تصویر سیرۀ علمی امام زین العابدین(ع) بر پایه منابع اهل سنت

عقل گرایی، خردورزی و داشتن دغدغه های علمی از امتیازات بشر نسبت به سایر موجودات است. اسلام نیز به دلیل رویکردهای عقلانی و داشتن ابعاد فکری غنی به عنوان دینی پیشرو به شدت بر پاسداشت علم و مقام عالمان تأکید ورزیده ورزیده است

تصویر سیرۀ علمی امام زین العابدین(ع) بر پایه منابع اهل سنت

 طرح مسئله

عقل گرایی، خردورزی و داشتن دغدغه های علمی از امتیازات بشر نسبت به سایر موجودات است. اسلام نیز به دلیل رویکردهای عقلانی و داشتن ابعاد فکری غنی به عنوان دینی پیشرو به شدت بر پاسداشت علم و مقام عالمان تأکید ورزیده ورزیده است. از همین روی، اسلام را می توان دین و آیین دانش خواند. این خصلت به درستی در سیره رسول خدا(ص)و جانشینانش متجلی است. در میان ائمه، چهارمین امام منصوص، حضرت علی بن حسین، موسوم به زین العابدین در زمره رِجال برجسته جهان اسلام بوده است که در کتب تاریخ و سیره به ویژه متون کهن بیشتر به عبادت، دعا و راز و نیاز مشهور است و با لقب زیبنده زین العابدین و یا سجاد بر تارک عابدان عصرش نشسته است. علی رغم این ویژگی آنچه در کتب کهن نیز بدو اختصاص یافته است، بهره مندی وی از دانش فقهی سرشاری است که در کنار همان امتیاز برجسته به سرآمدی علم عصر خود نیز نائل آمده و با حل معضلات پیچیده و رفع مسائل فقهی، به مرجعیتی علمی دست یافته است. به دلیل مغفول ماندن همین بُعد ازحیات امام زین العابدین به عنوان دغدغه پژوهش حاضر، می خواهیم به این سؤال اساسی پاسخ دهیم که: سیره علمی امام زین العابدین در منابع اهل سنت چگونه منعکس شده است؟ و امام زین العابدین در علوم گوناگون دینی؛ یعنی فقه، حدیث، فتوا و تفسیر از دید اهل سنت چه جایگاهی داشته است؟ بازنمایی سیره علمی امام سجاد در پس گردآوری اطلاعات اساسی از خلال منابع متقدم اهل سنت و توصیف دقیق سیره علمی ایشان نهفته است، پس اصلی ترین شیوه پژوهش روش توصیفی - تحلیلی - استنتاجی است که تلاش خواهد شد با پایبندی به اصول تحقیقات تاریخی به یافت پاسخ پرسش های مطرح نائل آییم.

امام علی بن حسین(ع): زمانه و جایگاه علمی

وی چهارمین امام(ع) شیعه است که در منابع متقدم برخاسته از سجایای اخلاقی به زین العابدین یا سجاد (متوفی سال 94 قمری معروف به «سنة الفقهاء») موسوم شده است. وی در منابع متقدم به ویژه کتب رجالی اهل سنت در شمار محدّثین جامع وثقات روات قرار دارد و به عنوان فقیهی کامل شناخته شده است. حیات اجتماعی حضرت زین العابدین پس از حادثه کربلا در مدینه شهر رسول خدا(ص) ادامه یافته است. حضور بسیاری از صحابه و تابعان در مدینه، سرآمدی فقه و حدیث را برای این شهر به ارمغان آورده است. هیچ حادثه ای در تاریخ اسلام حتّی پس از انتقال پایتخت از مدینه به کوفه و یا شام موجب نشد تا این شهر میراث علمی اش را از دست بدهد و یا ازجایگاه حدیثی اش فروکاهد. این اهمیت زمانی مشخص می شود که بتوان چرایی عزیمت شیفتگان علم و فقه از دورترین شهرهای جهان اسلام در آن روزگار را به مدینه دریافت. یکی از مهم ترین این انگیزه ها درک محضر فقیهان، محدّثان و مفسّران و تلمّذ در حضور ایشان و سیراب شدن از سرچشمه های علم و معارف اسلامی در ادوار مختلف بوده است. دانسته است که حضرت امام زین العابدین(ع) نیز در این شهر بالید و با مشارکت در مباحث علمی بر رشد تکاپوهای دانشی در مدینه افزود.

استاد فوزیه از اندیشمندان اهل سنت معتقد است مدینه در زمره مراکز مهم اسلامی بوده و حضرت علی بن حسین(ع) هم در شمار تابعان قرار داشته است. همو می افزاید: «وی [امام زین العابدین] از پدرش، عمویش حضرت حسن، عایشه و ابن عبّاس روایت نموده است و شخصی فقیه، با ورع و باتقواست.»[1] البته کوفه نیز در این زمان از مراکز مهم علوم دینی بوده است و آن را «قبّة الاسلام» می نامیدند. مطابق گزارش منابع به دلیل اهمیت کاریزماتیک شهری مدینه، مسجد آن از یاران و تابعان رسول خدا(ص) پُر بود. این حضور معنوی به تلاوت قرآن، علم آموزی، نمازگزاری، عبادت و روزه داری می گذشت. علی(ع) پیش از ده سالگی با برادران و پسرعموهایش به مسجد رسول خدا(ص) می رفت و به استماع قرآن و به کسب علم از مجلس پدر بزرگوارش، حضرت حسین(ع) مشغول بود.گاهی نیز در مجالس تابعان حاضر می شد و به نقل حدیث و و انتقال اخبار می پرداخت.[2] صغر سن هرگز مانع از شور و اشتیاق فراوان وی برای فراگیری و یا فرادهی دانش نبود.

بی تردید نخستین مدرسه و محضر علمی که در آن دانش آموخت، خانه و محضر پدری اش امام حسین بن علی(ع) بوده است. دومین مرکز مجالست های وی، مسجد رسول خدا(ص) بود. مرکزی با کارکردهای علمی و حدیثی فراوان و البته مأمن بازماندگانی از صحابی رسول خدا(ص) و تابعان بزرگ در قرن اول هجری؛ جایگاهی فاخر در بسط علوم و معارف اسلامی به ویژه علم حدیث و دانش فقهی که می توان سهمی بسزا برای آن در نشر علوم حدیثی دانست. در این مسجد صحابه کبار و تابعین که بزرگان و دانشمندانی آراسته به عمل و هدایتگرانی راه یافته، حضوری چشمگیر داشتند، ضمن بازخوانی سیره رسول الله(ص) به بازنمایی احادیث و نیز تشریح سیرت و سبک زندگانی پیامبر(ص) و جهادهای نخستین مسلمانان می پرداختند و سخن خود را با شعر و ادبیات عرب و ارائه های هنری می آراستند.[3] در چنین شرایطی حضور بی بدیل امام سجاد به عنوان نماینده علمی خاندان رسول خدا(ص) نیز در تبیین معارف فقهی منتسب به اهل بیت بسیار تعیین کننده بود.

مطابق اسناد موجود اهل سنت، علی بن حسین(ع) شیفتۀ علم بود. وی برای درک معنویات و تشریح حقایق هستی همواره آماده بود و هرگز در مباحث علمی، کسی را از دیگری ممتاز نمی دانست. او فضل، دانش و بزرگواری اش را از نیای خود نبی اکرم(ص) به ارث برده، اما خود نیز از کاردانی و هوش و بصیرتی فراوان، برخوردار بود. سقف دانش او به بلندایی رسید که بر گوشه و کنار اخبار و احادیث سایه افکند. او روایات را به خاطر می سپرد و در درک معنویات می کوشید تا ضمن احراز جایگاه علمی عصر خویش به عنوان مرجع همه دانشمندان زمانش مطرح گردد.[4] همین سرآمدی علمی با حضور و مشارکت در مباحث روز، وی را علاوه بر دارا بودن شرافت نسبی در انتساب به رسول خدا(ص) و برخورداری از سجایای اخلاقی به دلیل شایستگی های علمی، پیشوای مردم مدینه کرد. بدین ترتیب مرجعیت علمی وی در عرصه پاسخ دهی به نیازهای فکری و فقهی عصرش نزد همگان تأیید شده است. این در حالی است که پسرش امام محمدباقر(ع) نیز به عنوان وارث علم پدر، سکان هدایت جامعه را برعهده گرفت و پیشوای علمی و شرافت و هدایت را به خود اختصاص داد.[5] بخاری به نقل از یحیی بن سعید درباره بزرگی حضرت زین العابدین(ع) گفته است: «او بهترین هاشمی بود که در شهر مدینه دیده بودم».[6]

