اشاره
آیین مقدس اسلام دارای ارکان و شاخص های راهبردی بسیار مهمی است که بقاء و استمرار فرهنگ غنی اسلامی در گرو حفظ و نگهداری آن هاست. ازجمله ارکان اساسی این آیین مقدس، «امامت و ولایت» است،[1] موضوع بسیار مهمی که علی رغم تأکید فراوان آیات و روایات، شاهد بوده ایم که در طول تاریخ تا چه اندازه مورد اجحاف و بی مهری قرار گرفته و معاندان و مغرضان فرهنگ و اندیشه اهل بیت(ع) تا چه اندازه تلاش داشته اند این امر مهم و استراتژیک را در حاشیه و انزوا قرار دهند. در سال های اخیر مغرضان و دشمنان امامت، نه تنها به فضای حقیقی بسنده نکرده اند، بلکه با بهره گیری از بسترهای فراگیری هم چون فضای مجازی و شبکه های ماهواره ای به طورشبانه روز در حال سیاه نمایی و القاء شبهات بی پایه و اساس در اذهان عموم جامعه اسلامی بوده اند، ولی این دسته افراد از این آیه شریف غافل بوده اند که باری تعالی فرموده: ﴿یریدُونَ أَنْ یطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ یأْبَی اللَّهُ إِلاَّ أَنْ یتِمَّ نورَهُ وَ لَوْ کرِه الْکافرُونَ﴾؛[2] «می خواهند نور خدا را با سخنان خویش خاموش کنند، ولی خداوند نمی گذارد، تا نور خود را کامل کند، هر چند کافران را خوش نیاید.» شبهه افکنان به طورمعمول در ایام خاصی هم چون ایام ولایت امری حضرت علی(ع) در روز غدیرخم؛ عیداللّه اکبر، بیش ازپیش بر عناد خود می افزایند و فرصت را برای نشر اکاذیب و شبهه های بی اساس مغتنم می شمارند. در این نوشتار سعی داریم برخی از این شبهات را مورد بررسی قرار داده و به پاره ای از آن ها پاسخ دهیم.
فراموشی واقعه بزرگ غدیر
یکی از شبهات بسیار مهمی که به طورمعمول در آستانه عید غدیرخم به آن دامن زده می شود، موضوع فراموشی واقعه بزرگ غدیرخم از سوی صحابه و یاران پیامبر اکرم(ص)» است. شبهه افکنان این چنین طرح شبهه می کنند که اگر به راستی واقعه غدیرخم به شکلی که شیعه مدعی آن است، حقیقت دارد، و پیامبر اکرم (ص) در حضور انبوهی از صحابه، خلافت و جانشینی حضرت علی(ع) را اعلام نموده است، چرا صحابه ای که در غدیر حضور داشتند، اندکی بعد سقیفه را تشکیل دادند، و ابوبکر را انتخاب کردند و یا چرا همان حدیث غدیر را روایت نکردند تا سرنوشت اسلام به طورکلی عوض نشود و حوادث بعد از آن رخ ندهد؟
پاسخ به شبهه:
برای پاسخ به این شبهه بیان چند نکته لازم و ضروری است:
نکته اول: صحابه ای که غدیر را فراموش نکردند
این چنین نبوده که همه صحابه و یاران پیامبر(ص) واقعه غدیرخم را فراموش کرده باشند؛ کمااین که علماء اهل سنت نیز از این مسأله مهم و تاریخی غافل نبوده و در قرن های گذشته این واقعه بزرگ را مورد توجه و نقل قرار داده اند. بسیاری از علماء اهل سنت ازجمله: نسائی، حاکم نیشابوری، مسلم در صحیح خود، امام احمد از طریق براء بن عازب به دو سند، ترمذی، ابن ماجه، ابن عساکر، بخاری و... در کتاب های خود این حدیث را ذکر کرده اند که این راویان به بیش از 360 نفر می رسند.
