مقدمه
قرآن کریم و سیره و سنت معصومان (ع) دو منبع اصلی آموزه های اسلامی هستند که در میان مسلمانان از جایگاه ویژه ای برخوردارند. اگرچه در تبیین و تفسیر مفاهیم قرآنی کوشش های علمی فراوانی صورت گرفته، هنوز زمینه بررسی های بیشتر وجود دارد؛ زیرا براساس روایات معصومان(ع) و اعتراف قرآن پژوهان، قرآن دارای بطون و لایه های معنایی فراوانی است، که دستیابی به آنها تأمل و تدبر چندباره را می طلبد.
هدف این پژوهش واکاوی دو مفهوم «استکبار» و «استضعاف» در قرآن و تبیینی تازه از رابطه اجتماعی شکل گرفته براین اساس و شیوه های مقابله با استکبار در این رابطه است. مقاوم سازی جامعه اسلامی از درون، رهاورد کاربست شیوه های موردنظر نوشتار حاضر است.
استکبار و کبر در مشتقات مختلفش در معانی افزایش، بزرگی و خودبزرگ بینی است. استکبار، گاه از فرد یا گروه یا جامعه ای نسبت به دیگر افراد، گروه ها و جوامع ضعیف سر می زند، که همان طلب سیطره و بزرگی کردن بر دیگران است (قصص: 39)؛ و گاه این پدیده شوم در ارتباط با فرمان های الهی و عبادت خداوند بروز می کند (مرکز فرهنگ و معارف قرآن، 1385، ج3، ص166). استکبار نوع نخست موضوعی است که پژوهش حاضر به دنبال واکاوی شیوه های مقابله با آن می باشد.
استضعاف نیز در قرآن در معانی گوناگون به کار رفته، که در یک کاربرد در تقابل با استکبار است. در این کاربرد، استضعاف بیانگر حالت ضعیف قرار دادن کسی می باشد. این امر از طریق تضعیف موقعیت یا توانایی فراهم می شود. تضعیف موقعیت، بیانگر حاشیه رانی است. ازاین رو، کسانی که می بایست در مصدر و کانون امور قرار داشته باشند، به حاشیه رانده شده، اجازه تأثیرگذاری و نقش آفرینی نمی یابند.
خوی و منش استکباری، یکی از زشت ترین خصلت هایی است که آدمی را از هم گرایی و جامعه پذیری بازمی دارد. به این معنا که این منش به عنوان عامل بازدارنده ای عمل می کند که بحران جامعه پذیری را پدید می آورد و نمی گذارد تا زمینه های هم گرایی در انسان تقویت شود و رشد کند. جامعه پذیری، مسئله و نیاز دولت ها و جوامع بشری است. اگر در فرایند جامعه پذیری افراد، اختلال پدید آید، واگرایی، تضادها، درگیری ها و جنگ های فردی و اجتماعی، جامعه انسانی را از هم می پاشاند و به اختلال و بحران های نابودساز دچار می سازد (منصوری، 1394). ازاین رو، شناخت نشانه های مستکبران و آثار و پیامدهای آن از منابع معرفتی، برای مقابله و مبارزه با این خوی و خصلت نابودگر مفید و سازنده است. هرگاه مناسبات اجتماعی برپایه عدالت نبود و رابطه حاکمان با مردم برپایه برتری طلبی و فسادگرایی و محرومیت افراد زیر سلطه از حقوق انسانی باشد دوقطبی شدن جامعه را به ارمغان خواهد آورد، که طبقه استضعاف و استکبار رهاورد محتوم آن است. نوشتار حاضر تلاشی است تا با استناد به آیات قرآن و دیدگاه مفسران و سیره و سخن معصومان(ع) با هدف توجه دادن به آسیب هایی که جامعه اسلامی را تهدید می کند، راهبردی را در مقابله با استکبار گزارش کند، و سبب توان افزایی و مقاوم سازی جامعه اسلامی از درون را در برابر استکبار ارائه دهد. مبارزه با استکبار با غفلت از درون جامعه اسلامی و توجه نداشتن به رابطه صحیح حاکمیت با آحاد جامعه، تضعیف جامعه اسلامی را سبب شده و آن را در این مقابله ناکام خواهد گذاشت. کوشش های علمی شایسته ای در موضوع استکبار و استضعاف از سوی محققان و اندیشمندان اسلامی به رشته تحریر درآمده است: «معناشناسی استکبار در قرآن کریم» (افتخاری و باباخانی، 1394)؛ «استکبار و نشانه های مستکبران از دیدگاه قرآن» (جواهردهی، 1392)؛ «استکبار و شیوه های مبارزه با آن در قرآن» (موسوی، 1387)؛ «استکبارستیزی در قرآن» (پژوهشکده تحقیقات اسلامی، 1383)؛ «امام علی(ع)، استضعاف و استکبار» (جعفری، 1380)؛ «مستضعفان و مستکبران از دیدگاه قرآن و عترت» (اسکندری، 1367)؛ «استکبار و نشانه های مستکبران در قرآن» (منصوری، 1394). از میان تحقیقات نام برده، تنها نوشته آقای سیدصمد موسوی با محتوای این پژوهش هم پوشانی دارد. اما مؤلفه های کارشده در آن پژوهش، که بخشی از آن تحقیق را به خود اختصاص داده و به اختصار بحث شده، با عناوین تحقیق حاضر تفاوت جدی دارد؛ چنان که در اهداف نیز کاملاً متمایز هستند.
آنچه پژوهش حاضر را از تلاش های علمی پیشین متمایز می کند، توجه به استضعاف زدایی از درون جامعه اسلامی از سویی، و کاربست گام به گام شیوه های مقابله با استکبار و غافل نبودن از شیوه های مسالمت آمیز از سوی دیگر است.
سؤال اصلی پژوهش عبارت است از: قرآن چه شیوه هایی را در مقابله با استکبار توصیه می کند؟
سؤالات فرعی بدین قرارند: مستکبران و مستضعفان در آیات قرآن با چه شاخصه هایی شناخته می شوند؟ استضعاف دارای چه ابعادی است؟
راه کارهای مقابله با استضعاف از نگاه قرآن کدام است؟
نویسنده نخست با مراجعه به آیات قرآن شاخصه های مستکبران و مستضعفان واقعی را برشمرده، سپس به منظور روشن شدن شیوه های مقابله با استکبار، ابتدا به ابعاد استکبار و سپس در همان ابعاد به شیوه های مقابله از نگاه آیات و روایات اشاره کرده است. در استضعاف زدایی نیز همین روش دنبال شده است.
1. مفهوم شناسی
الف. استکبار
استکبار از ریشه «کبر» به معنی اظهار بزرگی و برتری جویی است (راغب اصفهانی، 1412 ق، ص697)؛ یعنی کسی که به دنبال برتری بر دیگران است. و این برتری جویی به این خاطر است که خود را از دیگران بزرگ شمرده و به دنبال جایگاهی است که شایسته آن نیست (قرشی، 1371، ج6، ص74). به همین دلیل است که مستکبر، همیشه از پذیرفتن حق خودداری می کند. ابن منظور می گوید: استکبار یعنی نپذیرفتن حق از روی عناد و تکبر (ابن منظور، 1414ق، ج5، ص126)؛ خودداری از پذیرفتن حق، نتیجه خودبرتربینی است. علامه طباطبائی نیز استکبار را به اصرار بر نشنیدن سخن حق و پذیرفتن دعوت الهی تفسیر می کند (طباطبائی، 1417ق، ج20، ص30). استکبار و کبر در مشتقات مختلفش، به معنای افزایش، بزرگی و خودبزرگ بینی است. حاصل آنکه، این واژه از ریشه «کبر» به معنای برتری خواهی و امتناع از پذیرش حق از روی عناد و تکبر است (ابن منظور، 1414ق، ج5، ص126؛ طبرسی، 1372، ج4، ص679). اما در اصطلاح به معنای سلطه جویی، استعمار و استثمار معنا می شود (پویا، 1379، ج1، فصل1).