امام زین العابدین و علم آموزی

زین العابدین(ع) دانش اهل بیت را از پدر بزرگوارش فرا گرفت و دانش زمانه اش را هم به عنوان علوم مستحدث به آنها افزود. هنگامی که وی به مسجد رسول خدا(ص) می رفت، در جلسات علمی آنجا حاضر می شد؛ چنان که گفته اند: زین العابدین به مسجد در آمد و حلقه ها را یکی پس از دیگری سپری کرد تا به حلقۀ درس زید بن اسلم رسید. نافع بن جبیر به ایشان گفت: «خداوند تو را بیامرزد! تو سرور و آقای مردمی. از میان مردم عبور می کنی و خود را به عالم قریش می رسانی و در کنار این بندۀ سیاه می نشینی؟!» علی بن حسین فرمود: «مرد هر جا که سودی به آن رساند، می نشیند، دانش نیز هر جا که باشد، طلب می شود.»[7] این حکایت نشان از اهتمام امام سجاد برای شرکت در مجالس علمی دارد. ایشان با این عمل به گونه ای به معاصرانش و حتی پیروانش آموخت که شیفتگی دریافت علم و یا مشارکت در مباحث دانشی برمی تابد تا در مجالس علمی متعدد حضور یابد و صرف نظر از رویکرد طبقاتی و حتی بی توجه به مشارکت کنندگان از طبقات پایین چون بردگان و غلامان به مشارکت علمی و کسب دانش و البته ارائه منش اخلاق محورانه بپردازد. البته در تفسیر دیگری از این حرکت امام می توان دریافت ایشان در تقابل با امتیازات قبیله ای و رویکردهای مفاخره آمیز عصر اموی که متکی بر امتیازدهی به قبایل و تمیز میان بزرگان و آزادان از غلامان و بردگان داشت، به منظور ترویج فرهنگ صحیح اسلامی در حلقه درسی حاضر می شد که میان غلامان آزاد شده و بزرگان علم و دانش تفاوتی نمی نهاد و این طرز نگاه از سخنانان نافع بن جبیر به درستی پیداست. وقتی برای امام منزلت و جایگاه فاخری در نظر می گیرد اما امام سجاد منش اخلاقی والای خود را آن گونه بیان می کند. وی با مشارکت در مجالس فقیهان و دانشمندان از طبقۀ پایین جامعه نشان داد علم طبقه بردار نیست و کسب علم عمومیت دارد و منزلت خاندانی و نسبی در علم و علم اندوزی جایگاهی ندارد. منش آموزشی امام نشان داده است که برای رفع اشکالات علمی و دست یافتن به حقایق، از پرسیدن ابا نکند؛ زیرا رسول خدا(ص) فرموده است: «إِنَّمَا شِفَاءُ الْعی السُّؤَالَ» یا «هر کسی قبل از تو علم آموخته است، او در آن [علم]، مقتدای توست.»[8] رفتار ایشان، نمونه سخن با ارزش جدّش علی مرتضی(ع) بود که فرموده است: «هر کس مرا حرفی بیاموزد، مرا بندۀ خویش نموده است.» ایشان در مسجد نبوی در حلقه علم صحابه و تابعان بزرگ حاضر می شد و در زمزه راویان حدیث قرار داشت. در این جمع به زودی به سرآمدی علم حدیث رسید و در شمار بهترین جوانان عالم و پارسا (وَرِع) قرار گرفت.[9]

مطابق روایت های موجود حلقه درس امام زین العابدین(ع) در مسجد پیامبر(ص) میان قبر و منبر بود. مطابق گزارش منابع حلقه درسَش مانند حلقه درس پدرش، به بوستانی از بوستان های بهشت می مانست. کسی که به مسجد رسول خدا می رفت، شاگردان او را می دید که سراپا گوشند و امام درحالی که ازاری تا نیمۀ ساق های پایش به تن می کرد، به کلاس درس می نشست[10] و دانشجویانش و آنان که طالب علم بودند گرداگردش حلقه زده، غرق تدریس امام می شدند. همین منش علمی موجب تحسین معاصران و مورخان شده است چنان که تا این عساکر به نقل از زید بن اسلم می نویسد: «من در میان اهل قبله با هیچ شخصیتی همانند علی بن حسین هم نشین نشدم و در بین آنان هرگز مانند او ندیدم».[11]

علاوه بر این امام سجاد را باید در عرصه آموزش و نشر فرهنگ و معارف اسلامی نیز رصد کرد و عملکردش را ارزیابی نمود. مطابق اطلاع منابع امام زین العابدین(ع) به شدت قائل به آموزش بود. او با علاقه ای وافر ذخیرۀ علمی و میراث دانشی خویش را نشر می داد و براساس ضرورتْ هیچ پرسنده ای را بی پاسخ نمی گذاشت، بلکه می فرمود: «کسی که علمش را از دیگران پنهان کند یا برای آموزش آن از مردم مزدی بخواهد، هیچ زمان از دانش خود بهره ای نخواهد برد.»[12] بر پایه روایتی از رسول گرامی اسلام(ص) فرموده است: «اگر از کسی دربارۀ دانشی بپرسند و او علمش را از سائل پنهان کند، روز قیامت با افساری از آتش لجام خواهد شد.»[13] در جایی دیگر فرموده است: «اگر کسی علمی از علوم را که برای کسب خشنودی خداوند فراگرفته می شود، برای رسیدن به دنیا فرا گیرد، روز قیامت بوی بهشت به مشامش نمی رسد».[14]

انعکاس جایگاه محدثانه امام سجاد در منابع روایی اهل سنت

کتب روایی اهل سنت احادیث پرشماری را به نقل از امام زین العابدین مطرح و درج کرده اند. برای دانشمندان و فقهای اهل سنت، امام سجاد و فرزندش امام باقر و نواده اش امام صادق منزلت ویژه دارند. با نگاهی کلی به این منابع روایی می توان دریافت محدثان بسیاری از بزرگان و هم روزگاران علی بن حسین(ع) چه از تابعین و چه از غیر تابعین از ایشان روایت کرده اند. او نیز از افراد برجسته ای از صحابه (هم سران پیامبر و بسیاری از تابعان) روایت نقل کرده است. از منظر منابع اهل سنت وی در نقل روایات از «ثقات»؛ یعنی از راویان عادل بوده است. در کتاب تاریخ ثقات درباره ایشان چنین آمده است: «تَابِعِی، ثِقَةٌ وَ کَانَ رَجُلاً صَالِحاً»[15] ابن حجر هم منصفانه درباره وی چنین نوشته است: «ایشان ثقه، عابد، فقیه، فاضل و شهیر بودند.»[16] مناوی هم در فضیلت وی چنین آورده است: «هُوَ ثِقَةٌ ثَابِتٌ فَاضِلٌ.»[17] این در حالی است که برخی از رجال شناسان و محدثان، ایشان را «قلیل الحدیث» خوانده اند.»[18] مانند ابوزُرعه که درباره اش گفته است: «کَانَ قَلِیلَ الحدِیثِ» و ناصرالدّین دمشقی که نوشته است: «وَ کَانَ فَقِیهاً قَلِیلَ الحَدِیث عَابِداً».[19]

البته با نگاهی آماری به منابع اهل سنت می توان دریافت که بسیاری هم ضمن رد قلیل الحدیث بودن ایشان وی را در زمره «کثیر الحدیث"ها توصیف کرده اند؛ چنان که ابونعیم نوشته است: «اسنَد عَلِی بنُ الحُسَینَ الکَثِیر...»[20] و ابن سعد هم در اثر برجسته اش طبقات الکبری گفته است: «وَ کانَ عَلِی بنُ الحُسَینِ ثِقَةً، مَأْمُوْناً، کثِیرَ الحَدِیثِ، عالِیاً، رَفیعاً، وَرِعاً.»[21] به هرجهت با توجّه به روایات منقول از ایشان در کتب حدیث، می توان وی را «کثیر الحدیث» خواند. بسامد آماری روایات منقول از ایشان در کتاب های روایی بدین شرح گزارش شده است:

تصویر سیرۀ علمی امام زین العابدین(ع) بر پایه منابع اهل سنت، جدول 1.JPG

بدین ترتیب بالاترین آمار روایی در کتاب مسند احمد، سنن الکبری و معجم الکبیر می باشد. هرچند دیگر کتاب های روایی اهل سنت هم هرگز بی بهره از احادیث او نبوده است. نقل های فراوان وی و روایات منسوب به ایشان نشان از مقبولیت روایی نزد علمای اهل سنت دارد. البته از ابوداود روایت شده است که علی بن حسین از عایشه حدیثی نشنیده است و شنیدم که احمد بن صالح می گفت: «سنهُ وَ سن الزُّهرِی وَاحِدٌ».