به طورکلی، علامه امینی(ره) در کتاب الغدیر، 110 نفر از صحابه و 84 نفر از تابعین و 360 نفر از علماء اهل سنت را نام می برد که از ابتدای قرن دوم تا قرن چهاردهم به این حدیث اشاره کرده اند.[3] برخی از مهم ترین صحابه و تابعین و راویان دیگری که این حدیث را نقل کرده اند، عبارت اند از:
تعدادی از 110 راوی واقعه غدیر:[4] ابوبکربن ابی قحافه، عمربن خطاب، عثمان بن عفان، طلحه، زبیر، عبدالله بن جعفر، عباس بن عبدالمطلب، عبداللّه بن عبّاس، ابوایوب انصاری، ابوذر غفاری، سلمان فارسی، ابوقتاده، ابوهریره، زیدبن ارقم، عدی بن حاتم، سهل بن حنیف، حسان بن ثابت و... [و از زنان] فاطمه زهرا(ع)، ام سلمه، عایشه، ام هانی، فاطمه بنت حمزه و....[5]
بعد از صحابه، 84 نفر از تابعین، ازجمله ابوراشد، ابوسلمه، ابوسلیمان، مؤذن ابوصالح و... نیز حدیث غدیر را نقل کرده اند.[6]
هم چنین علماء و محدثان قرون بعد در حفظ این اثر جاودانه نهایت مراقبت را داشته، و در هر قرنی، با دقت نظر، این حدیث گران بهاء را از گروه پیشین دریافت و به طبقه بعدی تسلیم کرده اند. در قرن دوم هجری 56 نفر، قرن سوم 92 نفر، قرن چهارم 43 نفر، قرن پنجم 24 نفر، قرن ششم 20 نفر، قرن هفتم 21 نفر، قرن هشتم 18 نفر، قرن نهم 16 نفر، قرن دهم 14 نفر، قرن یازدهم 12 نفر، قرن دوازدهم 13 نفر، قرن سیزدهم 12 نفر و در قرن چهاردهم 21 نفر از علماء اهل سنت حدیث غدیر را نقل کرده اند که مجموع این افراد به 360 نفر می رسد.[7]
نکته دوم: ترس، عامل محافظه کاری و کناره گیری از غدیر
مستندات تاریخی و روایی، گواه بر این است که علت روی گردانی صحابه از واقعه غدیر و حمایت نکردن از ولایت امری حضرت علی(ع) نه به خاطر فراموش کردن آن واقعه بزرگ؛ بلکه به خاطر عوامل مختلفی، هم چون ترس و خفقاق اجتماعی و سیاسی حاکم بر آن زمان بود، درواقع ترس از جان و خطرات احتمالی موجب شد برخی از وظیفه دینی و اجتماعی حمایت از ولایت روی گردان شوند، ولی با این وجود در این خصوص روایت آن را نقل کرده و با ذکر واقعه غدیر، اذعان بر حقانیت آن واقعه، فراموش نشدنی داشته اند.
روایت اول: ترس و احتیاط زیدبن ارقم
زیدبن ارقم صحابی جلیل القدر پیامبر اکرم (ص) درخصوص واقعه بزرگ غدیرخم به عطیه عوفی این چنین می فرمایند: «عَنْ عَطِیةَ الْعَوْفِی قَالَ: سَأَلْتُ زَیدَبْنَ أَرْقَمَ فَقُلْتُ لَهُ: إِنَّ خَتَنًا لِی حَدَّثَنِی عَنْک، بِحَدِیثٍ فِی شَأْنِ عَلِی رَضِی اللَّهُ عَنْهُ یوْمَ غَدِیرِخُمٍ ، فَأَنَا أُحِبُّ أَن أَسمَعَهُ مِنْک، فَقَالَ: إِنَّکمْ مَعْشَرَ أَهْلِ الْعِرَاقِ فِیکمْ مَا فِیکمْ، فَقُلْتُ لَهُ: لَیسَ عَلَیک مِنِّی بَأْسٌ، فَقَالَ: نَعَمْ، کنَّا بِالْجُحْفَةِ فَخَرْجَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) إِلَینَا ظُهْرًا وَهُوَ آخِذٌ بِعَضُدِ عَلِی رَضِی اللَّهُ عنْهُ فقَالَ: یا أَیهَا النَّاسُ، أَلَسْتُمْ تَعْلَمُونَ أَنِّی أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ؟ قَالُوا: بَلَی. قَالَ: فَمَنْ کنْتُ مَوْلَاهُ، فَعَلِی مَوْلَاهُ. قَالَ: فَقُلْتُ لَهُ: هَلْ قَالَ: اللَّهُمَّ وَ الِ مَنْ وَالَاه، وَ عادِ مَنْ عَادَاهُ؟ قَالَ: إِنَّمَا أُخْبِرُک کما سمِعْتُ؛[8] از عطیه عوفی نقل شده است که از زیدبن ارقم پرسیدم و به او گفتم: شوهر خواهری دارم که از تو برای من درباره علی (ع) و روز غدیرخم حدیثی نقل کرد، دوست دارم آن را از زبان خودت بشنوم. پس او گفت: در شما اهل عراق خصوصیتی هست (که نمی توان نزد شما سخن گفت، یعنی مایه دردسر هستید) گفتم: از جانب من زیانی به تو نخواهد رسید. گفت: قبول. ما در جُحفه بودیم که پیامبر اکرم(ص)، دست علی(ع) را گرفت و فرمودند: ای مردم! آیا نمی دانید که من به شما مؤمنان از خودتان سزاوارترم؟ مردم گفتند: آری. حضرت فرمودند: هر که من مولای اویم پس علی مولای اوست. پس به او گفتم: آیا پیامبر فرمودند: خدایا دوست بدار کسی را که او دوست می دارد و دشمن بدار کسی را که با او دشمنی کند. [زید] گفت: به راستی من همان گونه که شنیده بودم برای تو بازگو نمودم.» این روایت هر چند به خوبی شاهد بر اقرار یکی از صحابه پیامبر (ص) بر حقانیت واقعه غدیرخم است، ولی با این وجود گویای حاکم بودن جو روانی و اجتماعی خطرناک علیه ناقلان واقعه حدیث نیز است؛ کمااین که زیدبن ارقم با رعایت جوانب احتیاط مبادرت به نقل روایت غدیر می کنند، این مطلب از متن روایت به خوبی قابل استفاده است، «إِنَّکمْ مَعْشَرَ أَهْلِ الْعِرَاقِ فیکمْ مَا فِیکمْ، فَقُلْتُ لَهُ: لَیسَ عَلَیک مِنِّی بَأْسٌ؛ در شما اهل عراق خصوصیتی هست (که نمی توان نزد شما سخن گفت، یعنی مایه دردسر هستید) گفتم: از جانب من زیانی به تو نخواهد رسید (یعنی آقای زیدبن ارقم از من خاطر جمع باش من جاسوس نیستم حرف شما را هم جایی نقل نمی کنم).
