تواند فارغ از همه تفکّرات دینی و اخلاقی و آیینی، محور وحدت حرکت برای «نهضت» بر پایة «بسیج» در محور آزادی بخشی مستضعفان در چارچوب فرهنگ استراتژیک انقلاب و امام (ره) می باشد.[7] این موضوع در سخنان سردار آزادگان جهان، امام حسین(ع) نیز دیده می شود؛ آنجا که می فرمایند: «و ان لم تکن لکم دینا، فتکونواً احراراً فی دنیاکم»؛ اگر برای شما دینی هم نیست و دین هم ندارید، در دنیای خود آزاده باشید.
هر چند این آزاد بودن به معنای رهایی از تعلّقات پست دنیوی است، ولی حضرت امام(ره) آن را برای غیر مؤمنان به ادیان نیز قابل تصوّر دانستند. از این رو می توان عنصر آزادی بخشی را در کلام و راه امام(ره) متّخد از سنّت ائمه (ع) دانست. ولی این آزادی بخشی مختص دنیاداران نیست. نهضتهای بسیجی را می توان بر اساس عنصر آزادی بخشی در میان غیر دینداران جهان نیز به حرکت در آورد. کافی است که پرتو این عنصر بر جانهای انسانی مظلوم بتابد تا این حرکت سهمگین آغاز گردد.
3. عدالتخواهی
عنصر عدالتخواهی نیز یکی دیگر از عناصر تشکیل دهندة «فرهنگ استراتژیک» در حرکت نهضتی بسیجی است. عدالتخواهی که از جان انسانهای پاک فطرت سرچشمه می گیرد، گذشته از آنکه مفهومی اسلامی، شیعی است و از ریشه های عقلانیت گرایی در شیعه سیراب می گردد، خود از عناصر متشکّلۀ فرهنگ استراتژیک امام خمینی(ره) است.[8]
این موضوع که همواره مطلوب و آرمان ملّتهای مستضعف جهان بوده است، در مکاتب فکری مختلف انسانی و الهی به عنوان یک آرمان مطرح بوده و هست. انقلابهای مارکسیستی در جهان تنها بر اساس یک جنبه از عدالتخواهی، آن هم عدالت اقتصادی در تعریف مارکسیستی، حرکتهای انقلابی را شکل می دادند. این شاخص حتّی در این نوع از حرکتهای بسیج کننده توده ها نیز کارامدی ویژه ای دارد.
عدالتخواهی جنبه ای بسیار قدرتمند در بسیج نهضتهای فکری و حرکتی به شمار می آید. در سخنان رهبران انقلابی جهان این موضوع همواره مورد تأکید بوده است. در نهضت فکری و حرکتی علیه آپارتاید و در حرکتهای نهضتی علیه سلطۀ حاکمیتهای مستبد، عدالتخواهی توانسته است موجب فعّال شدن بسیج حرکتهای اجتماعی شود. از آنجا که نظامهای سلطه به سبب ضرورتِ تسلّط، خود را در چارچوب سامانه های عدالتخواه نمی بینند، رویاروی این عنصر جدّی در بطن جوامع می گردند و در نتیجه، رهبران کاریزماتیک و همین طور حرکتهای بسیج کنندۀ جهانی و منطقه ای و ملّی می توانند بسیج نهضتهای فکری - حرکتی را سامان دهند.
عنصر عدالتخواهی آن چنان که پیش تر ذکر شد، عنصر مرتبط با سرشت انسانهاست. از این رو، در صورتی که محور و هدف یک تفکّر آرمان گرا قرار گیرد، گذشته از وجود تفکّر و ایدئولوژی های متنوّع، می تواند با جان و روح انسانها ارتباط برقرار کند و از این رهگذر حرکتی مردمی، توده ای و بسیجی را شکل دهد. چگونگی تکوین این عنصر در یک حرکت فکری و شیوۀ اندراج آن در مجموعه ای از آرمانها و ایدۀآلها البته نیازمند هنری است که تنها برخی از رهبران کاریزماتیک واجد آن هستند. از این رو، می توان بهره برداری از چنین عنصری را امری سهل الوصول تصوّر نکرد.
از این رهیافت می توان دریافت که نهضتهای بسیجی را می توان بر اساس ایجاد یک مجموعه از ارزشها و آرمانهای دینی و انسانیِ برگرفته از فرهنگ استراتژیک امام(ره)، در سراسر جهان محقّق کرد.
بسیج نهضتها
پیش تر چگونگی تحقّق نهضتهای بسیجی را تنها با تأکید بر یک محور از محورهای ضروری این بحث تبیین کردیم. روشن است که این مفهوم تنها بر اساس یک شاخص شکل نگرفته و عنصر و ارکان ضروری دیگری نیز در این مهم دخالت دارند که شرح و بسط آنها در این مختصر نمی گنجد. امّا آنچه مکمّل بحث پیشین است اینکه، چگونه می توان از این نوع از نهضتهای بسیجی در هنگام ضرورت در شکل بسیج نهضتها بهره برد؟ روشن است که پاسخ نمی تواند مختصر، بسیط و یک جانبه می باشد.
از آن جا که نهضتهای بسیجی سرشتی کاملاً مردمی دارند، می توان دریافت که نوع حرکت در این گونه از حرکتهای اجتماعی به هیچ وجه سلولی و هسته ای نیست، بلکه بر این نکته دلالت دارد که چگونه و با چه مدلی می توان نهضتهایی را که در سراسر جهان بر اساس حرکتهای فکری و عناصر فرهنگ استراتژیک تکوین یافته، به حرکت در آورد.
برخی از نمونه های بسیار کوچک تر آن را می توان در حرکتهای مردمی علیه برخی از نهادها یا سامانه های جهان از قبیل جهانی شدن، سازمان تجارت جهانی و... دید. در این نوع از حرکتهای جمعی، وجود برخی از عناصر زیربنایی مانند تفکّر عدالت طلبانه یا وجود رفاه و کار برای همه و... توانست افراد بسیاری را با تفکّر مشترک در سال 2002 میلادی در تظاهراتی جدّی علیه تجارت جهانی در سیاتل آمریکا دور یکدیگر جمع کند.
هر چند نمی توان به سادگی تمام عناصر و ابعاد به وجود آمدن چنین وفاق جهانی را برشمرد یا آنها را به کمّیتهای قابل سنجش تبدیل کرد، ولی می توان از ماهیت این گونه حرکتها و عناصر شالکه ساز آنها سخن گفت. دست کم می توان محورهای ذیل را در موضوع بسیج نهضتها مدّ نظر قرار داد.
تبیین اهداف کلان و استراتژیک
کوچک شمردن اهداف و هدف گذاری های کوچک می تواند ضربه ای اساسی به بسیج نهضتها وارد کند و بر عکس، در صورت وجود نهضتهای بسیجی با مشخصاتی که پیش تر ذکر شد، می توان اهداف استراتژیکی مهمی را ترسیم کرد و پیوسته نهضتهای بسیجی را نسبت به آنها حساس و اثرگذار نگاه داشت. برای نمونه می توان در محور عدالت طلبی اقشار جهانی که نهضتهای بسیجی با این عناصر فرهنگی استراتژیکی خو گرفته اند، آنها را نسبت به یک موضوع در جهان حساس نمود. وجود تبعیضهای ناروا در غرب می تواند یکی از این هدف گذاری ها باشد. بسیج کردن نهضتهایی که قبلاً حول محور عدالت خواهی شکل گرفته اند و به حرکت در آوردن آنها در مجموعه ای از حرکتهای جهانی، تئوری بسیج نهضتهای بسیجی را محقّق می سازد.
هر چند امروزه هیچ تفکّر آرمانخواهانه ای در جهان دارای پتانسیل لازم برای ایجاد چنین بسیجی نیست، ولی از برخی از حرکتها می توان دریافت که امکان تحقّق چنین پدیده ای وجود دارد.
هدف گذاری های استراتژیک و کلان می تواند آن چنان دقیق و با ظرافت صورت گیرد که از یک سو تمامی انسانهای بالفطره پاک را به تفکّر، تعمّق و طرفداری از آن جلب کند و از سوی دیگر، مخالفت با آن برای هر واحد سیاسی، غیر ممکن یا بسیار پرهزینه باشد.
به نظر می رسد غربیان نیز خود دست به کار چنین حرکتهایی شده اند. دموکراسی سازی و دموکراسی خواهی یکی از این اهداف استراتژیک است. هر چند نگارندۀ این سطور با مفهومی مانند دموکراسی مشکل ویژه ای ندارد، ولی حساسیتهایی آنجا به وجود می آید که کالین پاول وزیر سابق امور خارجۀ دولت بوش می گوید: «ما یک محصول برای جهانیان داریم و آن دموکراسی است». در چنین فضایی نمی توان هدف گذاری های استراتژیک را به سمتی جهت بخشید که محصولات جدّی تری برای ارائه در سطح جهان وجود داشته باشد.
هدف گذاری استراتژیک امری سلبی نیست و تنها از طریق نفی دیگران تحقّق نمی یابد، بلکه امری ایجابی است و پیامی مثبت را به جهانیان منتقل می کند. در این صورت می توان از بسیج نهضتهایی سخن گفت که بسیجیان آنها دل در گرو حقیقت، عشق، دوستی، برابری و عدالت خواهی و ظلم ستیزی دارند. برای نمونه، می توان از «عدالت در بهره برداری از فرصتها و منابع» در سطح جهانی سخن گفت و حرکتهایی را در این زمینه آغاز کرد.
وحدت مردمی جهانی
استراتژی وحدت مردمی، نوعی از استراتژی های ریشه دار در فرهنگ دینی - ملّی است. همۀ تفکّراتی که برای سطح جهانی مدل ارائه می کنند، نوعی صبغۀ فرا ملّی و انترناسیونالیستی را دنبال کرده اند. چه در چارچوب تفکّرات مارکسیستی و چه در فرایند جهانی شدن لیبرالیزم - که مفهوم شهروندی جهانی در آن شکل گرفته است - این محور به خوبی دیده می شود.
هنگامی که در بسیج نهضتهای مردمی گام برمی داریم، به وجود آوردن وحدت مردمی در سطح جهانی امری ضروری به شمار می آید. آیا با وجود تمام عناصر واگرایی جهانی، می توان ایجاد وحدت مردمی را امکان پذیر دانست؟
پاسخ به این پرسش هم ضروری است و هم دشوار. اما عدم امکان پذیری آن نیز تاکنون اثبات نشده است. به عبارت دیگر؛ هیچ دلیل جدّی ای را بر نفی آن نمی توان یافت. البته روشن است که هیچ گاه مراد، وحدتی تمام عیار و جهانگیر نیست، اما با بالنسبه نیز می توان از وحدت مردمی جهانی سخن گفت. اگر در نهضتهای بسیجی عناصر فرهنگی و زیربنای استراتژیکی همسانی بر اساس فرهنگ استراتژیک شکل بگیرد، در بسیج نهضتها نیز می توان با تکیه بر عناصر فرهنگ استراتژیک، به وحدت مردمی جهانی دست یافت. به نظر نگارندۀ این سطور، شکل گیری وحدت مردمی جهانی بر پایه های استوار و قدیم جدّی درون دینی و برون دینی میسّر است و می تواند پایه و مایۀ بسیج نهضتهای مردمی را در سطح جهان شکل دهد.
تفصیل این محور نیز در این مختصر مقدور نیست، لکن این محور و برخی از محورهای دیگر نیز جای بحثهای بسیار مفصّل تری دارند که در جای خود قابل تأمّل است.
نتیجه گیری
آنچه گذشت تأکید بر عناصر فرهنگ استراتژیک امام خمینی (ره) و تأثیر و تعامل آن با موضوع «نهضتهای بسیجی و بسیج نهضتهاست». خلاصۀ کلام این است که بر مبنای یکسانی فطرت و سرشت انسانها از یک سو و وجود جوهر دینی و انسانی در فرهنگ انقلابی امام (ره) از سوی دیگر، می توان تئوری بسیج نهضتها را در سراسر جهان، چه در حوزۀ جهان اسلام و چه خارج از آن، نظریه پردازی کرد.
در این صورت باید بتوان نهضتهای بسیجی را با تحقّق و تلاش محورهای ذکر شده و برخی دیگر از محورها، در بسیج نهضتها به کار گرفت. بسیج نهضتها که بر اساس هدفگذاری های کلان استراتژیک و تکیه بر ایجاد وحدت مردمی جهانی میسر است دارای سرچشمه های اصیل در تفکّر امام خمینی(ره) بوده که تفصیل آن در این مختصر نیامده است.
امید است که این نظریه، فتح بابی در بخشهای بسیجی کردن نهضتهای جهانی و به کارگیری نهضتها در یک بسیج جهانی بر اساس عناصر فرهنگ استراتژیک باشد و صاحب نظران با ارائۀ نظرات و آرای ذی قیمت خود بر تنقیح و تحکیم آن از یک سو و بر طرف کردن ضعفها و کاستی های آن از سوی دیگر همّت گمارند و آن را گامی فراتر پیش برند.
منابع
1. قرآن کریم.
2. احمدزاده، مسعود(1349)؛ «جنگ مسلّحانه؛ هم تاکتیک، نیم استراتژی»، نقل از: www. fadianekalgh.org
3. اسملسر، نیل(1380)؛ نظریۀ رفتار جمعی، ترجمۀ رضا دژاکام، تهران، مؤسسه یافته های نوین و مؤسسه نشر دواوین.
4. امام خمینی، سیّد روح الله(1368)؛ وصیت نام سیاسی و الهی، بی جا، بی نا.
5. امام خمینی، سیّد روح الله(بی تا)؛ صحیفه نور، بی جا، بی نا.
6. پایدار، ناصر(1990)؛ سوسیالیسم نرم، سیاست و مدنیت، نشر شده به صورت چاپ الکترونیک.
7. رید، جان (1919 م)؛ ده روزی که دنیا را لرزاند، ترجمۀ رحیم نامور و بهرام دانش با مقدمه ای از لنین(نشر شده به صورت چاپ الکترونیک).
8. گر، رابرت(1377)؛ چرا انسانها شورش می کنند، ترجمه علی مرشدی زاد، تهران، پژوهشکده مطالعات راهبردی.
9. مائو(بی تا)؛ «مسائل جنگ و استراتژی»، نقل از: www.maoism.com
10. وب، سام(بی تا)؛ «واکنش به سوسیالیستها»، ترجمه هما احمدزاده، نقل از: www.chawoshan.mihanblag.com
11. Coli, S.G Ray (1984). Comparative Strategic Culture, Parameters Winter.
12. Dellios, Rosita (?). "Chinese Strategic Culture & amp ;quot;, Center for East-wrest Cultural and Economic Studies, Research Paper, No 1.
13. Farrell , Theo (2005). "Strategic Culture and Prmerican Empire", SAIS Review, Vol.xxv, no. 2 (Sum-fall).
14. Ferguson, R. Janes (2001). The Controversy Role of Culture in International Relation, SHSS Bond University.
15. Rozen, Stephen Peter (1991). "Winning the Wentwar", Innovation and the Modern Military. Itacha: N.Y, Cornell University years.
16. Skypek, Thomas (2006). "Comparative Strategic Culttres: Literature Review ", Defence Threct Reduction Ageney. Rev. 21 (Nov).
پی نوشت ها:
[1] عنوانی که دکتر شریعتی بر یکی از سخنرانی های خود در نقد نظریۀ انقلابی مارکسیستها نهاده بود و در سالهای دهه پنجاه از سوی حسینیه ارشاد منتشر شد.
[2] این نوع از تفکّرات دامنگیر کشوری چون ویتنام نیز شد و برخی از سازمانها قبل از انقلاب اسلامی نیز از آن به صراحت سخن گفتند. (برای اطلاع بیشتر ر.ک.به: احمدزاده، 1349، در: www.fadianekalgh.org)
[3] التبه تفکّر مارکسیستی حتی درون آمریکا نیز رخنه کرده است، هر چند ممکن است از حرکتهای مسلّحانه در آنجا خبری نباشد، ولی رویارویی با دولت مرکزی و شخص رئیس جمهور کاملاً نمایان است. (برای اطلاع بیشتر ر.ک. به: سام وب، واکنش به سوسیالیستها، در: www.chawoshan.mihanblag.com)
[4] برای اطلاع بیشتر از مباحث مربوط به فرهنگ استراتژیک در چین نگاه کنید به:
- Rosita (Dellios "Chinese Strategic Culture " Center for East-wrest Cultural and Economic Studies. Research Paper No 1.- Coli SG Ray "Comparative Strategic Culture" Parameters Winter, 1984.
[5] موضوع رهایی از سلطه قدرتها و حکّام جور و ستم در بسیاری از فرازهای سخنان امام خمینی(ره) به چشم می خورد. برای نمونه:«شما ای مستضعفان جهان و ای کشورهای اسلامی و مسلمانان جهان به پاخیزید و حق را با چنگ و دندان بگیرید و از هیاهوی تبلیغاتی ابرقدرتها و عمّال سرسپردۀ آنها نترسید و حکّام جنایتکار را که دسترنج شما را به دشمنان شما و اسلام عزیز تسلیم می کنند، از کشور خود برانید و خود و طبقات خدمتگزار متعهد زمام امور را به دست گیرید... که با تحقّق آن، همۀ مستکبران جهان را به جای خود خواهید نشاند و همۀ مستضعفان را به امامت و وراثت ارض خواهید رساند».(امام خمینی، وصیت نام سیاسی و الهی، انتشار 1368)در نمونه ای دیگر خطاب به جنبشهای آزادی بخش جهان (4/9/58)می فرمایند: «به نهضت ما که نهضت اسلامی و مستضعفین است بپیوندید که امروز اسلام عزیز در مقابل کفر و منطق در برابر زور واقع شده است و نهضت اسلامی است قبل از اینکه ایرانی باشد، نهضت مستضعفین سراسر جهان است. .. ای مسلمانان جهان و ای مستضعفان به پا خاسته و ای دریای بی پایان انسان بپاخیزید».(امام خمینی، پیام به جنبش های آزادیبخش جهان 4/9/58 مذکور در صحییفه نور جلد دهم.)
[6] این اصل در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران قبل از بازنگری سال 1368 با این نام، آشنای همگان بود، امّا پس از بازنگری، با عنوان هنجارهای سیاسی در اصول سیاست خارجی جمهوری اسلامی در آمیخت.
[7] امام خمینی(ره) در پیام خود به مناسبت هفته بسیج مستعضفان (21 /12/58)، آرزو می کنند که مدل بسیج، الگویی برای تمام مستضعفان جهان باشد: «من امیدوارم که این بسیج عمومی اسلامی، الگویی برای تمام مستضعفین جهان و ملّتهای مسلمان عالم باشد و قرن پانزدهم قرن شکستن بتهای بزرگ و جایگزینی اسلام و توحید به جای شرک و عدل و داد به جای ستمگری و استبدادگری و قرن انسانهای معتقد به جای آدمخواران بی فرهنگ باشد. ای مستضعفان جهان به پا خیزید و خود را از چنگال ستمگران جنایتکار نجات دهید».(امام خمینی، صحیفه نور، ج 11، ص 275)
[8] امام خمینی(ره) در فرازی از سخنانش می فرماید: «... باز جهات معنوی بشر، تا اندازه ای که بشر لایق است، اقامه عدل در بین بشر و کوتاه کردن دست ستم کاران خواهد بود؛ ما باید این دو امر را تقویت کنیم». (صحیفه نور، ج 18، ص 33)