البته در منابع اهل سنت توجه خاصی نیز به سیره امام زین العابدین(ع) شده است. در سنن ترمذی آمده است که او پدربزرگش، حضرت علی(ع) را درک نکرده؛ یعنی در آن زمان دو ساله بوده است؛ وی می افزاید: «علِی بْنِ الْحُسَینِ لَمْ یدْرِک عَلِی بْنَ ابی طَالِبٍ.»[22] امام ابوزرعه نیز همین خبر را تأیید کرده است.[23] در صحاح ستّه و برخی از منابع روایی اهل سنت، روایات و احادیثی از پیامبر اکرم(ص) به نقل از ایشان درج شده است. برای نمونه، از ایشان از پدرش در کتاب صلاة و اشربه؛ از عایشه در صوم؛ از ذکوان در حجّ؛ از عمرو بن عثمان بن عفان در حجّ و فرائض؛ از سعید بن مرجانه در فتن؛ از صفیه بنت حیی در کتاب ادب؛ از ابن عبّاس در کتاب جنّ و از مِسوَر بن مَخرَمه در فضایل روایاتی نقل شده است.[24] مطابق اطلاعات موجود مندرج در منابع روایی ایشان از کسانی چون ابی رافع، ابوهریره، اُمّ سَلَمَه، اُم کلثوم بنت عبدالله بن جعفر، حسن بن علی بن ابی طالب، حسین بن علی بن ابی طالب، ذکوان ابی عمرو، زینب بنت ابی سلمه، سعید بن مرجانه، سعید بن مسیب، صفیه بنت حُیی، عایشه بنت ابوبکر، عبدالله بن عبّاس، عبیدالله بن ابی رافع، علی بن ابی طالب، عمرو بن عثمان بن عفان، مروان بن حکم و مسور بن مخرمه روایت نقل کرده است.

هرچند روایات امام از برخی از این افراد، «مرسَل» است. مانند عایشه و علی(ع) براساس منطق کتب روایی، حدیث مرسل را تنها کسی از تابعان روایت می کند؛ یعنی حدیثی که کسی جز صحابه به پیامبر(ص) نسبت می دهد. فقیهان درباره حجیت چنین حدیثی اختلاف کرده اند. به دلیل زیادتی اخبار روایی و نیز کسان متعدد که ازامام علی بن حسین روایت و حدیث نقل کرده اند[25] تنها به مهم ترین آنها مطابق جدولی که درپی می آید، اشاره می شود.

تصویر سیرۀ علمی امام زین العابدین(ع) بر پایه منابع اهل سنت، جدول 2.JPG

برخی از این جماعت در شمار صحابه محدث و عده ای نیز در اعداد تابعان بوده اند که از جانب او روایت و یا حدیثی نقل کرده اند. البتّه گروه دیگری از تابعان و تابعانِ تابعان و برخی از اُمّهات المؤمنین (صفیه، اُمّ سلمه و...) نیز از ایشان حدیث نقل کرده اند که درج آنها به درازا می انجامد و از حوصله این مقاله خارج است، اما آنچه حائز اهمیت است اینکه ایشان با صحابه و تابعان بسیار مهربان بودند، چنان که درباره شان فرموده است:

 بار خدایا! به آمرزش و خشنودی خود، اصحاب محمد(ص) را یاد کن؛ به ویژه آنان که حقّ صحبتش را نیکو ادا کردند و در نصرتش دلیری ها نمودند و به یاری او برخاستند و به دیدار او شتافتند و در اجابت دعوتش بر یکدیگر پیشی گرفتند و از زن و فرزند خویش برای اظهار دعوت او بریدند و در تثبیت نبوّتش با فرزندان و پدران خود پیکار کردند تا به وجود او پیروز شدند.[26]

بار خدایا! تابعین اصحاب محمد(ص) را بهترین پاداش ارزانی دار؛ آنان که در پی اصحاب رفتند و گفتند: «رَبنَا اغفِرْ لَنَا وَ لإِخْوَانِنَا الَّذِینَ سَبَقُوْنَا بِاْلإیمَانِ»[27] پروردگارا! ما را و برادران ما را که در ایمان بر ما پیشی گرفتند، بیامرز.[28]

استناد به احادیث امام در منابع اهل سنت

در منابع اهل سنت ویژگی های بارز و برجسته ای برای امام سجاد(ع) نقل شده است که هر یک به تنهایی بیانگر بعدی از ابعاد شخصیت ایشان است. چنان که عمده این منابع در نقل حدیث او را معتمَد و امین دانسته اند. ابوبکر بن ابی شیبه درباره آن حضرت گفته است: «أَصحُّ الأَسَانِیدِ کلِّهَا: الزُّهْرِی عَنْ عَلِی بنِ الحُسَینِ عَنْ أَبِیهِ عنْ علِی؛ از صحیح ترین اسناد حدیث، روایت زُهری از علی بن حسین از پدرش، از جدّش علی بن ابی طالب است».[29] ابن حجر درباره حدیثی که علی بن حسین آن را از حسین بن علی و او آن را از علی بن ابی طالب(ع) نقل کرده، چنین گفته است: «وَ هَذَا من أَصحُّ الأَسَانِیدِ وَ مِنْ أشْرَفَ الترَاجِمَ الْوَارِدَة فیمَن رُوِی عَنْ أبِیهِ عَنْ جَدِّهِ؛ این صحیح ترین سند از شریف ترین خاندان دربارۀ کسی است که از پدرش و پدرش از جدّش روایت کرده است.»[30] از دید رجال شناختی و جرح و تعدیل حدیث، روایات او هیچ عیب و نقصی ندارد؛ چنان که برقانی با تأکید بر ثقه بودن او وجدش گفته است: به دارَقُطنی گفتم: «سلسله روایت علی بن حسین بن زید، از طریق عبدالله بن محمد بن عمر بن علی، از جدّش، همه از ثِقاتَند.»[31] ابونُعَیم اصفهانی نیز در تاریخ اصفهان روایت زیر را دراین باره از احمد بن علی انصاری از اباصَلْت این چنین نگاشته است:

هنگامی که علی بن موسی الرّضا بر قاطر سوار بود به نیشابور در آمد، همراهَش بودم. گروهی از علمای شهر همچون یاسین بن نضر، احمد بن حرب، یحیی بن یحیی و برخی از دیگر اهل علم، افسار مرکبش را گرفتند و به او گفتند: «به حقّ پدران پاکت، حدیثی برای ما نقل کن!» علی بن موسی الرّضا فرمود: «پدر صالح و عادلم، موسی بن جعفر برایم از پدرش نقل کرد و فرمود: پدر صادق و راست گویم، جعفر بن محمد برایم گفت: پدرش شکافندۀ علم انبیا؛ یعنی ابوجعفر برایم نقل کرد: علی بن حسین، سیدالعابدین برایش گفته است: از پدرم، سید جوانان اهل بهشت؛ یعنی حسین بن علی برایش از پدرش، سید العرب علی بن ابی طالب نقل کرده است که فرمود: من از رسول خدا(ص) پرسیدم: «ایمان چیست؟» رسول خدا(ص) فرمودند: «ایمان شناخت به قلب و اقرار به زبان و عمل به ارکان است.»[32] ابوعلی انصاری می گوید: احمد بن حنبل به من گفت: اگر این سلسله سند را بر دیوانه بخوانند، جنونش شفا می یابد؛ این روایت بهترین اسناد را دارد و در حقیقت، هیچ عیبی ندارد.[33]

برخی از احادیث ایشان به صورت مرسل نقل شده اند؛ یعنی حدیثی که یک صحابی یا یک تابعی آن را از پیامبر(ص) نقل می کند، اما خودش آن را مستقیم از ایشان نشنیده است. به تعبیر دیگر، حدیثی که یک یا چند راوی از پایان سلسله سندَش پس از تابعی، حذف شده است. راوی یا راویان محذوف همان کس یا کسانی اند که حدیث را از پیامبر(ص) شنیده اند. او یا آنان صحابی یا از تابعان صحابه اند. نیز شاید کس یا کسانی از هر دو طبقه حذف شده باشند.[34] کتب حدیث چندین نمونه از احادیث مرسل از علی بن حسین دربردارند که نمونه ای از آنها بدین شیوه گزارش می شود: «عَنْ عَلِی بْنُ الْحَسَینِ عن... نَهَی رَسُولُ الله(ص) عَنْ حَصَادِ اللَّیلِ وَ جَدَادِ اللَّیل؛ علی بن حسین از پیامبر(ص) روایت کرده اند که ایشان از درو کردن محصول در شب و بریدن خرما در شب نهی فرمودند».[35]

پاسداشت آداب علم در سیره امام زین العابدین(ع)

امام به علوم گوناگون بسیار توجه می کرد و معتقد بود علومی که در جامعه منتشر می شوند و بر سر زبان ها می افتند، باید گویا، شفاف و از هر ابهامی، تُهی باشند. زُهری می گوید: من برای علی بن حسین(ع) حدیثی روایت کردم. هنگامی که سخنم پایان یافت، ایشان فرمود: «أَحْسَنْتَ! بارَکَ اللهُ فِیکَ! ما هم این حدیث را چنین روایت کرده ایم.» گفتم: «من به کار گزافی دست نزدم؛ جز بر خواندن حدیثی که شما درباره اش [از من] داناترید.» ایشان فرمود: «چنین مگو! زیرا آنچه شناخته نباشد، علم نیست.

