انسان کامل جامع جمیع مراتب عالم است. بدین حقیقت حضرت کردگار وی را قابل و حامل ظهور اسماء خویش کرد و او را مرتبت عظیم «مظهر اسم اعظم» عطا فرمود.
«سبحان من اظهر ناسوته
سرسنا لاهوته الثاقب
ثم بدأ فی خلقه ظاهرا
فی الصورة الاکل و الشارب»
حق جل و علی ارادت نمود تا مشاهدت فرماید عین خویش و کمالات ذاتیۀ خود را که غیب مطلق بود، در شهادت مطلقۀ انسانیه در آینۀ انسان کامل. چه زیبا سروده است:
«حق چو اسرار ذات خود بشناخت
عشق با حسن خویشتن می باخت
خواست کز علم سوی عین آید
از دل اهل درد آینه ساخت
شاهد روی پوش جملۀ غیب
پرده کبریا ز روی انداخت»
محی الدین عربی در «فصوص الحکم» گفت: «فان الرؤیة الشیء نفسه به نفسه ماهی مثل رویته نفسه فی امر آخر یکون له کالمرأة فانه یظهر له نفسه فی صورة یعطیها المحل المنظور فیه ممالم یکن یظهر له فی غیر وجود هذا المحل و لا تجلیه له».
«در این کلام ایماء است به سؤال مقدر که حق جل و علی پیش از ایجاد عالم انسانی مشاهدت ذات و کمالات ذاتیه خود می کرد. کما قال امیر المؤمنین: «کرم الله وجه هو بصیر اذلا منظور الیه من خلقه» پس رؤیت خویش در کون جامع؛ که انسان کامل است چگونه خواست؟پس بر طریق جواب گوید که: «دیدن چیزی نفس خود را، نه چون دیدن او باشد، نفس خود را در محل دیگر، که به منزلۀ آینه باشد او را؛ چه آینه را خصوصیتی است در ظهور عین آن چیز و این خصوصیت بی آینه ظاهر نمی شود. چنانچه درمی یابی که نفس انسان را در حالت مشاهده صورت جمیله خود در آینه اهتزاز و التذاذ نیست».[1]
«اگر گویند از این تقریر لازم آید که: «حق سبحانه و تعالی مستکمل باشد به غیر، می گوییم: آن چیز که حق را به منزلۀ آینه است از جمله لوازم و مظاهر اسماء و صفات اوست و مطلق غیر او نیست. بلکه از وجهی عین و از وجه دیگر غیر اوست. پس مستکمل به غیر نباشد، بلکه مشاهده اسماء و صفات خویش در مزایای مظاهر علمیه کرده بود؛ چنانچه گاهی او را آینه محب ساخته، جمال ذات خویش هم به چشم خود در نظر محب جلوه دهد».[2]
روحی به مرتبۀ اعلای آینگی می رسد که جامع جمیع مراتب حق، جل و علی باشد. تعریف صورت انسانی در حدیث شریف آمده است: المروی عن الامام امیر المومنین علی (ع) و هکذا عن امام جعفر الصادق - علیه السلام. «صورت انسانی بزرگترین حجتهای الهی بر خلقش است. و کتابی است که به دست خود آن را نوشته است و هیکلی است که به حکمتش آن را بنا کرده است و مجموع صورتهای عالمیان است و مختصر از لوح محفوظ است و شاهد بر هر غایب است و حجت بر هر منکر است و راه راست به سوی خیر است و پل کشیده میان بهشت و جهنم است».
آری؛ انسان کامل و عارف در جهاد خرق همه حجابهای نورانی و ظلمانی است؛ و خرق نهایی، خود را ندیدن است؛ پس آن هنگام که به فنام تام یا فنای بعد از فنا رسید؛ جز خدا چیزی نبیند. چه غزالی در «احیاء علوم الدین» در میان آخرین مرتبه توحید گوید: «آخرین مرتبۀ توحید آن است که در موجود بجز یکی نبیند و این مقام مشاهدۀ صدیقین است که عرفا آن را فنا در توحیدش نامند. زیرا صاحب این مقام از آن جهت که بجز یکی نمی بیند خود را نیز نمی بیند به آن معنی که از رؤیت خویش نیز فانی می گردد».[3]
این کمالات و درجات؛ از فرط اخلاص و عبادات است و انجام فرائض و نوافل و اصول ریاضات شرعیه که عرفان عملی مؤید آن است. پشت پا زدن به دنیای دون و غرق شدن در دریای حب حضرت دوست، رفتن به درگاه و آستان فیض باری تعالی.
«سالک به واسطه تخلیۀ نفس از رذایل و تحلیۀ آن به کمالات ربانی مستعد برای استفاضه از منبع غیبی می گردد. مقدمۀ مکاشفه و شهود، اعراض از دواعی طبیعی و مشتهیات نفسانی و تطهیر روح از ریون معاصی و توجه به عالم ملکوت اعلاست. انسان به واسطۀ طهارت قلبی یعنی تطهیر خیال از عقاید فاسد و تخیلات ردّی و باطل و طهارت ذهن از افکار باطل و غلط و طهارت عقل از تقید به نتایج افکار نادرست و طهارت قلب از تقلباتی که تابع تشعب و عزم و اراده است، و طهارت نفس از مشتهیات نفسانی و همچنین سایر انواع طهارت، از طهارت روح و سرّ، موجودی می شود تام العیار و ابدی الحیات و افاضه می شود بر او انوار ملکوت، بلکه متصل می شود به حضرت علمیه و مقام واحدیت».[4] آری، عارف و صاحب معرفت به چنان درجه ای می رسد که از منبع اصلی کسب فیض می کند که هموست و غیر او همه هیچ:
«دل گفت مرا علم لدنی هوس است
تعلیمم کن اگر تو را دسترس است
گفتم که الف، گفت دگر، گفتم هیچ
در خانه اگر کس است یک حرف بس است» [5]
در عالم اسلامی در مذهب تشیع علی الخصوص اهل بشارت و محرم اسرار بسیارند که نه «رندان ریایند» و نه «حریفان نفاق». عالمان و عارفان شیعی با برگرفتن از معارف حقه اهل بیت عصمت و بهره بردن از علوم بی پایان آنان که به سرچشمه زوال ناپذیر وحی متصل است راه به سوی معشوق اول و آخر پیموده اند و طهارت نفس را بزرگترین سرمشق انسانهای مشتاق قرار داده اند.
