در ستایش بطالت، یکی از رسالههای مشهور برتراند راسل است که در اوج رکود بزرگ نوشته شد. در آن دوران، کسبوکارهای فراوانی از میان رفته بود و هر روز بر تعداد بیکاران افزوده میشد.
اما مشکل فقط فقر نبود، آدمی که کار نداشت، گویی مهمترین عنصر معنابخشی به زندگیاش را از دست میداد. راسل میگفت تا وقتی چنین باشد، معنای فراغت را درک نخواهیم کرد. حالا که جهان دوباره در آستانۀ بحران اقتصادی بزرگی قرار گرفته، ایدههای راسل دوباره موضوعیت پیدا کردهاند.
ما بر طبق عادت همیشگیمان بطالت را نوعی رذیلت میدانیم؛ چیزی که باید از آن شرمنده باشیم. اما وقتی برتراند راسل، فیلسوف انگلیسی، در سال 1932 و در اوج رکود بزرگ رسالۀ در ستایش بطالت را نوشت، بطالت برای میلیونها نفر که کارشان را از دست داده بودند واقعیتی اجتنابناپذیر بود.
راسل دریافت که جامعهاش به چیزی بیش از مقابله با بحران بیکاری عمومی نیاز دارد. او میخواست تجدید نظری اساسی در نحوۀ ارزشگذاری کار و فراغت به وجود آورد. راسل باور داشت که تنها نیاز ما اصلاح نظام اقتصادیای نیست که در آن بعضی انسانها تا جان دارند کار میکنند و بیکاری بعضی دیگر را به فقر کشانده، ما علاوهبرآن، باید نظام اخلاقی را هم به چالش بکشیم.
اخلاقیاتی که طبق آموزههایش خود را بر اساس ظرفیتمان در «فعالیت مولد اقتصادی» ارزشگذاری میکنیم. انسانها چیزی فراتر از نیروی کار هستند. باید ارزش قائل شدن برای فراغت را نیز بیاموزیم.
دعوت راسل بیش از همیشه برای وضعیت امروز ما مناسب به نظر میرسد. ما در آستانۀ رکود بزرگ دیگری قرار داریم. در ماههای آتی احتمالاً میلیونها نفر کارشان را از دست خواهند داد و از آنجایی که اتوماسیون و تکنولوژی به پیشرفت خود ادامه میدهند، شغلهای ازدسترفته ممکن است هرگز بازنگردند.
این روزها اصلاحطبان به امکانِ برقراری درآمد پایۀ جهانی میاندیشند تا از فقر همگانی جلوگیری کنند. اما زندگی بدون کار حتی اگر با درآمدی پایدار همراه باشد نیز میتواند منجر به احساس تنهایی و افسردگی شود.
همانطور که بسیاری از ما طی روزهای مرخصی اجباریمان در قرنطینۀ خانگی چنین حسی داشتیم، حتی با اینکه تحت حمایت اقتصادی دولت بودیم. آیا آیندهای بدون شغلْ معناداربودن زندگی ما را به مخاطره خواهد انداخت؟
در سال 1930 جان مینارد کینز، اقتصاددان بریتانیایی، پیشبینی کرد بعد از یک قرن، پیشرفت بشر در امر تولید به جایی میرسد که به شهروندان کشورهای پیشرفته اجازه خواهد داد با 15 ساعت کار در هفته کیفیت زندگی قابلقبولی داشته باشند. اگر امروز این پیشبینی خندهدار به نظر میرسد، علتش را باید در آنچه راسل پیشبینی کرده بود جست.
راسل با اشاره به مثال معروف کارخانۀ میخسازیای که آدام اسمیت از آن برای توضیح تقسیم کار بهره برد، فرض گرفت که تکنولوژی جدیدی به وجود بیاید که مدت زمان لازم برای تولید یک میخ را نصف میکند. در این شرایط اگر بازار فروش میخ از قبل اشباع شده باشد چه رخ خواهد داد؟
از نظر راسل، اگر دنیا جای معقولی بود، کارخانه به سادگی با پرداخت همان حقوق قبلی، ساعات کار کارگرانش را نصف میکرد و در نتیجه زمانی که کارگران به بهرهبردن از لذتهای فراغت اختصاص میدادند افزایش چشمگیری مییافت. اما همانطور که خود او در ادامه توضیح میداد، چنین چیزی به ندرت اتفاق میافتد.