دانش و علم چیزی است که شناخته شود و بر سر زبان ها باشد».[36]

حدیث معروفی به این مضمون از امام زین العابدین(ع) در بسیاری از کتب حدیثی اهل سنت روایت شده که پیامبر(ص) فرمودند: «یکی از محاسن و خوبی های اسلام، ترک لا یعنی؛ یعنی چیزهای بیهوده است.»[37] خود آن حضرت از کارهای بیهوده سخت می پرهیخت و حتی بر زدودن چیزهای بیهوده از دانش نیز تأکید می کرد تا فراگیری و فهمَش ژرف تر شود. رعایت آداب فراگیری علم، به افزایش گستره آن می انجامد و کسانی که از این موهبت برخوردارند، به آن توجّه می کنند؛ زیرا خداوند می فرماید: «اِںݧݐَّماٰ یَحݧݩݐݨْشَی اللّٰهَ مِنݨْ عِباٰدِهِ الݨْعݩݧُلَمآٰءُ»؛[38] جز این نیست که بندگانِ عالم خداوند از او بیمناکَند. فضل بن غزوان روایت کرده است که علی بن حسین فرمود: «مَنْ ضَحِک ضَحْکةً مَجَّ مَجَّةً مِنَ الْعِلْمِ؛ هر کس بلند بخندد، اندکی از علمَش، کاسته می شود».[39]

از امام روایت کرده اند: «سروران و مهتران مردم در دنیا، سخاوت مندان و پرهیزگارانند و در آخرت، اهل علم و دین؛ زیرا عالمان، وارثان پیامبرانند.»[40] ایشان بر این نکته هم تأکید می کرد که اگر عالمی درباره موضوعی آگاه نیست یا در حل آن شک دارد، نباید شتاب زده به سائل پاسخ بگوید: «إذَا أَغْفَلَ الْعَالِمُ لَا أَدْرِی أُصِیبَتْ مَقَالَتُهُ؛[41] اگر عالمی جملۀ «نمی دانم» را فروبگذارد، سخنش بی ارزش و ناقص خواهد شد.» از جدّ ایشان حضرت علی(ع) نیز نقل کرده اند: «اگر از شما چیزی پرسیدند که پاسخش را نمی دانستید، بدون ترس بگویید: نمی دانم»!

یکی دیگر از مظاهر پاسداشت مقام علم در محضر امامان شیعه توجه به موضوع مناظرات علمی است. حضور تابعان و یاران رسول خدا(ص) در مجالس ایشان و گرامیداشت شیوه های علمی و روش انجام مباحثه و استماع حدیث، فقه و دانش[42] نشان از اهتمام امام به پاسداشت مقام علم و دانش دارد. یزید بن حازم گفته است: علی بن حسین و سلیمان بن یسار را می دیدم که تا هنگام برآمدن روز میان منبر و مرقد مطهر پیامبر(ص) می نشستند و گفت وگو می کردند و هنگام برخاستن از آنجا، عبدالله بن ابی سَلَمه سوره ای از قرآن می خواند؛ سپس دعا می کردند و می رفتند. به گفته حماد، «آن که قرآن می خواند، ماجشون بود».[43]

جایگاه فقهی امام زین العابدین(ع) نزد علمای اهل سنت

بزرگان اهل سنت بارها به فقاهت ائمه شیعه به ویژه امام زین العابدین اعتراف کرده و او را در بلندترین جایگاه فقهی نشانده اند. کتب رجال، حدیث، تاریخ و فقه اهل سنت از چنین داوری هایی مشحون است. برای نمونه، ابن تیمیه می گوید: «وَ کانَ منْ خِیارِ أهْلَ الْعِلم وَالدِّینِ مِنَ التَّابِعِین؛ علی بن حسین(ع) از بزرگان و سروران تابعان در دین و دانش بود.» امام شافعی گفته است: «عَلِی بْنِ الحُسَینِ وَ هُوَ أَفْقَهَ أهْلَ المَدِینَهِ.» شافعی همچنین هنگام داوری درباره ابن شهاب زهری (اگر زهری نبود، سنت ها از مدینه رخت برمی بست)، امام زین العابدین را در برجسته ترین مقام جای داده و او را داناترین مردم مدینه دانسته است.[44] شمس الدین ذهبی درباره ایشان می گوید:

وَکانَ لَهُ جَلاَلَةٌ عَجِیبَةٌ وَ حُقَّ لَهُ وَالله ذَلِک، فقَدْ کانَ أَهْلاً لِلإِمَامَةِ العُظْمَی لِشَرَفِهِ وَ سُؤْدَدِهِ وَ عِلْمِهِ وَ تَأَلُّهِهِ وَ کمَالِ عَقْلِهِ.[45]

علی بن حسین(ع) شکوه شگفتی داشت و به خدا سوگند که او سزاوار چنین شکوهی است. او بر اثر بزرگواری و علم و کمال عقلَش، شایسته مقام امامت عُظما بود.

از ابن شهاب زهری از شاگردان ایشان نیز گفته های بسیاری درباره شان نقل کرده اند. برای نمونه، «ما کان أَکثَرَ مجَالَسَتِی معَ علِی بنِ الحُسَینِ وَ مَا رَأَیتُ أَحَداً کان أَفقَهَ مِنْهُ وَ لَکنَّهُ کانَ قَلِیلَ الحَدِیثِ»؛[46] «مَا رَأَیتُ قُرَشِیاً أفضَلُ وَ أَفْقَهَ مِنْهُ»؛[47] «ما رَأَیت قُرَشِیاً أَفْقَهَ مِنْ عَلِی بنِ الحسَینِ»؛ «مَا رَأَیتُ أحَدَاً أَفقَهَ منْ زَینِ العابدین»[48] ابن حِبّان هم درباره ایشان نوشته است: «وَ کَانَ اَفْضَل بَنی هاشِم مِنْ فُقَهَاء الْمدِینَه وَ عبّادُهُمْ؛[49] او از برترین رجال بنی هاشم و فقیهان و عابدان مدینه است». احمد بن علی بن مَنجَوَیه اصفهانی در رجال خویش درباره اش می نویسد: «کَانَ مِنْ اَفَاضِلِ بَنی هاشِمَ وَ فُقَهَاءُ أهْلَ الْمَدِینَه.»[50] همچنین از ابوحازم مدنی روایت کرده اند: «مَا رَأَیت هاشِمِیاً أَفْقَهَ مِنْ عَلِی بنِ الحُسَینِ.»[51] ابوزهره از علمای معاصر نیز در الامام زید آورده است: «زین العابدین فقیه بود؛ چنان که محدّث بود و در چیرگی بر مسائل فقهی، به جدّش حضرت علی بن ابی طالب می مانست».

رسول اکرم(ص) درباره کسانی که از فقه برخوردارند، چنین می فرمایند: «مَنْ یرِدِ اللَّهُ بهِ خیراً یفقِّهْهُ فی الدِّین.»[52] نیز بنابر روایت دیگری می فرمایند: «وَ لِکلِّ شَیءٍ عِمَادٌ وَ عِمَادُ هَذَا الدِّینِ الْفِقْهُ؛ هر چیزی ستونی دارد و ستون دین، فقه است.»[53] حضرت علی نیز فقیه را چنین تعریف می کنند: اَلْفَقِیهِ الَّذِی لاَ یقَنِّطُ النَّاسَ مِنْ رَحمَةِ اللَّهِ وَ لاَ یؤَمِّنُهُمْ مِنْ عَذَابِ اللَّهِ وَ لاَ یرَخِّصُ لَهُمْ فِی مَعَاصِی اللَّهِ؛ فقیه کسی است که مردم را از رحمت خداوند بزرگ نااُمید و از عذابَش غافل نکند و به آنان در گناه و معصیت خدا، فراغت و ترخیص نمی بخشد.»[54] همچنین از رسول اکرم(ص) نقل کرده اند: «الْفُقَهَاءُ أُمَنَاءُ الرُّسُلِ.»[55] پس این امانتِ بسیار ارزشمند باید به خوبی حفظ شود. جایگاه امام زین العابدین در پهنه فقه چنان بود که فقهای معروف مدینه حتی بزرگ ترینشان سعید بن مسیب، برای رفع مشکلات فقهی شان به محضرش می شتافتند و از وی فتوا و رأی می خواستند و برای حلّ مسائلشان نزد وی می رفتند.[56] نمونه های از مسائل فقهی مطرح در این مراجعات بدین شرح گزارش شده است:

1. به گفته زهری علی بن حسین درباره ارث «ولد الزّنا» فرموده است: «لاَ یوَرِّثُ وَلَدَ الزِّنَا وَ إِنِ ادَّعَاهُ الرَّجُلُ»[57] یا بر پایه روایت دیگری، «المُسْتَلاطُ لَا یرِثُ و یدْعَی لَهُ وَ یدْعَی بِهِ»؛[58]

2. در پاسخ به پرسشی، درباره دو مسئله مهم زندگی انسان؛ یعنی ازدواج و مبغوض ترین حلال ها؛ یعنی طلاق فرموده است: «لاَ طلاَقَ إلاَّ بَعْدَ نکاحٍ»؛[59]

3. درباره روزۀ سکوت فرموده است: «صَوْمُ الصَّمْتِ حَرَامٌ»؛[60]

4. درباره زکات برخی از محصولات مانند عسل فرموده است: «لَیسَ فی الْعَسَلِ زَکاةٌ».[61]