روایت دوم: ترس و احتیاط سعیدبن مسیب
سعیدبن مسیب می گوید: «به سعدبن ابی وقاص گفتم: من از تو می خواهم سؤالی بپرسم ولی از تو می ترسم! گفت: نترس از هر چه می خواهی بپرس! من عموی تو هستم. گفتم: پیامبر (ص) در غدیرخم برای شما سخنرانی کرد؟ گفت بله! نزدیک ظهر برای ما خطبه خواند و سپس دست علی(ع) را گرفت و گفت: هر کسی من مولای او هستم علی مولای اوست. خدایا دوستدار او را دوست بدار و دشمن او را دشمن بدار.»[9]
روایت سوم: احمدبن حنبل و فرار از واقعیت غدیر
علاوه بر مطالب ذکر شده روایتی دردناک از شخصی به نام ابوبکر خلال[10] وارد شده که آن را در کتاب خود ذکر کرده است، قبل از ذکر روایت توجه به این نکته بسیار مهم است که «ذهبی» یعنی امام الحدیث و امام الجرح و التعدیل نزد اهل سنت و وهابیت درباره کتاب او «السنه» می گویند: «هر که به کتاب السنه از ابوبکر خلال مراجعه کند علم گران مایه و احادیث فراوان در آن خواهد یافت.»[11] ذهبی در جای دیگر درخصوص جایگاه علمی «ابوبکر خلال» این چنین بیان می دارد: «امام، علامه، حافظ، فقیه، شیخ، استاد حنبلی ها....»[12] حال ببینیم که «ابوبکر خلال» به نقل از زکریابن یحیی درباره حدیث غدیر چه می گوید: «از احمدبن حنبل پرسیدند: نظرت در مورد این سخن پیامبراکرم(ص) در غدیرخم چیست؟ که فرمودند: هر که من مولای اویم پس علی مولی اوست؟ در پاسخ گفت: در این مورد سخن مگو و تو نیز هم رنگ جماعت شو و هم چون دیگران سخن بگو [آن را کتمان کن].»[13]
نکته سوم: راز فراموشی غدیر
با وجود آن که قریب به 400 نفر از محدثان، مفسران، متکلمان و مورخان شیعه و اهل سنت روایت غدیر را در کتاب های خود آورده اند و از طرفی بارها از اهل سنت دیده شده هر روایتی به نفع آن ها بوده حتی اگر 4 نفر آن را روایت کرده باشند آن را «متواتر» دانسته و انکار آن را مساوی کفر اعلام می کنند، اما با وجود آمار بالای راویان غدیر -از سوی صحابه، تابعین، علماء شیعه و اهل سنت که در قرون متمادی به طورمفصل و مشروح وارد شده اند،- متأسفانه ابراز تردید می کنند؛ موضوع اسفباری که موجب شده است هم چنان باید درباره اصل حدیث غدیر، صدور یا عدم صدور و معنا و مفهوم آن بحث نمود، این امر در حقیقت دستاورد عواملی است که در ادامه به برخی از آن ها اشاره خواهیم کرد.[14]
1. کینه و حسادتی شیطانی
برای واکاوی و بررسی بیماری مرگباری که بعد از وفات پیامبراکرم(ص) جامعه اسلامی را دربرگرفت و موجب شد، واقعه بزرگ و فراموش نشدنی غدیرخم و مطرح شدن مسأله ولایت امری امیرمؤمنان حضرت علی (ع) در آن روز بزرگ در جامعه اسلامی به فراموشی سپرده شود، فقط کافی است برخی از روایاتی را که گویای وجود بیماری های خفته در دل برخی از صحابی بود را مورد توجه قرار دهیم؛ بیماری های خطرناک اخلاقی که با وجود آن ها هر گناه شومی هم چون فراموش کردن غدیرخم طبیعی به نظر برسد، برخی از محققان با تکیه بر روایات نقل شده در منابع روایی بر این باور هستند صحابه با انکار غدیر درواقع قصد تلافی کینه های فروخورده را داشتند، موضوعی که گویای یک بیماری مرگبار اخلاقی در دل جامعه انسانی آن زمان بود. طبرانی در معجم الکبیر خود روایتی را نقل می کند که به خوبی گواه بر این بیماری مرگبار است: «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِی اللهُ عنْهُمَا، قالَ: خَرَجْتُ أَنَا وَ النَّبِی(ص) وَ عَلِی رَضِی اللهُ عنْهُ، فِی حشانِ الْمَدِینَةِ فمَرَرْنَا بحَدِیقَةٍ فَقَالَ عَلِی رَضِی اللهُ عَنْهُ: ما أَحسَنَ هَذِهِ الْحَدِیقَةَ یا رَسُولَ اللهِ، فَقَالَ: حَدِیقَتُک فِی الْجَنَّةِ أَحْسَنُ مِنْهَا، ثُمَّ أَوْمَأَ بِیدِهِ إِلَی رَأْسهِ، وَ لِحیتِهِ ثُمَّ بَکی حَتَّی عَلَا بکاؤُهُ، قیلَ ما یبْکیک؟ قَالَ: ضَغَائِنُ فی صدُورِ قَوْمٍ لَا یبْدونها لَک حَتَّی یفقِدُونی؛[15] از ابن عباس نقل شده است که من با پیامبر(ص) و علی (ع) در کوچه های مدینه، گذرمان به باغی افتاد. علی(ع) عرض کردند: چه باغ زیبایی! پیامبر(ص) فرمودند: در بهشت برای تو بهتر از آن است، همین سخنان با عبور از کنار هفت باغ بین ما تکرار شد تا آن که پیامبر اکرم(ص) گریستند، عرض کردم سبب گریه شما چیست؟! فرمودند به خاطر کینه هایی است که مردم نسبت به تو در دل دارند و هنگامی آشکار خواهد شد که من دعوت حق را اجابت کرده باشم.»
در روایت دیگری امیرمؤمنان(ع) در پاسخ شخصی که پرسید: چگونه شما را که از همه سزاوارترید را از مقام کنار زدند، فرمودند: «آن ظلم و خودکامگی که نسبت به خلافت بر ما تحمیل شد، در حالی بود که ما را نسبت برتر و پیوند خویشاوندی با رسول خدا(ص) استوارتر بود، جز خودخواهی و انحصارطلبی چیز دیگری نبود که گروهی بخیلانه بر کرسی خلافت نشستند و گروهی سخاوتمندانه از آن دست کشیدند.»[16]
2. سرکشان جیش اُسامه
از مسلمات تاریخ این است که پیامبر(ص) در اواخر عمر شریف خویش مسلمانان را امر فرمودند تا به فرماندهی اسامه بن زید نزدیک مدینه، در منطقه ای به نام «جرف» اردو زده و برای عزیمت به مرزهای اسلامی آماده شوند. ابن سعد در این زمینه می گوید: «فَلَمَّا أَصْبَحَ یوْم الْخمِیسِ عَقَدَ لِأُسَامَةَ لِوَاءً بِیدِهِ ثُمَّ قَالَ: اغْزُ بِسْمِ اللَّهِ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَقَاتِلْ مَنْ کفَرَ بِاللَّهِ فَخَرَجَ بِلِوَائِهِ مَعْقُودًا فَدَفَعَهُ إِلَی بُرَیدَةَبْنِ الْحُصَیبِ الْأَسْلَمِی وَ عَسْکرَ بِالْجُرْفِ فَلَمْ یبْقَ أَحَدٌ مِنْ وُجُوهِ الْمهَاجِرِینَ الْأَوَّلِین وَ الْأَنْصَارِ إِلَّا انْتُدِبَ فِی تِلْک الْغَزْوَةِ فِیهِمْ أَبُوبَکرٍ الصِّدِّیقُ وَ عُمَرُبْنُ الْخَطَّابِ وَ أَبُوعُبَیدَةَبْنُ الْجَرَّاحِ وَ سَعْدُبْنُ أَبِی وَقَّاصٍ وَ سَعِیدُبْنُ زَیدٍ وَ قَتَادَةُبْنُ النُّعْمَانِ وَ سَلَمَةُبْنُ أَسْلَمَبْنِ حَرِیشٍ؛[17] پیامبر(ص) صبح روز پنج شنبه پرچم را به دست اسامه داد و فرمودند: با نام خدا حرکت کن و برای نبرد در راه خدا عازم شو و با کفار پیکار نما. او نیز پرچم به دست با همراهانش حرکت کرد و در منطقه جرف اردو زد و پرچم را به دست بریده حصیب اسلمی سپرد. احدی از سران مهاجر و انصار ازجمله ابوبکر، عمر، ابوعبیده جراح، سعدبن ابی وقاص، سعیدبن زید، قتاده و سلمه ازجمله آنان بودند؛ باقی نماندند.»
