فرادید؛ «خوب زندگی کردن» و «شاد بودن» نقشِ بسیار بزرگی در کیفیتِ هستیِ ما ایجاد میکند و در کنترل ماست. برای همین است که تونی رابینز، یکی از بهترین مربیهای توسعه فردی در جهان، مدام این جمله را تکرار میکند:
«موفقیت، علم است و شادی، هنر.»
من، پیش از آنکه به چنین چیزی در زندگی برسم، به این باورِ غلط باور داشتم که شادی همواره در آینده است؛ زیرا در آینده است که ما به آرزوهایمان میرسیم. بدتر از آن باور داشتم که شادی ناشی از دستیابی به اهدافی بیرونی است که در آینده نصیب من خواهد شد.
این نوع دیدگاه باعث شده بود که من به جای آنکه در لحظه اکنون یا به صورت روز به روز برای شاد بودنم کار کنم، چشمِ حسرت به اتفاقاتِ آینده بدوزم.
ویلیام جیمز، روانشناسِ دانشگاهِ هاروارد بود که نخستین بار گفت:
«اگر دنبالِ کیفیتی در زندگی خود هستید، طوری رفتار کنید که گویی آن را هماکنون در زندگیتان دارید.»
آدمهای شاد بدونِ توجه به رویدادهای محیطی و بیرون از خود، شاد هستند. آنها مبارزانِ ساکتی هستند که قادرند با ناشادترین شرایطِ بیرونی مواجه شوند و بر آن فائق بیایند. این وضعیت را میتوان در میلیونها نفر دید که از جنگ بازگشتهاند، فقر را پشت سر گذاشتهاند و توانستهاند راهی برا غلبه بر تمام این سختیها پیدا کنند.
خلاصهاش اینکه: عادت کردن به شاد بودن به مقاومت منجر میشود و مقاومت کلیدِ داشتنِ یک زندگیِ شاد است.
آیا برای رسیدن به چنین چیزی باید به سختی تلاش کرد؟ دقیقاً همینطور است و من هرگز نمیخواهم بگویم که رسیدن به شادی کارِ سادهای است.
به اعتقاد بسیاری از پژوهشگران ما اکنون به نسبت گذشتگان در شرایطِ بهتری زندگی میکنیم. وضعیتِ زندگیِ ما نسبت به وضعیتِ زندگیِ گذشتان شبیه بهشت است، اما ما خوشحالتر نیستیم.
برای خوشحالتر بودن 24 کار هست که باید آنها ترک کنیم و کنار بگذاریم:
1-در شاد بودن تعلل نکنید
رابرت آنتونی: «ما شرطی شدهایم که شادی و لذتِ اکنون را به بهایِ پاداشی که در آینده به دست خواهیم آورد - و باور داریم این پاداش ما را شاد میکند - قربانی کنیم. اما، وقتی به آینده میرسید، هنوز ناشاد هستید؛ زیرا شما همیشه در جستجوی نقطه دیگری هستید که در آن به شادی و رضایت دست پیدا کنید. پس کیفیتِ لحظاتِ کنونیِ زندگیتان است که کیفیتِ آینده را مشخص میکند؛ زیرا آینده در اکنون رخ میدهد.»
تمام چیزی که وجود دارد، لحظه اکنون است. آینده شما به خوبیِ لحظاتِ کنونی شما خواهد بود، بنابراین اگر به اهدافِ زمانِ حالِ خود دست پیدا کنید، قطعاً در آینده نیز شاد خواهید بود.
هر روز صبح که چشمانتان را باز میکنید، قبل از بلند شدن از تخت با خود بگویید، مهم نیست امروز چه اتفاقی رخ میدهد یا احساسِ من چیست (شما میتوانید احساسِ بدی داشته باشید، ولی همزمان خوشحال باشید)، من بهرحال خوشحال خواهم بود. خوشحال بودن یک تصمیم شخصی است.
شاد بودن مانند ماهیچهایست که باید قوی شود، بنابراین وقتی به یک نقطه عطف در آینده دست پیدا میکنید (مثلاً به یک موفقیت)، میتوانید همزمان خود را در اکنون احساس کنید –، زیرا هر رویدادِ مربوط به آینده به سرعت به رویدادی مربوط به گذشته تبدیل میشود و ما انسانها طوری برنامهریزیِ عصبی شدهایم که هر روز از خودمان بپرسیم «خوب بعدش چی؟»
این باورِ غلط را که من فقط وقتی خوشحالم که به قله برسم، کنار بگذارید.
2-از قربانی بودن دست بردارید
دیوید هاوکینز: «مردم اغلب نظامِ باورهایِ درونیِ شما را بازتاب میدهند.»
اینکه خودمان را به سادگی متقاعد کنیم در این جهانِ زشت یک قربانی هستیم، بسیار قابل درک است –، اما بسیار مزخرف هم هست. جهان همان چیزی است که شما درک میکنید و واقعیت شما با لنزی که از طریقِ آن به جهان مینگرید خلق میشود.
شما جهان را با ذهنتان میبینید نه با چشمهایتان – بنابراین میتوان گفت که جهان تا حدی در کنترل شماست.
اطلاعاتِ گستردهای نشان میدهد قدرتِ عشقورزیدن و شفقت در انسان به موازاتی که تکامل پیدا میکند، بیشتر میشود. بعلاوه، همین اطلاعات نشان میدهند آنچه میخواهید مطلقاً در کنترلِ خودتان است.
اگر میخواهید با شما با احترام رفتار شود، تلاش کنید باور کنید که همین حالا هم دیگران به شما احترام میگذارند و آنوقت ببینید چه اتفاقی میافتد.
استنباط شما از رفتارِ دیگران بستگی به رفتارِ خودتان دارد و رفتارِ شما بستگی به نحوه تفکرتان دارد؛ بنابراین اگر فکر میکنید در حالِ حاضر جایی که باید باشید، نیستید، عاقلانه فکر کنید و باورهای خودتان را بررسی کنید.
25 چیزی که به آنها باور دارید را بنویسید. این فهرست واقعیتِ شما را بازتاب میدهد. اگر میخواهید واقعیتِ خودتان را تغییر دهید، این فهرست را تغییر دهید و به جای این موارد آن چیزهایی را بنویسید که آرزو داشتید حقیقت داشتند؛ و بعد شروع کنید به باور پیدا کردنِ به آنها. این تعریفِ هیپنوتیزم است و به ما میگوید چرا هیپنوتیزم روشِ مؤثری است. هیپنوتیزم باورها را تغییر میدهد.
این حقیقت بسیار قدرتبخش است و اگر باور نمیکنید، امتحانش کنید. چرا من تا این حد به آن باور دارم؟ چون افرادِ بسیاری هستند که جهان را مثبت، دوستداشتنی و پر از نعمت میبینند و اگر کسانی هستند که میتوانند این کار را انجام دهند؛ دیگران نیز میتوانند.
3-از پوچی دست بردارید
جوردن پیترسون: «هدفِ زندگی، تا آنجایی که من میدانم... یافتنِ شکلی از بودن (هستی) است که آنقدر معنادار است که این حقیقت که زندگی رنج کشیدن است در مقابل آن بیمعنا میشود.»
معنای زندگی در گروِ معنایی است که شما به آن میبخشید و شما این قدرت را دارید که به زندگی خود معنا ببخشید. سعی کنید عمیقاً به چیزی در زندگی باور پیدا کنید. شما برای چه چیزی زنده هستید؟ چه چیزی در این زندگی برایتان ارزش مردن را دارد؟ چه چیزی باعث میشود شما ساعتِ 5 صبح تختِ خواب را ترک کنید؟
همه چیز به روایتگری بر میگردد و ساختِ این روایت کاملاً در اختیار شماست.
ما تنها پستاندارانی هستیم که به لطفِ خودآگاهی به قدرِ کافی از قوه عقل برخورداریم که چنین روایاتی را بسازیم. سنجابها فقط میدانند چطور برای زنده ماندن در زمستان بلوط ذخیره کنند. پرندگان فقط میدانند چطور پرواز کنند و به مناطق گرمسیری مهاجرت کنند. این چیزها به اختیار آنها نیست، این کارها در فطرت و غریزه آنهاست. اهدافِ آنها برای بقا از پیش تعیینشده است.
ما تنها پستاندارانی هستیم که میتوانیم اهدافِ پیچیده تعیین کنیم. این توانایی هم برای ما سودمند است و هم، همانطور که اکنون میدانیم، گاهی با بدشانسی همراه است.
گویی زندگیتان را روی تند گذاشته باشید، خودتان را در بستر مرگ تصور کنید. تصور کنید که دوست داشتید زندگیتان چه معنایی داشته باشد. حالا این داستان را بنویسید و بر اساسِ آن زندگی کنید. شما یک قهرمان و یک اسطوره هستید و هیچکسی غیر از شما نمیتواند داستانِ زندگیتان را بنویسد.