افزون بر جایگاه فقاهتی حضرت زین العابدین(ع) وی ضمن پی گیری دیدگاه های معاصرانش نسبت به مباحث فقهی در تصحیح برداشت فقها نیز مؤثر بود. چنان که به جابر جعفی فرمود: «نظر فقهای عراق درباره آیۀ «لَوْلآٰ اَن رَا بُرهاٰنَ رَبِّهٖ»[62] چیست؟ جابر گفت: آنان می گویند: هنگامی که زن عزیز مصر یوسف(ع) را فراخواند، آن حضرت پدرش یعقوب(ع) را دید که انگشتَش را می گزَد. علی بن حسین فرمود: چنین نیست. پدرم از علی بن ابی طالب(ع) روایت کرده است: زلیخا پیش از این درخواست نزد بت خود رفت که به انواع زیورافزارها آراسته بود و آن را با پارچۀ سفید پوشاند تا مبادا کار زشتَش را ببیند؛ یعنی از آن شرم کرد. یوسف(ع) پرسید: «[معنای] این کار چیست.» زلیخا گفت: «این خدای من است.» یوسف فرمود: «تو از سنگ بی سود و زیان و ناشنوا و نابینایی شرم می کنی؛ من از خداوند شاهد بر هر عمل و حاضر در هر مکان، نباید شرم کنم؟! سپس فرمود: «به خدا قسم نمی توانی [دراین باره] بر من خرده بگیری. این همان برهانی است که یوسف آن را دید».[63]

در خصوص فقه مُقارن نیز امام زین العابدین(ع) بی تفاوت نبود. مطابق بررسی ها و مطالعات موجودْ امام بر فراگیری فقه مقارن از همه مسلمانان تأکید می کرد. چنان که فرزندش امام باقر(ع) در جلسۀ درس نافع، آزادکردۀ ابن عمر و نواده اش امام صادق(ع) در جلسۀ درس عِکرمه (م. 103 ق) آزادکردۀ ابن عبّاس و عطاء بن ابی رباح (م. 114 ق) آزادکردۀ قریش حاضر می شدند. عطا به جای ابن عبّاس در مسجدالحرام به تعلیم می پرداخت. همچنین امام صادق(ع) به مجلس درس عبدالله بن ابی رافع آزادکردۀ امیرالمؤمنین حضرت علی(ع) می رفت.[64] گرچه این نمونه های موجز تنها برای اثبات مدعای پژوهش است و مستندات دیگری نیز وجود دارد که بحث را به درازا می کشاند.

علی رغم جامعیت علمی و فقهی ائمه و تسلطشان به علوم قرآن و شکافتن هسته سخت علم و روزآوری آن برای تحکیم حیات آدمی بر کره خاکی، توانمندی آنان در پاسخ دهی به نیازهای روزمره شگرف بوده است. قدرت امام زین العابدین در حلّ مسائل و مشکلات عمومی مردم به ویژه پیروانشان از طریق صدور حکم و یا طرح موضوعی فقهی که مبنایی برای افتاست، بر کسی پوشیده نیست. بنابر روایتی از رسول اکرم(ص) مبنی براینکه : «مَنْ أَفْتَی بغَیرِ عِلْمٍ لَعَنَتْهُ مَلاَئِکةُ؛[65] هر کس ناآگاهانه فتوا دهد، فرشتگان نفرینَش می کنند.» بزرگان اهل سنت براین باورند که اِفتا کار هر کسی نبوده و نیست و هر کسی نمی تواند بدین فنّ که لازمه آن تسلط بر علوم قرآنی و تبحرش در درک نگاه عقلانی است باشد؛ علاوه براین بایدمفتی از علم کافی در زمینه های گوناگونی چون حدیث، تفسیر، تاریخ، لغت، صرف و نحو، شأن نزول آیات و... آگاه و بر موضوعات معارف اسلامی مسلط باشد. نزد کبار اهل سنت علی بن حسین(ع) از همگی این ویژگی ها برخوردار بود. عبدالله بن صالح عجلی در تأیید تسلط علمی امام و نیز جایگاه معرفتی اش نزد اطرافیان چنین نقل کرده است: برادرزادۀ امام علی بن حسین(ع) که با وی مأنوس بود، چندی به دیدار امام نیامد. امام از سبب این تأخیر پرسید. گفتند: پسر برادرتان از مرگ یکی از پسرانش اندوهگین است. امام به برادرزاده اش فرمود: «سه چیز پشتوانه و یاور فرزند توست: 1. گواهی به اینکه معبودی جز خداوند نیست؛ 2. شفاعت پیامبر خدا(ص)؛ 3. رحمت الهی که همه چیز را فراگرفته است.»[66] ایشان با این نصیحت، وی را آرام کرد.

هنگامی که زُهری با غلامش به سوی مدینه می رفت، کوله بارش را در راه گم کرد و دراین باره به غلام خود بدگمان شد. غلام برداشتن کوله را انکار می کرد. بنابراین، زهری با او درگیر شد و وی را زد تا اینکه غلام مُرد. زهری بسیار آشفته و پریشان گشت و به مجلس فقهای مدینه رفت تا دراین باره بپرسد، اما پاسخ آنان، او را قانع نکرد. او بر این بود که به دیدار یک یک فقها برود و از ایشان دراین باره بپرسد. ماجرا به حضرت زین العابدین(ع) رسید. امام به او فرمود: «به نظر من گناه کاری. البته می توانی توبه و عملَت را جبران کنی؛ یعنی کنیز مؤمنی را آزاد کنی یا دو ماه متوالی روزه بگیری تا گناهت بخشوده شود.» زُهری این داوری را به جان پذیرفت. دیگر فقیهان نیز رأی امام را شنیدند و به بزرگی اش اعتراف کردند. زُهری از محضر امام بیرون می رفت و با خودش می گفت: «به راستی تا کنون فقیه تر و دانش مندتر از زین العابدین ندیده ام».[67]

بنابر روایت دیگری، زُهری بسیار پریشان بود که علی بن حسین(ع) او را دید و به او فرمود: «[گناه] نااُمیدی تو از رحمت واسعه خداوند از [آن] گناهت، بزرگ تر است.» زهری گفت: «اللَّهُ أَعْلَمُ حَیثُ یجْعَلُ رِسالَتَهُ؛[68] خداوند بهتر می داند که رسالت خویش را کجا بگذارد.» و به سوی خانواده اش بازگشت.[69]

جایگاه تفسیری امام زین العابدین

از دیگر امتیازات علمی امام داشتن رویکرد تفسیری است. به اعتراف منابعْ ایشان نه تنها در حدیث بلکه در علم تفسیر یکی از سرآمدان عصرش بوده است. برهمین اساس کتب تفسیری اهل سنت بارها از او یاد کرده اند. برای نمونه، گفته اند: هنگامی که به مسکینان می رسید، از مرکبش فرود می آمد و این آیه را می خواند: «تِلْکَ اَلدّٰارُ اَلْآخِرَةُ نَجْعَلُهٰا لِلَّذِینَ لاٰ یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی اَلْأَرْضِ وَ لاٰ فَسٰاداً»[70] او همراه فقرا و مسکینان غذا می خورد؛ سپس می فرمود: «من دعوت شما را پذیرفتم، شما نیز باید دعوت مرا بپذیرید» و آنان را به خانه اش می برد و غذا می داد و لباس می پوشاند.[71] امام سیوطی نقل می کند: مردی از امام زین العابدین پرسید: «آغاز طواف کعبه از کی و برای چه و از کجا بود؟» امام فرمود: «آغاز طواف خانه، هنگامی است که خداوند به فرشتگان فرمود: «إِنِّی جٰاعِلٌ فِی اَلْأَرْضِ خَلِیفَةً»[72] فرشتگان گفتند: پروردگارا! آیا جانشینی جز ما می گماری تا در زمین فساد کنند و خون ریزند و به یکدیگر حسد ورزند و کینه توزند و بر یک دیگر ستم کنند؟ پروردگارا! این جانشین را از میان ما برگزین که ما نه در زمین فساد می کنیم و نه خون می ریزیم و نه کینه و حسد و ستم می ورزیم. ما تو را به پاکی می ستاییم و از تو فرمان می پذیریم و سر نمی پیچیم. خداوند بزرگ فرمود: «من چیزی می دانم که شما از آن بی خبرید.» امام فرمود: فرشتگان گمان بردند که این گفتارشان نوعی اعتراض و فرمان ناپذیری از پروردگار بوده و خداوند بر اثر این سخن، بر آنان خشم گرفته باشد. بنابراین، تا سه ساعت به عرش الاهی پناه بردند؛ سپس خداوند به آنان نظر کرد و رحمتش را بر ایشان فرود آورد. آنگاه خداوند زیر عرش، خانه ای با چهار ستون از زبرجد فراهم آورد و آن را با یاقوت سرخ پوشاند و «ضراح» نام نهاد؛ سپس به فرشتگان فرمود: «گِرد این خانه طواف و عرش را رها کنید.» فرشتگان، بر گرد آن خانه گشتند و عرش را رها کردند و کارشان آسان تر شد. این خانه، همان «بیت معمور» است که خداوند از آن یاد کرده است و هفتاد هزار فرشته هر روز و شب به آن درمی آیند و هرگز باز نمی گردند؛ سپس خداوند بزرگ، فرشتگان را فرمود: «برایم در زمین خانه ای همانند و هم اندازۀ بیت معمور بسازید.» پس از این، به اهل زمین فرمود؛ چنان که اهل آسمان گرد بیت معمور طواف می کنند، پیرامون این خانه طواف کنید.[73]

