بررسی نقش امام رضا(ع) در تقابل با بدعت با تاکید بر روایات عیون اخبار الرضا علیه السلام

بدعت در اصطلاح دینی آن عبارت است از «نو آوری در دین» که در تعاریف اندیشمندان اسلامی، اعم از شیعه و سنی یکسان می باشد

بررسی نقش امام رضا(ع) در تقابل با بدعت با تاکید بر روایات عیون اخبار الرضا علیه السلام

مقدمه

بدعت در اصطلاح دینی آن عبارت است از «نو آوری در دین» که در تعاریف اندیشمندان اسلامی، اعم از شیعه و سنی یکسان می باشد. برای نمونه، ابن حجر عسقلانی (شارح صحیح بخاری) معتقد است: «محدثات (کارهای نوآورانه) اموری است که ریشه در شریعت نداشته باشد و در عرف شرع، بدعت نامیده می شود، اما اموری که اصلی در شرع به آنها دلالت کند، شرعاً بدعت محسوب نمی شود» (البیاتی، 1390، 36).

علّامه مجلسی درکتاب وزین بحار الانوار، در بیان معنای بدعت در اصطلاح شرع آورده است: «بدعت در شرع، به اموری اطلاق می گردد که بعد از رسول خدا(ص) ایجاد شده، هیچ نصّی در خصوص آن وجود نداشته و در هیچ کدام از عمومات[1] نیز داخل نباشد؛ مثل ساخت مدارس و امثال آنها که بدعت نیست، چون در عموماتی مثل پناه دادن، اسکان دادن و کمک کردن به مؤمنان داخل می شود یا نوشتن کتاب های علمی که به دانش های شرعی ارتباط دارند، همچون پوشیدن لباسهایی که پوشیدن آنها در زمان رسول اکرم(ص) مرسوم نبوده یا غذاهای جدید و... همه داخل در عموم حلیت است و نهی از آنها وارد نشده است، البته اگر کسی این کارها را - که به دلیل وارد بودن در عمومات حلال است - انجام دهد و معتقد باشد که کارش به صورت خاص، نزد شارع مطلوبیتی دارد، کار او بدعت است، چه در اصل بدعت بوده باشد یا در خصوص این مورد» (مجلسی، 1398، 74 /202). اما با نگاهی به تعریف های ارائه شده از سوی فریقین، می توان قدر جامعی را برای بدعت در نظر گرفت.

بر این اساس، بدعت در اصطلاح عبارت است از: «وارد کردن چیزی به دین یا خارج کردن چیزی از آن، بدون اجازۀ شارع و با استناد به وی» (علم الهدی، 1405، 3/83).

اگر از تعریف بدعت در بحار بگذریم، آنچه در خصوص بدعت در مجلدات مربوط به زندگانی ائمه (ع) در کتاب بحار الانوار به چشم می خورد، روایاتی از ائمّه(ع) است که در بیان اهمیت سنّت وارد گشته و نتیجه آن می شود که بدعت در نگاه ائمۀ معصومین (ع) در تقابل با سنّت می باشد: «شخصی از امام علی(ع) دربارۀ سنت و بدعت و افتراق و اجتماع پرسید، امام فرمود: «سنّت، همان روش پیامبر است و بدعت هر چه مخالف آن باشد. اما افتراق، جمعیت کفار است گرچه زیاد باشند و اجتماع، هماهنگی اهل حق است گرچه کم باشند (مجلسی،1364، 75، 46).

برابر مستندات شرح زندگانی امام علی بن موسی الرضا(ع) از مجموعۀ شریف بحار الانوار، در روایات منقول از این امام شریف، روایتی که دال بر تعریف بدعت بوده یا تعریفی که در آن سنت و بدعت را مقایسه نموده باشد، مشاهده نگردید؛ آنچه در پژوهش ذیل از نظر خوانندۀ محترم مقاله می گذرد، نتایج بررسی در شرح حال ایشان در این کتاب (به خصوص) و برخی از مستندات تاریخی و مقالات معتبر است که پیرامون زندگی امام(ع) نشر یافته است.

الف. اوضاع فرهنگی عصرامام رضا(ع)

عصری راکه امام رضا(ع) در آن می زیست «عصر طلایی» می نامند. در این دوره، علم و معرفت رواج پیدا کرد و تمسک به عقل و منطق در امور دینی و سازش دادن مذهب با فلسفه، طبق عقاید معتزله آغاز گردید (صفی زاده، 1392، 974).

در این تحقیق، بدعت ها[2] و به ویژه انحراف های فکری سال های 203 - 183ق (پاینده، 1375، 12/5226) (یعنی آن مقطع از تاریخ عباسی که هم زمان با دورۀ خلافت هارون الرشید[3] و فرزندانش محمد[4] و عبدالله[5] است)، به طور خلاصه مورد بحث قرار گرفته و نقش امام رضا(ع) مورد تحلیل قرار می گیرد.

آنچه که از متون تاریخی و حدیثی در تحلیل شرایط و اوضاع فکری و فرهنگی زمان امام رضا(ع) نمایان است، این که ایشان در زمانی رسالت امامت را بعد از پدر بزرگوار خویش برعهده گرفتند که جریان های فکری و ساختن فرقه های متعدد مذهبی در شیعه و اهل سنت که از زمان امام سجاد(ع) شروع شده بود، به سبب یافتن فضای باز سیاسی و نیز پشتیبانی حاکمان بنی عباس از آنها، جامعۀ اسلام آن روز را با اندیشه و سخنی تازه و برداشتی نو از دین مواجه می ساختند. جریان انحراف های فکری در روزگار بنی عباس رواج یافته و این خود، به شهادت متون تاریخی، به دلیل حمایت و پشتیبانی های خلفای بنی عباس بوده و اثر خود را به صورت سرگرم شدن مردم و دوری آنان از صحنۀ سیاست نشان می داد. اندیشه های عقلی صرف، در جامعه منتشر شده و دامنۀ جدل دربارۀ جبر، تفویض، ارجاء، تجسیم و تشبیه گسترش یافت (پاینده، 1375، 13/5764).

از رفتارهای حاکمان بنی عباس در برابر رواج عقائد گوناگون، ترویج آراء و نظریات خود ساخته یا دیگر ساخته ای بود تا بدین وسیله، جامعۀ اسلامی را سرگرم جدال و مناقشه های کلامی نمایند. به عنوان مثال، هارون نظریۀ «قدیم بودن» قرآن را پذیرفت و به سرکوب و کشتن مخالفان این نظریه پرداخت (همان، 13/5751). در روزگار مأمون، وی برعکس پدر خود، قرآن را «مخلوق» و نه «قدیم» خواند (همان، 5751). هارون در پاسخ کسی که در مورد کشته شدن مردی از هارون سؤال شد، گفت: «از آن رو او را کشتم که می گفت: قرآن مخلوق است» (ابن کثیر، 1411، 10/215).

از دیگر مواردی که می توان شاهدی بر جعل روایات و احادیث در زمان هارون الرشید ذکر کرد، نمونۀ ذیل است که چاپلوسان تملّق گوی خلیفه برای کسب امتیاز بیشتر بیان می کردند:

روزی ابو معاویه ضریر به حضور هارون رسید. در آن مجلس یکی از بزرگان قریش حضور داشت. ابو معاویه حدیثی از ابوهریره نقل کرد که او آن را به رسول خدا(ص) نسبت داده بود، بدین شرح که: [روزی] موسی(ع) با حضرت آدم (ع) دیدار کرده، به او گفت: تو همان آدم هستی که ما را از بهشت بیرون کردی؟ آن مرد قریشی گفت: کجا آدم و موسی با یکدیگر دیدار کردند؟ همان ایراد ناچیز هارون را عصبانی کرد و دستور داد تا وسایل قتل وی را آماده سازند و گفت: «به خدا او زندیق است که حدیث رسول خدا(ص) را مورد طعن قرار می دهد». ابومعاویه برای نجات جان آن مرد قریشی گفت: «ای امیر المؤمنین، او دچار لغزش شده است و همچنان هارون را با این گفتار آرام می کرد تا این که هارون از کشتن آن مرد قریشی صرف نظر کرد (همان، 10/215). یکی دیگر از شواهدی که می توان بر ترویج بدعت سازی و مماشات در برابر بدعت سازان ذکر کرد، حمایت و محبت به عالمانی است که برای جلب رضایت خلفا حاضر بودند، سخن به ناحق بگویند و گاه چنانچه گفته شد، دست به جعل روایت بزنند.

هارون به یکی از شاعران تملّق گوی خود که در ضمن اشعاری او را «امین الله» خوانده بود، دستور داد تا هزار دینار بدهند و گفت: «اگر می افزودی، به یقین ما نیز می افزودیم» (سیوطی، 1406، 233).

