سرویس سیاست مشرق _ مدتیست برخی رجال سیاسی که برخی از آنها در کسوت روحانیت قرار دارند و دست بر قضا نزدیکیهایی هم به جریان چپ دارند، از مفهومی با عنوان "لزوم استقلال حوزه" حرف میزنند.
حرف زدنی که البته با طعنه و تأکید و حتی پذیرش اشتباه از سیاسی شدن حوزه نیز همراه بوده است!
چند وقت قبل بود که "محمد موسوی خوئینیها" چهره محوری اصلاحطلبان ستادی، طی بیانیهای به بهانه اظهارات آیتا... صافی گلپایگانی از لزوم استقلال حوزه حرف زد.
او در بیانیهاش نوشته بود:
"استقلال حوزههای علمیه و عالمان بزرگوار و مراجع معظم، اعلی الله کلمتهم، از قدرت مسلّط و حاکم بر مقدرات کشور همواره ضامن اعتبار آنان در میان اقشار وسیع و گستردۀ مردم بوده و موجب استمرار سیرۀ مرضیۀ آنان در حمایت از مردم در مشکلات و گرفتاریهاست. آنان، برای انتقال معارف اهلبیت عصمت و طهارت، علیهم السلام، به آحاد ارادتمندان خاندان رسالت در هر کجا که هستند، نیازی به ابزار حکومتها و قدرتها نداشتهاند و اکنون نیز ندارند؛ و به یاری خدا همگان در حفظ استقلال حوزههای علمیه و علما و مراجع تقلید استوار خواهند بود. "[1]
این نامه که برخی محافل تحلیلی آنرا به اماننامه شب تاسوعا برای حوزههای علمیه تشبیه کردند البته با موانع عقلی فراوانی هم مواجه بود که از جمله آنها میتوان به پیوستگی انفکاکناپذیر انقلاب اسلامی و حوزه علمیه، پیوستگی حوزه با مفهوم "ولایت فقیه" و سازشناپذیری تشیع با قرائت سکولاریزه از اسلام، مسلک خانقاهی و بیتفاوتی به سیاست و حکومت جامعه اشاره کرد.
در کنار موسویخوئینیها "مصطفی تاجزاده" هم قرار دارد که روحانی نیست اما چندی پیش در بخشی از یک مصاحبه با ادعای دلسوزی برای روحانیت و ابراز ناراحتی از اینکه چرا برخی اتفاقات سوء به نام روحانیت تمام میشود، گفته بود:
"روحانیونی که چنین اقداماتی را قبول ندارند، باید به میدان آمده و مانند آقایان منتظری، صانعی و صافی گلپایگانی انتقاد خود را در فضای دلسوزانه بیان کنند. سایر مراجع و روحانیون هم باید در حد خود کمک کنند. "[2]
معرفی امثال مرحوم منتظری بعنوان تراز روحانیت اصولی(!) نکته تأملبرانگیز این اظهارات بود.
نفر بعدی از این قافله، آقای مصطفی محقق داماد عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی و البته رئیس اسبق سازمان بازرسی کل کشور است که به تازگی طی اظهاراتی در نشست بررسی کتاب «صدسالگی حوزه قم و مسائل جامعه ایران» گفته است: حاج شیخ عبدالکریم حائری به دلیل آنکه جایگاه روحانیت در جامعه را رو به تباهی دید در قم ماند و تاکید داشت تا حوزهای مبتنی بر عقلانیت، علم و اخلاق شکل دهد. او بر جدایی حوزه از سیاست تاکید داشت و توانست بار دیگر روحانیت را در قلب مردم جای دهد.
به گزارش مشرق، او با استناد به تاریخ حوزه علمیه قم تصریح کرد: قم هیچگاه جای افراد تندرو نبوده است. این شهر محل درس و اعتدال بوده است. حتی کسانی که در زمان آیت الله بروجردی تندروی داشتند، توسط ایشان از قم اخراج شدند.
محقق داماد البته با تاکید بر لزوم حفظ نقش نظارتی علما در جامعه افزود: آیت الله بروجردی در متن سیاست دخالت نکرد اما دستگاه سیاست از او می لرزید. پدرم میگفت آقای بروجردی هیچ وقت سیاستمداران را به صورت خصوصی نمیپذیرفت. همیشه به من و حاج آقا روح الله می گفت تا در جلسات باشیم. روزی آقای اقبال به قم میآیند. آقای بروجردی بالای مجلس نشسته بوده و آقای اقبال وارد میشود و همانجا نزدیک در ورودی مینشیند. آقای بروجردی قبلش اعتراض به اصلاحات ارضی می کنند و شاه آقای اقبال را فرستاده بود که آقای بروجردی را همراه کند. اقای اقبال میگوید این موضوع در همه کشورهای مسلمان اجرا شده و فقط ما عقب هستیم. پدرم میگفت آقای بروجردی طوری ساکت بود که یعنی من نمی شنوم. سخن که به اینجا رسید گفت چه می گویند؟ حاج آقا روح الله گفته بود، می گویند در همه کشورهای اسلامی اصلاحات ارضی اجرا شده است. آقای بروجردی جواب میدهند در آن کشورها اول جمهوری شده و بعدا اصلاحات ارضی اجرا شده است. تا آقا این را می گویند ایشان کلاه را برداشته و می روند.
او همچنین میگوید: حاج شیخ (مرحوم حائری) به این نتیجه می رسد که اگر حوزه ای تاسیس شود که سواد و عقل و اخلاق در آن باشد و کاملا از سیاست جدا باشد، روحانیت دوباره در قلب مردم وارد می شود.
محقق داماد تصریح میکند: ایشان (مرحوم حائری) معتقد بود که اگر طلاب وارد سیاست شوند دوباره همان بدنامی ایجاد می شود. ایشان زمانی حوزه را تاسیس میکند که به گفته امام اگر ماشین خراب می شد به طلبه میگفتند پایین بیا که به خاطر تو است. مرحوم آل طاهای واعظ مطلبی را نقل کردند که شیخ عبدالکریم به دیدن آشیخ محمد ارباب یکی از علماء می رود. آقای ارباب می گوید ریش ما در جنگ مشروطه و استبداد آلوده شده و ما در بین مردم آبرویی نداریم که حوزه داشته باشیم. گاهی چند طلبه می آیند و درس می خوانند و می روند. اما شما در سیاست دخالت نکردی و شما فقط می توانی اینجا تشکیل حوزه بدهی.
در صحبتهای او همچنین میخوانیم: بعد از این 40 سال ما درستی تحلیل ایشان را می بینیم. حرفها و نصیحتهای ایشان به طلبه ها هم موید این است. [3]
جالب است که در اظهارات محقق داماد میبینیم که او پا را از امثال موسویخوئینیها و تاجزاده هم فراتر گذاشته و صراحتا ابراز میکند که پس از 40 سال فهمیده در بحث سیاسی بودن حوزه دچار اشتباه شده و این روند غلط است!
*معنای "استقلال حوزه" از نگاه رهبر معظم انقلاب/ روحانیت اینگونه ضایع میشود!
*درباره اظهارات این افراد میتوان به اقتراح نشست و البته ساعتها تحلیل ارائه داد که چرا چنین حرفهایی اولا عقلانی نیست و ثانیا این قبیل اظهارات چگونه در وهله اول حجیّت حوزههای عملیه و سپس امنیت نظام اسلامی و مردم را به خطر خواهد انداخت...
و بسا از همین روست که نام برخی فعالان فتنه نیز در فهرست اصرارکنندگان بر جدایی حوزه علمیه از نظام اسلامی دیده میشود!
معالوصف آنچه که پس از خوانش اظهارات این 3 تن میتواند ملاک قضاوت صحیحی به مردم، دانشجویان، جویندگان حقیقت و چشمان آگاه جامعه بدهد، سخنان رهبر فرزانه انقلاب اسلامی پیرامون مفهوم واقعی "استقلال حوزه" و توطئههای پیرامون آن بعنوان یک رجل سیاسی، یک رهبر، یک مرجع تقلید و یک روحانی حوزوی است.
معظمله در این باره سخنرانیهای مختلفی دارند که در ادامه به برگزیدهای از آنها پیرامون مفهوم واقعی "استقلال حوزه" اشاره و قضاوت را به مخاطبان محترم واگذار میکنیم:
1_ بیانات در دیدار طلاب و فضلا و اساتید حوزه علمیه قم _ سال 89
یک مسئلهای در اینجا مطرح است، من هم مطرح میکنم؛ بعد هم چند تا مسئلهی دیگر از مسائل مهم حوزه را انشاءاللَّه مطرح خواهم کرد. این مسئله عبارت است از مسئلهی استقلال حوزهها. آیا حمایت نظام اسلامی از حوزههای علمیه میتواند به استقلال حوزههای علمیه خللی و لطمهای وارد کند یا نه؟ آیا این کار مجاز است یا نه؟ این بحث مهمی است. اولاً حوزههای علمیه همیشه در طول تاریخ مستقل بودند؛ نه فقط در دوران حکومتهای معارض با تشیع، بلکه حتّی در دوران حکومتهای شیعی. یعنی آن وقتی که صفویه در رأس کار قرار گرفتند و علمای بزرگی مثل محقق کرکی و پدر شیخ بهائی و بزرگان زیادی به ایران آمدند و در مناصب گوناگون دینی قرار گرفتند، هرگز این علما و شاگردان و تربیت شدگان آنها مقهور سیاست صفویه نشدند و در اختیار آنها قرار نگرفتند. بله، کمک میکردند، همکاری میکردند، از آنها تعریف و تجلیل میکردند؛ اما در قبضهی آنها نبودند، به اختیار آنها نبودند. در بخشی از دوران قاجاریه هم همین جور بود. کاشفالغطاء (رضوان اللَّه تعالی علیه) آن عالم بزرگ به ایران آمد و کتاب «کشف الغطاء» را نوشت. ایشان در این کتاب - هم در مقدمه، هم در بحث جهاد به مناسبت جنگهای روس و ایران - تجلیل زیادی از فتحعلیشاه میکند؛ اما کاشفالغطاء آدمی نبود که توی مشت فتحعلیشاه و امثال فتحعلیشاه قرار بگیرد؛ آنها مستقل بودند. میرزای قمی در منزل خود در قم مورد احترام و تجلیل پادشاه زمان خودش قرار میگیرد؛ اما زیر بار خواستهی او نمیرود. آنها اصرار داشتند آنچه را که میخواهند، میرزا فتوا بدهد؛ اما میرزا قبول نکرد، زیر بار نرفت. میرزای قمی رسالهای دارد به نام «رسالهی عباسیه» که نظر فقهی خودش را در باب جهاد بیان کرده است. این رساله چند سال قبل از این برای اولبار چاپ و منتشر شد. از ایشان جوری سؤال میکنند که مثلاً وکالتی بدهد، نیابتی بدهد که بتوانند از طرف او جهاد کنند - به گمانم این موضوع در «جامع الشتات» هم آمده باشد - اما ایشان زیر بار نمیرود و قبول نمیکند. روحانیت شیعه همیشه اینجور بوده، همیشه مستقل بوده، هرگز در قبضهی قدرتها قرار نگرفته است؛ امروز هم همین جور است، بعد از این هم باید همین جور باشد و به توفیق الهی همین جور خواهد بود.
اما در اینجا هم مراقب باشید یک مغالطهی دیگری به وجود نیاید؛ استقلال حوزهها به معنای عدم حمایت نظام از حوزه و حوزه از نظام تلقی نشود؛ یک عدهای این را میخواهند. بعضیها میخواهند به عنوان استقلال و به نام استقلال، رابطهی حوزه را با نظام قطع کنند؛ این نمیشود. وابستگی غیر از حمایت است، غیر از همکاری است. نظام به حوزه مدیون است؛ باید به حوزهها کمک کند. البته معیشت طلاب به صورت سنت معمول و بسیار پرمعنا و پررمز و راز باید به وسیلهی مردم اداره شود؛ مردم بیایند وجوهات شرعیشان را بدهند؛ این اعتقاد من است.
...حقیقت این است که این دو جریان عظیم - یعنی جریان نظام اسلامی و در دل آن، جریان حوزههای علمیه - دو جریانی هستند که به هم مرتبطند، به هم متصلند، سرنوشت آنها یکی است؛ این را همه بدانند. امروز سرنوشت روحانیت و سرنوشت اسلام در این سرزمین، وابسته و گره خوردهی به سرنوشت نظام اسلامی است. نظام اسلامی اندک لطمهای ببیند، یقیناً خسارت آن برای روحانیت و اهل دین و علمای دین از همهی آحاد مردم بیشتر خواهد بود. البته نظام زنده است، نظام سرپاست، نظام قوی است و با اطمینان کامل عرض میکنم نظام بر همهی چالشهائی که در مقابلش قرار دارد، فائق و پیروز خواهد شد. [4]
2_ بیانات در دیدار جمعی از روحانیون _سال 74
نکته سوم در مورد نوع ارتباط حوزه با حکومت امروز ایران اسلامی است که بسیار حسّاس و مهم است. در گذشته، حوزههای علمیّه در قبال حکومتها، در محیطهای شیعی و غیرشیعی، سه نوع عملکرد داشتند: یکی اینکه وابسته به دستگاههای قدرت بودند و روحانیتْ دولتی بود. در محیطهای مسیحی هم اینگونه بوده و هست. حتّی در محیطهای غیرشیعی هم، روحانیت، بخشی از دستگاههای دولتی است. این، از نظر ما مردود است و قبول نداریم و آن را برای روحانیتْ مضرّ میدانیم. دستگاههای دولتی، نوسان و تلاطم دارند و آیندهشان به طور دقیق قابل پیش بینی نیست. روحانیت باید همیشه امکان حضور قدرتمندانه نصیحتآمیز یا دخالتآمیز را برای خودش حفظ کند، والّا نمیتواند کاری انجام دهد. این خصلت هم، با اینکه بخشی از دولت یا حکومت باشد، نمیسازد. حوزه باید مستقل باشد و این، یک فرض است.
فرض دوم این است که حوزه، ضدّ و نقطه مقابل حکومت باشد. مانند حوزههای علمیه ما در پیش از انقلاب و در برخی از گذشتههای دور که روحانیت شیعه، در مقابل دستگاه حاکمه قرار داشت. علّت آن، این بود که آن دستگاهها، دستگاههای ظلم و کفر و فساد بودند و روحانیت با آنها مخالف بود. این فرض هم بدیهی است که امروز مصداق ندارد. حوزه علمیّه اسلام، امروز نمیتواند با حکومتی که پرچم اسلام را برافراشته و اسلام را عزیز کرده و شریعت را از انزوا خارج کرده و از لحاظ اعتبار و آبرو در سطح بلندترین قلّه جهانی قرار داده است، مخالفت کند. بنابراین، فرض دوم هم مردود است. امروز این حکومتی که وجود دارد، در مبنا و اصل، زاییده خودِ حوزه علمیّه است. چطور ممکن است که حوزه با آن مخالفت کند!؟ البته من حوزه را عرض میکنم. آدمهای مریض و خبیث بالذّات یا بالعَرَض را کار ندارم. آدمهای مریض و ناراحت، با هر دستگاه سیاسیای مخالف نیستند. با حکومتی که مدبّرش ساواک بود، روابط بسیار خوبی هم داشتند. امروز هم که با دستگاه روحانیت مخالفند، از سرِ مبارزهجویی نیست و شجاعت مبارزه را هم ندارند. اگر تشری به آنها زده شود، از آنچه که کردهاند، هفت بار استغفار خواهند کرد! دشمنی آنان از سر دنائت و خباثت است. چون میبینند که حکومت اسلامی نجیبانه برخورد میکند، نانجیبانه در مقابلش میایستند. پس، این دسته را... (صدا قطع میشود) گروههای تشیّع جفا و ستم و اجحاف میکردند. اینها میخواستند جانب این رقیب را در مقابل او، مثلاً قوی کنند. یک چنین چیزهایی. یا مثلاً میتوان مرحوم میرزای قمی رضوان اللَّه علیه را مثال زد که نسبت به فتحعلیشاه با سرسختی برخورد میکرد و هیچ باجی به او نمیداد. با اینکه فتحعلیشاه خیلی به میرزا هم اظهار ارادت میکرد؛ اما میرزا به او چندان اعتنایی نداشت. در عین حال، نام رساله جهاد خودش را «عبّاسمیرزا» گذاشت؛ زیرا او یکی از سرداران آن زمان بود و به هر حال، دولت ایران مدّت زمانی رابا دولت متجاوز روس تزاری جنگیده بود و ایشان احساس تکلیف میکرد که باید از ایرانیان حمایت کند. از خود شاه که آدم فاسدی بود، نمیخواست به صراحت حمایت کند؛ بلکه از عبّاس میرزا که در میدان جنگ، جنگیده بود، اینطور تجلیل میکرد.
به هر حال، دوره بیاعتنایی نسبت به حکومت را باید با اغراض سیاسی صحیح و کارهای بجا پشت سر میگذاشت.
این روش هم، امروز قابل قبول نیست. امروز اگر روحانیت در قبال حکومت، بیاعتنا و بیمبالات باشد، هم خودش ضایع خواهد شد و هم حکومت اسلامی تضعیف میشود. حکومت اسلامی، حکومت قرآن و حکومت فقه و فقیه و حکومت علم و عدل است. حکومت برای گسترش آرمانهای اسلامی است. تشکیل حکومت اسلامی، آرزوی همه اولیاءاللّه در طول تاریخ بودهاست. هر فرد مؤمنی وظیفه دارد از آن دستگاه سیاسی که اسلام را ترویج و احکام آن را پیاده میکند، حمایت کند. مگر عالِم دین میتواند نسبت به حکومت اسلامی بیاعتنا بماند!؟ افراد کافر به اسلام، در مقابل حکومت طاغوتی بیاعتنا میمانند. «طاغوت» یعنی کسی که در مقابل خدا، دستگاهی برپا میکند: انداداللّه، شرکاءاللّه. کسانی که خود را بنده مطیع خدا میدانند، برای تحقّق اهداف خدایی تلاش میکنند و صبح و شام در مقابل پروردگار پیشانی خضوع به خاک میسایند که به آنها توفیق دهد خدمتگزار دین او باشند. اگر اینها در کشور، زمام قدرت را به دست گیرند، همه وظیفه دارند که مانند یک عبادت، از آنان حمایت کنند.
در گوشه و کنار، شاید افرادی هستند که خیال میکنند این نشانه زهد و علم آنان است که از کار کنار بکشند و کاری با حکومت نداشته باشند. مگر چنین چیزی امکان دارد!؟ البته چون میخواهیم نسبت به مسائل، حُسن ظن داشته باشیم، میگوییم: «این، نشانه بیخبری و غفلت آنان است.» والّا اگر غفلت و بیخبری نباشد، نشانه چیزهای خیلی بدی خواهد بود. پس، این فرض هم مردود است.
امروز، فرض چهارمی هم وجود دارد و آن عبارت است از حوزه علمیّه مستقلِّ از حکومت که همکار حکومت است. کار خود را در مجموعه عظیمی که امروز بر دوش همه است، انجام میدهد. وابسته به دولت نیست؛ اما به دولت کمک و از آن پشتیبانی میکند. به آن خدمت میدهد، آن را نصیحت و راهنمایی میکند و مقرّرات اسلامی را به آن میشناساند. امروز دستگاه قضایی در زمینه فقهی، نیازمند حوزههای علمیّه است و دستگاههای اجرایی و قانونگذاری، بیشتر احتیاج دارند. دانشگاهها، نیروی نظامی، کارخانهها و تمام اقشار ملت، نیازمند حوزههای علمیّهاند. همچنین، این نظام، در رأس خود کسی را میخواهد که پرورده این حوزهها باشد. این همکاری و همگامی، باید به شکل صحیحِ آن باشد. بعضی، امروز تا یک پیشنهاد اصلاحی از طرف کسی برای حوزهها ارائه میشود، میگویند: «اینها میخواهند حوزه را به دولت وابسته کنند.» این، غفلت بزرگی است. ممکن است این حرف از زبان کسانی صادر شود که سوءنیّتی نداشته باشند. اما شما فضلا و طلّاب عزیز جوان بدانید که این سخن از طرف کسانی است که نه به حوزه عقیده دارند و نه به دولت. نه دولت اسلامی را دوست دارند و نه حوزه علوم اسلامی را. نمیخواهند هیچکدام وجود داشته باشد. حوزه همیشه به نحو صحیح و قوی آماده است تا به این حکومت اسلامی که امروز بحمداللَّه در دنیا به یک قدرت عزیز، منیع و آبرومند تبدیل شده است، کمک کند.
شما خیال نکنید امروز دولت جمهوری اسلامی در دنیا، یک دولت معمولی است. به رادیوهای بیگانهای که پول میگیرند و نقشه صهیونیستها را اجرا میکنند و دائماً ملت، دولت و مسؤولان حکومت اسلامی را تحقیر میکنند، توجّه نکنید. اینها کارهای تبلیغاتی است. از دشمن، توقّعی جز این نداریم. حقیقت غیر از این است. حقیقت این است که بزرگترین قدرتهای دنیا، امروز برای نظام جمهوری اسلامی و مسؤولان آن، از ته دلشان احترام قائلند. دولت جمهوری اسلامی، در سطح دنیا عزیز است. حضور نمایندگان جمهوری اسلامی در مجامع جهانی، نشاندهنده عزّت، استقلال در تصمیمگیری و تدبیر جمهوری اسلامی است و دنیا شاهد آن است.
امروز هر کس برای تعلیم و تربیت وارد حوزه میشود، باید این در ذهنش باشد که من امروز به اندازه وسع و توانم، طلبه فاضل، مدرّس معروف، مرجع یا از ارکان حوزه میشوم تا به نظام جمهوری اسلامی و مسؤولانش کمک کنم. طلبه باید از ابتدا تا پایان، این روال و مسیر را در نظر داشته باشد. این، باید در حوزه علمیّه به یک فرهنگ تبدیل شود. [5]
3_ بیانات در دیدار مجمع نمایندگان طلاب و فضلای حوزهی علمیهی قم _ سال 69
اگر حوزه کارش به آنجا برسد که طلبه نسبت به مسایل انقلاب، احساس بیتفاوتی کند، خطر بزرگی است و نباید بگذارید چنین شود. یکی از مهمترین وظایف هر مجموعهی مسؤولی در حوزهی علمیهی قم و بقیهی حوزههای علمیه، این است.
طلبهها باید در صفوف مقدم باشند. اگر جنگ پیش میآید، طلبه باید در صفوف مقدم جنگ باشد و این را ارزش قرار بدهد. این، حقیقتاً یک ارزش است. آن کسی که در حوزهی علمیه مشغول درس خواندن است، به مجرد اینکه اذان حرب و جهاد بلند شد، به سمت جهاد فیسبیلاللَّه میشتابد، اصلاً قیمتی برایش متصور نیست. [6]
***
1_mshrgh.ir/1297138
2_mshrgh.ir/1306903
3_mshrgh.ir/1315663
4_https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=10357
5_https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2776
6_https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2414