با کمال تعجب شاهدیم که گروهی از صحابه ای که در سپاه 3000 نفری اسامه بودند،[18] با دستور پیامبر(ص) مخالفت ورزیدند و پیامبر(ص) از سرپیچی گروه متخلف و سرکش، خشمگین شده و آنان را مورد لعن و نفرین خود قرار دادند: «أَنَّهُ(ص) قَالَ: جَهِّزُوا جَیشَ أُسَامَةَ، لَعَنَ اللَّهُ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْ جیشِ أُسَامَةَ. فَقَالَ: قَوْمٌ یجبُ علَینَا امْتِثَالُ أَمْرِهِ، وَ أُسَامَةُ قَدْ بَرَزَ مِنَ الْمَدِینَةِ. وَ قَالَ قَوْمٌ: قَدِ اشْتَدَّ مَرَضُ النَّبِی(ص) فَلَا تَسَعُ قُلُوبُنَا لِمُفَارَقَتِهِ وَ الْحَالُ هَذِهِ، فَنَصْبِرُ حَتَّی نُبْصِرَ أَی شَی ءٍ یکونُ مِنْ أَمْرِهِ؟، انْتَهَی؛ پیامبر(ص) فرمودند: لشکر اسامه را برای حرکت آماده سازید؛ خداوند کسانی را که از حضور در لشکر اسامه خودداری ورزیدند لعنت کند؛ به همین رو، گروهی گفتند: اسامه بیرون شهر مدینه اردو زده، بر ماست که از دستور پیامبر(ص) اطاعت کرده به او ملحق شویم. گروهی دیگر گفتند: بیماری پیامبر (ص) سخت شده، ما طاقت دوری وی را نداریم؛ می مانیم تا ببینیم کار ایشان به کجا می کشد.»[19]
آیا از کسانی که فرمان پیامبر (ص) مبنی بر شرکت در سپاه اسامه را زیرپا گذارده و خود را مستحق لعن و نفرین آن حضرت قرار دادند، می توان انتظار گردن نهادن به امر پیامبر(ص) در روز غدیر را داشت؟[20]
3. جاه طلبی و فتنه از پیش طراحی شده
درواقع فراموشی اجباری و قهری واقعه غدیرخم موضوعی از پیش طراحی شده و برای دست یابی به اهداف مشخص بود. برخی از نقل های روایی و تاریخی گواه بر این است که برخی از صحابه پیامبر(ص) علی رغم علم و ایمان به حقانیت حضرت علی(ع) پیش از وفات پیامبر(ص) طرح مخفیانه ای را طراحی کرده بودند، که برخلاف جریان و اندیشه غدیر بود. امیرمؤمنان(ع) نیز بارها از توافق پنهانی برخی قریشیان در زمان حیات پیامبر(ص) برای تصاحب خلافت، پرده برداشته بود.3 در منابع شیعی ماجرای صحیفه ملعونه به صورت مفصل تر بیان شده، به عنوان نمونه آن چه در زیر با استفاده از کتب شیعه آمده بیان می شود:
«گروهی از منافقین با یکدیگر هم پیمان شده تا در موضوع ولایت و خلافت امیرمؤمنان(ع) از پیامبر(ص) پیروی نکنند؛ بدین منظور هنگامی که از حجة البلاغ به مدینه بازگشتند بین خودشان نوشته ای را امضاء کردند که در آن شکستن بیعت با امیرمؤمنان (ع) و واگذاری خلافت به یکی از افرادی هم چون ابوبکر، عمر، ابوعبیده و ابوحذیفه شرط شده بود و بر این امضاء 34 نفر از صحابه، اصحاب پیمان عقبه و 20 نفر از دیگران شهادت داده و سپس آن را نزد ابوعبیده جراح به امانت گذارند.»[21]
نکته چهارم: خفقان شدید فرهنگی و اجتماعی
باید به این موضوع توجه داشته باشیم که فراموش کردن فرهنگ غدیر در جامعه اهل سنت حاصل و نتیجه جو رعب انگیز و خفقان فرهنگی، سیاسی، و اجتماعی بود که علیه فرهنگ شیعی و غدیر به راه افتاده بود، سبّ علی به معنای ناسزاگفتن و لعن کردن حضرت علی(ع) است که توسط معاویه بن ابی سفیان بنا نهاده شد. حکمرانان و پیروان بنی امیه در منابر رسمی حکومتی به لعن و ناسزاگفتن به حضرت علی(ع) می پرداختند. این عمل حدود شصت سال رواج داشت، به گفته زمخشری در زمان بنی امیه بر روی 70 هزار منبر به پیروی از سنتی که معاویه بنا نهاده بود حضرت علی(ع) لعن می شد.[22] درواقع جریان نفاق و فتنه صدر اسلام چندین نسل را از آشنایی با فرهنگ غدیر و شیعی محروم کرد. جریان نفاق و فتنه حتی در جامعه اهل سنت به گونه ای بود که علماء آن ها به خاطر ترس از جان، از بیان حقایق خودداری می کردند. نسائی صاحب کتاب «سنن» یکی از صحاح سته و از شخصیت های بزرگ اهل سنت و مورد قبول وهابیت که «لقب الامام»، به او داده شده است، در مسجد شهر شام، به دلیل نقل فضایل حضرت علی(ع) و خودداری از بیان فضایل ساختگی معاویه از مسجد رانده به بیابان های اطراف شهر کشانده و به قدری بیضه های او را مورد ضرب وشتم قرار دادند که در مسیر انتقال به مکه از شدت درد، جان داد.[23] در چنین فضایی که دوستی با حضرت علی(ع) مساوی با مرگ است، و ترک دشنام و ناسزا به امیرمؤمنان (ع) مساوری با ترک سنت است، چه انتظاری می رود که به یاد زنده نگه داشتن فرهنگ غدیر باشند.
نکته پنجم: مخالفان سقیفه و مدافعان غدیر
شبهه افکنان به گونه ای سیاه نمایی می کنند که گویی در صدر اسلام و بعد از وفات پیامبراکرم(ص) تمام آحاد جامعه و صحابه موافق فتنه سقیفه بوده و به آن تن داده و رضایت به طرح عده ای معدود شده اند، این در حالی است که با بررسی منابع تاریخی و روایی متوجه می شویم که عده مشخصی از صحابه نه تنها تن به ماجرای سقیفه نداند؛ بلکه در مقام ایستادگی و مقابله با این فتنه اقدام جدی نیز داشته اند، به عنوان مثال یعقوبی در تاریخ خود این چنین اشاره می دارد: «براءبن عازم درب خانه بنی هاشم آمد و گفت: ای گروه بنی هاشم! جمعی با ابوبکر بیعت کرده اند، آنان گفتند: مسلمانان بدون ما که بستگان پیامبر هستیم کاری انجام نمی دهند. مهاجر و انصار شک نداشتند که خلافت باید به علی (ع) برسد. هنگامی که از خانه های خویش بیرون آمدند فضل بن عباس که سخنور قریش بود گفت: ای قریشیان سزاوار شما نیست که با نیرنگ خلافت را به دست آورید، با این کار ما شایسته خلافت هستیم و صاحب ما [امیرمؤمنان] از شما به این کار سزاوارتر است. عتبه بن ابی لهب ایستاد و گفت: گمان نمی کردم کار از ابوالحسن(ع) و بنی هاشم گرفته شود، کسی که نخستین مسلمان و داناترین مردم به قرآن و سنت و آخرین کسی که از پیامبر اکرم(ص) جدا شد و جبرائیل در غسل و کفن [پیامبر] او را یاری داد.»[24]
فاطمه زهرا(ع)، علمدار دفاع از غدیر
ازجمله کسانی که بعد از ماجرا و فتنه سقیفه به دنبال دفاع از حق مشروع و الهی امیرمؤمنان(ع) بود، و به هیچ وجه سکوت را جایز ندانست، حضرت فاطمه زهرا(ع) بود. محققان بیان داشته اند، هنگامیکه حق حضرت علی(ع) را غصب کردند در مسجد پیامبر (ص) حضور پیدا کرد و به حدیث غدیر استناد کرد. محمدبن عمر اصفهانی از بزرگان اهل سنت و مورد قبول وهابیت که از سوی ابن کثیر سلفی القابی هم چون «الحافظ»،[25] گرفته در کتاب نزهةالمجالس نقل می کند: «فاطمه دختر پیامبر(ص) فرمودند: آیا سخن پیامبر(ص) را در روز غدیر فراموش کردید که فرمودند: هر که من مولای اویم پس علی(ع) مولای اوست و نیز سخن ایشان را که به علی(ع) فرمود: تو نسبت به من هم چون هارون برای موسی هستی....»[26]
سخن آخر و نتیجه گیری
هر چند شبهه افکنان تلاش دارند با استفاده از ساده اندیشی برخی از مخاطبان به گونه ای وانمود کنند که اگر واقعه غدیر واقعیت خارجی داشت، نمی بایست این چنین فرهنگ آن در جوامع اسلامی غریب و مهجور باشد، ولی باید دانست این دسته افراد همواره با سیاهنمایی وقایع تلخ ولی روشن تاریخی را از چشمان ساده اندیشان دور نگه می دارند، وقایعی هم چون خفقان سخت سیاسی و اجتماعی تاریخ بعد از وفات پیامبر اکرم (ص) و هم چنین اذعان و اعترافات علماء اهل سنت درخصوص واقعه غدیر و جو سنگینی که علیه جامعه شیعی تا قرون متمادی به راه افتاده بود که حتی ابراز شیعه گری در آن جوامع جرم محسوب شده و مساوی با مرگ بود.