ب. استضعاف
استضعاف از ریشه ضَعْف و ضُعف است که در دو معنای «ضعیف یافتن» یا «ضعیف شمردن» و «به ضعف کشاندن» (راغب اصفهانی، 1412ق، ص507؛ مصطفوی، 1430ق، ج7، ص31 32) کاربرد دارد. براین اساس، مستضعف کسی نیست که صعیف و ناتوان و فاقد قدرت و نیرو باشد، بلکه کسی است که نیروهای بالفعل و بالقوه دارد، اما از سوی ظالمان و مستکبران مورد استضعاف قرار گرفته است (مکارم شیرازی و دیگران، 1381، ج16، ص1920). پدیده استضعاف غالباً در برابر نوعی برتری طلبی نمایان می شود. در ادبیات سیاسی معمولاً استضعاف، آنجایی به مفهومی سیاسی بدل می شود که در تقابل با استکبار قرار گیرد (علیخانی، 1394، ج2، ص207). قرآن از دو گونه تقابل استضعاف و استکبار روایت می کند که در یک معنا مستکبران، جبهه مقابلِ مسیر الهی به شمار می روند که مستضعفان را نیز به استضعاف می کشانند؛ در این مفهوم خداوند و مستضعفان در جبهه واحدی علیه مستکبران قرار می گیرند (سبا: 33). معنای دیگر آنکه حاوی نوعی قصور و کوتاهی از سوی خود مستضعف است، نیز مفهومی سیاسی است (علیخانی، 1394، ج2، ص207). در این پژوهش بیشتر به استضعاف به معنای نخست پرداخته خواهد شد.
2. شاخص های مستکبران
بررسی ویژگی های مستکبران و مستضعفان مجال جداگانه ای می طلبد که خود موضوع پژوهشی دیگر است. اما به مناسبت، به اجمال به شاخص های مستکبران و مستضعفان از نگاه قرآن اشاره می شود:
الف. مغرور و برتری طلب
قرآن در آیه 15 «فصلت» استکبار قوم عاد را روایت می کند که نسبت به دیگران احساس برتری جسته و خود را دارای قدرت مطلق دانستند (فضل الله، 1419ق، ج20، ص103). این احساس غرور به سبب قدرت داشتن، آنان را به ظلم به دیگران و غصب حق شان واداشت (مدرسی، 1419ق، ج12، ص194).
ب. لجاجت و حق ناپذیری
مستکبر، آیات الهی را می شنود، اما به گونه ای وانمود می کند که گویا نشنیده است: «یسْمَعُ آیاتِ اللَّهِ تُتْلی عَلَیهِ ثُمَّ یصِرُّ مُسْتَکبِراً کأَنْ لَمْ یسْمَعْها» (جاثیه: 8؛ نوح:7)، و گاهی از این فراتر رفته و آیات الهی را انکار می کند (فصلت: 15؛ مدثر: 2325).
ج. پیمان شکنی
مستکبر به عهد و پیمان خویش پای بند نیست و به رغم سوگندهای جلاله، به دلیل خوی استکباری، وفادار به عهد خویش نیست (فاطر:43).
د. خودپسندی
مشرکان مکه چنان فریفته خودبزرگ بینی بودند که نزول وحی و فرشته وحی بر رسول خدا (ص) را که شخصی از میان خودشان بود، برنتافته و در برابر وی استکبار ورزیدند (فرقان: 21؛ ر.ک: فضل الله، 1419 ق، ج 17، ص23).
ه. انکار معاد
از آیات قرآن (نحل:22؛ قصص: 39؛ صافات: 35 36؛ مدثر:2325؛ بقره:87) به دست می آید که مستکبران بیش از هر چیز به تکذیب اصول دین (توحید، نبوت و معاد) می پردازند (مرکز فرهنگ و معارف قرآن، 1385، ج3، ص169). علت انکار معاد از سوی مستکبران، خوی استکباری و برتری طلبی آنان است (مدرسی، 1419ق، ج 6، ص40). شاید بتوان گفت معادناباوری مستکبران بیش از سایر اصول اعتقادی سبب اصرار بر خوی استکباری است.
و. استبداد و خودکامگی
آیه 88 «اعراف» به تصمیم مستبدانه سران مستکبر قوم شعیب اشاره می کند که شعیب(ع) و پیروانش را تهدید کردند که آنان را از محل زندگی شان اخراج خواهند کرد، جز اینکه از آیین خویش دست برداشته و به آیین سران مستکبر قومشان بگروند.
3. شاخص مستضعفان
استضعاف در برابر استکبار است. ازاین رو، شاخص اصلی در مستضعف کسی است که از ناتوانی تحمیلی برخوردار است. مستضعف در این معنا به کسانی اطلاق می شود که در مقابل مستکبران از خود ضعف نشان نمی دهند و تابع آنان نیستند، اما به هر دلیل توسط آنان به ضعف کشانده شده اند، به طوری که توانایی مخالفت و ستیز با ظالمان، از آنان گرفته شده است.
در آیه 5 «قصص» و آیات مشابه مانند 137 «اعراف» استضعاف به معنای به ضعف کشاندن است؛ یعنی کسانی که به خودی خود می توانند قدرتمند باشند، ولی عده ای آنان را به ضعف کشانده اند و آنان چاره ای ندارند: «لایَسْتَطیعُونَ حیلَةً وَ لا یَهْتَدُونَ سَبیلاً».
4. ابعاد استضعاف
استضعاف در چهره های گوناگونی رخ می نماید که در ذیل به آنها اشاره می شود:
الف. استضعاف فکری
استضعاف فکری از نظر فلسفه سیاسی، استضعافی با منشأ داخلی و ناشی از تفریط قوه عاقله در یک جامعه است. این گروه از مستضعفان که می توان آنان را مستضعفان فرهنگی نیز نامید، مستضعفانی اند که اساساً از شرط لازمِ آگاهی از استضعاف خویش محروم گشته اند (علیخانی، 1394، ج2، ص216). مهم ترین رسالت پیامبران، آشکار نمودن معارف پنهان در عقل و ضمیر انسان ها روایت شده است (نهج البلاغه، 1370، خ 1، اختیار الانبیاء).
ب. استضعاف اقتصادی
در منطق قرآنی استضعاف مفهومی عام دارد و گونه های مختلفی را شامل می شود. اما واژه استضعاف در وهله نخست، بیشتر تبادر اقتصادی دارد و با توجه به کاربرد آن در جوامع امروز، این بعد از استضعاف برجسته می شود. استضعاف اقتصادی نوع دیگری از استضعاف است که پیش فرض اساسی آن، وجود عاملی در خارج از مستضعفان است (علیخانی، 1394، ج2، ص218). تقابل استکبار با استضعاف در بعضی آیات قرآنی به گونه ای از استضعاف اشاره دارد که از آن به استضعاف اقتصادی یاد می کنیم. بیشتر جبهه مستکبران در طبقه اشراف و ثروتمند و گروه مستضعفان در میان فقرای جامعه جا گرفته اند: «قالَ الْمَلَأُ الَّذِینَ اسْتَکبَرُوا منْ قوْمِهِ لِلَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا لِمَنْ آمَنَ مِنْهُم. ..» (اعراف: 75). اصطلاح دیگری که به اتراف و مترفین نام بردار است نیز به همین معنا اشاره دارد: «إِنهُمْ کانُوا قبْلَ ذلِک متْرَفِین» (واقعه: 45). مترفین به معنای متکبران است (ابوعبیده، 1381ق، ج2، ص251). نیز در آیات (سبأ: 34؛ اسراء: 16) مترفین از اتراف، به معنای زیاده روی در تلذذ از نعمت ها است که از استکبار سربر می آورد (طباطبائی، 1374، ج16، ص578). بررسی آیات مربوط به استضعاف نشان می دهد که انباشت ثروت و اشرافیت در بخشی از جامعه به همراه کمی نفرات و تفرقه در طبقات دیگر اجتماع، زمینه زبونی و استضعاف فرودستان را به وسیله مستکبران فراهم می آورد (مرکز فرهنگ و معارف قرآن، 1385، ج3، ص96).
ج. استضعاف سیاسی
قسم دیگری از استضعاف، خود را در چهره سیاسی نشان می دهد، و آن عبارت از حکمرانی با زور و قدرت بر مجموعه ای که شهروندان بر چنین حکومتی رضایت ندارند، و از سویی قدرت مقابله و براندازی حکومت جور را ندارند، و از سوی دیگر حکومت نیز آنان را با اتکا به قدرت و زور، مرعوب و در استضعاف نگه داشته است (جعفری، 1380، ص 49). قدرت فرعونی نماد بارز چنین استکباری است: «إِنَّ فرْعَوْنَ علا فِی الْأَرْضِ وَ جَعَلَ أَهْلَها شِیعاً یستَضْعِفُ طائِفَةً منْهُمْ... وَ نرِیدُ أَن نَمُنَّ عَلَی الَّذِین استُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِینَ» (قصص: 45؛ عنکبوت: 39). مدیریت جامعه در لایه های گوناگون در همین قسم می گنجد.
5. ضرورت مقابله با استکبار
همواره یکی از پرسش های مطرح در زمینه مبارزه با استکبار این است که در شرایطی که بزرگ ترین قدرت های سیاسی در عرصه بین المللی از میان مستکبرانند، چه باید کرد؟ برخی به تساهل معتقدند، و برخی نیز با توجه به نص صریح قرآن، تحقق وعده الهی را در گرو مبارزه با مستکبران می دانند (علیخانی، 1394، ج2، ص323-324).
منصوری می نویسد: «جای تأسف است که در دنیای تحت سلطه، گروهی که متوجه نیات پلید استکبار نیستند، به دلیل جهل و ناآگاهی از تاریخ و فرهنگ خود و جهان، و به دلیل عدم اعتماد به نفس و ایمان قوی، با این نغمه و آواز که استعمار "منجی بشریت " است، هماهنگ گشته اند. این رویکرد خود عاملی برای تداوم حیات نامشروع استکبار تاکنون بوده است» (منصوری، 1385، ص28). برخی معتقدند مبارزه علیه استکبار، چنان اهمیتی دارد که حرکت به سوی خداوند منوط به آن است (حکیمی، 1380، ج3، ص21). ظلم، مانع از رسیدن انسان ها به حقوق خویش شده، و سقوط و انحطاط جامعه را سبب می شود. براین اساس خوی و منش استکباری و برتری جویی نسبت به رهاورد انبیا، مایه سقوط جامعه است؛ و پذیرش و عمل به تعالیم وحیانی، صعود جوامع انسانی را در پی خواهد داشت (جوادی آملی، 1387، ص350). در سایه گسترش عدالت، آحاد جامعه از حقوق خویش برخوردارند و امور جامعه سامان می یابد (حدید: 25). جهان عدل باید یک قطبی باشد تا حرکت به سوی کمال و سعادت برای جامعه بشری امکان پذیر شود، اما نه جهان ظلم (حکیمی، 1382، ص261). روشن است مناسبات نظام استکبار اساساً بر ظلم مبتنی است. در اصطلاح علوم اسلامی، استکبار همواره با واژه هایی نظیر «ظلم» و «طاغوت» همراه است (نازعات: 17-24؛ فجر: 10-11؛ صافات: 3035؛ اعراف: 36-37و75-77؛ نحل: 2829). بنابراین توجه به هدف آفرینش انسان و مانعیت استکبار از وصول به این هدف تردیدی در مقابله با استکبار باقی نمی گذارد.
6. راه های مقابله با استکبار
تعدد راه های مقابله با استکبار، رهاورد تدبر در آموزه های وحیانی است. ازاین رو، محدود ساختن شیوه مقابله با استکبار در یک راهکار، با روح تعالیم بلند قرآن منافات دارد. شیوه هایی که به آنها اشاره خواهد شد، راه های مقابله با استکبار از نگاه قرآن را گزارش می کند:
الف. نرمش قهرمانانه (مذاکره و گفتمان)
براساس آیاتی از قرآن، پس از شیطان که پایه گذار استکبار و سرآغاز آن است؛ بزرگ ترین مصداق استکبار، فرعون است. چه بسا وی با ندای «فَقالَ أَنَا رَبُّکمُ الْأَعْلی» (نازعات: 24) و تجاوز از حد خویش از شیطان نیز فراتر رفته و نه تنها در برابر خدا و بندگان استکبار ورزید، بلکه در جایگاه خدا نشسته و ادعای ربوبیت کرد. ازاین رو، روایت مقابله موسی(ع) با وی اهمیت ویژه ای پیدا می کند. موسی و هارون مأموریت می یابند تا به سوی فرعون طغیانگر رفته و وی را با گفتاری نرم و به دور از هرگونه خشونت، به توحید و عبودیت دعوت کنند (طه: 43). در این مأموریت افزون بر گفت وگو با فرعون، باید با زبانی نرم نیز مذاکره شود. مفسران در تفسیر «قَوْلًا لَینا» به اتفاق گفته اند: با نرمی، شفقت، مدارا و به دور از درشتی با وی سخن گویید (سمرقندی، 1416 ق، ج2، ص400؛ طبرسی، 1372، ج7، ص20؛ آلوسی، 1415 ق، ج8، ص508؛ طباطبائی، 1417 ق، ج14، ص154؛ ابن عاشور، 1420ق، ج16، ص124). برخی آن را از واجب ترین آداب دعوت می دانند (طباطبائی، 1417ق، ج14، ص154؛ قشیری، 2000، ج2، ص459). ازآنجاکه نخستین هدف از برخورد با استکبار، دعوت وی به آیین حق و مسیر الهی است؛ سودمندترین شیوه، استفاده از گفتار نرم و دوری از هرگونه خشونت است؛ زیرا خشونت از بزرگ ترین اسباب تنفر و پافشاری بر کفر و [استکبار] است (شوکانی، 1414 ق، ج3، ص433). چنانچه از ویژگی های مستکبران و جباران آن است که اگر با آنها درشتی شود، سرکشی و تکبرشان افزون شود (فخررازی، 1420ق، ج22، ص53)، که نقض غرض است. خدای سبحان شیوه سخن گفتن با بزرگانِ دارای حشمت و قدرت را به موسی و هارون آموزش می دهد. فرعون به رغم کافر بودن، پادشاه عصر خویش بوده و بر بندگان خدا مسلط بود (قشیری، 2000، ج2، ص459). در این دستور الهی عبرت بزرگی نهاده شده است؛ زیرا فرعون در غایت سرکشی و استکبار، و موسی(ع) برگزیده خدا بود، اما موسی(ع) مأموریت می یابد تا با ملاطفت و نرمی برخورد کند (ابن کثیر، 1419ق، ج 5، ص260). آلوسی «فا» را برای ترتیب گرفته و جمله بعد از «فا» را بر جمله پیشین «إِنَّهُ طَغی» مترتب کرده است؛ زیرا گفتار نرم شدت عناد سرکشان را شکسته و قساوت طغیان گران را نرم می کند و ازاین رهگذر احتمالات دیگر در معنای آیه را نفی کرده است (ر.ک: آلوسی، 1415ق، ج8، ص508). سعدی در تفسیر «قولاً لینا» می نویسد: یعنی سهل و لطیف همراه با مدارا و ادب در لفظ، بدون فحاشی، بیهوده گویی و خشونت در گفتار و درشتی در رفتار (سعدی، 1408ق، ص593). آیه 18-19 سوره «نازعات» مقصود از گفتار نرم و شفقت آمیز را روشن می کند: «فَقُلْ هَلْ لَک إِلی أَنْ تَزَکی وَ أَهْدِیک إِلی رَبک فتَخْشی»؛ پس به فرعون بگو آیا می خواهی پاکیزه شوی و تو را به سوی پروردگارت هدایت کنم و تو خشیت داشته باشی [از طغیان دست برداری]؟ (نظام الاعرج، 1416 ق، ج4، ص547). روی دیگر گفتار نرم در گفت وگوی موسی(ع) با فرعون مستکبر، طرح خواسته های خویش با ادبیات ویژه ای است. نخست با سؤال می پرسد: «هل لک»؛ که جنبه مشورت داشته و از تحکم به دور است. چنان که تنفر و جبهه گیری هم ایجاد نمی کند.
سپس وی را به پاکی از آلودگی ها که مورد پذیرش هر عقل سلیمی هست، فراخوانده و می فرماید: «إِلی أَنْ تَزَکی» تو می خواهی پاکیزه شوی. به جایگاه و تصمیم وی احترام می گذارد تا طغیانگری وی را برنیانگیزد، نه اینکه من تو را پاکیزه سازم. آن گاه وی را نه به خود، که به پرودگار فرعون دعوت کرد: «إِلی رَبِّک»؛ زیرا پروردگاری که نعمت های ظاهری و باطنی را بر وی ارزانی داشته، شایسته شکرگزاری است: «إِلی رَبِّک فَتَخْشی» (ر.ک: سعدی، 1408ق، ص 593). نباید فراموش شود که گفتار نرم به مفهوم چاپلوسی، تصنع و پوشاندن حق نیست؛ زیرا رسالت موسی (ع) و هارون حق، و در پی حق بودن است که جز با گفتار حق دست یافتنی نیست. ازاین رو، به دلیل خوی استکباری فرعون شایسته بود تا با گفتار نرم وی را به حق نزدیک سازند؛ زیرا برخورد سفیهانه و جاهلانه، دمیدن در آتشِ شعله ور است که بر برافروختگی آن می افزاید (خطیب، 1424ق، ج8، ص795). ممکن است پرسیده شود چگونه می توان طغیان را با گفتار نرم درمان کرد؟ پاسخ آن است که طغیان حالت استکبار و غرور است، که با شدت و سختی درمان پذیر نیست، بلکه با گفتار نرم که در اعماق وجودش نفوذ کرده و تکبر وی را تحریک نکند، قابل علاج است. ازاین رو، باید توجه داشت که هدف، ارشاد مستکبر است، نه پایمال کردن و شکستن او، که این مهم با سعه صدر و نرم خویی حاصل می شود، نه با مقابله به مثل (ر.ک: مدرسی، 1419ق، ج7، ص170). برخورد مسالمت آمیز با مستکبران راهکاری است که رسول خدا(ص) نیز در مسیر دعوت خویش مأمور به این گونه از مقابله است: «ادْعُ إِلی سَبِیلِ رَبک بالْحِکمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِی أَحسَنُ إِنَّ رَبَّک هُوَ أَعلَمُ بمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِیلِهِ وَ هُوَ أَعلَمُ بالْمُهْتَدِین» (نحل: 125). افزون بر حکمت و موعظه نیکو، جدال احسن از شیوه های دعوت به دین خدا به شمار آمده است. چنان که این شیوه از برخورد با مستکبران را در سیره عملی امام خمینی(ره) نیز شاهد هستیم، ایشان فرمودند: «باید توجه کنید وظیفه دینی ما اقتضا می کند که در قدم اول با زبان ملایم، با زبان پند و اندرز با افراد مواجه شویم، خواه شاه باشد یا شبان. وظیفه علما در قدم اول ارشاد است و در این وظیفه نباید میان انسان ها، از نظر مقام، موقعیت و منصب فرق بگذارند... اما وقتی تنبه پذیر نیست احساس تکلیف کردم که در برابر او شاه بایستم...» (روحانی، 1360، ص12). شکیبایی بنی اسرائیل در برابر استکبارِ فرعونیان و پیروزی بر آنان نیز در همین راستا تفسیرپذیر است (اعراف: 137). ایمان آوردن همسر فرعون، مؤمن آل فرعون و ساحران فرعون، محصول همین مقاومت و بردباری و نرمش قهرمانانه موسی(ع) و هارون است. مقاومت صبورانه و پرهیز از درگیری بی ثمر با استکبار از پایه ای ترین شیوه های مبارزه است. سیره پیامبر(ص) و اهل بیت طاهرینش(ع) به ویژه شکیبایی امیرمؤمنان علی(ع) بهترین الگوی قابل تأسی در این خصوص است.
ب. مدارا و سازش
مدارا از «دری» یا «درء» به معنای شناخت همراه با نوعی چاره اندیشی، دفع کردن و نرمی کردن است (فراهیدی، 1409ق، ج8، ص60؛ ازهری، 1421 ق، ج14، ص111). ازهمین رو، به شاخ گوسفند که برای دفاع از خود است، «مدری» گویند (راغب اصفهانی، 1412 ق، ص312) و در معنایی نزدیک به همین معنا، به شیء شبیه به شانه گویند که موهای جمع شده را آزاد و اصلاح می کند (ابن اثیر، 1365، ج2، ص115). کسی که قدرت دفع دشمنانش را دارد «ذو تدرؤٍ» است (راغب اصفهانی، 1412ق، ص 313). مدارا به نرمی کردن با مردم و هم نشینی نیکو و تحمل آنان برای این که از فرد نفرت نداشته باشند، گفته می شود (ابن اثیر، 1365، ج2، ص115). امیرمؤمنان علی(ع) در خطبه 43 زمانی که جریر را به عنوان نماینده پیش اهل شام فرستاده بود، رأی خویش را در مدارای با شامیان می دید (نهج البلاغه، 1370، خطبه 43). چنان که شماری از مردم پس از بیعت با امام، از وی خواستند تا قاتلان عثمان را مجازات کند، اما در پاسخ فرمودند با کدام قدرت؟ درحالی که آنان بر تخت شوکت سوار و بر ما چیره هستند و ما بر آنان چیره نیستیم. سپس آنان را به صبر دعوت کرده و از آنان خواست، کاری نکنند که ارکان قدرت را ویران سازد و توانایی را از بین ببرد و به جای آن ذلت و سستی آورد؛ و فرمودند به زودی این مسئله را تا وقتی با مدارا ممکن است، حل می کنم و در غیر این صورت آخرین دوا داغ نهادن است (نهج البلاغه، 1370، خطبه 168). در آیات قرآن نیز ریشه اصلی این واژه در دفع کردن به کار رفته است: «وَ یدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَةِ السَّیئَةَ»(رعد: 22)؛ «وَ یدْرَؤُا عَنْهَا الْعَذابَ» (نور: 8) (راغب اصفهانی، 1412 ق، ص313 314). رفق و مدارا در روایات معصومان (ع) نیز حجم قابل توجهی را به خود اختصاص داده و در بعضی از روایات، مدارا میوه عقل به شمار رفته است و آن را در برابر خشونت قرار می دهد، که مدارا دارای میمنت و خشونت شوم و نحس است (ر.ک: کلینی، 1407 ق، ج2، ص119؛ تمیمی آمدی، 1410ق، ص328).
روشن شد که مدارا نوعی نرمش همراه با عقلانیت و چاره اندیشی برای دفع خطر دشمن و نفرت زدایی از هم نشینی با دیگران است که در جهان سیاست به انزوا تعبیر می شود. نتیجه این گزینش در روابط هم، حضور قدرت مندانه و به دور از آسیب در عرصه های سیاسی و اجتماعی است. در دانش سیاسی از این منش سیاسی به سازش تعبیر می شود. استقرار سازش از وظایف عمده سیاست است. در مرحله سازش، خشونت حذف می شود و هم سازی به میان می آید. سازش زمانی ضرورت پیدا می کند که ادامه مبارزه خشن برای طرفین درگیر، زیان هایی بیشتر از سازش داشته باشد؛ هرچند که عدالت در آن کاملاً رعایت نشده باشد (آقابخشی و افشاری راد، 1386، ص119). برابر آموزه های قرآنی و روایی نیز مدارا با مستکبران زمانی ضرورت پیدا می کند که توان مقابله با استکبار وجود نداشته و مبارزه با آن نتیجه ای جز نابودی طرف داران جبهه حق نخواهد داشت. چنان که پیروزی تمام عیار بنی اسرائیل بر فرعونیان در راستای شکیبایی آنان بود: «وَ أَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذِینَ کانوا یستَضْعَفُونَ مَشارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغارِبَهَا الَّتِی بارَکنا فِیها وَ تَمَّتْ کلِمَتُ رَبِّک الْحُسْنی عَلی بَنِی إِسْرائِیلَ بِما صَبَرُوا...» (اعراف: 137). نیز اگر دشمنان خواستار آشتی بودند، حاکم اسلامی نیز آن را برگزیند: «وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فاجْنَحْ لَها» (انفال: 61).
نامه های پیامبر(ص) به زمام داران شرق و غرب آن روز، با تأکید بر آیه 64 «آل عمران» که به گردآمدن بر محور باورهای مشترک دعوت می کند نیز در همین راستا تفسیرپذیر است (مکارم شیرازی و دیگران، 1381، ج2، ص596). همچنین بردباری سه ساله رسول خدا(ص) و یاران باوفایش در شعب ابی طالب، صلح حدیبیه، ربع قرن خانه نشینی علی بن ابی طالب(ع) و صلح امام حسن(ع) با معاویه، نمونه هایی از مقاومت در برابر استکبار است. نیز زمانی که جامعه در مبارزه با استکبار با حاکمیت اسلامی همراهی نمی کند، ترک مبارزه اولویت پیدا می کند؛ مانند ترک مبارزه با معاویه از سوی امام علی(ع) و امام مجتبی(ع). در آموزه های وحیانی هم مصالحه و آشتی با دشمنان در صورت برخورداری از توان برتر مورد نهی الهی واقع شده است: «فَلا تَهِنُوا وَ تَدْعُوا إِلَی السَّلْمِ وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْن» (محمد: 35؛ هاشمی رفسنجانی و همکاران، 1386، ج13، ص437)؛ یعنی در صورت توان مقابله نداشتن مدارا پسندیده است.
ج. پرهیز از دوستی با استکبار (دشمن پنداری)
از هم نشینی واژه استکبار با کفر در آیاتی از قرآن، می توان به همسانی این دو رسید: «قالَ الَّذِینَ اسْتَکبَرُوا إِنَّا بِالَّذِی آمَنْتُمْ بِهِ کافِرُون» (اعراف: 76؛ سبأ: 33؛ ص: 74؛ زمر: 59). استکبار، خصلتی از مجموعه خصلت های کفر است. به عبارت دیگر، استکبار جزء و دنباله ای از کفر است که می توان به جای نظام استکبار جهانی، آن را نظام کفر جهانی نامید (منصوری، 1385، ص20). ازاین رو، کوشش برای فهم رابطه با استکبار در آیات قرآن به واژه استکبار محدود نبوده و باید از مفاهیمی چون کفر نیز مدد جست. در آیاتی از قرآن، گونه ای از رابطه با استکبار و مقابله با آن، پرهیز از رابطه دوستی با کافران و دشمن پنداری آنان است. بی شک رابطه استکبار با اهل ایمان نمی تواند بر پایه دوستی شکل بگیرد و در صورت ادعای دوستی، در این ادعا صادق نخواهد بود. ازاین رو، خدای سبحان در آیاتی از قرآن کریم دشمنان مؤمنان را یادآور شده و نسبت به نوع روابط با آنان هشدار می دهد: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا... وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِأَعْدائِکمْ وَ کفی بِاللَّهِ وَلِیاً وَ کفی باللَّهِ نصِیراً» (نساء: 43و45). درباره منافقان می فرماید: «إِذا جاءَک الْمُنافِقُونَ.... .. هُمُ الْعَدُوُّ فَاحْذَرْهُمْ... وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ تَعالَوْا یستَغْفِرْ لَکم رَسولُ اللَّهِ لَوَّوْا رُؤُسَهُمْ وَ رَأَیتَهُمْ یصُدُّونَ وَ هُمْ مُسْتَکبِرُون (منافقون: 15). منافقان که از ویژگی ناپسند استکبار برخوردارند ازجمله دشمنان رسول خدا(ص) و مؤمنان هستند که باید در برابرشان هوشیار بود. «حذر» در نگاه واژه پژوهان به معنای ترس است (فراهیدی، 1409 ق، ج3، ص199). اما ترسی که برای جلوگیری از ضرر باشد (عسکری، 1400ق، ص235؛ ر.ک: مصطفوی، 1430ق، ج2، ص213). طبعاً دشمن پنداری منافقانِ مستکبر در راستای ترسیم روابطی است که ضرر آنان را از جامعه اسلامی دفع کند. این آیه شریفه روابط با دشمن را در قالب «حذر» تبیین می کند که به مفهوم دفع خطر دشمنان است، و این دفع خطر و ضرر گاه در شکل مذاکره و گفتمان است (طه: 43)، و گاهی در ظرف مدارا و صبر (اعراف: 137)، و گاه دیگر در قالب برخورد شدید (توبه: 12)، و زمانی در شکل پرهیز از رابطه دوستی با دشمن (مجادله: 22؛ ممتحنه: 1؛ آل عمران: 28و118) رخ می نماید. نکته قابل تأمل در آیات الهی این است که خدای سبحان جز در یک مورد که درباره شیطان است: «إِنَّ الشَّیطانَ لَکم عدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عدُوًّا» (فاطر: 6)، شیطان دشمن شماست، پس او را دشمن بگیرید؛ در هیچ یک از این آیات به دشمنی ورزیدن با استکبار تأکید نداشته و تنها به هوشیار ساختن جامعه اسلامی نسبت به دشمنان اشاره دارد؛ زیرا از این طریق جامعه اسلامی را در برابر نفوذ و خطرات دشمن مقاوم می سازد و در آیاتی از برخورد ناعادلانه با دشمن برحذر و به رعایت عدالت با دشمنان سفارش می فرماید (مائده: 8).
د. ارعاب دشمن
تقویت بنیه نظامی با تمام توان، تا حد ترسانیدن دشمنان خدا و مؤمنان، وظیفه ای بر عهده مسلمانان است: «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَیلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عدُوَّ اللَّه وَ عَدُوَّکمْ وَ آخَرِینَ مِنْ دُونِهِمْ لا تَعْلَمُونَهُمُ اللَّه یعلَمُهُمْ وَ ما تنْفِقُوا منْ شی ءٍ فِی سَبِیلِ اللَّهِ یوَف إِلَیکمْ وَ أَنْتُمْ لاتُظْلَمُون» (انفال:60). «قوه» در آیه شریفه مفهوم وسیعی دارد و هر نوع نیرو و قدرتی اعم از مادی و معنوی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی را شامل می شود (مکارم شیرازی و دیگران، 1381، ج7، ص222). از واژه «واعدًوا» استفاده می شود که جامعه اسلامی نباید منتظر هجوم دشمن باشد، بلکه باید همواره در برابر دشمن از آمادگی لازم در زمینه های گوناگون برخوردار باشد. این آمادگی سبب مقاوم سازی جامعه از درون شده و از شکنندگی در برابر هجمه های دشمن در جبهه های گوناگون جلوگیری می کند. از این آیه شریفه گونه دیگری از مقابله با استکبار برداشت می شود و آن آماده ساختن جامعه اسلامی در حدی است که دشمن را بترساند.
و. برخورد شدید
یکی دیگر از راه کارهای مقابله با استکبار در آموزه های وحیانی برخورد شدید و مبارزه با استکبار است. به گفته مفسران، نخستین برخورد با مستکبران باید با نرمی و شفقت و مدارا باشد و در صورتی که این گونه برخورد نتیجه نداشت، برخورد شدید صورت بگیرد (حسینی همدانی، 1404ق، ج10، ص462؛ صادقی، 1406 ق، ج19، ص104؛ سعدی، 1408ق، ص593؛ ابن عاشور، 1420ق، ج16، ص124؛ حقی بروسی، بی تا، ج5، ص389؛ قشیری، 2000، ج2، ص459). در آیه 125 «نحل»، پس از سفارش به انواع شیوه های دعوت (حکمت، موعظه نیکو، جدال احسن) می فرماید: «وَ إِنْ عاقَبْتُمْ فَعاقِبُوا بِمِثْلِ ما عُوقِبْتُمْ بهِ وَ لَئِن صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَیرٌ لِلصَّابِرِینَ» (نحل: 126؛ صادقی، 1406ق، ج19، ص104). چنان که در آیاتی از سوره «توبه» به دنبال عهدشکنی سران کفر، جهاد با آنان را بر مسلمانان تکلیف می کند: «وَ إِن نکثُوا أَیمانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَ طعَنُوا فی دِینِکمْ فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْکفْرِ إِنَّهُمْ لا أَیمانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ ینْتَهُون» (توبه: 12). برخی از مفسران ائمه کفر را به سران قریش، و برخی به فارس و روم (قدرت های استکباری صدر اسلام) تفسیر کرده اند. حذیفه گفته است: آنان مورد جهاد واقع نشده اند و اهل این آیه هنوز نیامده اند (ثعلبی، 1422ق، ج5، ص16؛ طوسی، بی تا، ج5، ص 183). خدای سبحان غرض از این حکم را امید به بازگشت سران کفر از کفر خویش دانسته است: «لَعَلَّهُمْ ینْتَهُون». هرچند در این آیه و آیات مشابه که به برخورد شدید یا نظامی با کفار فرمان می دهد، عنوان استکبار نیامده است، اما از هم نشینی واژه استکبار با کفر در آیاتی از قرآن می توان به همسانی این دو رسید: «قالَ الَّذِین استَکبَرُوا إِنَّا بالَّذِی آمَنْتُمْ بِهِ کافِرُون» (اعراف: 76؛ سبأ: 33؛ ص: 74؛ زمر: 59). استکبار، خصلتی از مجموعه خصلت های کفر است. به عبارت دیگر، استکبار جزء و دنباله ای از کفر است که می توان به جای نظام استکبار جهانی، آن را نظام کفر جهانی نامید (منصوری، 1385، ص20). معنای کفر، جامع تر و گسترده تر از استکبار است. مستکبر ضمن اینکه کافر بودنش مسلم است، در عین حال در مقام مقایسه با سایر کفار، در درجات و مراتب بالاتر کفر است (همان، ص 18).
بر این پایه، آیات جهاد در همین راستا تفسیر می پذیرد که در صورت پیمان شکنی و تحرکات شیطنت آمیز مستکبران، مؤمنان به ویژه مستضعفان تکلیف به مبارزه مسلحانه و برخورد شدید با آنان دارند: «یا أَیهَا النَّبِی جاهِدِ الْکفَّارَ وَ الْمُنافِقِینَ وَ اغلُظْ عَلَیهِم»(توبه:73). کوتاهی در مبارزه با مستکبران برای رهایی مستضعفان مورد سرزنش پروردگار قرار گرفته است (نساء: 75). با تأمل در آیات یادشده به دو نکته رهنمون می شویم: نخست اینکه برخورد شدید در صورت پیمان شکنی و تحرکات شیطنت آمیز مستکبران توصیه می شود. دوم اینکه در صورت امکان، صبر در این موارد بهتر از برخور شدید است: «وَ إِنْ عاقَبْتُمْ فَعاقِبُوا بِمِثْلِ ما عُوقِبْتُمْ بِهِ وَ لَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَیرٌ لِلصَّابِرِینَ» (نحل:126).
7. راه کارهای مبارزه با انواع استضعاف
روی دیگر استکبار، استضعاف است. فخررازی معتقد است: استکبار مولود فراوانی مال و جاه است و استضعاف مولود قلت آن دو (فخررازی، 1420ق، ج14، ص307). کاربرد واژه استضعاف در برابر «استکبار» در بسیاری از آیات، گواهی بر این سخن است. این ویژگی معنایی استضعاف و کاربرد قرآنی آن سبب شده که در پی رویکرد اجتماعی مسلمانان به قرآن، معنایی اصطلاحی برای استضعاف در تقابل با اصطلاح استکبار در ادبیات سیاسی اجتماعی مسلمانان فراهم آید. از این دو اصطلاح برای تقسیم جوامع انسانی به دو طبقه «مستضعَف» و «مستکبِر» استفاده می شود. مستضعفان کسانی هستند که بیرون از کانون قدرت و ثروت، زندگی را با محرومیت از امکانات رفاهی و معیشتی موجود در جامعه می گذرانند (مرکز فرهنگ و معارف قرآن، 1385، ج3، ص93). به هر اندازه که مناسبات اجتماعی از عدالت تهی شود و رابطه حاکمان (قصص: 4و28) یا مردم (اعراف: 7و75) بر پایه برتری طلبی (قصص: 4و28)، بر ضعف کشاندن حاکمان بر حق و نافرمانی از آنان (اعراف: 7و150)، فسادگرایی و محرومیت افراد زیر سلطه از حقوق انسانی باشد، استضعاف رخ می نماید (قصص: 4و28). بررسی آیات مربوط به استضعاف نشان می دهد که انباشت ثروت و اشرافیت در بخشی از جامعه به همراه کمی نفرات و تفرقه در طبقات دیگر اجتماع، زمینه زبونی و استضعاف فرودستان را به وسیله مستکبران فراهم می آورد (مرکز فرهنگ و معارف قرآن، 1385، ج3، ص95). به روایت قرآن، استضعاف زدایی و نجات مستضعفان، وظیفه ای همگانی برای عموم مسلمانان است (نساء: 75).
از زمینه های پیدایش استکبار می توان به استضعاف اشاره داشت، که گاه استضعاف مولود استکبار و گاهی خود عامل شکل گیری یا سبب تقویت آن می باشد. ازاین رو، از آسیب هایی که جامعه اسلامی را تهدید می کند، شکاف طبقاتی و دوقطبی شدن جامعه است. استضعاف همیشه رهاورد سلطه دشمن استکباری نیست؛ گاه ممکن است عملکرد اشتباه مدیران در جامعه اسلامی، شکل گیری استضعاف در جامعه را به دنبال داشته و شکاف طبقاتی ایجاد کند. بر این اساس امیرمؤمنان علی(ع) پس از هشدار شدید نسبت به پیروی از مستکبران در جامعه اسلامی این گونه تحذیر می دهد: «پس به آنچه به امت های مستکبر پیش از شما فرود آمد، از عذاب خدا و سخت گیری های او، فروگرفتن ها و کیفرهای او، از بر خاک افتادن گونه های شان و بر زمین قرار گرفتن پهلوهایشان، عبرت بگیرید و همان گونه که از پیشامدهای شبیخون زننده روزگار از خدا پناه می جویید، از عوامل زاینده و بالنده خودبزرگ بینی نیز از او پناه بخواهید» (نهج البلاغه، 1370، خطبه قاصعه). بر همین پایه می توان علت اصلی نابودی پیشینیان را در استکبارشان جست. اتحاد و همبستگی از اساسی ترین اصول مقابله با استکبار است که در صورت فقدان آن نه تنها مقابله امکان پذیر نخواهد بود، بلکه زمینه سلطه استکبار نیز فراهم خواهد شد. آیه شریفه «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ ما استَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّة...» (انفال: 60) بر این مهم تأکید دارد. جامعه به هم پیوسته و یکپارچه در برابر استکبار، از جامعه ازهم گسسته مقاوم تر است: «وَ أَطِیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ رِیحُکمْ وَ اصْبِرُوا إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ» (انفال: 46)؛ و از خدا و پیامبرش فرمان برید، و با یکدیگر نزاع و اختلاف نکنید، که سست و بد دل می شوید، و قدرت و شوکتتان از میان می رود و شکیبایی ورزید؛ زیرا خدا با شکیبایان است. نزاع و درگیری سبب تضعیف اراده و سستی در نفس شده و هر گروهی شخصیت گروه دیگر را تخریب می کند و در نتیجه شخصیت تخریب شده یارای مقابله با دشمن را نداشته و از مبارزه با وی خودداری می کند: «أَوْ یلْبِسَکمْ شِیعاً وَ یذِیقَ بعْضَکمْ بأْسَ بعْضٍ» (انعام: 65). چنان که از عوامل پیروزی، تکریم شخصیت مبارزان و اطمینان به آنان و خودداری از اهانت به آنان است (مدرسی، 1419ق، ج4، ص7172). قرآن، بارزترین نمونه سیاست تفرقه بینداز و حکومت کن را از سیره فرعون روایت می کند: «إِنَّ فرْعَوْنَ علا فی الْأَرْضِ وَ جَعَلَ أَهْلَها شِیعاً یسْتَضْعِفُ طائِفَهً منْهُمْ یذَبِّحُ أَبْناءَهُمْ وَ یسْتَحْیی نِساءَهُمْ إِنَّهُ کانَ مِنَ الْمُفْسِدِینَ» (قصص: 4)؛ فساد فرعونی بر پایه هایی چند استوار شد: استکبار، تفرقه اندازی در جامعه، استضعاف گروهی از جامعه، کشتن فرزندان پسر مستضعفان و زنده نگه داشتن زنان. دوقطبی کردن جامعه و در ضعف نگه داشتن توانمندان آن از سیاست های استکباری به منظور دوام سلطه خویش است؛ زیرا جامعه مستضعف و ذلت پذیر، خود پذیرای استکبار خواهد بود: «فاسْتَخَفَّ قوْمَهُ فَأَطاعُوهُ إِنَّهُمْ کانُوا قوْماً فاسِقِین» (زخرف: 54). استخفاف، سبُک خواستن چیز با ارزش است، و باارزش ترین سرمایه وجود انسان عقل اوست، که استحمار نتیجه استخفاف عقل است و استثمار، استعمار، استکبار، استضعاف و استبداد مولود استحمار هستند (صادقی، 1406ق، ج26، ص342). به منظور جلوگیری از چنین آسیب هایی، مؤمنان، مأمور به زندگی مسالمت آمیز در کنار یکدیگر شده اند : «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا ادْخُلُوا فی السلْمِ کافَّةً وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیطانِ إِنَّهُ لَکم عدُوٌّ مبِین» (بقره: 208)، و به استضعاف زدایی و دوری از ذلت فراخوانده شده اند.
چنان که اشاره شد استضعاف در چهره های گوناگون رخ می نماید، ازاین رو، استضعاف زدایی هم باید در همه این ابعاد صورت بگیرد:
الف. استضعاف فکری
در این گونه از استضعاف، گروهی مستکبر بخشی از جامعه را از حق دانستن محروم می سازند. حصر دانش و یادگیری، سانسور خبری، محدود ساختن اطلاع رسانی یا اطلاع رسانی ناقص و نادرست، و منع از آگاهی آحاد جامعه، به ویژه طبقات پایین، از حقوق خویش و در کوتاه ترین بیان، فقر فرهنگی، ازجمله نمودهای این استضعاف هستند. سقوط فرهنگی و عدم شکوفایی فکری و عقلی نتیجه محتوم چنین استضعافی خواهد بود. در سخن امیرمؤمنان(ع) مهم ترین رسالت پیامبران شکوفا ساختن عقل های مردم بیان شده است. برهمین اساس همواره مبارزه با استکبار و پشتیبانی از مستضعفان و امحای استضعاف از جامعه انسانی در امتداد رسالت انبیا در اندیشه دانشمندان و اندیشمندان اسلامی تبلور یافته است. شهید بهشتی عامل استضعاف را در جهل می دید و معتقد بود که شمشیر اسلام برای از بین بردن استضعاف است؛ یعنی در جامعه قدرت های خودکامه ای وجود دارند که مانع آگاهی انسان ها می شوند (حسینی بهشتی، 1385، ص19). این نظر مبتنی بر نوعی روحیه جهاد علیه استکبار و در جهت احقاق حق مستضعفان است (علیخانی، 1394، ج2، ص 217). بر پایه آموزه های قرآن، قبول استضعاف به هیچ روی پذیرفتنی نیست؛ و در صورت ناگزیری از استضعاف باید هجرت را برگزید و از استضعاف رهایی یافت: «إِنَّ الَّذِینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکةُ ظالِمِی أَنْفُسِهِمْ قالُوا فیمَ کنتُمْ قالُوا کنَّا مُسْتَضْعَفِینَ فی الْأَرْض قالُوا أَ لَمْ تَکنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فِیها...» (نساء: 97). برهمین اساس، دانستن حق آحاد جامعه است و هراس از آن، سبب محرومیت و استضعاف جامعه می شود و عاملی در جهت سلطه استکبار و ناکامی در مسیر مبارزه با آن خواهد بود.
ب. استضعاف اقتصادی
تأمل در مفهوم استضعاف، ما را به این نکته می رساند که گروهی از افراد جامعه به رغم توانمندی هایی که دارند از دستیابی به امکانات رفاهی و توسعه زندگی مادی خویش محروم هستند. استضعاف اقتصادی راه را برای سایر اشکال استضعاف هموار می سازد و خود، سبب اصلی احساس حقارت و فرو ریختن شخصیت انسانی می شود، و سرانجام به استضعاف اخلاقی می انجامد و فضایل شخصیت فقیر را وارونه می نمایاند و او را در نظر دیگران خوار می سازد و به همانندان خود نیازمند می کند (حکیمی، 1384، ج14، ص419؛ علیخانی، 1394، ج2، ص219). البته این آسیب در سطح نخبگان جامعه که به رغم توانمندی دچار حاشیه رانی شده اند به شکل دیگری رخ نشان می دهد و حاکمیت را با چالشی جدی تر و عمیق تر روبه رو می کند. اعتراضات مدنی غالباً از سوی این افراد شکل می گیرد، ولی به دلیل مدیریت نشدن به بحران کشیده می شود. ازاین رو، استکبار و استضعاف اجتماعی و سیاسی، جز با نابودی استکبار و استضعاف اقتصادی محو نخواهد شد (حکیمی، 1384، ج5، ص331). قارون ثروتمندترین فرد بنی اسرائیل، بزرگ ترین نماد استکبار اقتصادی است که در برابر درخواست کمک به فقرا ایستادگی، کسب آن همه اموال را به دانش خویش نسبت می دهد (قصص: 76 78؛ عنکبوت: 39). آیه 7 سوره «حشر» با بیان مصرف فیء، راز آن را جلوگیری از گردش سرمایه در دست اغنیا می داند: «کی لا یکونَ دُولَةً بَینَ الْأَغْنِیاءِ». انباشت سرمایه در دست طبقه ای خاص و محرومیت طبقه ای دیگر سبب شکاف در جامعه شده و انسجام آن را هدف قرار می دهد که رهاورد آن تضعیف یا تسلیم در برابر استکبار خواهد بود. به همین دلیل، بخشی از دستورات تشریعی قرآن در حوزه اقتصاد بوده و عموم مسلمانان را به یاری فقرا و مواسات فرامی خواند. امیرمؤمنان علی(ع) از همان آغازین روزهای حکومت خویش به تقسیم عادلانه بیت المال و همه فرصت ها و امکانات، در میان همه افراد، اعم از دوست و دشمن، مخالف و موافق، عرب و عجم، سیاه و سفید، دور و نزدیک، پیشینه دار و تازه کار و... پرداخت. همین امر نخست با اعتراض امتیازداران و امتیازخواهان روبه رو گردید و سپس به جنگ علیه او انجامید (جعفری، 1380، ص 55). امام(ع) در نامه 53 نهج البلاغه در باب طبقه پایین و نیازمند جامعه، به مالک اشتر سفارش می کند: درباره طبقه پایین، خدا را فراموش نکن؛ در میان آنان مردمی هستند که نیاز خود را ابراز می کنند و کسانی هم هستند که در عین نیازمندی، روی ابراز ندارند؛ خداوند برای اینها حقی مقرر داشته و از تو خواسته است که آن را رعایت کنی؛ پس حق آنان را نگه دار و برای اینان از بیت المال حقی مقرر دار (نهج البلاغه، 1370، نامه 53). نبود نظارت جدی بر قاچاق کالا، سبب انباشت سرمایه های غیرمولد در دست شماری خاص، و ورشکستگی عده زیادی از تولیدکنندگان و فزونی شمار بیکاران می شود. شکل گیری طبقات استکباری و استضعافی در جامعه، وابستگی به بیگانگان و آسیب پذیری در برابر استکبار، رهاورد این فقدان نظارت است.
ج. استضعاف سیاسی
این استضعاف گاه در سطح حاکمیت رخ می دهد، که در رأس هرم جا دارد؛ یعنی کسی هست که در اندیشه و خرد و هم در زندگی این جهانی توان شایسته و بسنده برای در اختیار گرفتن حاکمیت جامعه را دارد، ولی مستکبران آنان را از این حق خویش بی بهره کرده اند. امام باقر(ع) در تفسیر مستضعفان در آیه 5 «قصص» می فرماید: پیامبر(ص) به علی(ع) و حسنین(ع) نگاه کرد و گریه کرد و فرمود: شما مستضعفان پس از من هستید (حسکانی، 1411ق، ج1، ص555). در کلمات امیرمؤمنان(ع) نیز به همین معنا از استضعاف درباره خویش تصریح شده است (کلینی، 1429 ق، ج15، ص98). فرعون و وزیرش هامان، بارزترین نماد استکبار هستند که قرآن از جامعه بنی اسرائیل روایت می کند: «وَ قارُونَ وَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ... فَاسْتَکبَرُوا فِی الْأَرْض» (عنکبوت: 39؛ قصص: 4). اما گاهی نیز این استضعاف در سطوح پایین تر مدیریت جامعه نمایان می شود. کسانی که از استعداد و نبوغ و توانمندی های لازم برخوردارند، دچار حاشیه رانی شده و از به کارگیری توان و تخصص خویش در مدیریت جامعه و نقش آفرینی در حیات اجتماعی محروم می شوند. استضعاف سیاسی مستلزم دور ماندن محرومان و مستضعفان از قضایای سرنوشت ساز در حیات اجتماعی و عدم شرکت آنان در احزاب و فعالیت های سیاسی، در مجالس محلی و شورایی است؛ همین امر سبب فراموش شدن مستضعفان و دور ماندن آنان از حضور در همه عرصه های اجتماع (جز ایثار و شهادت ها) است (علیخانی، 1394، ج2، ص220). مطالعه رفتار سیاسی امام خمینی(ره) حکایت از آن دارد که ایشان نتیجه تقویت جبهه مستضعفان را تضعیف جبهه مستکبران می دانست (ر.ک: موسوی خمینی، 1369، ج2، ص532؛ ج61، ص33؛ ج71، ص642). از صدر اسلام تاکنون، اقشار فرودست و پایین جامعه (مستضعفان) که در ادبیات امام راحل با تمثیلی جالب توجه به «پابرهنگان» معروف شدند، اصلی ترین پاسداران اسلام به شمار می روند و حمایت از ایشان، در حقیقت حمایت از مسیر الهی است (علیخانی، 1394، ج2، ص222). اصلی ترین پیامد اجتماعی این موضع امام نفی تولیت گروهی خاص بر ابزارهای قدرت اجتماعی به بهانه حمایت از اسلام و انقلاب است (همان). در نگاه مقام معظم رهبری نیز استضعاف نوعی به بند کشیدن و سلب آزادی از دیگران است که مبارزه با آن عامل، از منظر دینی یک تکلیف شرعی است. به نظر وی، نباید اجازه داد که کسی در استضعاف و ذلت و محکومیت باقی بماند (استادیوم انقلاب شهرکرد، 15/7/1371). در نظر ایشان، جامعه اسلامی باید در درجه نخست با بقای استکبار و استضعاف مبارزه کند. این مبارزه در عین حال که برای احقاق حقوق مستضعفان و ابقای آزادی است، متضمن گسترش عدالت در سطح جامعه نیز خواهد بود؛ زیرا نفی انحصارگرایی مستکبران در عرصه های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی، به معنای فراهم آوری شرایط برابر برای همه اعضای جامعه است. بدین ترتیب، گسترش عدالت و آزادی یکی از ثمرات اصلی مبارزه با استضعاف زیر سایه حکومت اسلامی است. «جامعه اسلامی نه مستضعف دارد و نه مستکبر دارد» (سیدعلی خامنه ای، چهارمین نشست اندیشه های راهبردی با موضوع آزادی، 24/8/1391). پیداست این حقیقت تلخ مخصوص جوامع با حکومت طاغوتی نیست؛ بلکه در جوامعی هم که حاکمیت با هویت اسلامی جریان دارد، این تهدید وجود دارد. هشدارهای امیرمؤمنان(ع)، امام خمینی (ره) و آیت الله خامنه ای گواه روشن این ادعاست. بنابراین، باید سخت و پیگیر با آن مبارزه شود، تا ضمن احقاق حقوق آحاد جامعه، کرامت انسانی همگان نیز حفظ شود. آیت الله دستغیب در دسته بندی مستضعفان در آیات قرآن، می گوید: دسته هفتم از مستضعفان آن عده از مؤمنان اند که به وسیله مؤمنان منحرف ضعیف شده اند. .. چونان که رسول خدا(ص) و علی(ع) و عده قلیلی از مؤمنان در جامعه اسلامی مستضعف بودند (دستغیب، 1360، ص 1820).
نتیجه گیری
از آنچه گذشت به دست می آید که استکبار در آیات قرآن با شاخص هایی همچون غرور و برتری طلبی، لجاجت، پیمان شکنی، خودپسندی، انکار معاد و خودکامگی شناخته می شود، چنان که چاره نداشتن مهم ترین شاخص مستضعفان واقعی می باشد. بر پایه این آیات، شیوه های مقابله با استکبار در شش محور قابل پی گیری است: نخستین برخورد با استکبار در قالب گفتمان ظهور می یابد. مدارا با دشمن، دشمن پنداری، ارعاب و ترساندن دشمنان و در صورت پاسخ نگرفتن از این شیوه ها، برخورد شدید، ازجمله گزینه های مقابله با استکبار به روایت قرآن است که مفسران از جمع بین آیات نتیجه می گیرند. استضعاف زدایی از جامعه اسلامی در ابعاد گوناگون آن (فکری، اقتصادی و سیاسی) با گسترش دانش و آگاهی در سراسر جامعه، اجرای مواسات و مساوات و توزیع عادلانه ثروت و نیز چرخش نخبگان و فراهم سازی امکان حضور فعال همه آحاد جامعه به ویژه فرهیختگان در تعیین سرنوشت جامعه ازجمله شیوه های مقابله با استکبار و مقاوم سازی جامعه اسلامی از درون است.
منابع
- نهج البلاغه، 1370، شرح محمد عبده. قم، دارالذخائر.
- ابن اثیر، مبارک بن محمد، 1365، النهایه فی غریب الحدیث، قم، اسماعیلیان.
- ابن عاشور، محمدطاهر، 1420ق، التحریر و التنویر، بیروت، مؤسسة التاریخ العربی.
- ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، 1419ق، تفسیر القرآن العظیم، تحقیق محمدحسین شمس الدین، بیروت، دارالکتب العلمیه.
- ابن منظور، محمدبن مکرم، 1414ق، لسان العرب، چ سوم، بیروت، دارصادر.
- ابوعبیده، معمربن مثنی، 1381ق، مجاز القرآن، قاهره، مکتبة الخانجی.
- ازهری، محمدبن احمد، 1421ق، تهذیب اللغه، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
- اسکندری، محمدحسین، 1367، «مستضعفان و مستکبران از دیدگاه قرآن و عترت»، نور علم، ش 28، ص 125 176.
- افتخاری، اصغر و مجتبی باباخانی، 1394، «معناشناسی استکبار در قرآن کریم»، آموزه های قرآنی، ش 21، ص 2754.
- آقابخشی، علی و مینو افشاری راد، 1386، فرهنگ علوم سیاسی، تهران، چاپار.
- آلوسی، محمود، 1415ق، روح المعانی، تحقیق علی عبدالباری عطیه، بیروت، دارالکتب العلمیه.
- پژوهشکده تحقیقات اسلامی، 1383، استکبارستیزی در قرآن، قم، مرکز تحقیقات سپاه پاسداران.
- پویا، منصور، 1379، علی (ع) و استکبار، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی.
- تمیمی آمدی، عبدالواحدبن محمد، 1410ق، غررالحکم و دررالکلم، قم، دار الکتب الاسلامی.
- ثعلبی، احمدبن محمد، 1422ق، الکشف و البیان، تحقیق ابی محمد ابن عاشور، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
- جعفری، محمدمهدی، 1380، «امام علی(ع)، استضعاف و استکبار»، کتاب نقد، ش 19، ص 3267.
- جوادی آملی، عبدالله، 1387، جامعه در قرآن، قم، اسراء.
- جواهردهی، علی، 1392، «استکبار و نشانه های مستکبران از دیدگاه قرآن»، روزنامه کیهان، شماره 20645.
- حسکانی، عبیدالله بن عبدالله، 1411ق، شواهد التنزیل، تحقیق محمدباقر محمودی، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
- حسینی بهشتی، سیدمحمد، 1385، نقش آزادی در تربیت کودکان، تهران، بنیاد آثار شهید بهشتی.
- حسینی همدانی، محمد، 1404ق، انوار درخشان، تحقیق محمدباقر بهبودی، تهران، لطفی.
- حقی بروسی، اسماعیل، بی تا، روح البیان، بیروت، دارالفکر.
- حکیمی، محمدرضا، 1380، الحیاة، ترجمه احمد آرام، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
- ------، 1382، جامعه سازی قرآنی، قم، دلیل ما.
- ------، 1384، الحیاة، ترجمه احمد آرام، چ دوم، قم، دلیل ما.
- خطیب، عبدالکریم، 1424ق، التفسیر القرآنی للقرآن، بیروت، دار الفکر العربی.
- دستغیب شیرازی، سیدعلی محمد، 1360، استضعاف و استکبار در قرآن، تهران، مؤسسه خدمات فرهنگی 22 بهمن.
- راغب اصفهانی، حسین بن محمد، 1412ق، مفردات الفاظ القرآن، بیروت، دارالقلم.
- روحانی، سیدحمید، 1360، بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی(ره)، تهران، راه امام.
- سعدی، عبدالرحمن، 1408ق، تیسیر الکریم الرحمن، چ دوم، بیروت، مکتبة النهضة العربیه.
- سمرقندی، نصربن محمد، 1416ق، تفسیر السمرقندی، بیروت، دارالفکر.
- شوکانی، محمد، 1414ق، فتح القدیر، دمشق، دار ابن کثیر.
- صادقی، محمد، 1406ق، الفرقان، چ دوم، قم، فرهنگ اسلامی.
- طباطبائی، سیدمحمدحسین، 1417ق، المیزان، قم، جامعه مدرسین.
- طبرسی، فضل بن حسن، 1372، مجمع البیان، تصحیح فضل الله یزدی طباطبایی و هاشم رسولی، تهران، ناصر خسرو.
- طوسی، محمدبن حسن، بی تا، التبیان، تصحیح احمد حبیب عاملی، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
- عسکری، حسن بن عبدالله، 1400ق، الفروق فی اللغه، بیروت، دارالافاق الجدیده.
- علیخانی، علی اکبر، 1394، حکمت سیاسی اسلامی، تهران، مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران.
- فخررازی، محمدبن عمر، 1420 ق، التفسیر الکبیر، چ سوم، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
- فراهیدی، خلیل بن احمد، 1409ق، العین، قم، هجرت.
- فضل الله، سیدمحمدحسین، 1419ق، من وحی القرآن، بیروت، دار الملاک.
- قرشی، سیدعلی اکبر، 1371، قاموس قرآن، چ ششم، تهران، دارالکتب الاسلامیه.
- قشیری، عبدالکریم بن هوازن، 2000 م، لطائف الاشارات، چ سوم، قاهره، الهیئة المصریة العامة للکتاب.
- کلینی، محمدبن یعقوب، 1407ق، الکافی، تهران، دارالکتب الاسلامی.
- ------، 1429ق، الکافی، قم، دارالحدیث.
- مدرسی، محمدتقی، 1419 ق، من هدی القرآن، تهران، دار محبی الحسین.
- مرکز فرهنگ و معارف قرآن، 1385، دائرة المعارف قرآن کریم، قم، بوستان کتاب.
- مصطفوی، حسن، 1430 ق، التحقیق فی کلمات القرآن، چ سوم، بیروت، دارالکتب العلمیه.
- مکارم شیرازی، ناصر و دیگران، 1381، تفسیر نمونه، چ بیست و یکم، تهران، مؤسسه تحقیقات و نشر معارف اهل بیت(ع).
- منصوری، جواد، 1385، استعمار فرانو، تهران، امیرکبیر.
- ------، 1394، استکبار و نشانه های مستکبران در قرآن، در: سایت مرکز آموزش تخصصی تفسیر و علوم قرآن، www.matquran.com
- موسوی خمینی، سیدروح الله، 1369، صحیفه نور، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
- موسوی، سیدصمد، 1387، «استکبار و شیوه های مبارزه با آن در قرآن»، مبلغان، ش 109، ص 31-41.
- نظام الاعرج، حسن بن محمد، 1416ق، تفسیر غرائب القرآن، تحقیق زکریا عمیرات، بیروت، دارالکتب العلمیه.
- هاشمی رفسنجانی، اکبر و همکاران، 1386، فرهنگ قرآن، قم، بوستان کتاب.. سال بیست و هشتم، شماره هشتم، پیاپی 263، آبان 1398، ص 87-99