به جای این کار، صاحبان کارخانه ترجیح میدهند نصف کارگران را با همان ساعات کار قبلی نگه دارند و بقیه را تعدیل کنند. در چنین شرایطی عواید پیشرفت تکنولوژی باعث افزایش میزان فراغت نمیشود. بلکه عدهای را به کار مشقتبار مجبور میکند و عدهی دیگری را به بیکاری و فلاکت میاندازد. پساندازها هم به جیب تنها برندۀ ماجرا یعنی صاحب کارخانه میرود.
اگر به قرنی که گذشت نگاه کنیم میبینیم که پیشبینی راسل دقیق از آب درآمده. جهشهای تکنولوژیک به تعدیل نیرو انجامیده و حتی زمانی که شغلها بازیابی شدهاند، مردم به جای اینکه با حفظ دارایی قبلیشان کمتر کار کنند، هر روز بیشتر کار میکنند تا کالاهای مادیای را انباشته کنند که لذت اندکی برایشان به ارمغان میآورد.
ما هر ساله میلیونها تکه لباس، ابزار کهنه و خودروی مستعمل را دور میاندازیم. چرا نمیتوانیم به جایش وقت آزاد بیشتری داشته باشیم؟
طبق دیدگاه راسل، راهحل این مسئله صرفاً نمیتواند اقتصادی یا سیاسی باشد. بلکه علاوهبراینها ماهیتی فرهنگی و اخلاقی دارد. چشمانداز کینز دربارۀ پانزده ساعت کار در هفته امروز به دلیل اخلاقیاتی که جوامع مدرن به ارث بردهاند، دور از ذهن به نظر میرسد.
در این اخلاقیات برای کار (فعالیت مولد اقتصادی) به عنوان منبع معنا در زندگی ارزش قائل میشوند. خوب بودن به معنی سخت کارکردن است پس ما بر اساس تعداد ساعتهایی که زحمت میکشیم خودمان را ارزشگذاری میکنیم. حتی اگر اکثر مشاغل ملالآور و ناخوشایند باشند.
به گمان راسل این اخلاقیات کار در اصل بهعنوان ابزاری برای کنترل اجتماعی به وجود آمده بود. تعالیم مزورانهای که بردهداران و اشرافزادگان عاطل با ترویج کردنشان، ستمی را که به کارگران روا میداشتند توجیه میکردند تا از نتیجۀ کار آنها بهرهمند بمانند.
تا زمانی که خود را از این ایدهآل اخلاقی رها نکنیم به ارزش حقیقیای که پیشرفت تکنولوژی ارائه میکند، یعنی ارزش فراغت، دست نخواهیم یافت.
بااینحال، لذتبردن از فراغت همانگونه که بسیاری از ما در ملال دوران قرنطینه تجربه کردیم، کار سادهای نیست. مقصود نفی ارزش استراحتکردن و مصرف غیرفعالانه نیست. اما با گذشت هفتهها و ماهها، لذت پیژامهپوشیدن و پای نتفلیکس نشستن و بالا و پایینکردن بیپایان صفحه توییتر رفتهرفته کمرنگ میشود.
حتی همنشینی با دوستان و خانواده (چه مجازی و چه حقیقی) وقتی میبینید حرف تازهای برای گفتن نیست (همانطور که خیلیها در قرنطینه تجربهاش کردند) از حلاوت میافتد. روابط با دیگران یکی از منابع معنا برای زندگی است، اما این روابط باید حول فعالیتهای معنادار دیگری شکل بگیرند. اگر چنین است چهطور میتوانیم در فراغت معنایی بیابیم؟
قدم اول در آموزش نهفته است. تنها علت ارزشمند بودن مدارس و دانشگاهها این نیست که ما را برای کارکردن آماده میکنند، بلکه علاوهبرآن، مدارس و دانشگاهها ما را مهیای فراغت نیز میکنند. هنر، علوم انسانی و علوم محض معمولاً بهعنوان چیزهایی بیفایده مورد تمسخر قرار میگیرند.
اما کسی که به قصد لذتبردن، فیزیک یا فلسفه میخواند، کسی که روی سفال طرح میزند، یا نوازندگی میکند یا فیلم میسازد و رمان مینویسد، به توانایی پیداکردن معنا در جایی غیر از محل کار مجهز است. راسل معتقد بود که هدف اصلی آموزش مجهزکردن جامعه به توانایی، دانش و عاداتی است که امکان لذتبردن از فراغت خلاقانه را به دست میدهد.