ایشان درباره آیه «یُبَدِّلُ اَللّٰهُ سَیِّئٰاتِهِمْ حَسَنٰاتٍ»[74] فرموده اند: خداوند گناهان را در آخرت به نیکی بدل می کند.[75] همچنین به گروهی از مردم فرمودند: «آیا می دانید که اسم جبرئیل و میکائیل چیست؟» آنان گفتند: خیر! ایشان فرمودند: «اسم جبرئیل عبدالله و اسم میکائیل عبیدالله است و هر اسمی که «ایل» همراهش باشد، به خداوند بازمی گردد.»[76] نیز ناظر به اختلاف مفسران درباره عُمر انسان در آیۀ «أَ وَ لَمْ نُعَمِّرْکُمْ مٰا یَتَذَکَّرُ»، فرمودند: «هفده سال» است.[77] درباره «ناشِئَة» در سورۀ مزمّل «إِنَّ نٰاشِئَةَ اَللَّیْلِ هِیَ أَشَدُّ وَطْئاً وَ أَقْوَمُ قِیلاً» هم گفته اند: زمان میان مغرب و عشاست.[78] برخی از قضات نزد علی بن حسین رفتند و از ایشان پرسیدند: مقصود آیۀ «وَ جَعَلْنٰا بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ اَلْقُرَى اَلَّتِی بٰارَکْنٰا فِیهٰا قُرىً»[79] چیست و علما دراین باره چه می گویند؟ ایشان پاسخ گفت: علما معتقدَند مقصود از «قُرَی» مکّه است. گفتند: شما نیز چنین می اندیشید؟! امام فرمود: «مقصود از قُرَی در این آیه مردم است»[80] گفتند: «این معنا در کجای کتاب خدا آمده است؟» فرمود: «این آیۀ شریفه را نشنیده اید: «وَ کَأَیِّنْ مِنْ قَرْیَةٍ عَتَتْ عَنْ أَمْرِ رَبِّهٰا وَ رُسُلِهِ فَحٰاسَبْنٰاهٰا حِسٰاباً شَدِیداً وَ عَذَّبْنٰاهٰا عَذٰاباً نُکْراً»[81] یا «وَ تِلْکَ اَلْقُرىٰ أَهْلَکْنٰاهُمْ لَمّٰا ظَلَمُوا»[82] و «وَ إِذْ قُلْنَا اُدْخُلُوا هٰذِهِ اَلْقَرْیَةَ»![83]

همچنین فرموده اند: سخت ترین سخن خدا درباره اهل جهنّم، آیۀ «فَذُوقُوا فَلَنْ نَزِیدَکُمْ إِلاّٰ عَذٰاباً»[84] و اُمیدبخش ترین سخن برای اهل توحید، آیۀ «إِنَّ اَللّٰهَ لاٰ یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ مٰا دُونَ ذٰلِکَ لِمَنْ یَشٰاءُ وَ مَنْ یُشْرِکْ بِاللّٰهِ فَقَدِ اِفْتَرىٰ إِثْماً عَظِیماً» است.[85] دیگر نمونه های روایات تفسیری علی بن حسین در تفسیر ابن ابی حاتم، مفاتیح الغیب، التحریر و التنویر، روح المعانی و... آمده است.

امام و تشکیل حوزۀ علمی

شیوۀ امام در برخورد با اُمویان روشی تقابلی و فرهنگی بود. همین روش که با منش آرام امام پس از طوفان کربلا سازکار بود سبب شد تا آن حضرت آزادانه در مدینه زندگی کند و مخالفان کمتر او را بیازارند. افزون بر این، ویژگی علمی امام در حفظ دین بیشتر تأثیر گذارد. ایشان برای سامان دادن گسستگی فرهنگی جامعه و رساندن پیام اسلام اصیل از طریق پدرش امام حسین و جدّش امیرالمؤمنین و پیامبر خدا، حوزۀ درسی قابل توجهی را پدید آورد تا به تربیت عالمان فرهیخته بپردازد؛ چنان که بسیاری از تابعان از خرمن علوم وی خوشه های دانش و معرفت چیدند و به مدارج بالای اخلاقی و عرفان دست یافتند. شمار شاگردان ایشان را 270 نفر دانسته اند[86] که از پیشروان دانش نزد اهل سنت و خوشه چین درخت علم و معرفت آن حضرت به شمار می آیند. امام بر پایه تلاش فرهنگی اش توانست جامعۀ آن روزگار را به راه اسلام اصیل فرابخواند و با تدبیر، چراغ کم فروغ اسلام را در عصر کوشش های ضدّ فرهنگی اُمویان و مروانیان، اِحیا کند تا روشنی بخش حیات مسلمانی باشد.

نتیجه

در میان ائمه شیعه امام زین العابدین با دارا بودن ویژگی های بارز اخلاقی و رویکردهای غنی فرهنگی و عملکردی متفاوت در غنا بخشی به حیات علمی عصر خود بسیار کوشیده است. منابع اهل سنت به عنوان منابعی متقدم در انعکاس این حیات علمی و نیز درج اقدامات و یا ارائه تصویری قابل قبول از ائمه شیعه به ویژه امام زین العابدین از اهمیت خاص خود برخوردارند. نتایج بررسی در خلال این متون کهن نشان داد که توسعه حیات علمی و دانش افزایی نزد حضرت امام زین العابدین(ع) نیز جایگاه والایی داشته است و مورّخان، مفسّران، محدّثان و اندیشه ورزان اهل سنت از این موضوع هرگز غافل نبوده اند و در درج این اخبار هم مؤثر جلوه کرده اند. بنابراین، سخنان بسیار ارزشمند ایشان را در کتاب هایشان نقل کرده اند که از بررسی اقوال روایی و یا حدیثی می توان نتیجه گرفت امام زین العابدین(ع) نکته های نغز و نابی برای آیندگان به یادگار گذاشته و دانشمندان پس از ایشان، از آن نکته ها و معارف در گسترش دین اسلام بسیار بهره برده اند؛ زیرا آموزه های ظریف و باارزشی در گفتارهای آن امام نهفته بود که چراغ راههای تاریک جهل و ابزار حلّ مشکلات علمی و فقهی دانشمندان متاخر بوده است. ویژگی های اخلاقی و منش اجتماعی و رفتارها و اقدامات برگرفته ازدانش والا، چهره فرهنگی و علمی امام را به گونه ای در منابع ترسیم کرده است که گویی خوف از خدا و خشیت نسبت به عظمت باری تعالی در جان او نشسته و معیار و سنجه بسیاری از اقدامات او در عصر ضد فرهنگی امویان شده است. چنان که قرآن کریم فرموده است: «إِنَّمٰا یَخْشَى اَللّٰهَ مِنْ عِبٰادِهِ اَلْعُلَمٰاءُ إِنَّ اَللّٰهَ عَزِیزٌ غَفُورٌ» مقام علم، مقام نبوّت است و علما جانشینان پیامبرانند و مقام عمل، مقام ولایت است و صاحب عمل بر مقام اولیا می نشیند. بنابراین، بهره گیری از علم ایشان مشروط به همراهی اش با عمل و ترس از پروردگار، همیشه سودمند و پایا خواهد بود.

منابع و مآخذ

1. قرآن کریم.

2. ابن ابی خیثمه، احمد، تاریخ ابن ابی خَیثَمَه، قاهره، فاروق الحدیثة، 1424 ق / 2004 م.

3. ابن ابی شیبه، عبدالله بن محمد، مصنَّف ابن ابی شیبه، تعلیق کمال یوسف حوت، ریاض، مکتبه الرشد، 1409 ق.

4. ابن انس، مالک، المؤطّاء، تحقیق محمدمصطفی اعظمی، ابوظبی، مؤسسه زاید بن سلطان آل نهیان، 1425 ق / 2004 م.

5. ابن جعد، علی، مسند ابن جعد، تحقیق عامر احمد حیدر، بیروت، مؤسسه نادر، 1410 ق / 1990 م.

6. ابن جوزی، یوسف بن قزاوغلی، تذکرة الخواص، ترجمه محمدرضا عطایی، مشهد، به نشر، 1383.

7. ابن حِبّان، محمد، الثقات، بیروت، دار الفکر، 1399 ق / 1979 م.

8. ابن حجر عسقلانی، احمد، المطالب العالیة، ریاض، دار العاصم، 1431 ق / 2010 م.

9. ------، تقریب التهذیب، بیروت، دار المعرفة، 1422 ق / 2001 م.

10. ------، احمد، تهذیب التهذیب، بیروت، دار الفکر، 1404 ق / 1984 م.

11. ------، احمد، فتح الباری شرح صحیح البخاری، بیروت، دار المعرفة، 1379.

12. ابن حسین، علی، صحیفه سجّادیه، تحقیق اسدزاده، یوسف، ترجمه مهدی الهی قمشه ای، قم، پیام مقدس، 1389.