خلفای عباسی در زمینۀ اقتصادی نیز رفتارهایی را انجام دادند که گونه ای از بدعت گذاری آنان بود: از جمله، ابوالفرج اصفهانی در الاغانی نقل می کند که:

«خراج سنگین و اموال هنگفتی از موصل برای هارون فرستاده شد. هارون دستور داد تا آنها را به یکی از کنیزکان او بدهند. مردم این کار او را اقدامی بزرگ و غیر طبیعی دانسته، از آن سخن می گفتند. ابوالعتاهیه گفت: شگفتا! هارون این چنین ثروتی را به زنی بدهد و من از آن بی بهره باشم؟ آنگاه بر هارون وارد شد، سه بیت شعر سرود و هارون بیست هزار درهم به او داد و فضل بن ربیع که در آن جا بود، پنج هزار درهم بر آن افزود».

از این موارد، در مستندات تاریخ عباسی نمونه های بسیار می توان ذکر کرد.[6] چنانچه طبری می نویسد: «دارایی والی هارون در خراسان، به هشتاد میلیون رسیده بود» (پاینده، 1375، 12/5345).

مسأله ای که در عصر امام رضا (ع) به گونه ای واضح خود نمایی می کند، بدعت گذاری در مباحث کلامی است. هرچند که با توجه به روایات و احادیث آن حضرت، چنین برمی آید که اگر نقش بی بدیل حضرت امام رضا(ع) نبود، در عرصۀ مسائل فقهی[7] نیز، بدعت های زیادی گذاشته می شد.

دیدگاه منع تدوین حدیث، که تا عهد خلیفۀ اموی عمر بن عبد العزیز (99 - 101ق) به بهانۀ انس مردم با قرآن و عدم اختلاط وحی الهی با کلام پیامبر (ص)،به گونۀ جدی بر آن پافشاری می شد، باعث شد تعداد زیادی روایات مجعول و تحریف شده در دایرۀ روایات منقول از پیامبر اکرم (ص) وارد گردد؛ اما طرح شبهات در حضور امام رضا (ع) و نیز ترجمۀ کتب یونانی به زبان عربی و آمد و شد مسلمانان با کشور های دیگر و تحت نفوذ قرار گرفتن دائرۀ فکری و عقیدتی مردم، عواملی بودند که باعث شد امام رضا(ع) چه قبل از پذیرش امر ولایت عهدی و چه بعد از آن (به عنوان دو مقطع مهم زندگی آن حضرت)، از این ناحیه احساس خطر نموده و چونان ستارۀ پر نوری، روشنگر فضای آکنده از انواع شبهات دینی و عقیدتی باشند.

تأسیس یا رشد فِرَق مختلف در جامعۀ اسلامی، همچون شیعیان امامیه، واقفیه، صوفیه، غلات، خوارج و غیره، فقط بخشی از مهم ترین جریان های فکری در عصر امام رضا(ع) را تشکیل می دادند. کثرت، تنوع و انحرافی بودن پاره ای از این فرقه های اسلامی، لزوم یک پالایش و تصفیۀ درونی را یادآوری می کرد. در نتیجه، رسالت الهی امام رضا (ع)،یعنی حفظ مرزهای شریعت، اقتضا می کرد که ماهیت این جریان ها را برای مردم روشن کند تا آنها در دام جریان های انحرافی گرفتار نیایند.

ب. کیفیت تقابل امام رضا(ع) با بدعت

بحث مواجهۀ امام(ع) در مقابل بدعت را، می توان از چند نظرگاه مورد بررسی قرار داد:

ج. امام رضا (ع) و حرکت بر مدار سنت نبوی

امام رضا(ع) بنا بر امر رسالت الهی، با وجود علم به شهادت خود، از دلایل پذیرش ولایت عهدی مأمون را، احیای سنّت نبوی(ص) ذکر می فرمایند. امام(ع) در این باره می فرمایند: «خداوندا، حکومتی نیست جز حکومت تو و من ولایتی ندارم جز آنچه از تو به من عطا شود؛ مرا در اقامۀ دین و احیای سنت پیامبر، محمد(ص) موفق فرما، زیرا تویی مولا و یاور من و چه خوب مولی و یاوری هستی!» (مستفید، 1372، 1/36). مستندات حدیثی نشان می دهد که امام(ع) در این بخش به چند روش عمل نمودند:

1. تبیین مسائل فقهی

یکی از جلوه های رفتاری امام رضا (ع) که می تواند در پیشگیری از بدعت گذاری در دین و جلوگیری از انحرافات نقش مهمی داشته باشد، نقش امام(ع) در بیان مسائل فقهی است. امام رضا(ع) مانند اجداد بزرگوارخویش با تربیت فقهای بزرگ در دورۀ پاکسازی و تصنیف کتب حدیثی، توانستند در پویایی فقه شیعه قدمی بزرگ بردارند. تصحیح کتب حدیثی که نزد ایشان آورده می شد و یا جرح و تعدیل روات احادیث، از جملۀ این فعالیت های امام (ع) بود. علاوه بر آن، امام در زمینۀ مسائل مستحدثه نیز فتوی می دادند[8] و در زمینه های مختلف فقهی، روایات فراوانی از آن حضرت به ارث رسیده است.

در کتاب سیرة الأئمة الإثنی عشر آمده است: کمتر پیش می آید پژوهشگری، بابی از باب های فقه یا بخشی از بخش های آن را بررسی کند و از امام رضا(ع) در آن روایتی نیابد. چه بسا در باب های فقهی، به ده ها حدیث از ایشان برخورد کند (معروف حسنی، 1433، 2/114). امام رضا(ع) با تبیین احادیث فقهی رسیده از ائمۀ معصومین(ع) که به ایشان ارجاع می شد، شیعیان خود را راهنمایی می نمودند و بدین وسیله، از اینکه آنها از پیش خود به برداشت های شخصی عمل نمایند، جلوگیری می نمودند. احادیث فراوانی از این شمار، در کتب فقهی و حدیثی از امام(ع) نقل شده است (مستفید، 1372، 1/625).

2. تأیید یا تکذیب اخبار و احادیث رسیده

امام رضا(ع) نیز مانند سایر ائمه (ع)،در تأیید یا تکذیب اخبار رسیده از اجداد بزرگوارشان حساسیت داشته تا اولاً بدعتی جای سنّتی را نگیرد و ثانیاً، راوی حدیث در استناد مطالب خود به امام(ع) یا رسول خدا(ص)،تعهد بیشتری به خرج دهد.[9]

3. مبارزه با رأی و قیاس

یکی از محور های عمدۀ تعالیم ائمه(ع) به ویژه امام باقر(ع) و امام صادق (ع)،زدایش قیاس و استحسان از محیط فقاهت بود. در اهل سنت، یکی از مصادر فقهی پذیرفته شده، قیاس است و محمد ابوزهره، در کتاب اصول الفقه خود، قیاس را در جایی که روایت یا اجماع نباشد، نظر جمهور علمای اهل سنت می داند (معارف، 1376، 247). امام رضا(ع) همواره یاران خویش را از قیاس برحذر می داشتند.

نمونۀ ذیل از احادیث امام رضا(ع) است که در رد قیاس می فرمایند: احمد بن ابی نصر بزنطی می گوید: «به امام رضا (ع) گفتم: فدایت شوم! همانا برخی اصحاب ما می گویند حدیثی که از شما و پدرانتان می شنویم، سپس با آن قیاس می کنیم و به آن عمل می کنیم. فرمود: «سبحان الله! به خدا قسم، این دین جعفر (ع) نیست. قیاس کنندگان قومی هستند که ما به آنها نیاز نداریم. آنها از اطاعت ما خارج شده اند و از طریق و راه و روش ما بازگشته اند. پس کجاست تقلیدی که جعفر(ع) و اباجعفر(ع) مقلدان آن بودند؟ جعفر (ع) فرمود: قیاس را به کار نبرید و چیزی با قیاس تعدیل نمی شود، مگر اینکه قیاس آن را می شکند» (محبی پور، 1388، 59).