در این مقاله قصد آن است که به شرح مختصر زندگانی عارف عامل ملا حسینقلی شوندی بپردازیم، اما «عارف» کیست و ما کیستیم؟ گمشده ای در وادی ضلالت و سخن گفتن از ارباب هدایت، مردان و مریدان درگاه رسالت و خادم همیشگی خاندان امامت؟! باید بگوییم به قول عطار در مقدمۀ «تذکرة الاولیاء» : «خود را بدین شغل درافکندم تا اگر از ایشان نیستم، باری خود را به ایشان تشبیه کرده باشم که: من تشبه بقوم فهو منهم». آری از باب تشبیه است، اما پیش از آغاز شرح زندگی این عارف کمی در مفهوم «عارف» تدبر کنیم:
«عارف در اصطلاح کسی است که حضرت الهی او را به مرتبه شهود و ذات و اسماء و صفات خود رسانیده است. و این مقام از طریق حال و مکاشفه بر او ظاهر گشته باشد نه از طریق علم و معرفت».[6] بعضی می گویند: «عارف کسی است که فنای درحق یافته و هنوز به مقام بقای بالله نرسیده و از مقام تقید به مقام اطلاق سیر نموده باشد. «معروف» حق مطلق است که مبدأ و معاد همه است».[7]
حافظ گوید:
«عارف از پرتو می راز نهانی دانست
گوهر هر کس از این راز توانی دانست
شرح مجموعه گل مرغ سحر داند و بس
که نه هر کو ورقی خواند معانی دانست
عرضه کردم دو جهان بر دل و بر کار افتاد
بجز از عشق تو باقی همه فانی دانست»
ابو تراب نخشبی گوید: «عارف کسی است که چیزی او را مکدر نگرداند. بعضی گویند: عارف کسی است که از وجود مجازی خود محو و فانی گشته باشد».[8]
نیز گویند: «عارف کسی است که عبادت حق را از آن جهت انجام می دهد که او را مستحق عبادت می داند نه از جهت امید ثواب و خوف عقاب».[9] در مقابل اهل معامله که عبادت حق را برای ثواب اجر اخروی انجام می دهند، برخی گویند «عارف کسی است که مراتب تزکیه نفس را طی کرده و اسرار حقیقت را دریافته است».[10]
اوحدی گوید:
«عارفان که جام حق نوشیده اند
رازها دانسته و پوشیده اند»
و گفته اند عارف کسی است که از هستی خود محو و فانی شده باشد. عارف حقیقی بجز انسان کامل نیست.
آری، عارف حقیقی بجز انسان کامل نیست و انسان کامل هموست که به اعتلای فهم خطاب محمدی رسیده باشد و «الرحمن» در تعریف خود خلق او را مثال قرار دهد که «خلق الانسان» و همان انسان عارف است که زمین و بحر و جبل و غیر و ذلک برای وجود او آفریده شده چه خوش گفت شاعر عارف:
«ای مرکز دایره امکان
وی زبدۀ عالم کون و مکان
تو شاه جواهر ناسوتی
خورشید مظاهر لاهوتی»
هموست که پایه های استوار حجیت خداوند بر کره خاکی است. اوست که ابواب رحمت رحیمیه و سفرۀ ارتزاق از قرآن بر او فراهم گشته که «إن هذا القران مأدبه الله؛...». و با رسیدن به روحیۀ تکامل تجرد وجود از او به تکاپو افتاده است.
«ما ز میخانۀ عشقیم گدایانی چند
باده نوشان و خروشان و خموشانی چند
نه در انجم حرکت بود نه در قطب سکون
گر نبودی به زمین خاک نشینانی چند»
آنها که می دانند و می بینند و به مسایل آگاهند و صاحب نفس زکیه اند و فیض حضورشان منبع نور معرفت است که از ایام دهر از نفحات الهی بهره گرفته اند. قال رسول الله (ص) : «إن لربکم فی ایام دهرکم نفحات الا فتعرضوا لها» و چنان که در «مثنوی» اثر گرانقدر مولانا آمده:
«گفت پیغمبر که نفحت های حق
اندر این ایام می آرد سبق
گوش و هش دارید این اوقات را
در ربایید این چنین نفحات را
نفحه آمد مر شما را دید و رفت
هر که را می خواست جان بخشید و رفت
نفحه دیگر رسید آگاه باش
تا از این هم وا نمانی خواجه تاش»
این نفحات جرقه های غیبی اند که در دل عارف مشتعل می شوند و وجود وی را نورانی می کنند.
*** عارف صمدانی و عالم روحانی ملا حسینقلی شوندی همدانی در قریۀ «شوند» واقع در درجزین همدان در سنۀ 1239 هجری قمری زاده و مقدمات را در تهران فرا گرفت.
دروس عالی را در حوزۀ درس عالم بزرگوار شیخ عبد الحسین تهرانی معروف به شیخ العراقیین تلمذ نموده که شیخ خود از شاگردان «صاحب جواهر» بود. از دیگر استادان مسلم ملا حسینقلی، حاجی ملا هادی سبزواری بود که مشهورترین تألیف ایشان «منظومه» می باشد که از مهم ترین کتب درسی حوزه علمیه به شمار می رود. آقا شیخ مرتضی انصاری که در حوزۀ علمیۀ نجف اشرف عالمی را متحیر خویش کرده بود و در فقه و اصول از اهمیت بسیار والایی برخوردار بوده و هست و دارای تألیفات گرانسنگ و متقن و علمی از جمله «فرائد الاصول»، «المکاسب» و تقریرات درس او به سعی ابو القاسم کلانتر به نام «مطارح الانظار» است، مدرس ملا حسینقلی در فقه و اصول بوده و الحق که ملا از سرآمدان شاگردان استاد بوده است.
همچنین ملا حسینقلی در اخلاق و عرفان شاگرد آقا سید علی شوشتری بوده. مرحوم آخوند ملا حسینقلی طریقه آشنایی خود را با آقا سید علی شوشتری چنین بیان می دارد: «مدتی بود که در نجف اشرف به درس شیخ انصاری حاضر می شدیم، تا اینکه روزی متوجه شدم که شیخ همواره روزهای چهارشنبه به منزل آقا سید علی شوشتری، می رود. من نیز، روزی بدانجا رفتم. و شیخ را دیدم که چون شاگردان نشسته و سید را دیدم که بر مسند استادی جای گرفته است. با خود گفتم من نیز باید همیشه به این درس حاضر شوم چون برخاستم، سید رو به من کرد و گفت: اگر خواستی تو نیز بیا. و از آن روز به بعد همواره به حضورش شرفیاب شدم».[11]
بدین صورت «آخوند» در درس اخلاق شیخ شرکت می کند. و در عرفان تا آنجا پیش می رود که در آسمان معرفت؛ معروف می شود. و با گرایش به این عرفان ناب که از چشمۀ فیاض ائمه معصوم برخاسته بود، در طریق طلب سیر می نماید.
گرچه همان طور که گفته آمد آخوند در عرفان معروف و مشهور گشته، اما در فقه و اصول از جملۀ شاگردان مبرز شیخ مرتضی انصاری بود و خود در منزل خودش در تدریس فقه و اصول تقریرا خود از استاد را درس می داد، و شاگردان معروفی نیز در این باره داشت. تا جایی که مرحوم میرزا جواد آقا ملکی تبریزی، که گویا در «اسرار الصلوة» دربارۀ یکی از شاگردان ایشان می نویسد: «کان شابا حسن السیرة بالفطرة، مراقبا، مجاهدا، مستقیما، یشتغل لتحصیل الفقه، و تزکیة النفس فی خدمة الشیخ» منظور، آخوند ملا حسینقلی شوندی است.
نیز نقل است: «پس از رحلت شیخ اعظم انصاری، مرحوم حسینقلی به تنظیم و تکمیل تقریرات درس شیخ پرداخت و عزم بر تدریس فقه و اصول داشت که نامه ای از آقا سید علی شوشتری دریافت کرد. در آن نامه به او توصیه شده بود که کار تدریس فقه و اصول را وانهد، زیرا این کار از عهدۀ دیگران نیز برمی آید، و [آخوند] به تربیت و تزکیۀ طلاب رو آورد».[12]
در «نقباء البشر» نیز آمده است که: «و بعد از فوت استادش متصدی فتوی نشد و دنبال ریاست نرفت، بلکه در منزل نشست و طلاب فهیم به وی رو آوردند و منزل او محل اجتماع زبدگان علم و عمل شد. و شاگردان عجیبی در علم و عرفان تربیت نمود».
عرفان و اخلاق و روح متعالی آخوند اقتضا می کرد به دنبال ریاست و فتوا نرود. و این عمل وی چنان برجان شیفتگان و تربیت شدگان محضر نورانی اش تأثیر کرد که حضرت شیخ محمد بهاری عارف بزرگ و شاگرد ملا در «تذکرة المتقین» می گوید: [نقل به مضمون است] از مرجعیت و تصدی فتوا بگریز، چنان که گوسفندی از گرگ می گریزد». رسیدن به حال و هوای آن کرامات عظیم و متعالی در واقع عامل جلوگیری از پرداختن عرفا به فتوا و مرجعیت می شد. آری، چنین حالاتی در ایشان وجود داشت.
سید صدر از شاگردان وی بود. در شرح حال وی در «تکلمه» گوید: «او جمال السالکین، و نخبة الفقهاء الربانیین و عمدة الحکماء و المتألهین و زبدة المتحققین و الاصولیین بود. کان من الحکماء بالله و باحکام الله، جالسا علی کرسی الاستقامة، و تشرق علیه الانوار الملکوت[تا آنکه گوید] و کان علی منهاج السیّد جمال الدین ابن طاوس فی القول و العمل حتی عدم الافتاء و عدم التصدی لشیء من الامور الریاسة الشرعیه، حتی صلوة الجماعة بارزا».
سید صدر در «تکلمه» اشاره دارد که آخوند نماز جماعت را نیز در منزل برپا می کرد برای جماعتی از خواص مؤمنین و پیروانی که آنها را تربیت نمود و آنها را با نور معرفت آشنا کرد.
کرامات عرفانی آخوند:
او عارفی «جامع الشرایط» بود و به شدت از تظاهر اجتناب می کرد. به همین سبب مجلس درسش را در محیط منزل قرار داده بود و نماز را در منزل می گذارد، و عدۀ کمی از شاگردان خاص و ارادتمندان درگاهش در نماز آن عارف جلیل القدر شرکت می کردند.او اهل «مراقبه» بود. یعنی در تمام کارهایش «دوام توجه به مبدأ فیض» داشت. و نقل است که در اثنای درس «سکوت» می کرد و از «یاد خداوند و حضور او» غافل نبود. هنگام تدریس ایشان شاگردان چنان محو استاد گرانقدر خویش می شدند که خویش را از یاد می بردند. در حقیقت معرفت خدای تعالی نصیبشان شده بود که: تنشان با خلق بود و جانشان با خدای خلق؛ جناب آیت الله حسن زادۀ آملی از علامه طباطبایی(ره) نقل کرده اند که: «مرحوم آقا سید علی قاضی (استاد علامه (ره)) می فرمود: در ایام تشرفم به نجف اشرف، روزی در معبری فردی را دیدم که کنترل کافی بر خویش نداشت. از یکی پرسیدم آیا این مردم اختلال فکر و حواس دارد؟در پاسخ گفت: خیر او هم اکنون از جلسۀ درس و اخلاق آخوند ملا حسینقلی همدانی برخاسته است. و این از خودبی خودی که در او مشاهده می شود تأثیر کلام و تصرف روحی آن جناب است».
در حقیقت روح آن بزرگوار بر اثر مجاهدت به چنان درجات والایی رسیده بود که قلل رفیع معرفت را در نوردیده بود. از مرحوم میرزا جواد آقا ملکی چنین نقل شده است: روزی استاد به من فرمود: تربیت یکی از شاگردان به عهدۀ شماست. و من عهده دار تربیت وی شدم. شاگرد همتی عالی و سعی ای بلند داشت. در طول شش سال مراقبت و مجاهدت، دوران مقدماتی تجرد را پیموده و قابلیت افاضۀ تجربه را پیدا کرد. خواستم به دست استاد بدین خلعت مخلع گردد. او را نزد استاد خود برده و عرض کردم: این آقا کار خود را انجام داده و مطلوب آن است که به دست مبارک بدین فیض نایل آید، مرحوم آخوند با دست مبارک خویش اشاره ای فرمودند و گفتند: تجرد مثل این است، آن شاگرد می گوید: فورا خود را جدای از بدنم دیدم و تمام بدن خود را در کنار خود در همان حال که بودم مشاهده کردم.[13]
ملا حسینقلی یک انسان کامل بود، چنان که لحظه ای از عمر گرانقدر وی برای قدردانانش بسیار ارزش داشت. از قراین برمی آید که آقا سید علی شوشتری نظر خاصی نسبت به ملا داشته است. مرحوم شیخ آقا بزرگ تهرانی قضیه ای را در این مورد یاد می کند که گویا این قضیه را از نوۀ مرحوم آخوند شنیده باشد و آن چنین است: «طبیبی حاذق برای زیارت به نجف اشرف وارد شد و چون از مریدان آقا سید علی شوشتری بود، نزد او نیز رفت. در همان ایام آخوند همدانی به بیماری سختی مبتلا شده بود. به این سبب آقا سید علی به طبیب گفت: زود به مدرسۀ سلیمیه برو و فرزندم را معالجه کن.
شاگردان آخوند:
آخوند ملا حسینقلی شوندی شاگردان بسیاری تربیت کرد که هر یک آیتی عظیم از علم و عمل، اخلاق و عرفان الهی بودند. او ایشان را با ریاضتهای شرعیه و مجاهدتهای علمیه طاهر و مطهر گردانید تا از عباد الله الصالحین و از صالحین در راه خداوند شدند، از جمله:
1- سید احمد کربلایی یکی از شاگردان مرحوم آخوند بود که از اعاظم فقهای شیعۀ امامیه و از سلاطین حکمت و عرفان الهی محسوب است. وی در مشرب عرفان از اجلای عصر خود بوده و مکاتبات بس عمیق وی در عرفان با شیخ محمد حسین کمپانی که در کتابی با عنوان توحید علمی و عینی گردآوری شده است، بی نظیر می نماید. نامه ها و مکاتباتی عظیم که «علمای وارد در فن حکمت و فلسفۀ الهیه باید از آن بهره بگیرند و ارباب شهود و ولایت باید از آن متمتع گردند».[14]
در حکمت و عرفان همین بس که حاج سید احمد کربلایی به همراه عدیل همردیف خود مرحوم حاج شیخ محمد بهاری(ره) در میان سیصد تن از شاگردان آخوند از مبرزترین شاگردان و از اساتید وحید این فن بوده اند. و پس از مهاجرت مرحوم شیخ محمد بهاری به همدان، یگانه عالم اخلاق و مربی نفوس و راهنمای طالبان حقیقت در طی راه مقصود، حاج سید احمد کربلایی بوده است.
علامه حاج شیخ آقا بزرگ تهرانی در «اعلام الشیعه» گوید: «سید احمد یگانۀ فرد زمان و اوحدی عصر خود بود، در مراتب علم و عمل و سلوک، و زهد، و ورع، و تقوی، و معرفت بالله، و خوف و خشیت از او. نمازهای خود را در مکانهای خلوت به جا می آورد و از اقتدا کردن مردم به وی در نمازها خودداری می کرد، و بسیار گریه می کرد، و کثیر البکاء بود».[15]
علامه طباطبایی(ره) از او چنین نام می برد: «السید الاجل، ابو الحسبین و المکرمتین و ذو المنقبتین العارف الفقیه علم المعرفة و طود الفقه و منار العلم و سناد العمل المرحوم الحاج سید احمد کربلایی افاض الله علینا من برکاته».
2- حاج شیخ محمد بهاری: شیخ از اصحاب خاص آخوند ملا حسینقلی همدانی بود. در عرفان در مراتب کمال بود و صاحب کرامات. آیت الله سید محمد حسین حسینی تهرانی در «توحید علمی و عینی» در شرح حال وی می نویسد:
«آقای حاج شیخ محمد بهاری قدس الله مرتبه الشریفة از اعاظم تلامذه و شاگردان آخوند ملا حسینقلی همدانی است که سالیان متمادی درک حضور او را نموده و به درجات کمال فائز آمده است».
شیخ محمد بهاری رسالاتی دارد که با عنوان «تذکرة المتقین» تا حال چندین بار چاپ شده است. در این کتاب سراسر رمزوراز که پر از زمزمه های آه و شیون و ناله های عاشقانه حاج شیخ محمد است، افزون بر مطالبی دربارۀ آداب حج، آداب توبه، و آداب مراقبه و... که به شیوۀ عرفانی بسیار زیبایی نوشته شده است. دستور العمل ها و نامه های «شیخ محمد» نیز در آن درج شده است.
3- میرزا جواد آقا ملکی تبریزی: (م 1343 ه. ق) : از عرفای معروف روزگار بود. نامش به گوش همه آشناست. با این همه شاگرد حضرت آیت الحق و سند العرفان جناب ملا حسینقلی شوندی همدانی بود. میرزا جواد آقا که از تظاهر پرهیز می فرمود و در عشق الهی کثیر البکاء عصر خود بود در چندین جا مراتب حق شناسی خود را از استاد بیان نموده است.
در «نقباء البشر» در شرح حال میرزا جواد آقا آمده است: «آقا شیخ میرزا جواد آغا[آقا]ملکی تبریزی فرزند شفیع ملکی بوده است. او عالمی است فقیه و اخلاقی فاضل و با ورع و موثق. در نجف اشرف حضور بزرگان از اساتید درس خوانده و مراتب سلوک خود را از اخلاقی شهیر ملا حسینقلی همدانی فرا گرفته است و نفس خود را در نزد وی تکمیل نموده، و در فقه و اصول نزد علامه شیخ آغا[آقا] رضا همدانی و غیره از علما تلمذ نموده است. در سنۀ 1320 ه به ایران مهاجرت کرد و در دار الایمان قم توطن نمود، و به وظایف شرع و ترویج دین مبین و تربیت مؤمنین همت گماشت تا در روز عید قربان سنۀ 1343 ه رحلت کرد. کتابهایی از خود به جا گذارده از جمله: «اسرار الصلوة» و «سیر و سلوک» است».[16]
رسالۀ «سیر و سلوک» ایشان با عنوان «رسالۀ لقاء الله» به طبع رسیده است. دیگر کتاب عرفانی و عظیم وی کتاب «المراقبات» است. آغاز تلمذ میرزا جواد آقا نزد ملا حسینقلی داستان جالبی است: «مرحوم میرزا جواد آقا ملکی تبریزی دو سال خدمت آخوند بود. روزی به وی عرضه داشت که: من در سیر خود به جایی نرسیدم. آقا از اسم و رسم او پرسید. او تعجب کرد و گفت: آیا مرا نمی شناسید؟من جواد ملکی تبریزی هستم.
استاد می گوید: شما با فلان ملکی ها بستگی دارید؟ مرحوم میرزا جواد آقا چون آنها را افراد شایسته ای نمی داند، از آنان انتقاد می کند. آخوند می فرماید: هرگاه توانستی کفش آنها را که بد می دانی جفت کنی، من خود سراغ تو خواهم آمد. آقا میرزا جواد فردا که به درس می رود خود را حاضر می کند. که در محلی پایین تر از بقیه بنشیند. رفته رفته طلبه هایی را که از آن فامیل در نجف بودند و او آنها را خوب نمی دانسته، مورد محبت قرار می دهد. تا جایی که کفششان را جفت می کند. چون این خیر به طایفه آنها در تبریز می رسد، رفع کدورت می شود. بعدها ملا حسینقلی او را ملاقات نموده، می فرماید: دستور تازه ای نیست تو باید حالت اصلاح شود تا از دستورات شرعی بهره مند شوی. و یادآوری می کند که کتاب «مفتاح الفلاح» شیخ بهایی برای تو خوب است».[17]
زبان و قلم میرزا جواد آقا بسیار جانسوز و آتشین بود: کتاب «المراقبات» وی پر از اشک و آه و سوز است.
4- آقا سید علی همدانی(م 1379 ه. ق) آقا همشهری آخوند ملا حسینقلی بود. در تزکیۀ نفس در خدمت آخوند بود. در «اسرار الصلوة» میرزا جواد آقا ملکی عباراتی دربارۀ آقا سید علی آورده است: «کان لنا شیخ له اصحاب من اهل التقوی و کان من جملتهم سید من سادة بلدة همدان و کان شابا حسن السیرة بالفطرة، مراقبا مجاهدا مستقیما، یشتغل بتحصیل الفقه و تزکیه النفس فی خدمة الشیخ...».[18]
5- آقا شیخ علی قمی از حلقه نشینان دروس معرفت حضرت آخوند بوده است و درسهای اخلاق آخوند را تقریر می کرده اند.
6- آقا سید محمد حبوبی ادیب و عارفی بوده که شعر می سرود، و از شاگردان اخلاق استاد بزرگ ملا حسینقلی شوندی بوده است. عرفان و سیر و سلوک مانع از حضور او در صحنه سیاست نشد. وی در انقلاب عراق زیر لوای شیخ محمد تقی شیرازی لباس رزم پوشید.
7- آقا سید عبد الحسین موسوی لاری (1246 - 1342) ه. ق: «او از فقهای بزرگ و صاحب تعلیقاتی بر مکاسب شیخ انصاری است و از خصوصیات بارز وی این است که همچون آقا سید محمد حبوبی در مسایل سیاسی و اجتماعی مسلمین دخالت داشته و علیه استعمار انگلیس حکم جهاد صادر کرده است».[19]
9- شیخ محمد باقر بهاری همدانی در سنۀ 1277 هجری قمری در قریۀ بهار همدان به دنیا آمد. وی همشهری شیخ محمد بهاری بود. اینان با یکدیگر از محضر آخوند ملا حسینقلی شوندی در علم اخلاق کسب فیض می نموده اند. صاحب «اعیان الشیعه» که خود به هنگام نوشتن کتاب در راه مشهد به بهار نیز سفر کرده بود؛ شرح حال شیخ محمد باقر را در جلد سوم «اعیان الشیعه» ذکر می کند.
صاحب «اعیان الشیعه» برای شیخ محمد باقر بهاری چهل و چهار کتاب ذکر می کند و اضافه می نماید که خود وی دستنوشته اهی این کتابها را در منزل فرزند شیخ محمد باقر دیده است؛ آنجا که می گوید: «و هذه الکتب کلها رأیناها بخطه فی همدان عند ولده الشیخ محمد حسین».[20] باری شیخ محمد باقر در شعبان سنۀ 1333 ه وفات یافت و در همدان مدفون گشت. آرامگاه وی در آنجا معروف است.
10- سید جمال الدین اسد آبادی، شهید مطهری می گوید: «سید جمال الدین اسدآبادی در نجف از محضر دو شخصیت بزرگ بهره مند شد: یکی مجتهد بزرگ، خاتم الفقهاء حاج شیخ مرتضی انصاری و دیگر حکیم متأله و فیلسوف عالی قدر، عارف بزرگ آخوند ملا حسینقلی همدانی در جزینی شوندی... در محضر این مرد که ضمنا همشهری سید نیز بوده است علوم عقلی را فرا گرفته و با مسایل معنوی و عوالم عرفانی آشنا شده است. رفاقتش با دو بزرگ دیگر یکی مرحوم آخوند همدانی صورت گرفته است... این بنده از وقتی به این نکته در زندگی سید پی بردم شخصیت سید در نظرم بعد و اهمیت دیگری پیدا کرد».
همان طور که پیشتر اشاره شد شاگردان آخوند سیصد تن بودند که ذکر نام همه آنها به داراز می کشد، اما نام عمدۀ کسانی که که در عرفان و اخلاق و تهذیب نفس سرآمد روزگار خود بودند، نقل شد؛ به ویژه آقایان حاج شیخ محمد بهاری، سید احمد کربلایی، و میرزا جواد آقا ملکی تبریزی و...
تقریرات و کتب آخوند ملا حسینقلی زیاد نیستند، اما در عین کوتاهی بسیار عجیبند، به ویژه در بخش عرفان. آخوند در مکاتبات عرفانی و دستور العمل ها غوغا کرده است. کتب فقهی آخوند تقریرات ایشان از درس استاد یعنی شیخ انصاری است، در زمینه های فقه و اصول. نیز تقریرات شاگردان ایشان از درس استاد در زمینه های فقه و درس اخلاق که مقرر آن به احتمال قوی شیخ علی قمی از شاگردانش می باشد. دیگر همان دستور العمل ها، مکاتبات است که در آخر کتاب «تذکرة المتقین» که مکاتبات و دستور العمل های حاج شیخ محمد بهاری، آقا سید احمد کربلایی و آقا محمد بید آبادی در آنها به طور کلی به طبع رسیده است، قرار دارد. در این دستور العمل ها آخوند حرکت بر صراط مستقیم شریعت را از اصول ریاضت می داند و ریاضت شرعی او نوعی است که سالک گرفتار کج رفتاری و یا اسقاط تکالیف در حالت «حال» نشوند، یعنی پایبندی به احکام شریعت. و رسیدن به مراتب اعلای عرفان. حضرت ایشان در این زمینه می فرماید:
«مخفی نماند بر برادران دینی که بجز التزام به شرع شریف در تمام حرکات، سکنات، تکلمات، لحظات و غیرها راهی به قرب حضرت ملک الملوک جل جلاله نیست. و به خرافات صوفیه آن طور که عادت جهال صوفیه(خذلهم الله جل جلاله) می باشد راه رفتن چیزی جز دوری از حضرتش در بر ندارد، حتی شخص هرگاه ملتزم به نزدن مشارب و نخوردن گوشت بوده باشد. اگر ایمان به ائمه اطهار- صلوة الله علیهم- آورده باشد، باید بفهمد که از حضرت احدیت دور خواهد شد... بنابراین، باید مقدم بدارد شرع شریف را و اهتمام نماید هرچه در شرع شریف بدان اهتمام شده..».[21]
در رسالۀ «لقاء الله» میرزا جواد آقا ملکی تبریزی قضیه ای عنوان شده که حکایت از همین نفوذ کلام آخوند دارد. میرزا می گوید: «مرحوم ملا حسینقلی - قدس الله روحه- به یکی از طلاب راه آخرت، عمل توبه را تلقین فرمودند. وی نیز دو- سه روز به منظور انجام این مهم غایب شد. بعد که آمد، دیدیم بدنش که چاق و نشیط بود کانه نصف شده و رنگش که خیلی آبدار بود، زرد و پریشان گشته. که عادتا در یکی دو روز ریاضت متوقع نبود که این مقدار تغییر، در صورت پدید آورد؛ بعد معلوم شد مردانه عمل کرده. یکی دیگر را شنیدم در مجلس توبه اش شش سات مشغول گریه و زاری بود».[22]
چنین اشک و آه و نیاز و سر در آستان عبودیت ساییدن این افراد، همه و همه تأثیر کلام آخوند است. آخوند هم در طریقتی که آن را تبلیغ می کند فقط نظر به عرفان راستین دارد، عرفانی که با ائمه اطهار کامل می شود و با توسل به آنها و در آغوش کشیدن ادعیۀ مأثوره از آنان که گنجینه ای بزرگ و عظیمند و در خود دنیایی از معارف را در بردارند. آخوند اهل تظاهر نبود. اگر عارف بود، متشرع هم بود؛ نه آنکه احیانا به قول معروف حال عرفان، انجام فرایض شریعت را از وی سلب کند. حافظ چه خوش می سراید:
«صوفی بیا که خرقۀ سالوس برکشیم
وین نقش رزق را خط بطلان به سر کشیم
نذر و فثوح صومعه در وجه می نهیم
دلق ریا به آب خرابات برکشیم...»