پی نوشت ها:
[1] الکافی، محمدبن یعقوب بن اسحاق کلینی، دارالکتب الإسلامیه، تهران، چاپ چهارم، 1407ق، ج 2، ص18، ح1. «حَدَّثَنِی الْحُسَینُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْأَشْعَرِی عَن مُعَلَّی بْنِ مُحَمَّدٍ الزِّیادِی عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِی الْوَشَّاءِ قَالَ حَدَّثَنَا أَبَانُ بْنُ عُثْمَانَ عَنْ فُضَیلٍ عَنْ أَبِی حَمْزَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ(ع) قَالَ: بُنِی الْإِسلَامُ علَی خَمْسٍ عَلَی الصَّلَاةِ وَ الزَّکاةِ وَ الصَّوْمِ وَ الْحَجِّ وَ الْوَلَایةِ وَ لَمْ ینَادَ بِشَیءٍ کمَا نُودِی بِالْوَلَایةِ؛ امام باقر(ع) فرمودند: اسلام روی پنج پایه نهاده شده است. نماز و زکات و روزه و حج و ولایت و چنانکه برای ولایت [در روز غدیرخم یا در عالم میثاق] فریاد زده شد، برای هیچ چیزی دیگر فریاد زده نشد».
[3] الغدیر، عبدالحسین امینی، دارالکتاب العربی، بیروت، 1397ق، ج1، صص14-15.
[4] مناقب آل ابی طالب(ع)، محمدبن علی ابن شهر آشوب مازندرانی، علامه، قم، چاپ اول، 1379ق، ج 3، ص26.
[6] الغدیر، ج1، صص129 151.
[8] المسند الإمام احمدبن حنبل، احمدبن محمد ابن حنبل، مؤسسه الرساله، بیروت، چاپ اول، 1416ق، ج 32، ص29، ح19279.
[10] خلّال، ابوبکر احمدبن محمدبن هارون، عالم و فقیه حنبلی قرن سوم و یکی از مهم ترین تدوین کنندگان آرای فقهی - کلامی احمدبن حنبل بود.
[11] سیر اعلام النبلاء، حافظ شمس الدین محمد احمد ذهبی، مؤسسه الرساله، بیروت، چاپ اول، 1413ق، ج11، ص291.
[13] السنه، ابوبکر احمدبن محمدبن هارون بن یزید الخلال، تحقیق: عطیه الزهرانی، دارالرایه، ریاض، 1989م، ج2، ص348.
[14] شبهات غدیر، سیدمجتبی عصیری، بوستان کتاب، قم، چاپ هفتم، 1395ش، ج2، ص156.
[15] المعجم الکبیر، سلیمان بن احمدبن ایوب الطبرانی، محقق: حمدی بن عبدالمجید السلفی، دارالنشر مکتبة ابن تیمیة، القاهرة، چاپ دوم، ج11، ص73، ح11084.
[16] نهج البلاغه، محمدبن حسین شریف الرضی، هجرت، قم، چاپ اول، 1414ق، ص231. «یا أَخَا بَنِی أَسَدٍ إِنَّک لَقَلِقُ الْوَضِینِ تُرْسِلُ فِی غَیر سَدَدٍ وَ لَک بَعْدُ ذِمَامَةُ الصِّهْرِ وَ حَقُّ الْمَسْأَلَةِ وَ قَدِ اسْتَعْلَمْتَ فَاعْلَمْ أَمَّا الِاسْتِبْدَادُ عَلَینَا بِهَذَا الْمَقَامِ وَ نَحْنُ الْأَعْلَوْنَ نَسَباً وَ الْأَشَدُّونَ بالرَّسُول(ص) نوْطاً فَإِنَّهَا کانَتْ أَثَرَةً شَحَّتْ عَلَیهَا نُفُوسُ قَوْمٍ وَ سَخَتْ عَنْهَا نُفُوسُ آخَرِینَ وَ الْحَکمُ اللَّهُ وَ الْمَعْوَدُ إِلَیهِ یوْمُ الْقِیامَةِ [الْقِیامَةُ]».
[17] الطبقات الکبری، ابوعبدالله محمدبن سعدبن منیع الهاشمی بالولاء، البصری البغدادیی المعروف بابن سعد، تحقیق: محمد عبدالقادر عطاء، دارالکتب العلمیه، بیروت، چاپ اول، 1410ق، ج2، ص146.
[18] فتح الباری شرح صحیح البخاری، احمدبن علی بن حجر ابوالفضل العسقلانی الشافعی، دارالمعرفه بیروت، 1379ق، ج8، ص152. «ذَلِک الْجَیش کانَت ثَلَاثَة آلَاف فیهم سَبْعمِائة مِنْ قُرَیشٍ وَفِیهِ عَنْ أَبِی هُرَیرَةَ کانَتْ عدَّة الْجیش سَبْعمِائة».