4. تبیین احادیث

اشاره گردید که جریان سازی فعال در عصر امام رضا(ع)،سعی داشت برای جلب اعتماد و اطمینان مردم، احادیث ائمۀ معصومین(ع) را تحریف و یا آن را بر طبق رأی و خواست خود تأویل و تفسیر نماید. آن حضرت، به تعبیر و تفسیر احادیث مجمل پرداخته و ابهاماتی را که در احادیث برای مردم پیش می آمد، روشن می ساختند (مستفید، 1372، 1/620 - 626).[10]

محمّد بن موسی بن نصر رازی از پدرش روایت کرده که گفت: از حضرت رضا(ع) از سخن رسول خدا(ص) پرسیدند که فرموده است: «اصحابی کالنّجوم - الخ»، اصحاب من مانند ستارگان آسمانند، به هر کدام اقتدا کنید راه یابید؛ و سخن دیگر ایشان که فرمود: «دعوا لی أصحابی»، اصحاب مرا به من واگذارید؟ امام(ع) فرمود: این درست است، (و در این احادیث) مراد کسانی هستند که پس از او تغییر حال پیدا نکردند و در دین تغییر و تبدیل ندادند. راوی گوید: به آن حضرت عرض کردند: از کجا دانسته شود که آنان تغییر یافتند و یا اینکه دین را تبدیل دادند؟ فرمود: از آن جا که خود روایت کرده اند که پیغمبر(ص) فرمود: در روز قیامت، مردانی از اصحاب من ازحوض کوثر ممنوع می شوند، چنان که اشتران غریب را از آبشخور می رانند و مانع می شوند، و من می گویم: پروردگارا! اصحابم؟! اصحابم؟، یعنی اینها یاران منند، من آنان را می شناسم، به من پاسخ داده می شود که: تو نمی دانی پس از تو چه حوادثی ایجاد کردند و ایشان را گرفته و رو به جانب چپ می برند (به سوی أصحاب الشّمال)، و من می گویم: «بعدا لهم و سحقا» دوری باد آنان را و نابودی باد ایشان را. آن گاه حضرت رضا (ع) فرمود: آیا این گفتۀ رسول خدا (ص) برای کسی است که تغییر و تبدیل در دین نداده است؟ (شیخ صدوق، 1378، 167).

د. نقش امام و تبیین مسائل کلامی

اشاره گردید که یکی از عواملی که باعث رواج علم و معرفت در عصر عباسیان، به خصوص در زمان مأمون شد، ترجمۀ کتب یونانی، هندی و... بود که باعث انتقال فرهنگ یونان و عقاید یهود و مسیحیت به جهان اسلام گردید. ترجمه از دورۀ امویان آغاز و در دوران بنی عباس، یعنی از زمان منصور تا عهد مأمون به نهایت کمال خود رسید (محقق، 1369، 146). به گفتۀ ویل دورانت: «مأمون، مترجمان را بسیار تشویق می کرد، به گونه ای که درمقابل وزن کتاب های ترجمه شده، طلا می داد» (محبی پور، 1388، 18).

طه حسین، پیدایش فرقه ها را نتیجۀ برخورد اسلام با کیش ها و فرهنگ های مختلف بیگانه می داند که باعث شد مسلمانان فریفتۀ فلسفۀ یونان شوند و مانند فلاسفۀ یونان، سعی کردند با عقل خویش، طبیعت و ماوراء طبیعت را دریابند (همان).

با توجه به رواج ترجمۀ کتب و مباحث و مجادلات علمی و اعتقادی و نیز کشمکش های گوناگون اعتقادی و کلامی در مباحث قرآنی و دینی، نقش امام رضا (ع) در این جنبش و نهضت کلامی حائز اهمیت است. یکی از صاحب نظران در این رابطه می گوید: «از میان ائمۀ(ع) پس از امیرالمؤمنین(ع)،حضرت امام جعفر صادق(ع) و امام رضا(ع) و اصحاب ایشان در باروری علم کلام تأثیر شایانی داشتند» (خرمشاهی، بی تا).

امام رضا(ع)،توضیحات و استدلال های خویش را در جهت رفع شبهات و در پاسخ پرسش ها در چهارچوب مناظره و در دو قالب تمسّک به عقل (کلینی، 1375، 1/25) و استفاده از آیه های قرآنی به کار می بردند. از احادیث وارده از آن حضرت، چنین برمی آید که ایشان مسائلی چون اثبات صانع، خالق بودن خدا و بیان صفات و خصوصیات پروردگار را به براهین عقلی اثبات می نمودند.

1. توحید

مسألۀ توحید، یکی از مهم ترین مباحثی است که درصد بسیاری از روایات حضرت را به خود اختصاص داده است. این احادیث دربارۀ ردّ تشبیه و توجیه و تأویل قرآن کریم، جبر و تفویض، قضا و قدر، میزان قدرت و استطاعت انسان و... است که حضرت با پاسخ های مستدل به روشنگری پرداخته اند. از دلایل زیاد بودن احادیث توحیدی امام، می توان به پرسش های زیادی اشاره داشت که شیعیان آن حضرت دربارۀ توحید داشته یا خواستار تبیین ابهامات خود راجع به ترویج افکار الحادی فرقه سازان بوده اند، مانند پرسشهایی در مورد جبر، تفویض وغیره.

فعالیت فرقۀ اهل حدیث را نیز، می توان از دلایل دیگر فراوانی روایات کلامی در خصوص توحید دانست. این فرقه، ظاهر برخی از آیات قرآن کریم را که بر تشبیه خداوند باری تعالی است تفسیر می کردند، لذا امام(ع) در این زمینه نیز، به پاسخگویی و تبیین شبهات شیعیان و یاران خویش می پرداختند (جعفریان، 1371، 282).

احادیث ذیل، از نمونه های روایات امام رضا(ع) در این مورد است:.

یک. مشبّهه

امام علی(ع) در معرفی جریان مشبّهه و افکار آنان می فرمایند:

«... أن بعث اللَّه سبحانه محمداً رسول اللَّه(ص)،لانجاز عدته و تمام نبوّته، مأخوذا علی النبیّین میثاقه، مشهورة سماته، کریماً میلاده و أهل الأرض یومئذ ملل متفرقة، و أهواء منتشرة، و طرائق متشتّتة، بین مشبّه للَّه بخلقه أو ملحد فی اسمه أو مشیر الی غیره، فهداهم به من الضلالة و انقذهم بمکانه من الجهالة» (حکیمی، 1380، 2/36)؛ در آن روز که او مبعوث گشت، مردم زمین ملت هایی پراکنده بودند و هواهای گوناگون و راه های پریشان داشتند؛ خدا را به آفریده های او شبیه می کردند، یا در نام او الحاد می ورزیدند و با این نام، غیر او را در نظر می گرفتند؛ خدا آنان را به وسیلۀ محمد (ص)،از گمراهی به راه راست رهبری کرد و از جهالت رهانید.

همانگونه که اشاره شد، یکی از تفکرات منحرف که توجه عدۀ زیادی از مردم را به خود جلب کرده بود، جریان «مشبّهه» بود. امام(ع) در ردّ آنان فرمود: «هر کس خداوند را به مخلوقین تشبیه کند مشرک است و هر کس، چیزی را که خداوند نهی فرموده، به خدا نسبت دهد، کافر است» (مستفید، 1372، 1/229).[11]

در بیان خصوصیات قائلین به تشبیه، حضرت می فرمایند: «خدایا، قدرتت بی هیچ ضعف و سستی آشکار است، خلایق تو را نشناخته اند، و (با معیارهای مادّی مثل جسم بودن، مکان داشتن، محدود بودن به زمان، دیده شدن و...) تو را می سنجند و این نوع سنجش، با اعتقاد به ربوبیّت تو مغایر است و من، از کسانی که با تشبیه کردن (تو به خلق) در پی معرفت و شناخت تو هستند، تبرّی می جویم. هیچ چیزی همانند تو نیست و آنها نیز (با این روش) هیچ گاه نمی توانند تو را ادراک کنند، اگر می خواستند که تو را واقعاً بشناسند، این نعمت های ظاهری تو، برای آنها بهترین راهنما بوده و برای شناخت تو، کافی بود در مخلوقین تو بیندیشند، نه اینکه به سراغ ذات تو رفته، بخواهند کنه آن را دریابند، ولی آنها (از این کار غفلت نموده) تو و مخلوقات را یکسان پنداشتند و به همین دلیل است که تو را نشناختند و به جای تو، بعضی از آیات و نشانه هایت را ربّ خویش دانستند و تو را آن گونه وصف کردند. خدایا! تو برتر و بالاتر از آن مطالبی هستی که تشبیه کنندگان، تو را با آنها وصف نموده اند (همان، 1/234).