4- از جستجوی شادی دست بردارید
اندرو سُلُمُن: «متضادِ افسردگی، شادی نیست؛ بلکه پویایی و مقاومت است.»
چیزی به اسمِ «دستیافتن به شادی» وجود ندارد، بلکه آنچه هست شاد زندگی کردن است. چیزی به اسمِ «دستیافتن به شادی» وجود ندارد؛ بلکه آنچه هست، راضی بودن و رضایت داشتن است. چیزی به اسمِ «دستیافتن به شادی» وجود ندارد؛ بلکه آنچه هست، احساسِ شادی کردن است.
فرقی نمیکند ما در چه وضعیتی باشیم، همه اینها هماکنون هم در اختیار ما هست. کاملا بدیهی است که اگر در پایینترین نقطه هستید، باید خودتان را بالا بکشید.
برای همین است که مربیِ زندگی و استراتژیستِ جهانی، آنتونی رابین، همیشه میگوید: «میدانید، آنچه اکنون در حالِ رخدادن است یا آنچه قبلاً برایتان رخ داده، کیستی شما را تعیین نمیکند. بلکه، تصمیمات شما مبنی بر اینکه در لحظه فعلی میخواهید بر چه چیزی تمرکز کنید، به چیزها چه معنیای بدهید یا در قبال رویدادها چه کاری میخواهید انجام دهید است که سرنوشتِ نهایی شما را تعیین میکند.»
از موقعیتهای دردناکی که برایتان رخ میدهد برای مقاومتر شدن درس بگیرید.
آنچه اهمیت دارد، داستانی است که شما برای خودتان تعریف میکنید. به سمتِ جلو حرکت کنید، مهم نیست که چه اتفاقی بیفتد؛ برای خودتان داستان موفقیت و پیروزی را نقل کنید. شما به الگوی واکنشی نیاز دارید تا چیزی را تبدیل به عادت کنید.
5-احساسِ گناه را کنار بگذارید
دکتر دیوید هاوکینگز، روانکاوِ اسطورهای، بعد از یک عمر مطالعه نتیجه گرفت که هر فکر یا احساسِ منفی با احساسِ گناه مرتبط است و در نتیجه ما بهطور پیوسته وقتمان را صرفِ سرکوب آن میکنیم.
هر زمانی که ما درباره فردی منفی فکر میکنیم یا خودمان و دیگران را قضاوت میکنیم، در ناخودآگاهمان احساسِ گناه و عذاب وجدان ایجاد میشود. برای اینکه این احساسِ گناه را از خود دور کنید، یک نفسِ عمیق بکشید و نسبت به آن احساسِ گناه آگاهی پیدا کنید؛ و بعد آن را تصور کنید که از بدنتان خارج میشود.
اصلاً مهم نیست که در حال حاضر چه کاری انجام میدهید، مهم احساسی است که به شما میگوید کار دیگری در این لحظه باید انجام دهید. هر روز و هر لحظه احساسِ گناه را از خود دور کنید و هرگز دوباره احساسِ گناه نکنید.
6-از شکایت کردن دست بردارید
دنیس پریگر: «شکایت نهتنها روزِ دیگران را نابود میکند، بلکه روزِ شکایتکننده را نیز نابود میکند. هر چه بیشتر شکایت کنیم، ناشادتر میشویم.»
شکایت کردن یا غر زدن به هیچکسی غیر از خودتان آسیب نمیزند.
احساسِ رضایتی که بعد از شکایت کردن به شما دست میدهد یک نتیجه غلط است (به این معنی که شما احساس میکنید وضعیت خوب است، اما در واقع این احساس اشتباه است)؛ در واقع در این وضعیت «خود/ایگو» با نسبت دادنِ کارِ اشتباه به دیگران و متهم ساختنِ دیگران تلاش میکند، احساسِ خوبی پیدا کند.
نویسنده پرفروشترین کتابِ نیویورک تایمز، تیم فِریس، پیشنهاد میدهد افراد یک دستبند به یکی از دستانشان بیندازند و هر بار که از چیزی شکایت میکنند، دستبند را به دستِ دیگر بیندازند.
هیچکسی به یک فردِ شاکی و غرغرو کمک نمیکند و عملِ غر زدن شما را ناشاد میکند. تصمیم بگیرید که دیگر غر نزنید.
7-افکار منفی خود را کنار بگذارید
افکار منفی هرگز خدمتی به شما نمیکنند؛ روایتگریِ «خودِ» شماست که برای شما اذیت و آزار به وجود میآورد. «خود/ایگوی» شما وظیفه دارد با متمرکز ساختنِ شما بر ترسهایتان شما را زنده نگه دارد. قدرتبخشی آن را به رسمت بشناسید، اما به آن نچسبید. دکتر هاوکینگز میگوید: «افکار خودشان بیدرد هستند، اما احساساتی که در زیرِ این افکار وجود دارد، نه.»
هاکینگز میگوید، هر بار که احساسِ منفی به شما دست داد (از احساسِ ترس تا احساسات دیگر) در مقابلش مقاومت نکنید، حضورش را ارج بنهید و رهایش کنید. این کار را به عادتِ معمولِ خود تبدیل کنید تا استرسِ کمتری احساس کنید و طولانیتر زندگی کنید.
8-از انکار کردن دست بردارید
هر چیزی که دارید و هر اتفاقی که برایتان رخ داده است، در نتیجۀ خودتان است.
انکارِ حقیقتِ عریان، مسیری آتشین است که شما را به جایی نمیرساند. برای رسیدن به موفقیت باید انکارِ حقیقت را کنار بگذارید. هر زمانی که حقایق را تشخیص دهید، زندگیتان برای همیشه تغییر خواهد کرد.
فهرستی از تمامِ ابعادِ زندگیِ خود از وضعیتِ مالی، سلامتی، ثروت، روابط و عاداتان تهیه کنید و به دنبالِ چیزهای مخربی باشید که مدام انکارشان میکنید. به دنبال چیزهایی باشید که «زیر فرش» پنهان میکنید.
بیشتر بخوانید:
چیزهایی که انکار میکنید، همانهایی هستند که شما را عقب نگه میدارند و لحظهای که آنها را تشخیص دهید و شروع به پاکسازیشان از مسیر زندگیتان بکنید، آنها حل میشوند. این قانونِ جهانی بسیار ترسناک است و احتمالاً بهترین کاری است که میتوانید اکنون انجامش دهید. بسیاری از مردم باید سرشان محکم به سنگ بخورد تا متوجه این حقیقت شوند. اجازه ندهید که شما هم یکی از آنها باشید.
9- اجتناب را کنار بگذارید
خلیل جبران: «درد شما شکستنِ پوستهایست که درکِ شما را مسدود کرده است.»
شما زمانی به شادی و موفقیت دست پیدا میکنید که از اجتناب از حقایقِ دردآور دست بردارید. توسعه فردی و شادی در سویه دیگرِ مواجه با حقایقِ دردناک رخ میدهد. این کار بسیار قدرتبخش است و من خودم نمونه زنده آن هستم. من سالها از این حقیقت که یک ولخرجِ واقعی هستم، اجتناب میکردم.
به خودم میگفتم: «اما دارم روی خودم سرمایهگذاری میکنم. اما روی درآمدِ بیشتر تمرکز کردهام.»
اینها دروغهایی بودند که به خودم میگفتم تا مجبور نباشم از یک برنامه خاصِ مالی پیروی کنم یا مراقبِ بودجهام باشم یا برای بلندمدت پسانداز کنم. بینِ سرمایهگذاری کردن روی خودتان و ولخرجی کردن فرق وجود دارد.
فهرستی از کارهایی که از آنها اجتناب میکنید، تهیه کنید. مواجه شدن با آنها به شما آزادیِ زیادی میبخشد که پیش از این تصورش را نمیکردید.
10-از دروغگفتن به خودتان دست بردارید
جیمز فاوست: «صداقت بیشتر از دروغ نگفتن است. صداقت، گفتنِ حقیقت، سخن گفتن با حقیقت، زندگیِ صادقانه و عشق ورزیدن به حقیقت است.»
دروغگویی هیچ خدمتی به شما یا به فردی که شما به او دروغ میگوید، نمیکند. ممکن است باعث شود به آسانی وجه خودتان را حفظ کنید و احساسِ خوبی داشته باشید، اما تغییر و رشد وقتی رخ میدهد که مکالمه دشوار میشود و پای حقایق به میان میآید.
این کار بسیار سخت است، چون ممکن است نیاز داشته باشید که شخصیت و هویتتان را تغیی دهید و تبدیل به فردی شوید که دیگران گمان میکنند به هیچ عنوان حساس نیست.
بهترین رهبران کسانی هستند که برای رشدِ سازنده، حقایق را میگویند. هرگز واکنشی برخورد نکنید. شنونده خوبی باشید و بگویید برای پاسخگویی نیاز به فکرِ بیشتری دارید. احساسِ راحتی کردن با چیزی که بسیار ناراحتکننده است (حقایق) تفاوتِ شما را با بقیه مشخص میکند.
11- خشمِ ناشی از حقبهجانب بودنِ خود را کنار بگذارید
حتی وقتی حق با شماست، به این معنی نیست که شما مولد هم هستید و راهحلی برای حل مسئله دارید. فقط حق با شماست. خوب که چی؟
هر زمانی که فکر کردید نسبت به دیگران برتریِ اخلاقی دارید و حق با شماست، بدانید این فقط ترفندِ «ایگو» برای پیدا کردنِ احساسِ بهتر است و شما را به جایی نمیرساند؛ و بعد از خودتان بپرسید: «از این موقعیت چه پیشرفتی قسمتِ من خواهد شد و چه سؤالی باید بپرسم تا به پاسخِ درست برسم.» این کار را انجام بدهید تا یاد بگیرید تا مولدتر شوید.
12-قضاوتگریِ خود را کنار بگذارید
هِرمان هِسه: «آنچه شما در دیگران قضاوت میکنید، بازتابی از ترسها و ادراکِ شما از کمبودهایتان است. در حقیقت، شما آن چیزی که در خودتان از آن متنفر هستید را قضاوت میکنید؛ بنابراین دفعه بعدی که خواستید کسی را قضاوت کنید این را به خاطر داشته باشید.»
هر زمانی کسی را قضاوت کردید، یک آینه را در مقابل خود قرار دهید و به این فکر کنید که چرا این قضاوت را کردید. اگر دائم کسی را قضاوت میکنید، به این علت است که دائم میترسید دیگران شما را قضاوت کنند؛ بنابراین برایتان بسیار سخت میشود که چیزی بگویید یا کاری بکنید که شما را در معرضِ قضاوتِ دیگران قرار دهد؛ و هر کاری که شما را در معرضِ خطرِ قضاوت قرار ندهد، ارزش ندارد که انجام شود.
وقتی به خود میآیید و میبینید دارید کسی را قضاوت میکنید، از خودتان بپرسید: «چه زخمی در من هست که میخواهیم با قضاوت دیگران آن را درمان کنم؟» یا «از چه چیزی میترسم که باعث شده به خاطرش این فرد را قضاوت کن؟»
و بعد تمام این ترسها را رها کنید.
بیشتر بخوانید:
کسانی که در حقِ شما بد کردهاند را ببخشید، زیرا تا زمانی که نبخشید، از قضاوت شدن میترسید. آنقدر این عادت را تکرار را کنید تا دیگر کسی را قضاوت نکنید. اگر شادی شما از انجامِ کارهای بزرگ حاصل میشود، پس نیاز دارید آغوشِ خود را به روی جهان بگشایید و ایدههایتان را با جهان به اشتراک بگذارید. اگر از قضاوت شدن بترسید، نمیتوانید کارهای بزرگ انجام دهید؛ و اگر دائم در حالِ قضاوت کردنِ هر کسی و هر چیزی هستید، پس از قضاوت شدن میترسید.
13-حسادت خود را کنار بگذارید
گرچِن روبین: «احساساتِ منفی مانند تنهایی، حسادت و احساسِ گناه نقشِ مهمی در داشتنِ یک زندگیِ شاد ایفا میکنند: آنها علائمِ بزرگ و چشمکزنی هستند که نشان میدهند چیزی باید تغییر کند.»
احساسِ حسادت با دیدنِ داشتههای دیگران و فقدان آنها در زندگیِ خویش، ایجاد میشود. هر زمانی که به شکلی نامنتظره متوجه شدید مشغولِ مقایسه خود با دیگران هستید و احساسِ حسادت میکنید، همانجا آن را متوقف کنید و به این فکر کنید این شما نیستید که دارد احساسِ حسادت میکند بلکه ایگوی شماست که چنین حسی دارد. پس این حس را رها کنید و از اینکه توانستهاید این حس را رها کنید خوشحال باشید.
این پایینترین حد از هشیاری است که هر فردی برای داشتنِ یک زندگِ شاد به آن نیاز دارد. به جای اینکه احساسِ حسادت کنید تلاش کنید به وضعیتِ فراوانی و به همان نقطهای از موفقیت برسید که به آن حسادت میکردید.
به یاد داشته باشید، شما آنچیزی نیستید که فکر میکنید. شما آن چیز هستید که فکر میکنید دیگران فکر میکنند که هستید. پس اگر به دیگران حسادت میکنید، احتمالاً به این علت است که باور دارید آنها شما را کوچک میشمارند.
همانطور که دکتر دیوید هاوکینز، روانشناس معروف، میگوید: «دیگران نظامِ باورهای شما را بازتاب میدهند و میتوانند احساس کنند که شما چه فکری دربارهشان میکنید.» برای همین است که بصیرت وجود دارد؛ چون افکار فیزیکی هستند و میتوانند احساس شوند.
تعریف و تمجید از موفقیتهای دیگران را تبدیل به عادتِ خود کنید تا آنها هم موفقیتهای شما را جشن بگیرند.
14-تمایل برای فریبنده بودن را کنار بگذارید
ژاک فرسکو: «هر آنچه در جهان رخ میدهد واقعی است، هر چیزی که فرد فکر میکند باید رخ میداد، فرافکنی است. ما بیش از همه از توهماتِ تخیلی و انتظاراتِ خود از واقعیت است که رنج میبریم.»
فریبندگی، نوعی فرافکنی است که از فقدانِ چیزی حاصل میشود؛ و علت آن نیز احساسِ ترس یا اعتماد به نفسِ پایین است. برای همین است که تبلیغاتِ جذاب و حاویِ محتواهای جنسی بسیار خوب جواب میدهند.
مردان به این تصاویر نگاه میکنند و ذهنِ بیقرار آنها میگوید «میخواهم شبیه فلان گاوچرانِ جذاب در آن آگهی تبلیغاتی بشوم.» زنی که 5000 دلار برای یک پیراهن میپردازد به این تصاویر نگاه میکند و ذهنِ بیقرار آنها میگوید: «میخواهم شبیه فلان زن شوم.»
هر زمان که کمبود چیزی را در زندگی احساس میکنید و خودتان را میبینید که دارید فریبندگی را به آن چیز فرافکنی میکنید، همانجا متوقف شوید و فکر کنید شما فقط به یک احساسِ درونی برای شاد بودن نیاز دارید؛ و به یاد داشته باشید، شما مستحق شادی نمیشوید، مگر آنکه یاد بگیرید در فقدانِ چیزها هم خوشحال باشید.
برای همین است که کارآفرینان به پول و بهترین هنرمندان به شهرتشان اهمیتی نمیدهند. آنها در هر حال خوشحالند؛ و چه بسا روزهای پیش از شهرت خود را بیشتر نیز دوست دارند.
15-از رنج کشیدن دست بردارید
فردریش نیچه: «آنچه واقعاً سبب برانگیخته شدنِ خشمِ فردی در مقابلِ رنج میشود، ذاتِ رنج نیست، بلکه بیمعنا بودنِ رنج است.»
درد یک حقیقت است. مستقیم به چشمهای آن نگاه کنید و سعی نکنید از آن اجتناب کنید. رنج، داستانی است که شما برای خودتان تعریف میکنید.
مدیریتِ احساسِ خود را به دست بگیرید و به این حقیقت باور پیدا کنید که رنجی که میبرید حاصلِ داستانِ تلخی است که برای خودتان روایت میکنید. اگر داستان و روایت را تغییر دهید، رنج نیز از بین میرود.
هر زمانی که تحریک شدید رنجیده شوید، متوقف شوید و به یادآورید که این شما هستید که تصمیم میگیرد چگونه به یک احساس واکنش نشان دهد.
16-گذشته را رها کنید
چیزهایی که در گذشته اتفاق افتاده و احساساتی حاصل از آنها را رها کنید. همانطور که دکتر دیوید هاوکینگز، میگوید: «برای یافتنِ راهِ حلِ مسائل به دنبالِ احساسی باشید که در پسِ این مشکل است و بعد آن را رها کنید. آنوقت میبینید که پاسخ خودش را به شما نشان میدهد.»
حرکتِ رو به جلو و دیدنِ آینده را تبدیل به عادت خود کنید. تکامل یافتن و رشد کردن را به عادت خود تبدیل کنید. آن زمان که حس میکنید روابطِ قدیمی دیگر برای شما سودی ندارند یا خدمتی به شما نمیکنند (بود و نبودشان فرقی ندارد)، به تکامل رسیدهاید. در این زمانها رو به جلو حرکت کنید و به دنبالِ روابطِ جدید باشید به جای آنکه به این روابطِ قدیم بچسبید.
هر آنچه در گذشته رخ داده بخشی از وجود و سفر شما برای تبدیل شدن به بهترین نسخه خودتان بوده است. به خودتان بستگی دارد که با چه سرعتی به بهترین نسخه خودتان تبدیل شوید.