آخوند قدس الله نفسه الزکیه در دستور العملی که به یکی از علمای تبریز می نویسد به این نکتۀ عظیم اشاره دارد که محبت و عشق به ائمه گرانقدر و پیامبر اکرم، «صراط مستقیم» محبت خداوندی است. کما قال رسول الله: «معرفتی بالنورانیه معرفة الله» و نیز اطاعت اولیای محمدیین، عین اطاعت حق است: «و هم اولیاء النعم و عناصر الابرار، بهم فتح الله، و بهم یختم، و هم السبیل الاعظم و الصراط الاقوم». آنانند که راه عظیم و مسیر محکم الهی اند. آخوند(ره) ، در دستور العمل می نویسد:
در رسالۀ «لقاء الله» در بخش پاورقی کتاب آمده: «شکی نیست که محبوب اول، ذات کبریایی جل جلاله می باشد. بل و کل محبة لا ترجع الی محبته فلیس بشیء ثم بعده باید هر کس این سلطان عظیم الشأن را بیشتر دوست داشته باشد. پس اول محبوب بعد از واجب الوجود، وجود مقدس ختمی مآب صلوات الله علیه و آله می باشد. ثم بعده امیر المؤمنین، ثم الائمه المعصومین علیهم السلام، ثم الانبیاء و الملائکه، ثم الاوصیاء، ثم العلماء و الاولیاء و در زمان خودش اتقیاء زمانش والاسیما اگر عالم باشد. ترجیح بدهد در محبت به کسانی که بعد از اویند در درجه و هکذا یتنزل ولیکن سعی نماید صادق باشد در این محبت، مرتبۀ آسانی نیست. اگر متفکر باشید خواهید فهمید اگر آثار محبت در حرکات و سکنات ظاهر شده، شخص مدعی این محبت، صادق است والا فلا...».
پس آخوند از این طریق هادی انسان کامل می شود. و دارای مرتبتی عظیم و بزرگ؛ همان انسان کاملی که وقتی خداوند در قرآن کریم در سورة «الرحمن» می خواهد خودش را معرفی کند، می گوید: «الرحمن؛ علم القرآن...، خلق الانسان، علمه البیان» ؛ یعنی او همان است که انسان را خلق کرد. و این مقام همان انسان کامل است که در عشق به حضرت دوست می سوزد و اگر اجل هایی را که خداوند برای او مقدر کرده است نبود، به فرمودۀ مولا علی(ع) حتی یک لحظه هم جان در بدنشان نمی ماند و به سوی دوست پرواز می کردند.
شأن حضرت آخوند در نگاه علمای بزرگ: او جامع مراتب عرفان بود. سخن گفتن از او دشوار است. افرادی همانند آخوند به طور دقیق و به یقین از دنیا و عالم طبیعت خارج شده بودند. آخوند در یکی از دستوراتش می فرماید: «چنان که شخصی یک سال شب ها در سجده چهار صد بار ذکر یونسیه را بگوید از عالم طبیعت خارج می شود». این است که چنین شخصیتی به طور حتم خود که از اعاظم عرفا بود، در عوالم عرفانی بالایی قدیم می زد. مرحوم میرزا جواد آقا ملکی تبریزی در «اسرار الصلوة» در مقام آخوند می گوید: «الذی لم ار مثله حکیما، عارفا و معلما للخیر حاذقا و طبیبا کاملا...». میرزا جواد آقا می گوید: آخوند ملا حسینقلی کسی است که من همانند او حکیم، دانشمند و عارف و معلم ندیده ام.
علامه سید محسن امین در «اعیان الشیعه» در شرح حال آخوند می نویسد: «الملا حسینقلی الهمدانی الدرجزینی النجفی الاخلاقی... کان فقیها متکلما، الخاقیا، الهیا من الحکماء العرفاء السالکین، مراقبا، محاسبا لنفسه. بعیدا عن الدنیا و اسبابها و الریاسات، لم یتعرض للفتوی و لم یتصد للرغامة... و لم یکن فی زمانه و لا قبله بسنین و لا بعده کذلک من یماثله فی علم الاخلاق ایاما قلیلة و صدنا عن المداومة علیه، اشتغالنا بما هو اهم و مع ذلک فقد اسفنا علی عدم المداومة علیه بای نحو کان، و انتفع بدرسة الاخلاقی، خلق کثیر من فضلاء العرب و العجم».[23]
علامۀ امین در «اعیان الشیعه» افزون بر صفات اخلاقی، فقیه، اصولی، متکلم و الهی و عارف و سالک؛ چند صفت برای او به کار می برد که قابل ملاحظه است. نخست صفت «مراقبه» است که همان دوام توجه به مبدأ فیض است. عارف عامل مرحوم شیخ محمد بهاری در «تذکرة المتقین» نوشته است: «مراقبه» یعنی کشیک نفس را کشیدن. بعد محاسبۀ نفس است. علامه به مطلب دیگری هم اشاره دارد و آن اینکه «بعیدا عن الدنیا و اسبابها و الریاسات». با اینکه بعد از شیخ مرتضی انصاری آخوند فقیه و اصولی و متکلم متبحر بود و پس از شیخ مرتضی مردم به وی مراجعه کردند، اما ریاست امور مسلمین و تصدی فتوا را نپذیرفت. البته او در آسمانها معروف تر بود تا در زمین. معرفت کردگار و عشق به آفریدگار شوری دیگر در وجود او آفریده بود. از مرحوم آخوند ملا حسینقلی انتقاد کرده و گفته بودند: «آخوند ملا حسینقلی روش صوفیانه در پیش گرفته است». مرحوم شربیانی پس از مطالعه نامه در زیر آن این گونه نگاشت: «کاش خداوند مرا نیز مثل آخوند قرار بدهد».[24]
شیخ آقا بزرگ می گوید: زمانه کسی را همانند او در علم اخلاق و تهذیب نفس نشناخته است. او می گوید من محضر پرفیض او را درک نکردم و زمانی که شیخ آقا بزرگ وارد نجف اشرف می شوند آخوند به رحمت ایزدی پیوسته بود. اما شیخ آقا بزرگ می گوید هنگام ورود به نجف اشرف با گروهی از شاگردان و تلامیذ او برخورد کردم که اثر تربیت نیکوی آخوند را در چهره هاشان دیدم و آنها جملگی فضیلت داشتند بر سایر علما.
شهید بزرگوار علامه مرتضی مطهری در «خدمات متقابل» می نویسد: «... بزرگترین حسنۀ حکیم سبزواری، مرحوم حکیم ربانی، عارف کامل الهی، فقیه نامدار، آخوند ملا حسینقلی همدانی در جزینی قدس سره است. این مرد بزرگ و بزرگوار که فرزند یک چوپان پاک سرشت بود برای ادامه تحصیل از همدان به تهران آمده وصیت شهرت و جاذبۀ معنویت حکیم سبزواری او را به سبزوار کشانید... پس از آن به عتبات عالیات شتافت و برای تکمیل علوم منقول، جزء شاگردان استاد المتأخرین حاج شیخ مرتضی انصاری قرار گرفت. و در همان ایام توفیق تشرف حضور آقا شوشتری را یافت و در نزد آن عارف کامل، مراحل سیر و سلوک را طی کرد و خود به مقامی از کمال و معرفت رسید که کمتر نظیری برایش می توان جست. اگر همۀ شاگردان حوزۀ حکیم سبزواری به حضور در حوزه او افتخار می کنند، حوزۀ حکیم سبزواری به حضور چنین مردی مفتخر است. حوزۀ تعلیم و تربیت مرحوم آخوند ملا حسینقلی بیشتر حوزۀ تربیت بود تا تعلیم، حوزه انسان سازی بود. از این حوزه مردان بزرگی برخاسته اند».[25]
وفات آخوند:
به بیان نهج البلاغه «العلماء باقون مابقی الدهر، اعیانهم مفقود و امثالهم فی قلوب موجوده». انسان عالم با مراجعت به عالم بالاتر گرچه فیض حضورش از حلقۀ عاشقان منقطع می گردد، اما یاد او در قلب ها جاویدان و ماندنی است. نام پرآوازۀ عارفان درگاه قدس برای همیشه در قلل رفیع معرفت می درخشد.
آخوند ملا حسینقلی شوندی پس از سالها مجاهده، تقوی و ریاضت پیغام «ارجعی» دوست را پاسخ داد و «جان عاریت» را که به وی سپرده بودند، تسلیم دوست کرده و عالمی را در ماتم خود محزون کرد. او در 28 شعبان المعظم 1311 هجری قمری در کربلای معلا در زیارت عاشورای حضرت ابا عبد الله الحسین(ع) به سوی معشوق رحلت نمود. پیکر مطهرش را در چهارمین حجره از صحن شریف دفن کردند و ملایک بر احوال او آگاه تر بودند. او بزرگ مردی بود که وصفش در این مختصر نگنجد، که گویی بحر را در کوزه ای یابیم. شرح ابن عرفان را علم باید نه قلم، «و اعبد ربک حتی یأتیک الیقین».
پی نوشت ها:
[1] «شرح فصوص الحکم»، خوارزمی، حسین.
[2] «شرح فصوص الحکم»، خوارزمی، حسین.
[3] «رسالۀ لقاء الله»، ملکی تبریزی، میرزا جواد آقا، ترجمه: سید احمد فهری.
[4] «شرح مقدمه قیصری بر فصوص الحکم»، آشتیانی، سید جلال الدین.
[5] منسوب به واعظ کاشانی، «مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه» به تصحیح استاد جلال الدین همایی.
[6] «فرهنگ لغات و اصطلاحات و تعبیرات عرفانی»، تألیف سید جعفر سجادی، ص 555، نیز: کاشانی، «مصباح الهدایه»، ص 80، نیز «لغت نامۀ دهخدا»، ج 34، ص 8.
[7] «فرهنگ لغات و اصطلاحات و تعبیرات عرفانی»، پیشین، نیز: سلمی، «طبقات»، ص 506.
[8] «لغت نامۀ دهخدا»، ص 8، ج 34.
[9] «مصباح الهدایه»، پیشین، ص 80، نیز «لغت نامۀ دهخدا»، ج 34، ص 8.
[10] «فرهنگ لغات و اصطلاحات و تعبیرات عرفانی»، پیشین، ص 566.
[11] «تاریخ حکماء و عرفای متاخر بر صدر المتألهین»، ص 133- این حکایت در مقاله دو سالک عارف به قلم سید عباس قائم مقامی در مجلۀ «کیهان اندیشه» شمارۀ 15 (آذر و دی 1366) نیز به چاپ رسیده است.
[12] «رسالۀ لب اللباب»، علامه سید محمد حسین حسینی تهرانی، انتشارات حکمت، تهران، ص 157.
[13] «رسالۀ سیر و سلوک»، منسوب به علامۀ بحر العلوم، ص 145، پاورقی.
[14] «توحید علمی و عینی»، علامه محمد حسین حسینی تهرانی، مقدمه، انتشارات حکمت.
[15] «اعلام الشیعه»، شیخ آقا بزرگ تهرانی.
[17] «حکما و عرفای متأخر بر صدر المتألهین»، پیشین، ص 133.
[18] «اسرار الصلوة»، میرزا جواد آقا ملکی تبریزی.
[19] «تاریخ حکماء و عرفاء متاخر بر صدر المتألهین»، پیشین.
[20] «اعیان الشیعه»، سید محسن الامین، ج 3، ص 837.
[21] این دستور العمل در اواخر کتاب «رسالۀ لقاء الله» میرزا جواد آقا ملکی تبریزی در پاورقی کتاب به ترجمه و شرح آیت الله فهری آمده است.
[22] این دستور العمل در اواخر کتاب «رسالۀ لقاء الله» میرزا جواد آقا ملکی تبریزی در پاورقی کتاب به ترجمه و شرح آیت الله فهری آمده است.
[23] «اعیان الشیعه»، سید محسن الامین، فی شرح الاحوال آخوند ملا حسینقلی شوندی.
[24] «دو سالک عارف»، سید عباس قائم مقامی، «کیهان اندیشه»، شماره 15(آذر و دی 1366).
[25] «خدمات متقابل اسلام و ایران»، شهید مطهری.