دو. جبر و تفویض

اشارات و پاسخ های امام به شبهات و سؤال های مردم، این امر را می رساند که جریان جبریه و اندیشه های آنان تا زمان امام(ع) ادامه داشته است و ایشان ضمن پاسخ به سؤال های یاران و اصحاب در این زمینه، از رواج آن جلوگیری می نمودند. برای مثال، به روایات ذیل می توان اشاره نمود: یزید بن عمر گوید: در مرو به خدمت حضرت رضا (ع) رسیدم و از آن حضرت پرسیدم: از امام صادق (ع) حدیثی برای ما نقل شده که آن حضرت فرموده: «نه جبر است، نه تفویض، بلکه چیزی است بین دو امر» معنای این حدیث چیست؟ فرمود: «هر کس پندارد که خداوند کارهای ما را انجام می دهد و سپس به خاطر آنها ما را عذاب می کند، قائل به جبر شده و کسی که پندارد خداوند مسألۀ خلق و رزق و روزی دادن به مخلوقات را به امامان (ع) واگذار نموده است، قائل به تفویض شده و قائل به جبر کافر است و قائل به تفویض مشرک» عرض کردم: ای زادۀ رسول خدا (ص)،چیزی بین دو امر یعنی چه؟ فرمود: «یعنی راه باز است که آنچه را خدا دستور داده انجام دهند و آنچه را نهی فرموده ترک کنند. پرسیدم: مگر در این مورد (اعمال بندگان)، مشیّت و ارادۀ خداوند جاری نیست؟ فرمود: «امّا در مورد طاعات، عبارت است از: دستور و رضایت خداوند به آن عمل و یاری نمودن ایشان در انجام آن است و اراده و مشیّت خدا در مورد معاصی، عبارت از نهی کردن و خشمگین بودن از آن عمل و یاری نکردن بندگان در انجام آن». پرسیدم: آیا خداوند در مورد اعمال بندگان «قضاء» دارد؟ فرمود: «آری، هیچ فعلی را بندگان از خیر و شرّ انجام ندهند، مگر اینکه خداوند در مورد آن کار، قضائی دارد». پرسیدم: معنی این قضاء چیست؟ فرمود: «اینکه خداوند حکم می کند آن ثواب و عقابی که در دنیا و آخرت به خاطر اعمالشان مستحقّ آن هستند، به ایشان داده شود.

نقل است که نزد آن حضرت(ع)،سخن از جبر و تفویض به میان آمد، پس فرمود: آیا می خواهید در این مورد، اصلی را به شما آموزش دهم که هیچ وقت دچار اختلاف نشوید و با هر کس بحث کردید، پیروز شوید؟ گفتیم: اگر صلاح است بفرمایید. فرمود: «خداوند با اجبار بندگان، اطاعت نشود و اگر آدمیان نیز نافرمانی می کنند، از این بابت نیست که بر خداوند غلبه پیدا کرده اند و در عین حال، او بندگان خود را به حال خویش رها نکرده است. او، خود مالک همان چیزهایی است که به آنان عطا فرمود و نیز، نسبت به آنچه آنان را در آن مورد توانا ساخته، قادر و توانا است، اگر مردم، تصمیم به اطاعت خدا گیرند، خداوند مانعشان نخواهد شد و اگر تصمیم به معصیت و نافرمانی بگیرند، اگر بخواهد از آنان جلوگیری می کند، ولی اگر از کار آنان جلوگیری نکرد و آنان مرتکب معصیت شدند، او ایشان را به گناه نینداخته است». سپس آن حضرت(ع) ادامه فرمود: هر کس حدود این گفتار را دریابد و مراعات کند، بر هر مخالفی در این موضوع چیره و غالب گردد (جعفری، 1381، 417 - 419).

یکی از فرمایشات امام رضا(ع) که، به عنوان شاخص رفتاری در برابرمعتقدین به عقیده های انحرافی می تواند معرفی شود، دستور حضرت مبنی بر قطع رابطۀ اجتماعی با آنان است. راوی گوید: از آن حضرت پرسیدم: آیا خداوند بندگانش را بر ارتکاب معصیت مجبور می کند؟ فرمود: «نه، بلکه ایشان را مخیّر می سازد و مهلت می دهد تا توبه کنند» پرسیدم: آیا بندگانش را به کارهایی که توان آن را ندارند، مکلّف می کند؟ فرمود: «چگونه چنین کند و حال اینکه خودش می فرماید: پروردگار تو به بندگان ظلم نمی کند». سپس آن حضرت(ع) فرمود: پدرم موسی از قول پدرشان جعفر بن محمّد(ع) نقل کرده که: «هر کس گمان کند که خداوند بندگانش را بر گناه مجبور می کند و یا بر کارهایی که طاقتش را ندارند، مکلّف می نماید، گوشت قربانی اش را نخورید، شهادتش را نپذیرید و پشت سرش نماز نخوانید و از زکات، چیزی به او ندهید» (جعفری، 1381، 2/416).

2. امامت:

مسألۀ امامت و تبیین جایگاه الهی آن به گونه ای است که همواره ائمۀ معصومین(ع)،پس از رحلت حضرت رسول اکرم(ص)،به عنوان یکی از مهم ترین عرصه های فعالیتی روشنگرانۀ خویش به آن پرداخته اند. در این میان، وجود گرامی امام هشتم(ع) به سبب رواج اندیشه ها و بحث های عقلی و بهره گیری از بدیهیات عقلی، مهم ترین روایات و بحث های عقلی را در زمینۀ امامت بیان فرموده است، چنانچه آقای جعفریان در این خصوص می نویسد: «بحث های عقلی امام رضا(ع) در زمینۀ امامت، از همۀ ائمه، بیشتر است» (جعفریان، 1371، 312).

روایات امام(ع) در این خصوص را، از چند منظر می توان در تقابل با مسألۀ بدعت نگریست:

پذیرش ولایت عهدی: در رابطه با اثر پذیرش ولایت عهدی مأمون بر امر امامت، حضرت امام خامنه ای سخن مبسوطی می فرمایند:

«امام با قبول ولایت عهدی، دست به حرکتی می زند که در تاریخ زندگی ائمه، پس از پایان خلافت اهل بیت(ع) در سال چهلم هجری تا آن روز و تا آخر دوران خلافت، بی نظیر بوده است و آن، برملا کردن داعیۀ امامت شیعی در سطح عظیم اسلام و دریدن پردۀ غلیظ تقیه و رساندن پیام تشیع به گوش همۀ مسلمانهاست. تریبون عظیم خلافت در اختیار امام قرار گرفت و امام در آن، سخنانی را که در طول یکصد وپنجاه سال جز در خفا و با تقیه و به خصیصین و یاران نزدیک گفته نشده بود، به صدای بلند فریاد کرد و با استفاده از امکانات معمولی آن زمان، که جز در اختیار خلفا و نزدیکان درجۀ یک آنها قرار نمی گرفت، آن را به گوش همه رساند. مناظرات امام در مجمع علما و در محضر مأمون که در آن قوی ترین استدلال امامت را بیان فرموده است، نامۀ جوامع الشریعه که در آن همۀ رئوس مطالب عقیدتی و فقهی را برای فضل بن سهل نوشته است، حدیث معروف امامت که در مرو برای عبد العزیز بن مسلم روایت کرده است، قصائد فراوانی که در مدح آن حضرت به مناسبت ولایت عهدی سروده شده، نمایشگر این موفقیت عظیم امام است». (خامنه ای، 1365).

به جرأت می توان روشنگری های امام رضا(ع) را در برابر پذیرش ولایت عهدی مأمون را، جلوۀ آشکاری از مبارزۀ آن حضرت در برابر بدعت و انحراف دانست. اگر از این زاویه به مسألۀ پذیرش ولایت عهدی امام رضا(ع) نگریسته شود و نیز به اهداف مأمون در اجبار آن حضرت به پذیرش ولایت عهدی وی، به خوبی به اهمیت این نکته پی خواهیم برد. امام رضا(ع) در ابتدای امر، مشروعیت خلافت مأمون را طی این روایت زیر سؤال می برند: «آیا خلافت جامه ای است که خدا بر تو پوشانیده است؟ اگر جامه ای است که خدا آن را بر تو پوشانیده است، تو نمی توانی آن را از خود دور سازی و به من واگذاری و اگر چیزی نیست که خدا به تو عطا کرده باشد، پس چگونه چیزی که مالک آن نیستی، به من وامی گذاری! ؟» (خسروی، 1380، 118).

امام رضا (ع)،در تبیین مسألۀ توحید و اینکه منصب خلافت وقتی تقدس دارد که امام معصوم(ع) آن را به دست گرفته باشد، شرط توحید را امامت می داند و ولایت را امری از جانب خداوند معرفی می فرماید نه از ناحیۀ خلفا. بنابراین، گذاشتن شروطی برای مأمون که طی آن، امام(ع) مسألۀ ولایت عهدی را می پذیرند، این نکته را می رساند که ایشان، اصل خلافت را زیر سؤال می برند و اینکه مأمون نتواند اعمال خویش را، با تأیید امام(ع) به انجام رساند. امام(ع) با این فرمایش گهربار خود، بار دیگر بر بدعت بزرگ غصب جایگاه خلافت مسلمین اشاره می نمایند و طی بیاناتی دیگر، دلایل خویش از پذیرش ولایت عهدی را ذکر می نمایند. از دیدگاه امام(ع)،پذیرش مسؤلیت ولایت عهدی مأمون، به مثابۀ پذیرش مسؤلیت عزیزی مصر از جانب حضرت یوسف (ع) است (همان، 118، 119، 124، 128، 144، 145).