این موضوع اصلاحات گستردهای میطلبید: دسترسی به آموزش عالی باید به طور قابلتوجهی گسترش مییافت و در عین حال برنامۀ درسی دانشگاهها و مدارس باید به هنرهای خلاق و به دست آوردن کنجکاوی محض به همان اندازۀ مهارتهای کاربردی شغلی اهمیت میدادند.
چنین چیزی ممکن است ایدهآلگرایانه به نظر برسد. ما همواره از محصلان انتظار داریم که ارزش اقتصادی مدرکهایشان را به نمایش بگذارند. اما این تنها یکی دیگر از بیماریهای جامعۀ ما را نشان میدهد که از قضا مکمل فرهنگ کار نیز هست: این پیشفرض که همۀ ارزشها باید با پول اندازهگیری شود.
بحرانی که در آن هستیم حالا دیگر این پیشفرض را با روشی متفاوت منسوخ کرده است. همۀ ما (اگر کلهشقها را حساب نکنیم) این را متوجه شدهایم که حفظ سلامتی به آسیب اقتصادیای که برای آن متحمل شدیم میارزد. بالاخره هر چه باشد سلامتی چیزی است که به خاطر آن پول درمیآوریم.
نتیجۀ اقتصادی وسیله است نه هدف. سلامتی به خودی خود ارزشی حقیقی و ذاتی دارد. حالا که برای سلامتی ارزشی مستقل از دیگر چیزها قائلیم، چرا ارزش ذاتی آموزش را به رسمیت نشناسیم؟
مدارس به بچهها ورزشکردن میآموزند و با اینکه اکثر دانشآموزان ورزشکار حرفهای نخواهند شد، هیچکداممان نمیگوییم آموزش ورزش کار بیفایدهای است. به مدرسه نیز اصرار نمیکنیم که روی ورزشهایی تمرکز کند که مهارتهایشان میتواند مستقیماً در محل کار به درد بخورد.
آموزش ورزش به این دلیل ارزشمند است که سلامتی و لذت بازیکردن را میان دانشآموزان ترویج میکند. اگر ما فکر میکنیم که لازم است مدارس و دانشگاهها سلامت جسمی را ترویج کنند و بازی جسمی به خودی خود چیز خوبی است، چرا این نکته را تصدیق نمیکنیم که مدارس باید دانشآموزان را برای بازیهای ذهنی و شکوفایی ذهن نیز آماده کنند؟
جامعهای که راسل تصور میکند، یعنی جامعهای که بر روی بطالت سرمایهگذاری معنادار میکند، جامعهای حقیقتاً انقلابی است. نه فقط به این خاطر که ساختارهای اقتصادیاش دگرگون شده بلکه به این دلیل که شیوهای را که با آن خودش را میفهمد و ارزیابی میکند تغییر داده است.
ما طبق عادت موفقیت کشورها را بر اساس تولید ناخالص داخلیشان ارزیابی میکنیم. وقتی چنین میکنیم، جامعهای را که شهروندانش به طور متوسط سالی هزار دلار کمتر از کشورهای همسایه درآمد دارند، نسبتاً شکستخورده میدانیم.
حتی اگر آن مردم فراغت بیشتری داشته باشند، بیشتر ورزش کنند، بیشتر پیادهروی کنند، بیشتر کتاب بخوانند و موسیقی گوش کنند و نقاشی بکشند. با این حال مجبور نیستیم که حتماً اینطور فکر کنیم. باید توصیۀ راسل را دنبال کنیم و لذت بردن از ثمرههای بطالت را بیاموزیم.
پینوشتها:
• این مطلب را مکس هِیوارد نوشته و در تاریخ 5 آگوست 2020 با عنوان «Why Bertrand Russell's argument for idleness is more relevant than ever» در وبسایت نیواستیتسمن منتشر شده است. وبسایت ترجمان آن را در تاریخ 15 مهر 1399 با عنوان «ستایش راسل از بطالت حالا بیش از همیشه به دردمان میخورد» و ترجمۀ یاسین کیانی منتشر کرده است.
•• مکس هیوارد (Max Hayward) استاد فلسفۀ دانشگاه شفیلد است. حوزۀ اصلی تحقیقات او فلسفۀ اخلاق است. نوشتههایش در وایر، ایان، نیواستیتسمن و دیگر جاها به انتشار رسیدهاند.