13. ابن حنبل، احمد، الزّهد، بی جا، احمد بن حنبل، بی تا.

14. ------، مسند امام احمد، تحقیق شعیب ارنؤوط، بیروت، مؤسّسة الرّساله، 1420 ق / 1999 م.

15. ابن سعد، محمد، طبقات الکبری، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران، فرهنگ و اندیشه، 1377.

16. ابن شاهین، عمر بن احمد، تاریخ اسماء الثّقات، بیروت، دار الکتب العلمیة، 1406 ق / 1986 م.

17. ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ دِمَشق، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1424 ق.

18. ابن عماد حنبلی، عبدالحی بن احمد، شذرات الذهب من اخبار من الذهب، دمشق، دار ابن کثیر، 1406 ق / 1986 م.

19. ابن کثیر، اسماعیل، البَدایة و النَّهایة، دمشق، دار ابن کثیر، بی تا.

20. ------، تفسیر القرآن العظیم، تحقیق سامی بن محمد سلامه، ریاض، دار طیبه، 1420 ق / 1999 م.

21. ابن کِیکَلْدی، ابوسعید بن خلیل، جامع التّحصیل فی احکام المراسیل، بی جا، بی نا، بی تا.

22. ابن ماجه قزوینی، محمد بن یزید، سنن ابن ماجه، تحقیق محمدفؤاد عبدالباقی، بیروت، دار الفکر، بی تا.

23. ابن مَعین، یحیی، تاریخ یحیی بن مَعین، تحقیق عبدالرّحمن حسن، بیروت، دارالقلم، بی تا.

24. ابن مفلح مَقدِسی، محمد، آداب الشریعة، بیروت، مؤسّسةالرّساله، 1414 ق / 1997 م.

25. ابن منجویه اصفهانی، احمد بن علی، رجال صحیح مسلم، بیروت، دار المعرفة، 1407 ق / 1987 م.

26. ابوزَهره، محمد، الامام الصادق(ع) و آرائه الفقهیه، ترجمه سید ناصر طباطبایی، تهران، احسان، 1390.

27. ابونعیم اصفهانی، احمد بن عبدالله، اخبار اصبهان، لیدن، بی نا، 1934 م.

28. ------، حلیة الاولیاء و طبقات الاصفیاء، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1418 ق / 1997 م.

29. ابی داود سجستانی، سلیمان بن اشعث، سنن ابی داوود، تحقیق محمد محیی الدّین عبدالحمید، بیروت، دار الفکر، بی تا.

30. بخاری، محمد بن اسماعیل، تاریخ الاوسط، ریاض، دار الصمیعی، 1418 ق / 1998.

31. ------، تاریخ الکبیر، بیروت، دار الفکر، بی تا.

32. ------، صحیح بخاری، بیروت، دار طوق النجاة، 1422 ق.

33. بطاش، احمد بن مصطفی، مفتاح السعادة و مصباح السیادة، بیروت، دار الکتب العلمیة، بی تا.

34. بوصیری، احمد بن ابوبکر، اتحاف الخیرة المهره بزوائد المسانید العشرة، ریاض، بی نا، بی تا.

35. بیهقی، احمد بن حسین، شُعَب الإیمان، بیروت، دار الکتب العلمیة، 1410 ق.

36. ترمذی، محمد بن عیسی، سنن ترمذی، تحقیق عبدالوهّاب عبداللّطیف، بیروت، دار الفکر، بی تا.

37. جمال حُصرَری، روضه، حیاة الحسن البصری، دمشق، دار الکلم الطیب، 1422 ق / 2000 م.

38. جُندی، عبدالحلیم، زندگی امام صادق، ترجمه عباس جلالی، قم، زائر، 1388.

39. حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، مستدرک علی الصحیحین، بیروت، دار الکتب العلمیة، 1411 ق / 1990 م.

40. دارمی، عبدالله، سنن دارمی، بیروت، دار المعرفة، 1421 ق / 2000 م.

41. دمشقی، ناصرالدّین، التبیان لبدیعة البیان، دمشق، دار النّوادر، 1429 ق / 2008 م.

42. ذهبی، احمد، الکاشف، بیروت، دار الفکر، 1418 ق / 1997 م.

43. ------، تاریخ الاسلام، بیروت، دار الکتاب العربی، 1414 ق / 1993 م.

44. ------، سِیر اعلامِ النُّبلاء، بیروت، مؤسّسة الرّساله، 1414 ق / 1994 م.

45. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات الفاظ قرآن کریم، ترجمه حسین خداپرست، قم، نوید اسلام، 1392.

46. رأفت پاشا، عبدالرّحمان، صورة من حیاة التابعین، قاهره، دار الأدب الإسلامی، 1423 ق / 2002 م.

47. سیدالأهل، عبدالعزیز، زندگانی امام زین العابدین، ترجمه حسین وجدانی، تهران، کتابفروشی محمدی، 1342.

48. سیوطی، جلال الدین، جامع الصغیر فی احادیث البشیر النذیر، بیروت، دار الفکر، بی تا.

49. ------، دُرّ المنثور، بیروت، دار الفکر، 1993 م.

50. شیخانی، علی باقر، امام سجاد از دیدگاه اهل سنت، قم، مرکز پژوهش های صدا و سیما، 1385.

51. طبرانی، سلیمان بن احمد، معجم الاوسط، تحقیق طارق بن عوض الله بن محمد، قاهره، دار الحرمین، 1415 ق.

52. ------، معجم الصغیر، بیروت، دار عمّار، 1405 ق / 1985 م.

53. ------، معجم الکبیر، موصل، مکتبةالعلوم و الحکم، 1404 ق.

54. عبدالباقی، محمدفؤاد، معجم المفهرس لألفاظ القرآن الکریم، قم، حُرّ، 1383.

55. عبده یمانی، محمد، علموا اولادکم محبّة آل بیت النّبی، جدّه، دار القبلة، 1413 ق / 1992 م.

56. عثیمین، محمد بن صالح، مصطلح الحدیث، ترجمه محمد عبداللّطیف، بی تا.

57. عجلی، احمد بن عبدالله، تاریخ الثُّقات، بیروت، دار الکتب العلمیة، 2007 م.

58. علوی، محمد بن علی، التّذکرة، قاهره، مکتبة الخانجی، 1418 ق / 1997 م.

59. فسوی، یعقوب بن سفیان، المعرفة و التاریخ، بیروت، دار الکتب العلمیة، 1419 ق / 1999 م.

60. قُرطُبی، محمد بن احمد، جامع لأحکام القرآن، تحقیق هشام سمیر، ریاض، دار عالم الکتب، 1423 ق / 2003 م.

61. قشیری نیشابوری، مسلم بن حجّاج، صحیح مسلم، تحقیق محمدفؤاد عبدالباقی، بیروت، دار احیاء الترا ث العربی، بی تا.

62. کریمی، امین الله، اهل بیت از دیدگاه اهل سنت، تربت جام، چاپ پیام، 1380.

63. مالکی، احمد بن مروان، المجالسة و جواهرالعلم، بیروت، دار ابن حزم، 1423 ق / 2002 م.

64. متّقی هندی، علی بن حسام الدین، کنز العُمّال فی سنن الاقوال و الافعال، بیروت، مؤسّسة الرّساله، 1989 م.

65. مخزومی، مجاهد بن جبر، تفسیر مجاهد، تحقیق عبدالرّحمن طاهر محمد سورتی، بیروت، منشورات العلمیة، 1414 ق / 1994 م.

66. مِزی، یوسف، تهذیب الکمال فی اسماء الرّجال، حلب، دار القلم العربی، 1414 ق / 1994 م.

67. مناوی، محمد بن عبدالرّئوف، الکواکب الدُریة فی تراجم السادة الصوفیة، بیروت، دار صار، بی تا.

68. نسائی، احمد بن شعیب، سنن الکبری، تحقیق عبدالغفّار سلیمان بنداری و سید کسروی، بیروت، دار العلمیة، 1411 ق / 1991 م.

69. نوری، ابوالمعاطی، موسوعة اقوال دارَقُطنی، بی جا، بی نا، بی تا.

70. نووی، محی الدّین، تهذیب الأسماء و اللّغات، بیروت، دار الکتب العلمیة، بی تا.

71. هیثمی، علی بن ابی بکر، مجمع الزّوائد و منبع الفوائد، بیروت، دار الفکر، 1412 ق.

72. واسطی، محمد بن حسن، مجمع الاحباب، جدّه، دار المنهاج، 1423 ق.

پی نوشت ها:

[1] جمال حُصرَری، حیاة الحسن البصری، ص 92.

[2] سیدُ الأهل، زندگانی امام زین العابدین(ع)، ص 19.

[3] رأفت پاشا، صورة من حیاة التابعین، ص 340.

[4] سیدُ الأهل، زندگانی امام زین العابدین(ع)، ص 20 - 19.

[5] ابوزهره، الامام الصادق(ع) و آراءه الفقهیه، ص 56.

[6] بخاری، تاریخ الکبیر، ج 6، ص 267.

[7] ابونُعَیم اصفهانی، حلیة الاولیاء، ج 3، ص 162؛ ابن کثیر، البَدایة و النَّهایة، ج 9، ص 82.