همان گونه که اشاره شد، عصر امام رضا(ع)،عصر تشتّت آراء و پردازش نظریه های گوناگون است، نظریاتی که مروجان آن از لابه لای اندیشه ها، گاه به ورطۀ بدعت گذاری افتاده و حلال خدا را حرام کرده و مبدع احکام می شدند، لذا امام(ع) بنابر امر رسالت الهی خود و با وجود علم به شهادت خود، از دلایل پذیرش ولایت عهدی مأمون را، احیای سنّت نبوی ذکر می فرمایند: «خداوندا، حکومتی نیست جز حکومت و من ولایتی ندارم جز آنچه از تو به من عطا شود. مرا در اقامۀ دین و احیای سنت پیامبر، محمد(ص) موفق فرما، زیرا تویی مولا و یاور من و چه خوب مولی و یاوری هستی!» (صدوق، 1378، 1/36).

یک. تبیین جایگاه الهی مقام امامت و ثبوت عقلی و نقلی آن به صورت احتجاج و مناظره

الهی بودن منصب امامت و منصوب بودن و منصوص بودن امام(ع) و اصول حاکم بر شناخت امام(ع)،در زمان امام رضا(ع) تبیین شد، لذا مشاهده می گردد که در دوران پس از امام رضا(ع)،انشعاب گسترده ای در میان شیعیان رخ نداد (محبی پور، 1388، 90).

در خصوص تبیین جایگاه الهی مقام امامت و ثبوت عقلی و نقلی آن به صورت احتجاج و مناظره از امام رضا (ع)،روایات زیادی به دست رسیده است که بر این امر صحّه می گذارد.[12]

دو. دفاع از مقام امامت در برابر افکار و اندیشه های منحرف

این بُعد از زندگی امام رضا(ع)،از دوجهت قابل ارزیابی است: هم به جهت خود نفس جایگاه و مقام امامت و هم، به لحاظ اندیشه ها و رفتارهایی که از گروه های منحرف در بین شیعیان حضرت منتشر می شد، مانند آنچه در عقائد قدریه، مرجئه و... دیده می شد که خود سرچشمۀ انحرافات و بدعت گذاری در دین بود (آقا نجفی، بی تا: 2/486).

اول. غالیان

یکی از گروه های منحرف، غالیان هستند. آنچه به عنوان سرفصل در مرام و سلوک آنان در مستندات تاریخ مشهود است، عقاید مشرکانه می باشد. در حقیقت، آنان برای پیشبرد اهداف خود، از نفوذ و جایگاه معصوم(ع) سوء استفاده می نمودند و گاه، درجۀ انحراف آنان از اصول مسلم اسلام، به اندازه ای بود که معرفت به معصوم(ع) را کافی از عبادات و احکام دانسته و نوعی «اباحه گری» را ترویج می نمودند. سابقۀ طولانی این جریان منحرف در تاریخ اسلام و به ویژه جریان تشیع، باعث گسترش عقاید آنان در شیعیان شده بود و این، همۀ چیزی نبود که از چشم بصیر امام رضا(ع) به دور ماند. آنچه به عنوان عامل اصلی در دور ماندن این گروه از حقیقت مسلّم شیعه یاد شده، عدم معرفت به جایگاه و مقام امامت است.

چنانکه امام در فرمایشی گهربار به این مهم اشاره می نمایند: «دشمنان ما، زمانی که احادیث غلو را در حق ما بشنوند، شیعیان ما را تکفیر می کنند و آنان را به اعتقاد به ربوبیت و پرستش ما متهم می کنند، زمانی که احادیثی که فضایل ما را محدود می کنند و کمتر از حقیقت بیان شده، بشنوند به همان احادیث که می شنوند، اعتقاد پیدا می کنند و زمانی که احادیث مثالب و معایب و سرزنش های آنان را به نامشان بشنوند، ما را به نام سرزنش و اهانت می کنند. امام در این روایت، اخبار دروغین دربارۀ معصومین (ع) را به سه دسته تفکیک می کند: «غلو»؛ «تقصیر»؛ «تصریح به مثالب و معایب» و در این روایت، اعتقاد به ربوبیت معصوم(ع) را با تکفیر برابر می داند (کارخانه، 1392، 142).

امام در مواجهه با افراد این گروه، بسته به اینکه فرد در اثر عدم عرضۀ حقیقت به خطا رفته ویا شبهاتی او را از پذیرش حق باز داشته، ابتدا و در قدم اول، از روش ارشاد و موعظه استفاده می نمود (شیخ مفید، 1413، 253) و در گام بعدی، در برابر افرادی که از سر عناد و لجاجت در انتشار عقاید خود می کوشیدند، آن حضرت در روایات متعدد، ضمن نکوهش آنان، دستور به قطع رابطه با آنان را صادر می کنند و در مرحلۀ آخر، اعلام انزجار و برائت حضرت از این گروه است.

محمّد بن موسی بن متوکل از حسین بن خالد صیرفی روایت می کنند که حضرت رضا(ع) فرمود: هر کس معتقد به تناسخ باشد کافر است. سپس فرمود: خداوند غُلات را از رحمتش دور گرداند، کاش یهودی بودند، ای کاش مجوسی بودند، ای کاش نصرانی بودند، ای کاش قدری[13] مذهب بودند، کاش از مرجئه[14] بودند، کاش حروری[15] بودند!؟ (یعنی غالی از همۀ این منحرفین بدتر است). آن گاه فرمود: با اینان (یعنی غلات) همنشینی نکنید، رفاقت و دوستی ننمایید و از آنان بیزاری جوئید، خداوند از آنان بیزاری جسته است.

مترجم کتاب عیون اخبار الرضا(ع) گوید: «مراد از غلات، جماعتی هستند که معتقد بودند اگر کسی امام زمان خود را شناخت، دیگر تمامی تکالیف از او ساقط می شود و حلال و حرام برای او معنی ندارد، لذا واجبات را ترک می کردند و محرّمات الهی را مرتکب می شدند و از هیچ حرامی پرهیز نداشتند و گاهی محرّمات و واجبات را نیز به جا نمی آوردند و یا اینکه علی را خدا می پنداشتند. به کلّیه کسانی که دارای این چنین عقیده ای بودند غالی و به جماعتشان، غلات می گفتند، نه آنکه هر کس در فضائل علی بن ابی طالب و ائمۀ دیگر (ع) زیاده روی کند، غالی است، هرگز، این قول نادرست و از روی بی اطّلاعی است. در میان بزرگان ما، کسانی هستند که بول و غائط امام را پاک می دانند و معتقدند امام علم «ما کان و ما یکون و ما هو کائن» را می داند، و همۀ کائنات به اذن او در حرکت و گردشند و در آسمان و زمین، چیزی از امام مخفی نیست و از پشت سر می بیند، همان طور که از پیش رو می بیند، و بدون فرمان او از زمین چیزی نمی روید، و پر کاهی از جای نمی جنبد، و از این قبیل مطالب یا با دلیل و یا بی دلیل و بعضی پوچ، ولی هیچ کدام اینان «غالی» اصطلاحی آن زمان نیستند و حلال خود را، حرام و حرام او را حلال نمی دانند و برای خداوند، در عبادت شریک نمی آورند و تنها او را می پرستند و حلال و حرام او را پیروی می کنند، و تنها و تنها از جهت روایاتی که رسیده است - که صحیح یا ناصحیح - بدین مطالب معتقد شده اند و اگر بدانند نادرست است، از عقیدۀ خود بازمی گردند. مراد حضرت، این گونه اشخاص نیست، بلکه شامل همان گروهی می گردد که قبلاً بدان اشاره شد، یعنی اهل الحاد، نه تندروان در فضائل اهل البیت(ع)». (مستفید: 1372، 2/486)

محمّد بن علی بن بشّار از ابو هاشم جعفری روایت می کند که گفت: از امام ابوالحسن الرّضا(ع) از غلات و مفوّضه پرسیدم؟ فرمود: غلات، کافر و مفوّضه، مشرکند، هر کس با ایشان همنشین شود یا رفت و آمد کند، یا هم خوراک و هم مشرب شود، یا مواصلت نماید، یا مزاوجت کند، دختر بدهد یا بستاند، یا آنان را امان دهد یا در امانتی امین داند، یا حدیثشان را تصدیق کند، یا ایشان را در کلامی یاری نماید، از حریم ولایت خداوند عزّوجلّ و رسول گرامیش(ص) خارج گشته و از دائرۀ ولایت ما خاندان بیرون رفته است.[16] (همان، 2/490).

