مقدمه
اگر شروع انقلاب اسلامی ایران را 15 خرداد 1342 بدانیم، باید شتاب آن را در قیام 19 دی 1356 قم، و چهلم شهدای این قیام یعنی قیام 29 بهمن 1356 تبریز، و چهلم شهدای قیام دوم را، در قیام 10 فروردین یزد دانست، بهتر است مقدمۀ قیام 19 دی 1356 قم را از سه زاویۀ رژیم پهلوی، ساواک و قم ببینیم.
الف ـ دهۀ پنجاه[1] را رژیم پهلوی، دهۀ باز سیاسی و اجتماعی و پیشرفت اقتصادی و اجتماعی، عصر شکوفایی و رسیدن به دروازه های تمدن بزرگ می خواند، امّا ثروت کشور به جای مخارج علمی و زیربنایی، خرج تسلیحات نظامی ای می شد که توسط متخصصان امریکایی اداره می گردید و یا خرج وسایل مصرفی و خوش گذرانی های اقشاری خاص می گردید. در این فضا، شاه در سال 1354[2] حزب رستاخیز را تأسیس کرد و همه احزاب را منحل نمود و در سخنرانیهایش می گفت: هر کس که با ما نیست یا تروریست و یا کمونیست است، دروازه کشور باز است که اینها خارج شوند. شاه در این دوران خود را در اوج قدرت می دید، لذا در مصاحبه ای با خانم فالاچی گفت: من تنها نیستم، چون قدرتی مرا همراهی می کند که دیگران قادر به دیدن آن نیستند، قدرت باطنی و پنهانی مرا همراهی می کند... پادشاهی در ایران از رژیمهای شما بیشتر دوام خواهد آورد، رژیمهای شما دوام نخواهد آورد، پادشاهی من پایدار خواهد ماند.[3] شاه خود را در اوج قدرت می دید و برنامه های عمده ای برای سطح جامعه در دستور کار داشت که نمونه آن را باید جشن 2500 ساله شاهنشاهی ایران در 14 اسفند 1354 و تغییر تاریخ هجری شمسی به تاریخ شاهنشاهی در ابتدای سال 1355 و... دید. در همین زمان که امریکا ایران را جزیره ثبات خود می دانست، جیمی کارتر با شعار حقوق بشر به ریاست جمهوری امریکا رسید، لذا شاه باید به این شعار جیمی کارتر، نیز توجه می کرد. در همین راستا، در 15 مرداد 1356 جمشید آموزگار، دبیرکل حزب رستاخیز را، که در نظر شاه فردی فاقد فراست سیاسی، ولی یک فرد تکنوکرات و مدیر اجرایی منظم و دقیق و پرکار بود را به نخست وزیری رساند و مأمور تشکیل کابینه کرد، در همین زمان، نخست وزیر کهنه کار خود «هویدا» را به وزارت دربار منصوب کرد و کلیۀ امور سیاسی اجتماعی خود را در وزارت دربار قرار داد.[4]
ب ـ از سوی دیگر باید به عملکرد ساواک، مخصوصاً از سال 1342 به بعد توجه کرد که با حمله به فیضیه و کشتن طلاب علوم دینی، همراه با آتش زدن قرآن و دیگر کتابهای مذهبی و دستگیری و زندانی کردن امام خمینی و روحانیون بزرگی که مردم به آنها اعتقاد داشته اند، زخم عمیقی را بر پیکرۀ رژیم پهلوی ایجاد کرد و در سال 1343 با تبعید امام خمینی به خارج از کشور و دستگیری و زندانی یا تبعید روحانیون برجسته و اندیشه مندان دانشگاهی، مرتکب اقدامات تندی علیه مردم شد. در همین زمان که روحانیون برجسته در زندانها و یا مناطق بد آب و هوا تبعید بودند، کار سازماندهی شبکه زیرزمینی را با همفکری یکدیگر، با سرعت به جلو می بردند؛ و دیگر روحانیون انقلابی از هر فرصتی در مساجد، مدارس، انجمن ها، هیأتهای مذهبی، حسینیه ها و حتی مراسم ترحیم که ظاهراً مورد توجه خاص نیروهای امنیتی ساواک نبود، استفاده می کردند و مردم را به عمل به دستورات دینی و احیای سنتهای دینی و مقابله با دین ستیزی رژیم پهلوی، دعوت می کردند. در واقع زیربنای فعالیتهای گستردۀ انقلابی را پی ریزی می کردند.[5] این فعالیتهای دینی در سال 1356 به طور آشکارتری خود را نشان داد، برای نمونه نگاهی به سخنان داریوش همایون، وزیر اطلاعات دولت جمشید آموزگار می کنیم، که در یکی از جلسات هیأت دولت گفت: مسجد چیز بدی نیست ولی چرا اینقدر زیاد و چرا با این سرعت در کشور، تعدادش زیاد می شود.[6]
ج ـ از سوی دیگر باید نگاهی به قم بیندازیم که به خاطر وجود حوزۀ علمیه و حضور مراجع تقلید در این شهر، مورد توجه مردم متدین ایران بوده است و همچنین به خاطر حساسیت علما به جریانات ضددینی رژیم پهلوی و اعتراض به آنها، همیشه مورد توجه رژیم پهلوی نیز بوده است. این رژیم برای کنترل شهر قم، مخصوصاً از سال 1342 تا 1356، آنقدر نیروهای ساواک، نیروهای انتظامی و نظامی را در این شهر زیاد کرده بود که در واقع می شود گفت شهر قم به صورت یک دژ نظامی بزرگ که بیشتر افراد آن لباس شخصی بودند درآمده بود.[7] این نیروها، کوچکترین حرکتی را سریعاً به مرکز (تهران) گزارش می دادند. برای نمونه، تنها ساواک شهر قم، از شهادت حاج آقا مصطفی خمینی تا چهلم ایشان بیش از چهل نامه و تلگراف به مرکز ارسال کرد[8] که اگر تعداد نامه ها و تلگرافهای شهربانی، ژاندارمری، فرمانداری، شهرداری و... را به آنها ضمیمه کنیم، متوجه خواهیم شد که رژیم پهلوی چه توجهی به قم داشته است.
