چند هفتهای است که در یک سازمان بزرگ استخدام شدهام و خیلی از این بابت هیجان دارم. این اولین شغل جدی من است و دوست دارم در اینجا پیشرفت کنم. در جایی میخواندم که برای موفقیت شغلی و ایجاد یک محیط کاری امن و آرام، باید موازنه قدرت و افراد بانفوذ سازمان را بشناسیم. اما من نمیدانم ساختار قدرت در این شرکت به چه شکل است. به جز سه نفر از کارمندهای واحد خودمان، هنوز کسی را نمیشناسم. تعداد کارکنان شرکت خیلی زیاد است. نمیدانم چه کسانی در اینجا صاحب نفوذ هستند. در مقاله نوشته بود که افراد بانفوذ، لزوما در سِمتهای ردهبالا نیستند. برایم سوال است که آنها چه کسانی هستند؟ چطور میتوانم پیدایشان کنم؟
موفقیت در یک سازمان جدید بستگی به این دارد که چقدر میتوانی کارها را در کنار دیگران و از طریق آنها انجام دهی. اما وقتی در یک سازمان، تازهکار هستی به سختی میتوانی بفهمی که قدرت در دستان چه کسانی است و چطور میتوان به آنها نزدیک شد. این افراد دارای نفوذند اما همیشه در سِمتهای ارشد نیستند که بتوانی نامشان را در وبسایت شرکت پیدا کنی. با این حال، برای موفقیت بلندمدت به آنها نیاز داری. طبق تحقیقات، هنگام جابهجایی از یک سِمت یا سازمان، باید «ارتباطات پنهان»سازمان را که صرف نظر از ساختار سلسله-مراتبی، کارها را پیش میبرند بشناسی. با استفاده از این پنج استراتژی میتوانی هم معادلات قدرت را درک کنی و هم جایگاه خودت را در عرصه قدرت شرکت در آینده پیدا کنی.
انواع قدرت را بشناس
برای شناسایی افراد بانفوذ سازمان، ابتدا باید انواع قدرت را بشناسی. در سال 1959، دو روانشناس اجتماعی به نامهای «جان فرنچ» و «برترام ریون» پنج منشأ قدرت را تعریف کردند. ما از آنها استفاده میکنیم تا دیگران را به اعمال تغییرات مورد نظرمان سوق دهیم: اجبار (اتکا به زور)، پاداشدهی (اتکا به مشوقها)، قانونی (اتکا به سلسلهمراتب یا رتبه)، مرجع (اتکا به محبوبیت یا گرایش) و تخصص (اتکا به دانش). آنها چند سال بعد در ادامه تحقیقاتشان، ششمین منشأ قدرت را نیز معرفی کردند: قدرت اطلاعاتی (اتکا به دسترسی به اطلاعات نایاب). هنگام مشاهده قدرت در سازمان، ممکن است حتی فاکتورهای دیگری هم پیدا کنی. یکی از آنها وجهه فرد است که روی قدرتش تاثیر میگذارد و ممکن است صرف نظر از جایگاهش در سلسله مراتبی سازمان یا مهارتش، گاهی بالا و پایین شود. مثلا مدیری که در گیرودار نوسانات بازار، یک واحد در حال نابودی را به سودآوری میرساند ممکن است ناگهان در داخل و خارج سازمان، سوژه «اخبار مثبت» شود یا به عبارت دیگر، نامش به نیکی بر سر زبانها بیفتد و این به او احساس قدرت میدهد.
ببین افراد برای کسب اجازه یا توصیه سراغ چهکسانی میروند
وقتی راههای کسب و اعمال قدرت را شناختی، میتوانی لیستی از افرادی تهیه کنی که در کسب قدرت، موفق بودهاند. دقت کن و ببین چه کسی در حال اِعمال یکی از انواع قدرت است. مثلا ممکن است کارمندی باشد که همه سازمان او را بشناسند و مورد احترام همه باشد (قدرت ناشی محبوبیت)، یا مثلا یکی از کارمندها همیشه تاییدیه پروژههای جدید را میگیرد یا منابعی برای استخدام نیرو دارد (قدرت ناشی از اطلاعات یا پاداش).
همچنین به دنبال افرادی بگرد که همه کارمندها برای دریافت کمک یا توصیه سراغشان میروند. تحقیقات نشان داده که گرچه تو از طریق ارتباط با شبکه ارتباطیات میتوانی در کارت استاد شوی اما اگر جزو کسانی باشی که دیگران به سراغت میآیند، احتمال موفقیتت چهار برابر میشود. از همکارها بپرس «چه کسی در شرکت مورد تحسین و مقبول همه است؟» یا به دنبال کسانی باش که به واسطه موفقیتشان، به سرعت ارتقا گرفتهاند. به افراد پیرامونت نگاه کن و ببین چه کسانی به مجامع مهمی مثل جلسات هیاتمدیره یا رویدادهای خارج از سازمان دعوت میشوند و به مشتریان و رهبران ارشد دسترسی دارند.
تغییرات موقعیتی در قدرت را تشخیص بده
شاید به نظر برسد که عرصه قدرت در شرکتتان ایستا و بدون تغییر است اما بدانکه قدرت، پویاست. مثلا طی دو سال اخیر و به دلیل رواج دورکاری، در بسیاری از سازمانها شاهد تغییر در موازنه قدرت بودهایم. تحقیقات اخیر نشان میدهد که در محیطهای کار ترکیبی (ترکیب حضوری و دورکاری)، قدرت ارتباطی بر قدرت سلسلهمراتبی غالب شده. بنابراین، افرادی که عنوان یا سِمت خاصی ندارند این شانس را دارند که از طریق ارتباطات خود، نفوذ به دست بیاورند.
این در حالی است که جایگاه ارشد یک فرد، تضمینی بر نفوذ او نیست. پس مهم است که به اطرافت دقت کنی و ببینی افراد، چطور در مرور زمان، قدرت به دست میآورند. یا آن را از دست میدهند. مثلا مدیری را میشناسم که در حوزه تنوع نژادی و برابری نیروهای کار فعالیت میکرد و سابقا، کسی او را نمیشناخت اما پس از ماجرای جورج فلوید، دهها شرکت به او پیشنهاد شغلهای رده بالا دادند. وقتی یک موضوع، مثل برابری یا حفاظت از محیطزیست بر سر زبانها میافتد یا ترند میشود، افراد فعال در این حوزهها ممکن است نفوذ یا طرفداران بیشتری پیدا کنند.
بهدنبال چیزی فراتر از بدیهیات بگرد
وقتی صحبت از قدرت میشود، طبیعتا تصور میکنیم افرادی که دارای عنوان «ارشد» یا «رئیس» هستند، عرصه قدرت را قرق کردهاند. اما همانطور که خودت گفتی، همیشه این طور نیست. مثلا بیمارستانی را میشناختم که پزشکان بسیار کارکشتهای داشت. بیماران برای انجام جراحیهای سخت از آن سوی دنیا به آن بیمارستان میآمدند. شاید تصور کنی که در آن بیمارستان، قدرت در دست پزشکان بود اما وقتی از تیم رهبری همین سوال را پرسیدم، در جواب گفتند «پرستاران» قدرت واقعی را در دست دارند. پس اگر تازه در آن بیمارستان استخدام شوی و با این پیشفرض که پزشکان و مدیران ارشد دارای نفوذند، با پرستاران، ارتباط نگیری، اشتباه بزرگی مرتکب شدهای.
همچنین به «فضاهای سفید» میان واحدها دقت کن. در فضای میان واحدها معمولا قدرتهای پنهان نهفته. فراموش نکن که این روزها بسیاری از شرکتها، کارها را به صورت همکاری افقی میان واحدها به انجام میرسانند نه به شکل عمودی در درون هر واحد. پس کسی صاحب نفوذ است که شبکه ارتباطیاش، از واحد خودش فراتر رود. گاهی کارمندها تصور میکنند کنترل موفقیتشان، در دست مدیرشان و رئیسِ مدیرشان است. اما همیشه اینطور نیست. مثلا فردی را میشناختم که در واحد فروش کار میکرد و تصور میکرد که موفقیتش در دست رهبران فروش است که با مشتریان کلیدی در ارتباطند. اما به مرور زمان فهمید که همکارانی هستند که قدرت دارند و با اینکه مشتریان را ندیدهاند اما در تامین نیاز آنها، نقش حیاتی ایفا میکنند.
نزدیک شدن به فرد بانفوذ با کنجکاوی و سخاوت
وقتی فرد بانفوذ را شناختی، به او نزدیک شو. اما خودت را از افرادی که همیشه و هر روز دور و بر او هستند، جدا کن. باید کاری کنی او تمایل پیدا کند با تو وقت بگذراند. بهترین راه این است که به شکلی متواضعانه، به یادگیری از او اشتیاق نشاندهی و همزمان، چیزی ارزشمند به او ارائه دهی. وقتی با او دیدار میکنی، سعی نکن همه چیز را یکروزه به دست آوری. فقط در حدی کنجکاوی و سخاوت نشان بده که بخواهد باز هم با تو صحبت کند. پس از مدتی میتوانی از او سوال کنی که سایر افراد قدرتمند در شرکت کیستند. ممکن است خودش تو را به یکی از افراد بانفوذ در دایره ارتباطاتش معرفی کند. وقتی وارد یک سازمان جدید میشوی، مهم است که بدانی قدرت در دستان کیست چون آنها مستقیما روی نحوه انجام کارها تاثیر دارند. اما این همیشه واضح نیست. با استفاده از این استراتژیها میتوانی جایگاههای قدرت واقعی را شناسایی و به مرور، جایگاه نفوذ خودت در آینده را پیدا کنی.
مترجم: مریم مرادخانی
منبع: hbr