دوم. واقفیه

از دیگر گروه هایی که در زمان حضرت فعالیت می کردند، واقفیه بودند.[17] با نگاهی به احادیث امام، می توان به عزم جدی حضرت برای مقابله با این جریان پی برد. امام رضا(ع) در برابر این گروه نیز، موضع گیری فرمودند و با آنان به طور آشکار برخورد نمودند. لذا دیده می شود که آن حضرت در جمع یاران خویش، واقفیه را لعنت کرده، فرمود: «خدا آنان را لعنت کند که دروغی بس بزرگ پرداخته و ساخته اند» (کشی، 1409، 458؛ طبرسی، 1416، 2/59) و حتی در برخی از موارد، دستور به قتل آنان را صادر فرمودند (کارخانه، 1392، 135) یا گاهی اوقات از آنان با تعابیری همچون «کسانی که در حیرت زندگی می کنند و زندیق می میرند» (همان) یاد می کنند که دﻗﺖ در رواﻳﺎت و ﮔﺰارش ﻫﺎی رسیده، ﻧﺸﺎن ﻣﻲدﻫﺪ ﻛﻪ اﻣﺎم رﺿﺎ(ع)،ﻋﻼوه ﺑﺮ اﻳﻦ ﻛﻪ در دوران ﺣﻀﻮر درﻣﺪﻳﻨﻪ، ﺑﻪ ﭘﺎﺳﺦ ﮔﻮﻳﻲ و ﻣﺒﺎرزه ﺑﺎ فرقۀ واقفیه ﻣﻲ ﭘﺮداﺧﺘﻪ اﺳﺖ، ﺣﺘﻲ در مسیر راه ﺧﻮد از ﻣﺪﻳﻨﻪ ﺑﻪ ﻣﺮو و همچنین در ﺧﻮد ﻣﺮو نیز، ﺑﻪ اﻳﻦ ﻣﻬﻢ ﺗﻮﺟﻪ داﺷﺘﻪ اﺳﺖ. ﺷﺎﻫﺪ ﺑﺮ اﻳﻦ ﮔﻔﺘﻪ، رواﻳﺘﻲ اﺳﺖ ﻛﻪ بیان ﻣﻲﻛﻨﺪ ﻛﻪ در مسیر راه ﻣﺬﻛﻮر، ﺷﺨﺼﻲ ﺑﻪ ﻧﺎم ﺟﻌﻔﺮ ﺑﻦ ﻣﺤﻤﺪ ﻧﻮﻓﻠﻲ، شبهۀ واقفیه ﻣﺒﻨﻲ ﺑﺮ زﻧﺪه ﺑﻮدن اﻣﺎم کاظم(ع) را بیان ﻣﻲﻛﻨﺪ و اﻣﺎم ﭘﺲ از دروﻏﮕﻮ نامیدن و ﻟﻌﻦ آﻧﻬﺎ، ﺑﻪ ارائۀ ﭘﺎﺳﺦ ﻣﻲ ﭘﺮدازد (طبرسی، 1416، 2/59).

در مورد نحوۀ مواجهۀ امام رضا(ع) با گروه واقفیه، باید گفت مجموعه سخنان و رفتارهای امام از الگوی زیر پیروی می نماید که شامل: 1. ﻧﺎﻣﻪﻧﮕﺎری و ﻣﻜﺎﺗﺒﻪ؛ 2. ﭘﺎﺳﺦ ﺑﻪ ﺷﺒﻬﺎت (در ﻗﺎﻟﺐ ﻣﻨﺎﻇﺮه و ﻣﻜﺎﺗﺒﻪ)؛ 3. ﭘﺎﻛﺴﺎزی اﺣﺎدﻳﺚ از ﺟﻌﻞ و ﺗﺤﺮﻳﻒ؛ 4. بیان ﻋﺎﻗﺒﺖ آﻧﺎن؛ 5. ﺗﺤﺮﻳﻢ اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ و اﻗﺘﺼﺎدی جریان های منحرف؛ 6. ﻟﻌﻦ و ﻧﻔﺮﻳﻦ می باشد (صفری فروشانی، بختیاری، 1391).

بی تردید، بررسی روایات امام در این زمینه، نشان از خطر وجود این گروه داشته است، زیرا وجود این گروه و فعالیت آنان، علاوه بر اینکه به انشقاق بیشتر شیعیان می انجامید، آثار فکری و عقیدتی منفی و مفاهیم و شبهات دشواری را به همراه داشت، لذا ایشان بدون تقیه و مصلحت سنجی، در برابر این جریان ایستادگی نمودند.

سوم. صوفیه

از منظر موضوع پژوهش یعنی بدعت، می توان اشاره نمود که خصوصیاتی چون اعتقاد به عدم نیاز به وساطت ائمه(ع) برای رسیدن به مقام «قرب الی الله»، اسقاط تکلیف به هنگام رسیدن به مراحل بالا، رسیدن به مقام امامت از طریق ریاضت، بی اعتباری عبادات، اعتقاد به جبر، ادعای علم غیب، حرام دانستن دعا برای رفع بلا، مذمت غنی بودن و ترک دنیا و متهم نمودن انبیا به دنیاطلبی، مواردی هستند که در دائرۀ تعریف بدعت در دین قابلیت تعریف می یابند. آنچه از امام رضا(ع) در این خصوص رسیده، نشان از مخالفت صریح ایشان با این فرقه دارد. حضرت درباره تصوف می فرمایند: «هیچ کس قائل به تصوف نمی گردد، مگر از روی فریب، گمراهی وحماقت، اما اگر کسی از روی تقیه خود را صوفی بنامد، گناهی بر او نیست». همچنین حضرت، در طی فرمایشی در نقد افکار متحجرانۀ صوفیانی که از خصوصیات رهبر جامعه، داشتن لباس و خوراک خشن و مرکب عادی و... را دانستند فرمود: «یوسف پیامبر(ع) لباس فاخر می پوشید و بر بالش های فرعونیان تکیه می داد و با این حال امر و نهی می کردند و پس از بیاناتی، آیۀ شریفۀ 32 اعراف را تلاوت نمودند که «(ای پیامبر) بگو: زیورهایی راکه خدا برای بندگانش پدید آورد و (نیز) روزهای پاکیزه، را چه کسی حرام گردانید» (کارخانه، 1392، 146 - 150). امام رضا (ع) با روشنگری و معرفی حقیقت زهد، بر تحرک اجتماعی و بلوغ سیاسی - فکری شیعیان تأکید داشته و با انزواگری اجتماعی، مخالفت می نمودند.

ه‍. امام رضا (ع) و جلوه های رفتاری مبارزه با بدعت

1. پذیرش ولایت عهدی

همانگونه که اشاره گشت، این فصل از زندگی امام هشتم، یکی از با اهمیت ترین برهه های زندگی آن حضرت می باشد که موضوع انگیزۀ مأمون و پذیرش اختیاری و یا اجباری امام، بخش زیادی از اقوال محققین و مورخین را به خود اختصاص داده است (کارخانه، 1392، 240 - 246).

سیرۀ رفتاری حضرت در مهاجرت از مدینه تا مرو، این امر را ثابت می نماید که آن حضرت، از این مهاجرت اجباری ناراضی هستند و این عدم رضایت خویش را اعلام فرمودند. ایشان در هنگام قصد عزیمت از مدینه به اهل بیت خود فرمودند: برای ایشان گریه و عزاداری کنند: «جمّع عیالهُ وأمرهم بالبُکاءِ والنحیب». در کتاب عیون اخبار الرضا(ع) آمده است که حضرت در هنگام وداع با قبر شریف پیامبر اکرم (ص)،بر بالای مزار مطهر ایستاده بودند و با گریه می فرمودند: «... ذَرْنِی فَإِنِّی أَخْرُجُ مِنْ جِوَارِ جدِّی(ص) وَ أَموتُ فی غُرْبَةٍ وَ أُدْفَنُ فِی جَنْبِ هَارُونَ، قَالَ فَخَرَجْتُ مُتَّبِعاً لِطَرِیقِهِ حَتَّی مَاتَ بِطُوسَ وَ دُفِنَ إِلَی جَنْبِ هارُونَ»؛ زیارت کردند و از جوار قبر جدشان خارج شدند و در غربت به شهادت رسیدند و در کنار هارون دفن شدند، امام فرمودند: از این جا می روم تا در طوس به شهادت برسم ودر کنار هارون دفن شوم (شیخ صدوق، 1378، 217).

شبیه این رفتار، در مراسم وداع با بیت الله الحرام و انتصاب فرزند بزرگوارشان امام جواد(ع) به مقام امامت نیز هم چنان دیده می شود. امام بار دیگر، نارضایتی خود را اعلام و از عدم بازگشت صحبت می فرمایند (شریف القرشی، 1382، 25/380).

با توجه به سخنان امام نظیر این فرمایش: «لَا آمُرُ وَلَا أَنْهَی وَلَا أُفتِی وَلَا أَقضِی وَلَا أُوَلِّی وَلَا أَعْزِلُ وَلَا أُغَیِّرُ شَیْئاً مِمَّا هُوَ قَائِمٌ فأَجَابَهُ الْمأْمُونُ إِلَی ذَلِک کلِّه» (مفید، 1413، 2/260) که در هنگام پذیرش ولایت عهدی با مأمون گفته شده و نیز، مطالعۀ عهدنامۀ ایشان با مأمون، این نتیجه به دست می آید که در نگرش امام(ع)،چون اسلاف بزرگوارشان، همکاری با سلطان جائر به معنای مشروعیت بخشیدن به حکومت آنان بوده و این امر، مخالف با اصول امامت و ولایت است و پذیرش مشروط این امر نیز، خلاف اصول و روش سیاسی امام معصوم(ع) می باشد.[18] بنابر این، حضرت میان «فعلیة التنفیذ» و «تأجیل التنفیذ» حق انتخاب داشته، با قبول مشروط ولایت عهدی، شهادت خود را به تأخیر انداختند (کارخانه، 1392، 267).

اگر به مسألۀ پذیرش ولایت عهدی از منظر بدعت نگریسته شود، مجموعۀ بیانات و رفتارهای امام هشتم حضرت علی بن موسی الرضا(ع) درس بزرگی را به ما می دهد و آن، عدم پذیرش ذلّت همکاری با حاکم جائر و نیز، آشکار کردن عدم مشروعیت حکومت غاصبین جایگاه خلافت مسلمین است.

2. اقامۀ نماز عید

از نمونه های رفتاری امام رضا(ع) در برابر بدعت های گذشته که بدان عمل می شد، می توان به شرط گذاشتن امام رضا(ع) برای اقامۀ نماز عید اشاره کرد. کیفیت اقامۀ نماز توسط امام (ع)،به طور مشروح در کتب مربوط به زندگی آن حضرت ذکر گردیده است (ساعدی، 1380، 608).

امام(ع) به خوبی در این زمینه، نقش عدم تسامح خویش را در برابر بدعت دینی گزاردن نماز به غیر از آنچه در سیرۀ نبوی سفارش شده، نشان می دهد.

نتیجه گیری

چنانچه اشاره گردید، در عصر امام رضا(ع)،امت اسلام با بیشترین آزادی برای بیان اندیشه ها و تفکرات گروه های گوناگون روبه رو است و این، به دلیل عواملی از جمله گستردگی عرصۀ جغرافیایی خلافت اسلامی، آمد و شد اندیشمندان کشور های غیر اسلامی، ترجمۀ کتاب های یونانی به عربی و سرانجام، دخالت خلفای عباسی در امر مسائل عقیدتی و رواج بحث های کلامی است.

چند محور در مواجهۀ امام رضا(ع) با بدعت دیده می شود:

منطق حاکم بر شیوه و رفتار امام هشتم(ع)،نفوذ، بسط، نهادینه کردن و دفاع از اصل امامت و حفظ جایگاه حقیقی امامت و ولایت به عنوان مفسر واقعی قرآن کریم و تداوم خط سیر جریان سنت نبوی است؛ آنچه در بررسی زندگانی امام رضا(ع) به چشم می خورد، این است که امام از سه روش برای رسیدن به این هدف استفاده نمودند:

الف. حرکت بر مدار سنّت نبوی: امام رضا(ع) با توجه به شرایط و اوضاع فرهنگی عصر خویش، این مهم را از طریق تبیین مسائل فقهی، تأیید یا تکذیب اخبار و روایات رسیده، مبارزه با رأی و قیاس، تبیین احادیث رسیده و نیز، تربیت شاگردان به انجام رساندند.

ب. تبیین مسائل کلامی: مبارزه با شبهات و گروه ها و فرقه هایی که با تحریف احادیث صادره از پیامبر(ص)،قصد ضربه زدن به اسلام را داشته و دقت در اندیشه ها و عقاید آنها می رساند که انتشار آنها و در صورت عدم برخورد و روشنگری امام، می توانست زمینه ساز بدعت در دین گردد، گروه هایی نظیر واقفیه، غلات، معتزله، اهل حدیث، زنادقه، اهل جبر، مفوضه، مشبهه، مجسمه و قائلین به تناسخ؛ به طور خلاصه، روش امام در برابر این گروه ها، عبارت بود از روشنگری و ارشاد در گام نخست و در سایر مراحل، از روش مبارزۀ منفی مثل قطع ارتباط با آنان و اعلام برائت و بیزاری و مبارزۀ مثبت و عملی مانند لعن و در مواردی، حکم مولوی حضرت به قتل غلات نیز به چشم می خورد. مطالعه در مناظرات امام، گویای این واقعیت است که ایشان باورها و متون مورد قبول مخاطب و بهره گیری از نصوص دینی و براهین عقلی را، مبنای کار خویش قرارداده است.

ج. تقیّد رفتاری به حفظ روش و سیره و سنّت نبوی: امام رضا(ع) علاوه بر بیان مسائل فقهی و کلامی که در آن راه را بر هرگونه بدعت گذاری می بندد، از اینکه در اعمال و رفتار دینی نیز، به گونه ای عمل نماید که عدم تطابق آن را با سنت برساند، اعراض می نمایند، که دو نمونه از آن در پذیرش ولایت عهدی و اقامۀ نماز عید به امامت ایشان مشاهده می گردد.

کتاب نامه

1. آقا نجفی اصفهانی، محمد تقی، (بی تا)، ترجمۀ عیون اخبار الرضا(ع)،تهران، انتشارات اسلامیه.

2. ابن اثیر، عز الدین، (1371ش)، الکامل، ترجمه ابوالقاسم حالت و عباس خلیلی، تهران، مؤسسه مطبوعاتی علمی.

3. ابن کثیر، حافظ عماد الدین، (1411 ق)، البدایة والنهایه، بیروت، مکتب المعارف.

4. البیاتی، جعفر، (1390)، البدعه (بدعت، معیارها، پیامدها)، ترجمۀ کاظم حاتمی طبری، تهران، مشعر.

5. پاینده، ابولقاسم، (1374ش)، ترجمۀ مروج الذهب و معادن الجوهر، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، چ 5.

6. -----، (1375ش)، ترجمۀ تاریخ طبری، تهران، اساطیر.

7. جعفری، بهراد، (1381 ش)، ترجمۀ الاحتجاج، تهران، اسلامیه.

8. جعفریان، رسول، (1371)، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، تهران سازمان تبلیغات اسلامی.

9. -----، (1387)، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، قم، انصاریان.

10. حاجی زاده، یدالله و صفری فروشانی، نعمت الله؛ (1382)، ریشه ها و علل پیدایش غلو در عصر ائمه(ع)،تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی، شماره12.

11. -----، (1393)، غالیان دورۀ امام رضا(ع) و چگونگی برخورد حضرت با آنها، مجلۀ تاریخ اسلام، شماره 57.

12. حکیمی، محمد رضا، محمد و علی، (1380ش)، الحیات، ترجمۀ احمد آرام، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی.

13. خامنه ای، سید علی، (1365)، «مقدمه»، مجموعه آثار نخستین کنگرۀ جهانی امام رضا (ع)،مشهد، انتشارات آستان قدس رضوی، چاپ اول.

14. -----، (1393)، انسان 250 ساله، (بیانات مقام معظم رهبری دربارۀ زندگی سیاسی و مبارزاتی ائمه(ع))، گردآوری: کمیته فرهنگی.

15. خرمشاهی، بهاءالدین، (بی تا)، (تشیع، عقاید و احکام) دائرة المعارف تشیع.

16. خسروی، موسی، (1380ش)، زندگانی حضرت علی بن موسی الرضا(ع) (ترجمه جلد 49 بحار الأنوار)، تهران، اسلامیه.

17. خویی، ابوالقاسم، (1413ق)، معجم الرجال الحدیث وتفصیل طبقات الروات، قم، مدینة العلم.

18. ساعدی، محمد باقر (1380ش)، ترجمۀ ارشاد شیخ مفید، تهران، اسلامیه.