نگاهی به عوامل زمینه ساز قیام 19 دی 1356 قم
هر قیامی علاوه بر نارضایتی، احتیاج به رهبر دارد. قیامی که بخواهد عمومیت داشته باشد، رهبر آن باید مقبولیت عام داشته باشد. در ایران نارضایتی ریشه دار و عمیقی وجود داشت، ولی هر یک از گروههای مخالف رژیم پهلوی، برنامۀ مجزای خود را دنبال می کردند، تا اینکه رهبری امام خمینی بطور چشمگیری مقبولیت عمومی یافت. این گسترش رهبری امام خمینی عوامل فراوانی می تواند داشته باشد، امّا ما، در اینجا نگاهی به دو زمینه متحد شدن مخالفین رژیم پهلوی در تحت رهبری سیاسی امام خمینی، یعنی رحلت دکتر شریعتی و ارتحال آیت الله سید مصطفی خمینی می اندازیم، که در واقع عامل اصلی نوشتن مقاله توهین آمیز 17 دی 1356 شد.
الف ـ با جوّ مسمومی که ساواک ایجاد کرده بود، ترس و دلهره بر سر هر شهر و روستا، خیمه زده بود. در این دوران، در هر حادثۀ ناگواری، انگشت اتهام ملت به سوی ساواک و انگشت اتهام انقلابیون به سوی شاه نشانه می رفت. در این شرایط و جوّ حاکم دکتر شریعتی با وجود ممنوع الخروج بودن، به صورت پنهانی از کشور خارج شد و در اواخر خرداد 1356 در لندن به طریق مشکوکی درگذشت.[9] در این حادثه همۀ انگشتهای اتهام به سوی ساواک و در رأس آن به سوی شخص شاه نشانه رفت؛ مراسم ترحیم دکتر شریعتی در داخل و خارج کشور، به صورت آشکار و پنهان برگزار می شد. گروههای مخالف رژیم پهلوی، حداقل برای مخالفت با رژیم پهلوی در آن مراسم شرکت می کردند که این تشکیل مراسم و شرکت گروههای مخالف، اتحاد گروههای مخالف رژیم پهلوی را در پی داشت. علاوه بر این گروههای مخالف برای یکدیگر تلگراف تسلیت ارسال می کردند که موجب نزدیکی این گروهها به همدیگر می شد. در این بین نامه ها و تلگرافهای تسلیت زیادی مخصوصاً از سوی دانشجویان و دانشگاهیان خارج از کشور برای امام خمینی به نجف اشرف ارسال شد که امام خمینی در مرداد 1356 به دکتر یزدی نوشت: «تلگرافهای زیادی از اروپا و آمریکا از طرف اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان در اروپا و انجمنهای اسلامی دانشجویان در امریکا، از بخشهای مختلف، و از سایر برادران محترم مقیم خارج از کشور «ایدهم الله تعالی» در فقد دکتر علی شریعتی واصل شد و چون جواب به تمام آنها از جهاتی میسر نیست و تفکیک صحیح نمی باشد، از جنابعالی تقاضا دارم تشکر اینجانب را به همۀ برادران محترم «ایدهم الله تعالی» ابلاغ نمایید.»[10] در واقع این نامه های تسلیت علاوه بر مخالفت با رژیم پهلوی، نوعی تأکید بر پذیرش رهبری سیاسی امام خمینی از جانب ارسال کنندگان نامه و تلگراف تسلیت بوده است.
ب ـ رحلت آیت الله سید مصطفی خمینی: رژیم پهلوی از مراسم و نامه ها و تلگراف های فقدان دکتر شریعتی به اندازۀ کافی عصبانی بود، همۀ فکر رژیم این بود که با تعطیلی تابستانی دانشگاهها، این قضایا به فراموشی سپرده شود که ظاهراً اینگونه بود، ولی همانگونه که گفتیم عمل به دستورات دینی در سطح جامعه هر روز بیشتر می شد، تا جایی که در بازگشایی دانشگاهها در مهر 1356، برای سال تحصیلی جدید، تعداد دانشجویان دختر چادری، خیلی زیادتر از سالهای قبل شده بود،[11] دولت پهلوی هنوز در فکر ریشۀ تفکر چادری ها بود که در روز یکشنبه اول آبان 1356 آیت الله سید مصطفی خمینی، فرزند امام خمینی که به همراه پدرش در نجف اشرف در تبعید بود، به طور مشکوکی رحلت کرد.[12] این بار انگشت اتهام ملت، مخصوصاً مخالفین رژیم پهلوی باز هم به سوی شاه نشانه رفت.
بعدازظهر روز یکشنبه اول آبان 1356، خبر ارتحال حاج آقا مصطفی به قم رسید. طلاب و مردم متدین قم با شنیدن این خبر، با بغضی سنگین در گلو و بدون هیچ برنامه ای در مسجد اعظم (زیر گنبد مسجد) جمع شدند، یکی از روحانیون که عبا بر سر کشیده بود، در گوشۀ مجلس گفت: برای شادی روح سید مصطفی خمینی صلوات و بعد ادامه داد: الآن حضرت آیت الله العظمی خمینی عزادار است. با شنیدن نام خمینی، صدای گریۀ شدیدی از کل جمعیت برخاست. همه به یاد غم و غربت آن بزرگمرد گریستند؛[13] این مجلس خود جوش و بدون برنامه از حضور امام خمینی در قلبهای مردم متدین خبر می داد.
آیت الله العظمی گلپایگانی به مناسبت رحلت حاج آقا مصطفی در همان شب بعد از نماز مغرب و عشا در مسجد اعظم مجلس ترحیم گرفت و در روز دوشنبه 2 آبان 1356 دومین مجلس ترحیم را برگزار کردند. بعد از ایشان آیات عظام مرعشی نجفی، میرزا هاشم آملی، شریعتمداری، حائری یزدی (مرتضی) و دیگر مراجع تقلید، مجتهدین جوان و علمای بزرگ مجالس ترحیم جداگانه ای گرفتند. چندین روز در قم مراسم ارتحال برگزار شد. هر چند نام امام خمینی در این مراسم کمتر برده می شد ولی هر وقت نام «امام خمینی» برده می شد مردم با صدای بلند صلوات می فرستادند.[14]
ساواک تلاش می کرد تا هر چه سریع تر این مجالس خاتمه یابد و دامنه اش به شهرهای دیگر گسترش نیابد، ولی مخالفین رژیم پهلوی مخصوصاً روحانیون تلاش می کردند تا در هر شهری، مراسم ترحیم حاج آقا مصطفی را برگزار کنند که از آن جمله مجلس ترحیم در خمین، تهران و... است. در مجلس ترحیم مسجد ارک تهران، نیروهای گارد با تجهیزات کامل در دو طرف در ورودی مسجد ایستاده بودند تا تهدیدی جدّی برای شرکت کنندگان باشد، با این وجود همۀ شخصیت های مخالف رژیم پهلوی در این مراسم شرکت کردند که این عملشان علاوه بر مخالفت با رژیم پهلوی و بی توجهی به تهدیدات دولت، نوعی پذیرش مجدد رهبریت سیاسی امام خمینی نیز بود. در این مجلس ترحیم، حجت الاسلام دکتر حسن روحانی به منبر رفت و آیۀ «انی جاعل للناس اماما»[15] را مورد بحث قرار داد و گفت: خداوند حضرت ابراهیم علیه السلام را بعد از قربانی کردن فرزندش حضرت اسماعیل علیه السلام، برای مردم امام قرار داده است اکنون آیت الله العظمی خمینی با دادن فرزندش آیت الله سید مصطفی، برای ما امام شده است.[16]
مراجع تقلید در سال 1356، بعد از رحلت حاج آقا مصطفی، مناسبتهای شادی را جشن نمی گرفتند و می گفتند ما به خاطر این مصیبت عزا داریم. در سال 1356، عید غدیر (18 ذی الحجه) مصادف شده بود با چهلم رحلت حاج آقا مصطفی (9 آذر 1356) و مراجع تقلید جشن نگرفته بودند. در همان شب (9 آذر 1356) در مدرسه امیرالمؤمنین علیه السلام، مراسم ترحیم چهلم حاج آقا مصطفی برگزار شد و در روز پنج شنبه و جمعه، دهم و یازدهم آذر 1356 از طرف مراجع تقلید، مراسم چهلم حاج آقا مصطفی در مسجد اعظم برگزار شد. در مجلس ترحیم بعد از ظهر روز جمعه، عده ای از روحانیون و مردم متدین با تظاهرات وارد مسجد اعظم شدند. این عده در پایان تظاهراتشان قطعنامه ای قرائت کردند که در آن بازگشت هر چه سریع تر امام خمینی به وطن خواسته شده بود. روزنامه رستاخیز در 13 آذر 1356 به بهانه این قطعنامه به امام خمینی و روحانیون توهین کرده است.[17] در بعد از ظهر روز 13 آذر 1356 حدود دویست نفر از طلاب در اعتراض به این توهین دست به تظاهرات زدند که عده ای از مردم با آنها همراه شدند و تظاهر کنندگان وارد مسجد اعظم شدند. بعد از نماز مغرب و عشا، عده ای از طلاب و مردم متدین دوباره دست به تظاهرات زدند که منجر به درگیری بین پلیس و تظاهرکنندگان شد که عده ای زخمی و عده ای دستگیر و زندانی شدند. در این بین چند نفر از مأمورین دولتی نیز زخمی شدند. در روز بعد ساواک چند تن از روحانیون شرکت کننده در تظاهرات را دستگیر و به مناطق بد آب و هوا تبعید کرد[18] و برای کنترل شهر دست به شدت عمل بیشتری زد. یعنی در واقع به هر بهانه ای به مردم حمله کرده آنها را با ضرب و شتم دستگیر و زندانی می کردند. با این اقدامات جوّ سنگین و رُعب آوری بر شهر حاکم کردند. در همین فضای مسموم، نامه ها و تلگرافهای تسلیت برای امام خمینی ارسال می شد و امام بنا بر مقتضیات و شرایط زمان و حالات افراد جوابهایی ارسال می کردند که بعضی از این نامه ها به دست ساواک می رسید و سختگیری هایی صورت می گرفت.
ب ـ نامه ها و تلگرافهای تسلیت از کشورهای دیگر برای امام خمینی فرستاده می شد و امام خمینی جوابهای مناسب با شرایط و حالات فرد می نوشتند و بعضی از این جوابها توسط مأمورین ساواک به ایران می رسید، از آن جمله پاسخ امام خمینی به نامه تسلیت یاسر عرفات، رئیس کمیته اجرایی سازمان آزادی بخش فلسطین است. امام خمینی در 13 آبان 1356 به یاسر عرفات چنین نوشت: «این مصیبتها در مقابل مصائبی که بر اسلام و مسلمین وارد شده و می شود ناچیز است... ما در طول پنجاه سال سلطنت غیر قانونی دودمان سیاهروی پهلوی که مستقیماً و به حسب اعترافات شاه فعلی مأمور اجانب بوده اند، مبتلا به مصائبی بوده ایم که «تصغر عندها المصائب» (هر مصیبتی در مقابلش کوچک است)، ما در زمان شاه سابق شاهد کشتارها، چپاولها، اختناقهای طاقت فرسا بودیم... و در زمان شاه فعلی شاهد فجایعی بوده و هستیم که روی چنگیز را سفید کرد...»[19] ساواک این نامه را از طریق مأمورانش در لبنان بدست آورد و به ایران فرستاد و نصیری «رئیس ساواک» این نامه را برای شاه برد؛ محمدرضا شاه با دیدن این نامه گفت: دیگر باید جنگ با روحانیون، مخصوصاً جنگ با خمینی را علنی کرد.[20] و پرونده اش را برای همیشه بست. به دستور شاه جلسه ای با حضور مشاوران در وزارت دربار تشکیل شد تا راهکارهای این جنگ بررسی شود.
در این جلسه شاه گفت: باید با یک موج مصنوعی ماهی ها را به سطح آب آورد و همه را یکجا صید کرد. باید با مقاله ای موجی ایجاد کنیم تا پرونده خمینی و همفکرانش را برای همیشه ببندیم.[21] درباره متن مقاله، در این جلسه شاه نظر تندی ارائه داده بود که موجب تعجب همه شده بود.
مقالۀ مورد نظر توسط نویسنده بعضی از نطق های شاه و مشاور هویدا، در وزارت دربار تنظیم و توسط وزیر دربار (هویدا) به شاه داده شد. شاه متن مقاله را نپذیرفت و گفت: همان مطالبی که در جلسه گفته شد باید در متن مقاله آورده شود. دوباره متن مقاله «ایران و استعمار سرخ و سیاه» با توهین های تندتری آماده شد. هویدا آن را برای شاه برد و محمدرضا شاه آن را با اسم «احمد رشیدی مطلق» امضاء کرد و هویدا آن مقاله را از وزارت دربار برای وزارت اطلاعات فرستاد. وزیر اطلاعات (داریوش همایون) آن مقاله را در روز 12 دی 1356 برای روزنامه اطلاعات فرستاد و در روز 14 دی 1356 از وزارت اطلاعات به مدیر روزنامه اطلاعات (شهیدی) زنگ زد و گفت: این مقاله حتماً باید در روزنامه شما چاپ شود، نخست وزیر (جمشید آموزگار) گفت: این مقاله را باید در روز شنبه 17 دی در روزنامه اطلاعات ببینم وگرنه روزنامه ای به اسم اطلاعات وجود نخواهد داشت.[22] انتخاب روز 17 دی برای چاپ این مقاله جای تأمل دارد، چون روز 17 دی در رژیم پهلوی، روز کشف حجاب و روز آزادی زنان نام داشت و از طرف رژیم پهلوی در سراسر کشور جشن هایی برپا می شد. این روز انتخاب شد تا هر حرکت مخالف این مقاله توهین آمیز را با اسم مخالفین آزادی زنان را سرکوب کنند و در دنیا خود را مدافع حقوق زنان و حقوق بشر معرفی نمایند.
قیام 19 دی 1356 قم
در روز 17 دی 1356، روزنامه اطلاعات مقالۀ «ایران و استعمار سرخ و سیاه» را با نام «احمد رشیدی مطلق» در صفحه 7 چاپ کرد.[23] این روزنامه به هر شهری که می رسید جوّ شهر دگرگون می شد. در تهران و مشهد اعتراضات مردمی به تظاهرات تبدیل شد. شهر قم یک ساعت بعد از رسیدن روزنامه اطلاعات دگرگون شد و غم و اندوه بر سر شهر خیمه زد. مراجع تقلید و علمای حوزۀ علمیه قم، به عنوان اعتراض، حوزه علمیه را در روز یکشنبه 18 دی 1356 تعطیل اعلام کردند و بعضی از بازاریان به تبعیت از حوزه علمیه، مغازه های خود را تعطیل کردند.[24] عملاً شهر نیمه تعطیل شده بود.
لازم به ذکر است که روزنامه اطلاعاتی که در قم به فروش می رسید فاقد صفحه 7 بود[25] و همین امر مردم را بیشتر تحریک می کرد که مقاله را بدست آورند. طلاب حوزه علمیۀ قم، مقاله را از شهر دیگری یافتند و در مدرسه خان (آیت الله بروجردی) نصب کردند. صبح روز بعد یعنی 18 دی 1356، عده ای از طلاب برای خواندن متن مقاله، در مدرسه خان جمع شده بودند که یکی از طلاب، آن مقاله را با صدای بلند خواند و سخنان مهیجی علیه نویسنده آن و روزنامه اطلاعات ایراد کرد که در پی آن حدود 250 نفر از طلاب با شعار درود بر خمینی وارد خیابان شدند تا به حرم حضرت معصومه(س) بروند و از مراجع تقلید بخواهند که اقدام جدّی انجام دهند. پلیس کاملاً مسلح در میدان آستانه ایستاده بود و در پی فرصت می گشت. مردم متدین به تظاهرکنندگان پیوستند. پلیس جلوی معترضین را گرفت. رهبران تظاهرات با زیرکی فرصت را از پلیس گرفتند و مسیر راهپیمایی را به سمت منزل آیت الله گلپایگانی در خیابان چهار مردان (انقلاب) تغییر دادند تا از ایشان بخواهند اقدام جدّی انجام دهد. با ورود تظاهرکنندگان به منزل آیت الله گلپایگانی، گردانندگان تظاهرات تصمیم گرفتند به منازل همه مجتهدین و مراجع تقلید بروند و از هر یک جداگانه بخواهند تا اقدام جدّی انجام بدهند. لذا بعد از استماع سخنان آیت الله گلپایگانی، معترضین وارد خیابان شدند تا به منزل مجتهد دیگری بروند، ولی ساواک برای ایجاد درگیری دست به هر اقدامی می زند. مردم وقتی از منزل آیت الله گلپایگانی وارد خیابان چهارمردان شدند، یک لودر با سرعت وارد جمعیت شد تا مردم را زیر بگیرد و درگیری را ایجاد کند ولی مردم با سرعت از جلوی لودر پراکنده شدند. ساواکی ها که لباس شخصی داشتند، با سنگ و چوب شیشه بانکها را شکستند و...، ولی مردم مسیر راهپیمایی را تغییر می دادند و از طریق کوچه ها به منازل مجتهدین می رفتند. این تظاهرات تا ظهر ادامه داشت. همین تظاهرات بعد از ظهر روز 18 دی 1356 دوباره شروع شد و تا غروب ادامه پیدا کرد. ساواک با کمک نیروهای نظامی و انتظامی تلاش می کرد این تظاهرات به مسجد اعظم کشیده نشود ولی قبل از اذان مغرب تجمعی از طلاب و مردم در مسجد اعظم صورت گرفت که شعار درود بر خمینی سر می دادند. بعد از نماز مغرب و عشا آیت الله مرتضی حائری (پدر همسر مرحوم سید مصطفی خمینی) برای معترضین سخنرانی کرد و هشدارهای لازم را به آنها داد. این عده از معترضین بعد از استماع سخنرانی به آرامی از مسجد اعظم خارج شدند. ولی عده ای از طلاب و مردم در همین شب جلوی مدرسه خان (آیت الله بروجردی) تجمع کردند و شعار مرگ بر استبداد و درود بر خمینی می دادند که با دخالت پلیس متفرق شدند. در این حرکت، بخاطر تاریکی هوا، ساواک قادر به شناسایی کسی نشده است. در همین شب تا پاسی از شب گذشته در خیابانهای موزه، ارم، شاه (امام خمینی)، حجتیه و بهار به صورت پراکنده تظاهراتی صورت می گرفت که با دخالت پلیس مردم متفرق می شدند.[26]
وزیر اطلاعات (داریوش همایون) در روز 18 دی 1365 گفت: ما همین موج را می خواستیم از فردا معلوم می شودکه چه کسی می ماند و چه کسی رفتنی است. شاه یقیناً خواهد ماند.[27]
دوشنبه 19 دی 1356 شاه که قبلاً ولیعهد را به سفر تایلند و استرالیا فرستاده بود، خودش برای صلح اعراب و اسرائیل به قاهره رفت تا در کنفرانس اسوان شرکت و با انور سادات، رئیس جمهوری مصر درباره صلح مذاکره کند. شاه بعد از دو جلسه مذاکره با انورسادات در روز 20 دی 1356 از مصر به عربستان سعودی رفت تا با خالدالفیصل، پادشاه عربستان سعودی نیز برای صلح اعراب و اسرائیل مذاکره کند. او بعد از مذاکرات عصر روز سه شنبه 20 دی 1356 به تهران بازگشت. همچنین در روز 19 دی 1356 فرح پهلوی با عکسهای از قبل تهیه شده از تظاهرات روحانیون، تظاهرات زنان چادری، شیشه های شکسته بانکها و عکس های نیروهای انتظامی با سر و صورت خونین، به امریکا رفت تا در نشست انجمن آسیایی شرکت کند و با آن عکس ها به کارتر بقبولاند که در ایران آزادی هست و حقوق بشر رعایت می شود ولی عده ای تحمل آزادی، مخصوصاً آزادی زنان را ندارند. او ادعا می کرد اینها عکسهای روز 17 دی، روز آزادی زنان در ایران است که عده ای اینگونه نسبت به آزادی داده شده برخورد می کنند.[28]
رژیم پهلوی با این نقشه در فکر بستن پرونده مخالفین، مخصوصاً امام خمینی بود. طلاب و روحانیون انقلابی در صبح روز 19 دی 1356 برای ادامه تظاهرات روز قبل در مدرسه خان (آیت الله بروجردی) تجمع کردند. یک طلبه جوان برای جمعیت سخنرانی کرد. طلاب معترض بعد از استماع سخنرانی با شعار درود بر خمینی به سمت مسجد اعظم حرکت کردند. مردم متدین قم و عده ای از دانشجویان تهران که از اعتراض دیروز روحانیون باخبر شده بودند و به قم آمده بودند با آنها هماهنگ شدند و با شعار درود بر خمینی وارد مسجد اعظم شدند. آیت الله شریعتمداری مشغول تدریس بود؛ شاید این تنها درس برگزار شده در روز 19 دی بود که با ورود تظاهرکنندگان تعطیل شد. معترضین با شعار درود بر خمینی به منزل آیت الله میرزاهاشم آملی رفتند و بعد از استماع سخنان ایشان به منزل علامه طباطبایی رفتند و از آنجا به مدرسه امیرالمؤمنین(ع) رفتند که این تظاهرات تا ظهر ادامه داشت. بعد از ظهر روز 19 دی 1356 طلاب و مردم متدین در ادامه تظاهرات صبح که به منازل مراجع تقلید می رفتند این بار به منازل مجتهدین جوان و مدرسین حوزه علمیه می رفتند و از آنها می خواستند اقدام جدّی تری انجام بدهند. معترضین اول به منزل آیت الله وحید خراسانی رفتند و بعد از استماع سخنان ایشان به منزل آیت الله نوری همدانی در خیابان بیگدلی رفتند. بلندگو را بر چراغ برق بستند. آیت الله نوری همدانی سخنان مهیج و تندی علیه حکومت ایراد کردند. بعد از سخنرانی ایشان، ساعت چهار بعد از ظهر بود که مردم معترض با همراهی آیت الله نوری همدانی به سمت حرم حضرت معصومه(س) حرکت کردند. تظاهرکنندگان پلیس کاملاً مسلح را در خیابان می دیدند و می دانستند که آنها در پی بهانه برای درگیری هستند در حالی که مردم می خواستند بدون درگیری و با احتیاط به حرم حضرت معصومه(س) وارد شوند ولی ساواک نیروهای گارد را از تهران برای درگیر شدن به قم آورده بود. رژیم پهلوی همه چیز را برای بستن پرونده روحانیون انقلابی، مخصوصاً امام خمینی مهیا می دید. هنوز تظاهرکنندگان به چهارراه ارم (میدان شهدا) نرسیده بودند که سنگها به اطراف پراکنده می شد، شیشه بانک صادرات نبش چهارراه ارم شکسته شد، شیشه های حزب رستاخیز و یک خودروی دولتی شکسته شد، ماشین شهربانی چهارراه ارم واژگون شد، همه این کارها را ساواکی های لباس شخصی انجام می دادند. درگیری ساختگی شروع شد. مردم همراه با آیت الله نوری همدانی به چهارراه ارم رسیده بودند. ساواکیها با لباس شخصی، نیروهای گارد، شهربانی و ژاندارمری گرداگرد مردم را گرفته بودند. درگیری شدیدی شروع شد. صدای گلوله فضای شهر را پر کرد، مردم در خون می غلطیدند.[29] درگیری اوج گرفت. هوا کم کم تاریک می شد و شب همه چیز را در خود فرو می برد.
شهدا و مجروحین قیام 19 دی
طبق گزارش ساواک شش نفر در این روز کشته شدند ولی این آمار نمی تواند درست باشد چون بر اثر جراحات و زخمهای وارده عده ای کشته شدند که به دست ساواک نیفتاده اند، برای نمونه یک نفر از دانشجویان تهران در این قیام مجروح شد و در بیمارستان قم بستری بود که به شهادت رسید. طبق همین گزارش ساواک، چهارده نفر مجروح شدند. این آماری است که ساواک از بیمارستانهای قم بدست آورده است در صورتی که در بیمارستان کامکار و بیمارستان آیت الله گلپایگانی بر اثر کثرت مجروحین، تخت ها پر شده بود و مجروحین در راهروهای بیمارستان بستری شده بودند. علاوه بر این، عده زیادی سرپایی مداوا شدند. همچنین عده ای از مجروحین به بیمارستان مراجعه نکرده اند بلکه به مطلب پزشکان برده شدند و یا پزشکان در منازل، مجروحان را مداوا می کردند.
در این روز عده زیادی دستگیر و زندانی و عده ای نیز به مناطق بد آب و هوا تبعید شدند.[30]
بازتاب و پیامد قیام 19 دی
بهتر است پیامد قیام 19 دی قم را از دو منظر رژیم پهلوی و انقلابیون ببینیم.
الف ـ پیامد قیام 19 دی از منظر رژیم پهلوی: از همان زمان درگیری تا چند روز بعد از آن، نیروهای نظامی، انتظامی، گارد و ساواک با حضور گسترده در سطح شهر و با ایجاد بهانه برای ضرب و شتم و دستگیری و زندانی کردن مردم، رعب و وحشت را بر شهر حاکم کردند و شهر را کاملاً در دست گرفتند.
از سوی دیگر، برای ساختن ماهیت خرابکارانه و ضد وطنی برای مخالفین رژیم، حزب رستاخیز در روز پنج شنبه 22 دی 1356 با کمک هوادارانش در اطراف قم و دانش آموزان دبیرستانی و عده ای که از تهران آورده بودند، راهپیمایی در سطح شهر قم به راه انداختند و در روز یکشنبه 25 دی 1356 با عدۀ بیشتری راهپیمایی دوم را برگزار کردند و طی قطعنامه ای قیام 19 دی را محکوم کردند.[31] این راهپیمایی ها به طور گسترده ای در رسانه ها (رادیو، تلویزیون و مطبوعات) انعکاس داده می شد.
از سوی دیگر همانطور که اشاره شد، فرح پهلوی به دستور شاه به امریکا رفته بود و نظر مساعد کارتر را جلب کرده بود. و حال باید نظر مساعد سازمان ملل را بدست می آورد؛ لذا با تعلیمات لازم، مشاورین و مأمورین زبده خود را با عکسهای یاد شده آمده کرده بود. کورت والدهایم (دبیرکل سازمان ملل) در روز سه شنبه 20 دی 1356 همراه با هیئتی وارد تهران شد تا وضعیت حقوق بشر در ایران را بررسی کند. کارتر نیز در سفرش به ایران در 10 دی 1356، نظرش را در مورد حقوق بشر در ایران را منوط به گزارش سفر کورت والدهایم کرده بود. با ورود کورت والدهایم و هیئت همراه از همان فرودگاه مشاورین تعلیم دیده با عکس های آماده شده، طبق برنامۀ تعیین شده وارد عمل شدند. عملاً کورت والدهایم و هیأت همراهش را در دالانی از برنامه های ملاقات با شاه و اشرف و وزرای دولت پهلوی همراه با ضیافتهای مفصلی از طرف شاه و اشرف[32] و وزارت دربار قرار داده بودند به طوری که کورت والدهایم بعد از چهار روز اقامت در ایران، بدون شنیدن هیچ صدای مخالفی ایران را ترک کرد و گزارشی به سازمان ملل متحد ارائه داد که مدتها مطبوعات خبری غرب از شاه ایران تمجید می کردند.
ب ـ پیامد قیام 19 دی از منظر انقلابیون: انقلابیون به این راحتی که شاه فکر می کرد از میدان خارج نشدند بلکه به تلاش زیرزمینی خود در قم و شهرهای دیگر ادامه می دادند. در روز 20 دی 1356 اطراف بیمارستانها و منازل مراجع تقلید پر از جمعیت بود. از سوی دیگر مراجع تقلید، حوزه علمیه قم را یک هفته تعطیل کردند و اعلام مجلس عزا برای کشته شدگان قیام 19 دی 1356 قم نمودند و همچنین کلیۀ نماز جماعتهای قم تعطیل شده بود؛ و نیز روحانیون برجسته از شهرهای مختلف به قم می آمدند و به نزد مراجع تقلید می رفتند و کسب تکلیف می کردند و مردم از شهرهای مختلف تلگراف تسلیت و کسب تکلیف برای مراجع تقلید ارسال می کردند.
با تلاش روحانیون انقلابی در شهرهای مختلف مراسم ترحیم کشته شدگان قیام 19 دی 1356 قم برگزار می شد. از طرف مراجع تقلید اعلامیه های جداگانه ای که جنایات 19 دی 1356 را به جنایات 15 خرداد 1342 تشبیه کرده و آن را محکوم کرده بودند صادر شد و به شهرهای مختلف برده می شد و دور از چشمان ساواک توزیع می گردید یا توسط روحانیون مبارز برای مردم خوانده می شد. همچنین از طرف گروههای مختلف، جنایات 19 دی قم طی اعلامیه های جداگانه ای محکوم شد. هنوز این اعلامیه ها از سوی روحانیون و گروههای مخالف رژیم صادر می شد که مراجع تقلید طی اعلامیه های جداگانه ای 29 بهمن 1356 را روز چهلم شهدای قیام 19 دی قم اعلام کردند و از مردم خواستند که ضمن تعطیلی کسب و کار در آن روز، مجالس ترحیم شهدای قیام 19 دی را برپا کنند. لذا در شهرهای قم، کاشان، تهران، کرج، کرمانشاه، زنجان، خرم آباد، آبادان، مشهد، شیراز، جهرم، کازرون، خرمشهر، بهبهان، بابل، اصفهان، دامغان، ورامین، تبریز و شهرهای دیگر این مراسم برگزار شد که در بعضی از این شهرها منجر به درگیری مردم با پلیس و کشته و زخمی شدن مردم گردید.[33] در این میان تبریز خونین ترین شهر بود که در مقاله مستقلی بعداً به آن خواهیم پرداخت.
نتیجه کلام اینکه: در روز 19 دی 1356 قطار انقلاب با رهبری امام خمینی در سراشیبی قرار گرفت که هر روز بر سرعت آن افزوده می شد. این سرعت به حدی بود که هرگز رژیم پهلوی و همفکرانش نتوانستند باور کنند که شتاب انقلاب به حد بنیان برافکنی رسیده است.
پی نوشت ها:
[1] 19 دی به روایت اسناد ساواک، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، اول 1382، ص 5.
[2] مخبر، عباس (مترجم)، سلسله پهلوی و نیروهای مذهبی به روایت تاریخ کمبریج، تهران، طرح نو، اول 1371، ص 148.
[3] 19 دی به روایت اسناد ساواک، پیشین، ص 6.
[4] احرار، احمد، روزنامه اطلاعات، شماره 15787، یکشنبه 29 بهمن 1357، ص 4.
ـ مصاحب، غلامحسین، دائرة المعارف فارسی، ج 2، بخش 2، تهران، امیرکبیر، اول 1374، ص 3328.
[5] مخبر عباس، پیشین، ص 151 و 150.
[6] مهدوی، عبدالرضا، انقلاب ایران به روایت رادیو بی بی سی، تهران، طرح نو، اول 1372، ص 200.
[8] 19 دی به روایت اسناد ساواک، پیشین، ص 70ـ1.
[9] حکیم پور، محمد، شریعتی در زندان: تألمات و خاطرات دوران زندان، همراه با بیوگرافی تحلیلی و بررسی اندیشه ها، تهران، نغمه نواندیش، اول 1383، ص 59 و 58.
[10] امام خمینی، صحیفه امام، ج 3، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، دوم 1379، ص 207.
[11] مهدوی، عبدالرضا، پیشین، ص 200.
[12] امام خمینی، پیشین، ج 3، ص 233، «در روز یکشنبه نهم شهر ذی القعدة الحرام 1397 مصطفی خمینی، نور بصرم و مُهجۀ قلبم دار فانی را وداع کرد و به جوار رحمت حق تعالی رهسپار شد»
[13] شیرخانی، علی، حماسه 19 دی قم، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، اول 1377، ص 32 و 31.
[14] 19 دی به روایت اسناد ساواک، پیشین، ص 8.
[16] شیرخانی، علی، پیشین، ص 33 و 32.
[17] روزنامه رستاخیز، شماره 782، یکشنبه 13 آذر، 2536 «1356»، ص 2.
[18] 19 دی به روایت اسناد ساواک، پیشین، ص 46 و 45 و 39 ـ 35.
[19] امام خمینی، پیشین، ج 3، ص 255 ـ 254.
[20] مهدوی، غلامرضا، پیشین، ص 206 ـ 203.
[21] احرار، احمد، پیشین، ص 4.
[23] رشیدی مطلق، احمد، ایران و استعمار سرخ و سیاه، روزنامه اطلاعات، شماره 15506، شنبه 17 دی 1356، ص 7.
[24] مهدوی، عبدالرضا، پیشین، ص 211.
ـ 19 دی به روایت اسناد ساواک، پیشین، ص 81 و 80.
[25] یزدی محمد، خاطرات آیت الله محمد یزدی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، اول 1380، ص 251.
[26] 19 دی به روایت اسناد پیشین، ص 84 ـ 82 و 64 ـ 59.
[27] احرار، احمد، پیشین، ص 4.
[28] روزنامه اطلاعات، از 17 تا 25 دی 1356 صفحه های 6 و 4 و 1.
[29] 19 دی به روایت اسناد ساواک، پیشین، ص 157 ـ 155 و 88 ـ 85 و 77 ـ 66.
[30] همان، ص 117 ـ 89.
ـ روزنامه اطلاعات، 20 دی 1356، ص 4.
[31] 19 دی به روایت اسناد ساواک، پیشین ص 119.
ـ روزنامه اطلاعات از 22 تا 25 دی 1356، ص 4 و 1.
[32] روزنامه اطلاعات از 20 دی تا 25 دی 1356، ص 4 و 1.
ـ دوانی، علی، نهضت روحانیون ایران؛ ج 7، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، دوم 1377، ص 23 ـ 21.
[33] جاسبی، عبدالله، تشکل فراگیر (مروری بر یک دهه فعالیت حزب جمهوری اسلامی)، ج 2، تهران، دانشگاه آزاد اسلامی، اول 1383، ص 135 ـ 125.
ـ دوانی، علی، پیشین، ص 67 ـ 21.
ـ 19 دی به روایت اسناد ساواک، پیشین، ص 167 ـ 121.