17-استانداردهای پایینِ خود را کنار بگذارید
چه نتایجی تاکنون به دست آوردهاید؟ صبحها چقدر عالی تختتان را مرتب میکنید؟ حاضرم تمامِ زندگیام را روی این گفته شرط ببندم که دقت و کیفیتِ مرتب کردنِ تختتان میتواند بازگو کننده تمام موفقیتهایی باشد که تاکنون به دست آوردهاید. «هر کاری که افراد انجام میدهند، نمونهایست که نشان میدهد کارهای دیگر را چگونه را انجام میدهند.»
استانداردهای ما هستند که اجازه میدهند اهدافمان به ثمر بنشینند و برای اینکه خوشحال باشیم باید قادر باشیم نتیجه پیروی از استانداردهای خودمان را ببینیم.
لغزش از استانداردها بسیار آسان است؛ بنابراین با دقت و ریزبینی به استانداردهای خود توجه کنید.
چقدر بر وضعیتِ مالیتان نظارت دارید؟
ذهنتان تا چه اندازهای تمیز است؟
میزتان تا چه اندازهای تمیز است؟
چند تَب به صورتِ همزمان در دسکتاپ کامپیوترتان باز است؟
تختتان را طوری مرتب کنید که گویی بزرگترین هدف زندگیتان به آن بستگی دارد.
پولتان را طوری مدیریت کنید که گویی بزرگترین هدفِ زندگیتان به آن بستگی دارد.
هر کارِ کوچکی را به قدری تمیز و مرتب انجام دهید که گویی بزرگترین اهدافِ زندگیتان به آن بستگی دارد.
چون واقعاً همینطور است. زمانیکه در تمامِ این کارهای کوچک استاد شوید، در همه چیز استاد خواهید شد.
18-وابستگی خود را ترک کنید
ناشناس: «چیزها همانطوری هستند که هستند. ما رنج میبریم، چون تصوری دیگری از آنها داشتیم.»
بودا میگوید: «وابستگی منبع تمامِ رنجهاست.»
به هر چه بچسبیم از ما دور میشود. از هرچه فاصله بگیریم، به ما نزدیک میشود. این قانونِ جهانی در موردِ همه چیز از روابط تا اهداف صادق است. کیفیتِ فاصله در لحظه اکنون است که کیفیتِ رفتارهای ما را تعیین میکند.
فهرستی از تمام چیزهایی که میخواهید تهیه کنید و شادیتان را از آنها فاصله بدهید. به این معنی که دست از این اندیشه بردارید که فقط با دستیابی به این چیزهاست که شما شاد خواهید بود.
تصمیم بگیرید چه این چیزها رخ دهد، چه رخ ندهد، در هر حال شما خوشحال خواهید بود و بعد روی تقویتِ مقاومت و پویایی خود تمرکز کنید.
شما باید طرزِ فکر رشد داشته باشید و روی وضعیتِ شادی تنظیم شده باشید تا بتوانید به آنچه میخواهید دست پیدا کنید و از این سفر لذت ببرید.
19-اخبارِ جریان اصلی را کنار بگذارید
توماس جفرسون: «مردی که هیچچیزی نمیخواند به مراتب بهتر است مردی است که فقط روزنامه میخواند.»
اخبار جریان اصلی در 99درصد مواقع اثری بر زندگی شما ندارد. دکتر استفان کُوی در کتاب خود با عنوان 7 عادتِ افرادِ خیلی مؤثر میگوید، ما چرخههای نگرانی و چرخههای کنترل داریم و اخبارِ جریان اصلی در طبقهبندی چرخههای نگرانی جای میگیرد که هیچ اثری روی شما ندارد، جز آنکه وقت و انرژی شما را تلف میکند.
چرخههای کنترل، چیزهایی هستند که روی آنها کنترل دارید یا عمیقاً به آنها اهمیت میدهید و/یا در زندگیِ روزمره شما کاربرد دارند. تمام رویدادها و چیزها بیمعنی هستند، مگر آنکه روی زندگیِ شما اثرِ مستقیم داشته باشند. اگر فکر میکنید «نیاز دارید درباره چیزی بدانید»، 5 بار از خودتان بپرسید چرا نیاز داریم بدانم.
خیلی سریع متوجه میشوید که خیلی چیزها را لازم نیست بدانید.
20-از توجیه کردن دست بردارید
توجیهات هیچ نفعی برای شما ندارند، جز اینکه شما را عقب نگه میدارند. ترسها باعثِ توجیهها میشوند. هربار که برای چیزی بهانهتراشی میکنید از خودتان بپرسید: «چه ترسی در زیر این توجه آوردن و دلیلتراشی من هست؟»
ترس را رها کنید تا راهحلی برای کنار گذاشتنِ دلیلتراشیتان پدیدار شود.
21-ترس از قضاوت شدن را کنار بگذارید
هرمان هسه: «اگر شخصی را قضاوت میکنید به این خاطر است که چیزی در او وجود دارد که بخشی از وجودِ خودتان است. چیزی که بخشی از وجودِ خودتان نباشد، شما را آشفته نمیکند.»
من زمانی از به اشتراک گذاری هر چیزی در فضای مجازی میترسیدم. از نظراتی که ممکن است دیگران بدهند، اضطراب داشتم. آنقدر میترسیدم که نمیتوانستم فعالیتی داشته باشم. این به این خاطر بودم که خودم همواره داشتم هر کسی و هر چیزی را قضاوت میکردم.
تصمیم بگیرید که هرگز هیچکس و هیچچیزی را قضاوت نکنید. هر بار که این کار را میکنید، به خودتان یادآوی کنید که شما دارید همانچیزی که بخشی از شماست و شما از آن منتفر هستید را بیش از پیش به بخشی از خود تبدیل میکنید. به جای این کار، رهایش کنید.
این شروعِ آزادی برای انجامِ هر کاری است که ارزشِ قضاوت شدن را دارد؛ که سرآغازِ انجام کارهای بزرگ است.
22-حریص نباشید
اریک فروم: «حرص گودالِ بیانتهایی است که فرد را در تلاشی بیپایان برای ارضاء نیازهای خود خسته میکند، بدون آنکه او هرگز به رضایت برسد.»
حریص بودن از فقدان حاصل میشود. به یاد داشته باشید چیزها را در زمانِ درستش به دست خواهید آورد. افرادی که چیزهایی در زندگی به دست آوردهاند، آنهایی بودن که با وجودِ فقدانِ آن چیزها در زندگی، تصور کردهاند هماکنون هم آن چیزهایی که میخواهند را دارند.
وفورِ واقعی و ذهنیتِ وفور است که ما را برای خودمان و دیگران جذاب میکند و به ما احساسِ شادی میبخشد. شادی خودتان را منوط به به دست آوردنِ چیزها نکنید.
23-از چسبندگی دست بردارید
چسبیدن به هر چیزی آن را از شما دور میکند. یادتان نرود که دکتر دیوید هاکینگز چه گفت: «مردمان به سادگی نظام باورهای شما را بازتاب میدهند.»
وقتی به هر چیزی در این دنیا بچسبید، نظام باورهایتان کوچک و دارای فقدان میشود و مردم نیز همان چیزها را به شما بر میگردانند. این یعنی شما آنچه میخواهید را بدون آنکه متوجه باشید، درخواست میکنید.
دفعه بعدی که خواستید چیزی اتفاق بیفتد، آن را رها کنید و نسبت به هر چیزی که برایتان رخ میدهد، پذیرا باشید و آنوقت نتیجه را ببینید. این یک قانونِ جهانی است.
24-مقایسه را کنار بگذارید
تاکنون به این فکر کردهاید که چرا هر چه بیشتر در رسانههای اجتماعی وقت میگذرانید، احساستان بدتر میشود؟ دلیلی ندارد به کارهایی که دیگران انجام میدهند، اهمیت دهید؛ مگرآنکه بخواهید از آنها چیزی بیاموزید یا موفقیت آنها را تحسین کنید.
نتیجهگیری
زندگی، مجموعهای از لحظات و رویدادهاست که ما در زمانِ حال به آنها واکنش نشان میدهیم. کیفیتِ این لحظات به خودمان بستگی دارد. بزرگترین متفکرانِ عصر ما بر عاملیت ما در کیفیت بخشیدن به این لحظات تأکید کردهاند. آنها اغلب بر این باورند که رویدادهایی که بر شما رخ میدهند، اهمیت ندارند بلکه واکنشِ شما به این رویدادهاست که مهم است.
دکتر وین دایر میگوید: «اینکه مردم با شما چطور رفتار میکنند بستگی به کارمای خودشان دارد؛ ولی واکنشِ شما به آنها بستگی به کارمای شما دارد.»
چارلز سیوندل میگوید: «10درصد زندگی شامل چیزهایی است که برایتان رخ میدهد، اما 90درصد آن واکنشی است که شما به آن چیزها نشان میدهید.»
نویسنده: Aram Rasa Taghavi
ترجمه: سایت فرادید