[19] بحارالانوار، محمدباقر مجلسی، دارإحیاء التراث العربی، بیروت، چاپ دوم، 1403ق، ج 30، ص432.
شبهات غدیر، ج2، ص160.
[20] بحارالانوار، ج 28، ص388. «فَقَدْ رَوَی أَبُوالْحَسَنِ أَحْمَدُبْنُ یحْیی بْنِ جَابِرٍ الْبَلاذُرِی وَ حَالُهُ فِی الثقَةِ عنْدَ الْعامَّةِ وَ الْبُعْدِ عَنْ مُقَارَبَةِ الشِّیعَةِ وَ الضَّبْطِ لِمَا یرْوِیهِ مَعْرُوفَةٌ قَالَ حَدَّثَنِی بَکرُبْنُ الْهیثَمِ عنْ عبْدِالرَّزَّاقِ عَنْ مُعَمَّرٍ عَنِ الْکلْبِی عَنْ أَبِی صَالِحٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: بَعَثَ أَبُوبَکرٍ عمَرَبْنَ الْخطَّابِ إِلَی علِی(ع) حِینَ قَعَدَ عَنْ بَیعَتِهِ وَ قَالَ ائْتِنِی بِهِ بِأَعْنَفِ الْعُنْفِ فَلَمَّا أَتَاهُ جَرَی بَینَهُمَا کلَام فقَالَ لَهُ احْلِبْ حَلْباً لَک شَطْرُهُ وَ اللَّهِ مَا حِرْصُک عَلَی إِمَارَتِهِ الْیوْمَ إِلَّا لِیؤَمِّرَک غَداً وَ ما ننْفَسُ علَی أَبِی بَکرٍ هَذَا الْأَمْرَ وَ لَکنَّا أَنْکرْنَا تَرْککمْ مُشَاوَرَتَنَا وَ قُلْنَا إِنَّ لَنَا حَقّاً لَا تَجْهَلُونَهُ ثمَّ أَتاهُ فَبَایعَه»ُ.
[21] لهجوم علی بیت فاطمه، عبدالزهراء مهدی، قم، چاپ اول، 1421ق، ص51.
[22] ربیع الابرار و نصوص الاخبار، محمودبن عمرو زمخشری، موسسه اعلمی، بیروت، 1412ق، ج2، ص186.
[23] معجم البلدان، شهاب الدین ابوعبدالله یاقوت بن عبدالله الرومی الحموی، دار صادر، بیروت، چاپ دوم، 1995م، ج5، ص282.
[24] تاریخ الیعقوبی، احمدبن ابی یعقوببن جعفربن وهببن واضح الیعقوبی، دار صادر، بـیروت، بـیتا، ج2، ص124.
[25] الحافظ در فرهنگ شیعی چیزی شبیه علامه، و آیت الله العظمی است.
[26] نزهة الحفاظ، محمدبن عمربن احمدبن عمربن محمد الأصبهانی المدینی، محقق: عبدالرضی محمد عبدالمحسن، مؤسسه الکتب الثقافیه، بیروت، چاپ اول، 1406 ق. «حَدَّثتنَا فَاطِمَةُ بِنْتُ عَلِی بْنِ مُوسَی الرَّضِی حَدَّثَتْنِی فَاطِمَةُ وَ زَینَبُ وَ أُمُّ کلْثُومٍ بَنَاتُ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ قُلْنَ حَدَّثَتْنَا فَاطِمَةُ بِنْتُ جَعْفَربْنِ مُحَمَّدٍ الصَّادِقِ قَالَتْ حَدَّثَتْنِی فَاطِمَةُ بنْتُ محَمَّدِبْنِ عَلِی حَدَّثَتْنِی فَاطِمَةُ بِنْتُ عَلِی بْنِ الْحُسَینِ حَدَّثَتْنِی فَاطِمَةُ وَ سُکینَةُ ابْنَتَا الْحُسَینِ بْنِ عَلِی عَنْ أُمِّ کلْثُومٍ بِنْتِ فَاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ(ص) عَنْ فَاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ(ص) قَالَتْ: [أَنَسِیتُمْ قَوْلَ رَسُولِ اللَّهِ(ص) یوْمَ غدِیرِخَمٍّ منْ کنتُ مَوْلاهُ فَعَلِی مَوْلاهُ وَ قَوْلُهُ(ص) لعلی أَنتَ منِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی(ع)] مُتَّفق عَلَیهِ وَ هَذَا الحَدِیث مُسَلْسَلٌ مِنْ وَجْهٍ آخَرَ وَ هُوَ أَنَّ کلَّ وَاحِدَةٍ مِنَ الْفَوَاطِمِ تَرْوِی عَنْ عَمَّةٍ لَها».