19. سیوطی، (1406 ق)، تاریخ الخلفاء، بیروت، دار القلم.

20. صدوق، محمد بن علی (ابن بابویه)، (1372)، عیون اخبار الرضا(ع)،ترجمۀ حمید رضا مستفید و علی اکبر غفاری، نشر صدوق، تهران.

21. -----، (1378ق)، عیون اخبار الرضا(ع)،تهران، نشر جهان.

22. -----، (بی تا)، عیون اخبار الرضا(ع)،ترجمۀ محمد تقی آقا نجفی اصفهانی، علمیه اسلامیه، تهران.

23. -----، (1376ش)، الامالی، ترجمۀ محمد باقر کمره ای، محقق کتابچی، تهران.

24. صفری فروشانی، نعمت الله و بختیاری، زهرا، (1391)، تعامل امام رضا(ع) با فرقۀ واقفیه، پژوهش های تاریخی، شمارۀ 14.

25. -----، (1391)، رفتارشناسی امام رضا(ع) در جریان غلو، تاریخ اسلام، زمستان، شمارۀ 52.

26. صفی زاده، صدیق، (1392)، تاریخ پنج هزار ساله ایران، آرون، تهران.

27. طبرسی، احمد بن علی، (1371ش)، الاحتجاج، ترجمۀ احمد غفاری مازندرانی، تهران.

28. -----، (1416ق)، احتجاج، قم، دار الاسوه، چ دوم.

29. طبری، ابوجعفر محمد بن جریر، (1387ق)، تاریخ الامم والملوک، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دار التراث، ط ثانیه.

30. طوسی، محمد بن حسن، (1381ق)، رجال طوسی، نجف، مطبع حیدریه.

31. -----، (1404ق)، رجال کشی (اختیار معرفة الرجال)، تحقیق محمد باقر میرداماد، سید مهدی حسینی، قم، مؤسسه آل البیت.

32. علم الهدی، علی بن الحسین (شریف مرتضی)، (1405ق)، الرسائل، قم، دارالقرآن

33. غفاری، (1367ش)، ترجمۀ من لا یحضره الفقیه.

34. قرشی، باقر شریف، (1382)، پژوهشی دقیق پیرامون زندگانی امام رضا(ع)،ترجمه محمد صالحی، تهران، دارالکتب اسلامیه.

35. کارخانه، علی، 1392، سیرۀ سیاسی امام رضا(ع) و تحلیل مسألۀ ولایت عهدی، قم، مؤسسۀ بوستان کتاب.

36. کشی، محمدبن عمر، (1409ق)، رجال الکشی (اختیار معرفة الرجال)، محقق: محمد بن حسن طوسی، مشهد، مؤسسه نشر دانشگاه مشهد.

37. کلینی رازی، ابو جعفر محمد بن یعقوب، (1388ق)، کافی، تحقیق علی اکبر غفاری، چ دوم، تهران، نشر دارلکتب الاسلامیه.

38. -----، (1369)، اصول کافی، ترجمۀ سید جواد مصطفوی، کتابفروشی علمیه اسلامیه، تهران.

39. -----، (1375ش)، کافی، ترجمه محمد باقر کمره ای، قم، اسوه.

40. مجلسی، محمد باقر، (1398ق)، بحار الانوار، ترجمۀ موسی خسروی، چاپ دوم، تهران، نشر مکتب الاسلامیه.

41. -----، (1364)، مواعظ امامان (ع) (ترجمۀ جلد 75 بحار الأنوار)، تهران، چاپ اول.

42. محبی پور، صغری، (1388)، نقش امام رضا (ع) در حدیث شیعه، شرکت چاپ و نشر بین الملل.

43. محقق، مهدی، (1369)، دومین 20 گفتار در مباحث تاریخی، فلسفی، کلامی، تهران، مؤسسه مطالعات اسلامی.

44. مستفید، حمید رضا و غفاری، علی اکبر، (1372ش)، ترجمۀ عیون اخبار الرضا(ع)،تهران، نشر صدوق.

45. مسعودی، ابوالحسن علی بن حسین، (1374ش)، مروج الذهب، ترجمۀ ابو القاسم پاینده، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، چ 5.

46. -----، (1409)، مروج الذهب، تحقیق اسعد داغر، قم، دار الهجره، چ2.

47. معارف، مجید، (1376)، پژوهشی در تاریخ حدیث شیعه، تهران، مؤسسۀ فرهنگی هنری ضریح.

48. مفید، محمد بن محمد (1403)، الامالی، به کوشش استاد ولی و علی اکبر غفاری، قم.

49. -----، (1413)، الارشاد، قم، مؤسسه آل البیت.

50. هاشم، معروف حسنی، (1433ق)، سیرة الأئمة الاثنی عشر، قم، نشر ذوی القربی.

پی نوشت ها:

[1] منظور از عمومات، دلایل شرعی عام و خاص می باشد که اشاره شد (رک: البیاتی، 1390، 37).

[2] بدعت، به همۀ آن مواردی اطلاق شده است که براساس مستندات تاریخی، خلاف نص شریف قرآن کریم و سنت رسول اکرم(ص)،بدان عمل شده است.

[3] ر.ک: طبری، 1387، 8/298؛ سیوطی، 1406، 295 و 384.

[4] ر.ک: مسعودی، 1409، 2/395.

[5] ر.ک: سیوطی، 1406، 306؛ شریف قرشی، 1382، 2/2940.

[6] طبری، 1387، 8/551؛ سیوطی، 1406، 327؛ مسعودی، 1409، 3/392 و 394 و 443؛ ابن اثیر، 1371، 6/294.

[7] برخی، تعداد گزاره های فقهی منقول از امام رضا(ع) را 15 هزار (طوسی، 1411، 73) و برخی، 18 هزار (ابن شهر آشوب، 1379، 4/350) دانسته اند.

[8] امر به بانوان در وضو، که دست هایشان را از جلوی آرنج بشویند و مردان، از پشت آرنج و نهی از کمک گرفتن در وضو و شرط نبودن طهارت در نماز میت (محبی پور، 1388، 98).

[9] ر.ک: خویی، 1413، 18/286؛ کلینی، 1388، 7/342 و 1388، 5/22.

[10] ر.ک: عیون اخبار الرضا، ترجمۀ حمید رضا مستفید و علی اکبر غفاری، 1/626، 620 و...

[11] ر.ک: سایر احادیث شریف، همان منبع: ص 229 - 234؛ جعفری، 1381، 2/406 - 407؛ صدوق، 1378، 1/126 - 127.

[12] رک: کلینی، 1/197؛ شیخ صدوق، 2/203و204؛ مجلسی، 49/188.

[13] قدریّه، قومی هستند که می گفتند: همگی افعال و اعمال ایشان مخلوق خودشان است و خدا را در آن اعمال، قضائی نیست و در حدیث آمده است که: «هیچ قدری به بهشت داخل نمی شود و او کسی است که می گوید: چیزی که خدا بخواهد تحقّق نمی یابد و آنچه شیطان بخواهد، متحقّق می شود». (مستفید و غفاری، 1372، 2/486).

[14] مرجئه، فرقه ای از مسلمانانند که به عقیدۀایشان، با بودن ایمان، هیچ معصیتی زیان نمی رساند، همان طور که با کفر طاعتی سود نمی دهد و وجه تسمیۀ ایشان این است که به عقیدۀ این گروه، خدا عذاب ایشان را در برابر گناهان، به تأخیر افکنده است... (همان).

[15] حروریه، طائفه ای از خوارجند که از علی(ع) بیزاری جستند و به کفر او گواهی دادند و این عنوان، منسوب به «حرورا» - بفتح اوّل و دوم و سکون واو - دهکده ای در بیرون کوفه است، زیرا این فرقه در آغاز کار خود در آن مکان اجتماع کردند و با علی (ع) از در مخالفت درآمدند و از این رو، به آن دهکده منسوب شدند.

[16] رک: جعفری، 1381، 419 - 421.

[17] سران این فرقه، از جایگاه علمی، اجتماعی و روایی بالایی در بین مردم برخوردار بودند، به طوری که رهبران این گروه و تعداد زیادی از کسانی که به آنان پیوستند، از فقهای بزرگ شیعه محسوب می شدند و پایگاه والایی در نزد شیعیان داشتند که این موضوع، تعداد زیادی از شیعیان را به آنان ملحق می کرد و یا حداقل، در حالت شک و تردید قرار می داد (صفری فروشانی، 1378).

[18] رک: شیخ صدوق، 2/140 و 146 و همان، ترجمۀ حمید رضا مستفید و علی اکبر غفاری، 2/315 و شیخ مفید، 601.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان