ماهنامه اطلاعات حکمت و معرفت - سید مسعود رضوی: در بخش حاضر، مهم ترین آثار حکایی را در شاخه های گوناگون معرف می کنیم و درباره خصوصیات هر یک، بحثی مختصر خواهیم داشت.
حکایات شگرف
بد نیست در همین جا اشاره به نوع خاصی از حکایات داشته باشم که بارِ استعاری و تمثیلی قدرتمندتری دارد و زبده آن، ذیل حکایت های اندرزی صوفیه و تعلیمات ایشان قرار می گیرد و تصویرهای کوتاه و عجیب و غریبی در قالب داستانواره های شگرف از کشف و کرامات و احوال و اقوال قهرمانان عرضه می کند. این گونه از حکایت، که ما عنوان «شگرف» را برای آن برگزیده ایم، البته در انحصار تصوف نیست. بلکه دربردارنده حکایات حماسی و تواریخ غریب و نوادر قصص و بالاخره برخی حکایات عامیانه عجیب و محیرالعقول نیز هست.
حکایت هایی از این گونه، قطعا ذیل حکایات تعلیمی طبقه بندی نمی شود و هدف هایی نظیر سرگرمی و تلطیف عواطف یا آموزش اخلاقی هم ندارد. این ها همان کارکردی را دارد که قصص مربوط به معجزات انبیا دنبال می کند. یعنی تاکید بر عجز عقل و فهم متعارف و مقهور کردن مخاطب به واسطه انگیزش اعجاب و حیرت عامه مردم. گاهی نیز جنبه تبلیغی برای سیاستگران، و حکومت ها را دارد؛ مثلا حکایات اعجاب آور از جنگاوری یا سخاوت برخی حکام یا خلفا و سرداران، و نیز تبلیغی برای ادیان و فرقه ها و مذاهب که به صورت ایجابی و سلبی، تفضّلات و خوارق عادات را نشانه ای از حقانیت مذهب مختار و تباهی مشترکین و کفار قلمداد کرده اند.
برخی از این نوع حکایات جنبه اسطوره ای دارد. برخی نیز پهلوانی، عجایب نامه ای و حتی عاشقانه و دربردارنده حکایت های دل انگیز عاشقانی است که در پی وصال معشوقه، شرق و غرب جهان را زیر پای می نهادند و تن به امتحان ها و مخاطراتی می سپردند که عقل سلیم را دچار شگفتی و اعجاب می کند.
اما تردید نیست که مهم ترین بخش این نوع حکایت ها، در متون و آثار پرشمار صوفیه پراکنده است. حتی می توان گفت که بخش مهمی از آثار و تعلیمات صوفیه در ضمن این خوارق بیان شده و موید حقانیت آنان نزد مریدان و عامه مردم محسوب می شود. حکایات مربوط به کشف و کرامات اولیا و مشایخ صوفیه، به ویژه در ماجرای حلاج و قدرت ها و رفتارهای ماوراءلطبیعی این صوفی جنجالی، نقش مهمی در تثبیت و گسترش این نوع حکایت ها داشته است.
حتی در کتاب سیرت ابن خفیف اثر دیلمی، با آن که هنوز تصوف وارد این ماجراها نشده و شیخ کبیر یا همان ابن خفیف، غالبا حیاتی باورپذیر و رفتارهایی مطابق شرع و پسند عقل دارد، در ارتباط با حسین حلاج، به یکباره دستخوش دگرگونی هایی شده و تکانه هایی در حکایت ها دیده می شود که روح متعارف و خردپذیر و منطقی را در روایت شیخ باژگونه می سازد و ماجراهای شگرف و خلاف آمد عادت عرضه می شود. غلبه این سنت را در متن زیبا و محتوای غریب و خارق العاده تذکره الاولیای شیخ فریدالدین عطار نیشابوری میبینیم.
تاریخ صوفیه و حکایات صوفیان، هرچه از قرون اولیه و زهد نخستین دور می شود، شگرف تر و عجیب تر به نظر می رسد. در این مسیر، دائما بر تعداد حکایات غریب و کرامات ماورالطبیعی و کشف و شهودهای فراتر از ذهن و عقل و حتی روح متعارف افزوده می شود و از حکایات پیراسته و تعلیمی اولیه چنان کاسته می شود که در آثار پسین صوفیه، نظیر تذکره شیخ صفی الدین اردبیلی و بیشتر مناقب و اولیانامه ها، جز معجزات و کرامت های نامعقول اما عوام پسند چیزی جسته و یافته نمی شود.
با این همه باید دقت کرد که بسیاری از آثار تمثیلی و استعاری اصیل صوفیه را نباید از این سنخ قلمداد کرد. مثلا برخی حکایات مربوط به ابوسعید ابوالخیر در اسرارالتوحید یا ابوالحسن خرقانی در حکایات به جا مانده از او (به ویژه روایت سهلگی)، حتی کل تذکره الاولیای عطار نیشابوری، از چنان ارزش زبانی و استعاره های معنوی والایی برخوردار است که بدان اصالت و اعتبار می بخشد.
در حقیقت دلالت های تمثیلی زیبایی بر حقایق معنوی و ارزش های باطنی در عرفان است. نمونه بسیار متعالی و جالب از این گونه در آثار صوفیه، کاشف الاسرار روزبهان بقلی شیرازی است؛ رویاهایی بی مرز، نه در خواب و نه در بیداری، بلکه در ورای عقل و جنون بر روزبهان آشکار می شود. کشف و شهودهای عارفانه را در دورترین افق های قابل تصور (و بلکه قابل تخیل) پدید آورده و مرزهای جدیدی برای اوهام و تمثیلات صوفیانه تعریف کرده است.
رویاها، نقش مهمی در حکایات شگرف بازی می کند و نقش زمان و واقعیت را چنان در هم می ریزد که برای توصیف حکایت های شگرف، راهی جز سوررئال خواندن آن نداریم. تعلیق عامدانه و آگاهانه علیت و عقل، و حتی سرکوب شدید آن با تصاویر و عبارات وهم انگیز و حتی جنون آمیز، مخاطبان را ناگزیر از انفعال و فرورفتن در ذات و کُنه حکایت می کند.
جنون نقش مهمی در پیدایش و گسترش حکایت های صوفیه دارد. همچنان که در سویه ای دیگر، حکایات مطایبه آمیز و حکیمانه عقلای مجانین را می بینیم. این نوع حکایت ها که البته موقعیت و منظره ای طنزآمیز را با عبرت و حکمتی تعلیمی درهم می آمیزد، با اوهام و خوارق عادات و عجایب اعمال ارتباطی ندارد. اما تاثیر زیاد و مخاطبان فراوان داشته و از محبوبیت بسیاری در تاریخ ادبی عربی و پارسی برخوردار بوده است.
این نوع حکایت ها، نقض مهمی در فرهنگ عامه و ادبیات دارد. قبل از پرداختن به ویژگی های این نوع حکایت، باید گفت که تشخیص آن از حکایت های ادبی و دیگر اقسام حکایات چندان دشوار نیست. کسانی که با زبان ادبی و متون پارسی آشنا هستند، از طریق زبان این نوع حکایت ها، آن را متمایز کرده و در قلمرو فولکلور قرار می دهند. زبان ساده تر، گاهی دارای سستی و نزدیک به روایت های شفاهی، از ویژگی های آشکار این نوع حکایت است.
البته این خصوصیت که عیب و حسن ادب عامه به حساب نمی آید، بلکه خصوصیت طبیعی آن است، در سایر گونه های ادب عامه نیز وجود دارد.
به جز این مسئله، در تعریفی دیگر از این نوع حکایت، چنین می خوانیم:
«حکایات داستان هایی هستند که یا جنبه واقعی ندارند و یا اگر دارند اندک است و آن چنان قهرمانان آن دست نایافتنی و محیرالعقول و تخیلی می باشد که جایگزینی خواننده و یا شنونده آن را غیرممکن می سازد. اما به رغم نداشتن پیامی جهت دارد و حرکت آفرین، بیشتر از هر چیز دیگر، سادگی، صمیمیت، جاذبه و انتظارآفرینی که در آنهاست، موجب علاقه مردم به این گونه داستان ها می شود.
البته این بدان معنی نیست که حکایات تهی از پیام های مثبتی همچون نوع دوستی، عدالت خواهی، جوانمردی، گذشت، وفاداری، فداکاری و صداقت و... می باشد. بلکه اینها همه چاشنی و خمیر مایه حکایات عامه را تشکیل می دهند، که با سادگی و صمیمیت و کشش و انتظارآفرینی ای که در آنهاست، آمیزه ای را به وجود می آورند که علاقه خواننده را برای مطالعه دوچندان می کند و انگیزه بیشتری را به وجود می آورد و اینها را باید عامل روایی و پایانی داستان های کهن و رمانس (حکایت افسانه وار) بدانیم.1
براساس این تعریف و مفروضات آن، حکایت عبارت است از نوع ابتدایی داستان، و شاید به همین جهت، برخی محققان، حکایت را ذیل «داستان های عامیانه» طبقه بندی کرده اند و بخش اعظم ویژگی های آن را، در تعریف حکایات نیز نافذ دانسته اند. لذا مهم ترین ویژگی های داستان های عامیانه چنین است.
«1. خرق عادت 2. پیرنگ ضعیف 3. مطلق گرایی 4. کلی گرایی و نمونه کلی 5. ایستایی 6. زمان و مکان: در قصه ها، زمان و مکان فرضی و تصوری اند 7. همسانی قهرمان ها در سخن گفتن 8. نقش سرنوشت (تقدیر) 9. شگفت آوری 10. استقلال یافتگی حوادث (پیروزی) 11. کهنگی.»2
تحلیل نموداری حکایات
باید توجه داشت که حکایت اساسا گونه ای است که برای جلب مخاطبان عام و عوام طراحی شده است. کوتاهی، دربردارنده ماجرایی بودن و بالاخره عبرت و حکمت یا پند و اندرزی که می دهد، مناسب عامه مردم است. آنچه باید گفته شود، گستردگی و پراکندگی و تنوع حکایت هاست که علی رغم تمام طبقه بندی ها، باز هم فراگیر نخواهدبود. بدین معنا که هیچ بحثی در این زمینه تمام و کمال نخواهدبود و جامع و شامل همه گونه ها و نمونه های حکایت ها و در زمان های مختلف و متون متفاوت نیست و نخواهدبود. انواع و اقسام دیگری از این گونه ادبی هست و جنبه های ناگفته ای وجود دارد که نمی توان در این مجال کوتاه، همه را بیان کرد.
اجمالا می توان دو طیف متفاوت را در بردارهای متقاطع حکایت ها در نظر گرفت در دو سوی افقی این بردار، حکایات افسانه وار و عامیانه، با بار اوهام و تخیلات قوی را داریم و درسوی دیگر روایات واقعی، خاطره و تجربه و سرگذشت و ماجراهای باورپذیر که در سفر و حضر برای شاعر یا نویسنده رخ داده است. این نوع حکایت ها درس زندگی و انتقال تجربه را با استفاده از قالب حکایت، هدف و انگیزه قرار داده اند.
در بردار عمودی نیز به لحاظ فرم و زبان حکایات، ما با دو نوع رو به روییم: نخست حکایاتی به زبان پخته و معایر با آرایه های بلاغی و ادبی کلاسیک (نظیر گلستان و بهارستان)، و دوم حکایاتی فاقد خصوصیت فوق با زبانی غیرفصیح اما روشن تر و ساده تر که به گفتار و فرهنگ عامه نزدیک است. نوع نخست موجزتر و واقعی تر است و نوع دوم افسانه وار یا فانتزی و شامل حکایات عامیانه و حکایت های لطیفه وار که در ادامه بدان می پردازیم.
این نمودار در رسم ریاضی چنین سر و وضعی دارد:
زبان معمولی ساده نزدیک به شفاهی و بدون ایجاز
حکایت تخیلی و افسانه وار
حکایت واقعی و روایت تجربه های باورپذیر
زبان ادبی دشوار و دارای ایجاز
حکایت های لطیفه وار
در بخش های بعدی درباره «لطیفه» جداگانه بحث خواهیم کرد، اما همان طور که گفته شد، حکایت دامنه گسترده ای دارد و با انواع ادبی دیگری همچون تمثیل و لطیفه و قطعه و مقامه و... همپوشانی دارد. از این جهت، در اینجا به حکایت های مطایبه آمیز یا لطیفه وار می پردازیم. مرز دقیقی میان لطیفه یا حکایت های لطیفه وا به قول فرنگی ها Avecdote نمی توان جست، اما حد مشترکشان مطایبه آمیز و خنده دار بودن است. اما هم حکایت و هم لطیفه، بار معنایی بسیار وسیع تری را حمل می کند و در بحث مستقل درباره لطیفه، انواع تعاریف و تنوع لطایف را از فرهنگ صوفیه تا فولکلور و فرهنگ عامه معرفی می کنیم.
حکایت لطیفه وار «قصه ای مفرح و کوتاه درباره شخص یا حادثه ای واقعی است که بنیاد آن بر پیوند حلقه های واقعی و تصادفی استوار است. حکایت لطیفه وار، از پیوستن این حلقه ها به یکدیگر تکوین و تحقق می یابد، برای نمونه، حکایتی از این نوع، از فیه ما فیه مولانا با اندک تغییر نقل می شود:
«پادشاهی پسرش را به استادی سپرد تا عمل رمل بیاموزد. پس از مدتی تحصیل علم رمل و اسطرلاب، شاه روزی پسر را احضار کرد تا او را در فنی که آموخته، امتحان کند. اطرافیان شاه و رجال دربار، جملگی جمع شدند. شاه انگشتری خود را در مشت پنهان کرد و از پسر پرسید: براساس علمی که آموخته ای، باید جواب بدهی که چه چیزی در مشت پنهان کرده ام؟ پسر اسباب رمل و اسطرلاب خود را با دقت تمام به کار انداخت و توضیح داد: از جنس معادن است.
شاه او را تحسین کرد و گفت: توضیح بیشتری بده. شاهزاده گفت: دایره شکل است. شاه او را آفرین کرد و گفت: خوب درس خوانده ای، اما توضیح بیشتری بده. شاهزاده گفت: «وسطش هم دایره وار خالی است.
شاه گفت: هزار آفرین. حالا بگو ببینم که دقیقا چه چیزی در مشت من است؟ پسر فکری کرد و گفت: باید آسیا سنگی باشد که میانه آن را سوراخ کرده باشند؟3
این حلقه آخری که برداشت دیگری است از واقعیت، شیرازه لطیفه را به هم بافته است.4
حکایت لطیفه وار، درواقع لطیفه ای است که زبان روایی را برای بیان ماجرا استفاده کرده و حتما ماجرایی را با شخصیت های واقعی یا تخیلی روایت می کند و عناصر اصلی حکایت در آن دیده می شود. از سوی دیگر حکایتی است که پایان بندی آن با شگفتی مطایبه آمیز و شوخ طبعانه همراه می شود. این نوع حکایات می تواند دربردارنده حکمت و معنای ژرف باشد نظیر حکایات «عقلای مجانین» که سابقه ای طولانی در ادب پارسی و تازی دارد. از این جهت جایگاه والایی در میان عوام و خواص داشته و پایان بندی حکایات، معمولا کنایه ای ژرف و انتقادی نسبت به عرفیات، شرعیات یا مناسبات سیاسی و اخلاقی جامعه را بازتاب می دهد.5
در عین حال می تواند مطایبه ای ساده براساس برخورد روایت با نکته ای تعلیقی و خلاف آمد عادت و غالبا احمقانه را بیان کند. نظیر لطیفه های جوحی، بهلول و ملانصرالدین که همگی چنین ساختاری دارند، اما همیشه ساختار حکایی (با حضور روایت و شخصیت) در آن ها دیده نمی شود، بلکه گاهی بازی زبانی یا بیان نفسانیات و حتی حدیث نفس و مونولوگی ساده لوحانه برای بیان یک لطیف کافی است. این گونه یا نوع نیز سابقه ای دیرینه در ادب پارسی و عربی و فرهنگ عامه داشته است.
چنین لطیفه هایی عمدتا در ادب شفاهی رونق دارد و حدود و ثغور عظیم آن در زبان و گفت و شنیدهای مردم، به هیچ وجه قابل ارزیابی و گردآوری دقیق نیست. حتی در روزگار ما که جوک ها به سرعت ساخته و متحول می شود و امکانات ضبط و ثبت اطلاعات بسیار زیاد است، باز هم نمی توان تمام لطیفه ها و جوک ها را گردآوی کرد. لذا ما همواره با نمونه های آماری و جالبی از لطیفه های طبقات مختلف مردم طرف هستیم. برخلاف کنایه های عقلای مجانین و حکایات شوخگن ادبی که مخاطبانش نخبگان و مردمان با فرهنگ هستند، این نوع حکایات ملانصرالدینی و بهلولی از حکایات لطیفه وار، برای همه مردم، به ویژه عامه ساخته و پرداخته می شد. طبعا زبان این دو گونه نیز در دو سویه بُردار عمودی قرار می گیرد و تفاوت فاحشی با هم دارد.
«حکایت های مطایبه آمیز، معمولا پایانی غیرواقعی، نامنتظر، غریب و نامتجانس با منطق روزمره و مرسوم دارند که این پایان غیرمنتظره، به گونه ای موجب خنده می شود. از این جاست که دسته ای از این حکایت ها به حوزه لطیفه نزدیک می شوند و درواقع می توان آن ها را از انواع لطیفه های روایت گونه دانست. نمونه هایی از حکایت های مطایبه آمیز را می توان در حکایات احمقان (مثلا ملانصرالدین) یافت؛ مانند حکایت زیر:
«شبی ملا زنش را از خواب بیدار کرد و گفت عینک مرا فورا بیاور. زن عینک را آورد و پرسید: این وقت شب عینک می خواهی چه کنی؟ ملا گفت: در خواب شیرینی بودم. بعضی جاهای آن تاریک بود، خوب نمی دیدم، خواستم عینک بزنم تا همه جای آنرا خوب بیینم!»6
می بینیم که این حکایت، یا لطیف، داستانواره ای غیرواقعی است که توسط فرد یا افرادی اهل تفنن و شوخ طبع پرداخت شده و غالبا از یک الگوی ساده اولیه، هسته چنین حکایت هایی ساخته می شود. تعلق آن به فرهنگ عامه و روایت شفایی، خود به خود موجب تغییر صورت و ساختار بیانی و حتی وصف موقعیت های کمیک و دیالوگ ها می شود. اصل قصه براساس هسته نخستین پابرجاست، اما در شاخ و برگ های آن تغییرات متنوعی به وجود می آید. این تغییرات، موجب پایداری و بسط روایت میان مخاطبان بیشتری می شود، اما از قاعده و قانون مشخصی پیروی نمی کند.
گاهی ممکن است هماهنگ با فرهنگ عمومی، شکل های متعددی از یک هسته اصلی به وجود آید و متناسب با نیاز و سطح فرهنگی مخاطبان، عناصر حکایت متحول می شود. گاهی هم به دلایل اجتماعی و فرهنگی، یک لطیفه یا حکایت لطیفه وار، خاموش می شود و تمایلی باری بازگویی و پردازش مجدد آن دیده نمی شود. هرچند، برخی از همین ها، ممکن است از حالت کَمون و نهفته خارج شود و پس از سال ها و حتی قرن ها، در شرایط زبانی و توصیفی تازه ای وارد مخاطبه و گفت و شنید عمومی شود.
فرهنگ ها فرنگی ها
فرهنگنامه های ادبیات و طنز، ذیل مدخل «حکایت لطیفه وار»، و «لطیفه» توضیحات لغوی و تاریخی نسبتا مشابهی داده و آن را معادل Anecdote فرنگی یا جوک دانسته اند. سرسلسله ادبی این معادل در ادبیات انگلیسی به دکتر ساموئل جانسون، ادیب و ناقد قرن هجدهم باز می گردد. او Anecdote را در فرهنگ لغات خود به عنوان «آنچه منتشر نشده یا تاریخ پنهان» معرفی می کند.
در قرن هجدهم، این گونه حکایت لطیفه وار، در ادبیات انگلستان رواج بسیار داشت به طوری که در سی ساله آخر این قرن، صدها کتاب و مجموعه، از نویسندگان مختلف از حکایات لطیفه وار منتشر شد. در این زمینه ایساک دیزراییلی، یکی از سرشناس ترینت نویسندگان به حساب می آید که در این دوره، مجموعه ای سه جلدی به نام «عجایب ادبیات» از طرح ها، نمایش ها و حکایت های لطیفه وار منتشر کرد.7
پرداختن و علاقه به این حکایت ها در دوران ملکه ویکتوریا نیز ادامه یافت. با رشد و تکامل داستان نویسی، خصوصیات حکایت های لطیفه وار در داستان نویسی نیز نفوذ کرد و داستان های لطیفه وار متعددی نوشته شد. خصوصیات عمده این داستان ها عبارت است از:
1. حادثه ای اتفاقی و محتمل، محور داستان قرار می گرد.
2. فاقد پیرنگی محکم و استوار است.
3. غالبا حرف و پیامی را ابلاغ نمی کند.
گی دوموپاسان، نویسنده فرانسوی، نوشتن این گونه داستان ها را باب کرد و نویسندگان بسیاری از او پیروی کردند که از آن میان؛ اُ هنری آمریکایی را می توان نام برد. یکی از نمونه های داستان لطیفه وار، هدیه مُغ/ اُ هنری و دیگری داستان گردن بند/ گی دومو پاسان است.8
حکایت لطیفه وار «نوعی روایت منظوم یا منثور ساده، و مفرح درباره یک فرد یا حادثه است و آن را می توان شکل ابتدایی از داستان های کوتاه امروزی دانست. ریشه معادل انگلیسی این واژه Anecdote به واژه یونانی Anekdota، به معنی «چیزهای منتشر نشده» بر می گردد.
... طرح حکایت لطیفه وار، بر اتفاق هایی استوار است که مانند حلقه هایی به یکدیگر می پیوندند تا در پایان، حلقه آخر، ضربه نهایی را فرود آورد و موجب غافل گیری مخاطب شود.
این نوع حکایات، ساختاری هوشمندانه ندارند و هدف کلی از آن، خنداندن است.»9
می توان با بررسی و تحلبل برخی از حکایت های لطیف وار، خلاف منظور فوق را نیز دید. یعنی که: «صرفا برای سرگرم کردن نیستند و در آن گاهی نکته ای تعلیمی و اصلاح کننده (مثل حکایت های طنزآمیز) و نتیجه گیری اخلاقی نیز وجود دارد که در این صورت... از الگوهای حکایت های تعلیمی نیز پیروی می کنند. نمونه هایی از حکایت های مطایبه آمیز را می توان در آثار عبید زاکانی پیدا کرد.»10
پی نوشت ها
1. پژوهشی اجمالی در ادبیات عامیانه ایران، سید وهاب قیاسی، اطلاعات 1395، ص 47.
2. ادبیات داستانی، جمال میرصادقی، چاپ بهمن 1382، ص 61 به بعد.
3. اصل این داستان را در فیه ما فیه، تصحیح استاد بدیع الزمان فروزانفر، دانشگاه تهران، 1394، ص 101 ببینید.
4. فرهنگ اصطلاحات ادبی، همان، ص118
5. در این باره نگاه کنید به: تاریخ توفیق- سرگذشت طنز در مطبوعات ایران، سید مسعود رضوی، نشر سوفیا 1395، فصل های اول و دوم.
6. دانشنامه ادب فارسی، همان، ص 532.
7. فرهنگ اصطلاحات طنز. محمدرضا اصلانی، نشر قطره، چاپ سوم، 1390، 99.
8. فرهنگ اصطلاحات ادبی، همان، و نیز: انواع نثر فارسی، منصور رتسگار فسایی، سمت 1380، صص 295 تا 297.
9. فرهنگ واژگان و اصطلاحات طنز، همان، ص 99.
10. دانشنامه ادب فارسی، همان، ص 532.