[8] بطاش، مفتاح السعادة و مصباح السیادة، ج 3، ص 32.

[9] عبده یمانی، علموا اولادکم، ص 161.

[10] جُندی، زندگی امام صادق(ع)، ص 198.

[11] ابن عساکر، تاریخ دمشق، ج 44، ص 158.

[12] ابونُعَیم اصفهانی، حلیة الاولیاء، ج 3، ص 158.

[13] حاکم نیشابوری، مستدرک علی الصحیحین، ج 1، ص 181؛ طبرانی، معجم الاوسط، ج 3، ص 335؛ ابن ماجه قزوینی، سنن ابن ماجه، ج 2، ص 345؛ ابی داوود سجستانی، سنن ابی داود، ج 1، ص 97؛ ابن حنبل، مسند احمد، ج 13، ص 17.

[14] حاکم نیشابوری، مستدرک، ج 1، ص 160؛ ابن ابی شیبه، مصنَّف، ج 21، ص 253؛ ابن حنبل، مسند احمد، ج 14، ص 169.

[15] عجلی، تاریخ الثُّقات، ص 344.

[16] ابن حجر عسقلانی، تقریب التهذیب، ج 2، ص 245.

[17] مناوی، الکواکب الدُریه، ج 1، ص 372.

[18] ابن شاهین، تاریخ اسماء الثُّقات، ج 5، ص 206.

[19] دمشقی، التبیان لبدیعه البیان، ج 1، ص 290.

[20] ابونُعَیم اصفهانی، حلیة الاولیاء، ج 3، ص 167.

[21] ابن سعد، طبقات الکبری، ج 5، ص 338.

[22] ترمذی، سنن ترمذی، ج 4، ص 301.

[23] ابن کِیکَلْدی، احکام التّحصیل فی احکام المراسیل، ج 1، ص 63.

[24] ابن مَنجَوَیه اصفهانی، رجال صحیح مسلم، ج 2، ص 53.

[25] مِزی، تهذیب الکمال، ج 13، ص 237؛ علوی، التّذکرة، ج 2، ص 1192؛ ابن حجر عسقلانی، تهذیب التهذیب، ج 7، ص 268 و 269؛ ذهبی، تاریخ الاسلام، ج 6، ص 431؛ ابن عساکر، تاریخ دمشق، ج 44، ص 147.

[26] اسدزاده، صحیفه سجّادیه، ص 36.

[27] حشر (59): 10.

[28] اسدزاده، صحیفه سجّادیه، ص 37.

[29] علوی، التّذکرة، ص 1193؛ نَووی، تهذیب اسماء و اللُّغات، ص 343؛ ابن حجر عسقلانی، تهذیب التهذیب، ج 7، ص 269؛ مِزی، تهذیب الکمال، ج 13، ص 240.

[30] ابن حجر عسقلانی، فتح الباری شرح صحیح بخاری، ج 3، ص 11.

[31] نوری، موسوعه اقوال دارَ قُطنی، ص 426.

[32] بیهقی، شُعَب الایمان، ج 1، ص 47.

[33] ابونُعَیم اصفهانی، تاریخ اصبهان، ج 1، ص 73؛ شیخانی، امام سجّاد(ع) از دیدگاه اهل سنت، ص 22؛ ابن ماجه قزوینی، سنن ابن ماجه، ج 1، ص 25. راوی آن ابوالصَلت است.

[34] عثیمین، مصطلح الحدیث، ص 131.

[35] بوصیری، اتحاف الخیره، ج 3، ص 385؛ ابن حجر عسقلانی، المطالب العالیه، ج 1، ص 323.

[36] ابن عساکر، تاریخ دمشق، ج 44، ص 161؛ مزی، تهذیب الکمال، ج 13، ص 240؛ ذهبی، سِیر اعلام النُّبَلاء، ج 4، ص 391.

[37] ابن اَنس، المؤطّاء، ص 1328.

[38] فاطر (35): 28.

[39] دارمی، سنن دارمی، ج 1، ص 144؛ ابن حنبل، الزُّهد، ج 2، ص 465؛ ابن مَعین، تاریخ یحیی بن مَعین، ج 1، ص 73؛ بیهقی، شُعَب الایمان، ج 2، ص 259؛ ابونُعَیم اصفهانی، حلیة الاولیاء، ج 3، ص 158.

[40] ابن عساکر، تاریخ دمشق، ج 44، ص 168.

[41] ابن مُفلِح مَقدِسی، آداب الشریعة، ج 2، ص 153.

[42] سیدُ الأهل، زندگانی امام زین العابدین(ع)، ص 32.

[43] ابن ابی خیثمه، تاریخ ابن ابی خیثمه، ج 4، ص 174؛ ابن سعد، طبقات الکبری، ج 5، ص 332.

[44] جُندی، زندگی امام صادق(ع)، ص 199.

[45] ذهبی، سِیر اعلام النُّبَلاء، ج 4، ص 398.

[46] ذهبی، الکاشف، ج 2، ص 64؛ ابن عساکر، تاریخ دمشق، ج 44، ص 157؛ فسوی، المعرفة و التاریخ، ج 1، ص 300؛ ذهبی، سیر اعلام النبَلاء، ج 4، ص 389.

[47] ابن حجر عسقلانی، تهذیب التهذیب، ج 7، ص 269؛ فسوی، المعرفة و التاریخ، ج 1، ص 300؛ واسطی، مجمع الاحباب، ج 1، ص 192.

[48] ابن عِماد حنبلی، شذرات الذهب، ج 1، ص 375؛ مناوی، الکواکب الدُریه، ج 1، ص 372.

[49] ابن حِبّان، الثُّقات، ج 5، ص 160.

[50] ابن مَنجَوَیه اصفهانی، رجال صحیح مسلم، ج 2، ص 52.

[51] ابن جوزی، تذکرة الخواص، ص 437؛ ذهبی، سیر اعلام النُّبَلاء، ج 4، ص 394.

[52] ترمذی، سنن ترمذی، ج 4، ص 137؛ نسائی، سنن نسائی (سنن الکبری)، ج 3، ص 425؛ دارمی، سنن دارمی، ج 1، ص 85؛ قشیری نیشابوری، صحیح مسلم، ج 3، ص 94؛ بخاری، صحیح بخاری، ج 1، ص 25.

[53] هیثمی، مجمع الزوائد، ج 1، ص 327؛ متّقی هندی، کنز العُمّال، ج 10، ص 360.

[54] دارمی، سنن دارمی، ج 1، ص 101.

[55] سیوطی، جامع الصغیر، ج 3، ص 231؛ متّقی هندی، کنز العمّال، ج 10، ص 328.

[56] سیدُ الأهل، زندگانی امام زین العابدین(ع)، ص 39.

[57] دارمی، سنن دارمی، ج 2، ص 382.

[58] ابن مَعین، تاریخ یحیی بن مَعین، ج 1، ص 15.

[59] ابن جعد، مسند ابن جعد، ص 54؛ ابن ابی شیبه، مصنَّف، ج 4، ص 64.

[60] ابونُعَیم اصفهانی، حلیة الاولیاء، ج 3، ص 168؛ ابن کثیر، البَدایة و النَّهایة، ج 9، ص 89.

[61] بیهقی، سنن بیهقی، ج 2، ص 290.

[62] یوسف (12): 24.

[63] کریمی، اهل بیت از دیدگاه اهل سنت، ص 164؛ بَغَوی، معالم التنزیل، ج 3، ص 70.

[64] جندی، زندگی امام صادق(ع)، ص 198.

[65] متّقی هندی، کنز العُمّال، ج 10، ص 349.

[66] ابن عساکر، تاریخ دمشق، ج 44، ص 178.

[67] سیدُ الأهل، زندگانی امام زین العابدین(ع)، ص 43 41.

[68] انعام (6): 124.

[69] ابن کثیر، البَدایة و النَّهایة، ج 9، ص 83؛ مالکی، المجالسه، ص 538؛ ابن عساکر، تاریخ دمشق، ج 44، ص 178.

[70] قصص (28): 83.

[71] قُرطُبی، تفسیر جامع لأحکام القرآن، ج 13، ص 320.

[72] بقره (2): 30.

[73] سیوطی، دُر المنثور، ج 1، ص 304؛ بَغوی، معالم التنزیل، ج 3، ص 70.

[74] فرقان (25): 70.

[75] قُرطُبی، تفسیر جامع لأحکام القرآن، ج 10، ص 392.

[76] ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج 1، ص 343.

[77] همان، ج 6، ص 553.

[78] مخزومی، تفسیر مجاهد، ج 2، ص 699.

[79] سبأ (34): 18.

[80] راغب اصفهانی، مفردات الفاظ قرآن کریم، ص 638 - 637ج.

[81] طلاق (65): 8.

[82] کهف (18): 59.

[83] بقره (2): 58.

[84] نبأ (78): 30.

[85] نساء (4): 116؛ بطاش، مفتاح السعادة و مصباح السیادة، ج 2، ص 521.

[86] شیخانی، امام سجّاد از دیدگاه اهل سنت، ص 67.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان