چند روز پس از فتح تهران یعنی، در روز 18مرداد1288 شمسی، یک مجلس عالی از رجال و بزرگان مشروطهخواه که خود را نماینده مردم میدانستند محمدعلیشاه را که همراه خانواده به سفارت روس پناهنده شده بود از مقام سلطنت خلع و احمدشاه را به جای وی برگزیدند.
برگزیدهشدن احمد میرزا به سلطنت باعث شد که وی از پدر و مادر خود که مقرر بود خاک ایران را ترک کنند جدا شود. مشروطهخواهان نامهای به سفارتخانههای روس و انگلیس نوشتند مبنی بر اینکه چون ملت سلطان احمد میرزای ولیعهد را به شاهنشاهی ایران انتخاب کرده است سفرای روس و انگلیس باید وی را تسلیم کنند.
محمدعلیشاه به علت علاقه مفرطی که به پسر سیزده ساله خود داشت، راضی به تسلیم او نبود و میگفت که او باید تا حد بلوغ با من باشد و اگر این کار ممکن نیست، پسر دیگرم محمدحسن میرزا را انتخاب کنند؛ اما آزادیخواهان حاضر نبودند احمدشاه در خارج تربیت شود. احمدشاه نیز متقابلا به پدر و مادر علاقه داشت و حاضر به جدایی از آن دو نبود؛ اما، مقاومت بیفایده بود و درنتیجه طرفین درحالیکه بهشدت میگریستند با یکدیگر وداع کردند. شاه در کالسکه مخصوص نشست و به دستور نماینده سفارت روس اشک از چشمان خود پاک کرده به راه افتاد.
قشون ملی در اطراف کالسکه حلقه زدند و رهسپار سلطنتآباد شدند. چند تن از سفارت روس و انگلیس شاه را تا سلطنتآباد بدرقه کردند. روز دوم رجب 1327 درحالیکه شهر را آذین بسته بودند شاه را با شکوه فراوان از سلطنتآباد به کاخ گلستان منتقل ساختند.
تاجگذاری احمدشاه یک ماه قبل از آغاز جنگ جهانی اول صورت گرفت. اقدامات او برای بیرون راندن قوای انگلیسی و روسی که طبق قراردادهای 1907 و 1915 ایران را به دو منطقه نفوذ خود تقسیم کرده بودند، بینتیجه ماند. با وقوع انقلاب بلشویکی1917 در روسیه، دولت این کشور قرارداد 1915 با انگلیس را لغو کرد و نیروهای خود را از ایران فراخواند. به دنبال آن نیروهای انگلیسی حاضر در ایران به سمت شمال پیشروی کردند و تقریبا تمام خاک ایران را تحت نفوذ خود درآوردند. پایان جنگ جهانی اول نویددهنده دوران خوبی برای غرب آسیا و ایران نبود. حفظ و نگهداری هندوستان، طمع به بازارهای داخلی منطقه، دسترسی به نفت و مقابله با خطر بلشویسم، چهار محور فعالیت استعمار انگلستان در ایران و غرب آسیا را تشکیل میداد.
لرد کرزن، وزیر خارجه وقت انگلیس در پی انعقاد قرارداد 1919 در ایران بود که با تحقق یافتن آن ایران آشکارا به مستعمره انگلستان تبدیل میشد و کلیه امور مالی و گمرکی نظامی کشور را بهدست میگرفت؛ اما این قرارداد بهدلیل مخالفت مردم و روحانیون و بهویژه چهرههایی چون مرحوم سیدحسن مدرس و دکتر محمد مصدق در مجلس شورای ملی هرگز به اجرا درنیامد.
سوم اسفند 1299 کودتایی به وسیله رضا خان میرپنج با همکاری سید ضیاءالدین طباطبایی و طرحریزی ژنرال آیرونساید افسر عالیرتبه انگلیس اجرا شد. در این کودتا مقاومت چندانی از طرف نیروهای محافظ تهران دیده نشد و تنها تلفات نیروهای کودتا چند تن از نیروهای قزاق بود.
بعد از این کودتا احمد شاه مجبور به امضای حکم وزیرالوزرایی سیدضیاء شد؛ اما یک سال بعد موفق به عزل او با کمک رضاخان میرپنج شد.
پس از کابینه سیدضیاء کابینه قوام، مشیر الدوله، کابینه دوم قوام، مستوفی الممالک و کابینه آخر مشیرالدوله از طرف احمدشاه روی کار آمدند، سپس احمدشاه به اجبار در آبان1302 خورشیدی رضاخان سپهسالار را به نخست وزیری انتخاب کرد. از این به بعد رضاخان بهطور مخفیانه و سپس علنی، موجبات برکناری شاه قاجار از فرماندهی کل قوا و سلطنت را فراهم آورد. احمدشاه مدتی پس از آنکه از سفر دوم خود به اروپا که 10 ماه بهطول انجامیده بود بازگشت، فرمان ریاستالوزرایی سردار سپه را صادر کرد و چند روز بعد، دوباره راهی اروپا شد.
درواقع غیبت طولانی احمدشاه و حضور نداشتن او در ایران، زمینه را برای هرگونه فعالیت رضاخان به دست او داد و رضاخان پس از شکست طرح جمهوری، خواستار براندازی و انقراض قاجار شد که درنهایت به آن کار موفق شد.
پس از آن، تلاش احمدشاه برای بازپسگیری قدرت به جایی نرسید؛ هرچند احمدشاه تا پایان عمر خود قدرت رضاخان را نامشروع میدانست: «تشبثات او (رضاخان) و همراهانش تماما نامشروع است و نزد همه مسلم است...سردار سپه با این تشبثات و اقداماتی که میکند، هیچگاه نخواهد توانست، تخت و تاج و سلطنت را از قاجارها برباید؛ اما با وجود مخالفت احمدشاه و برخی از درباریان، مجلس پنجم شورای ملی به لایحه پایان حکومت قاجاریه رای مثبت داد و اینگونه آخرین فصل از کتاب این سلسله رقم خورد و تغییر سلطنت از قاجار به پهلوی صورت گرفت.
به این ترتیب احمدشاه با رای مثبت مجلس شورای ملی در 9آبان1304 خورشیدی از سلطنت خلع شد. به متعاقب این امر با تشکیل مجلس موسسان رضاخان حکومت را در دست گرفت و سلسله سلطنتی 153ساله قاجار در ایران پایان یافت.
سرانجام احمدشاه چهار سال بعد از خلع از مقام سلطنت در نهم اسفند1308 خورشیدی در 33سالگی و بر اثر بیماری ورم کلیه در بیمارستانی در پاریس درگذشت.