ماهان شبکه ایرانیان

درس بزرگ حُرّ

روز عاشورا حر با عمر بن سعد ملاقات کرد و از او پرسید: آیا مصمم شده ای با حسین جنگ کنی؟ عمر بن سعد پاسخ داد: آری، چنان نبرد کنم که کمترین آن بریده شدن سرها و جدا شدن دست ها را به دنبال آورد

درس بزرگ حُرّ

روز عاشورا حر با عمر بن سعد ملاقات کرد و از او پرسید: آیا مصمم شده ای با حسین جنگ کنی؟ عمر بن سعد پاسخ داد: آری، چنان نبرد کنم که کمترین آن بریده شدن سرها و جدا شدن دست ها را به دنبال آورد. حر گفت: بهتر نبود او را به حال خود وا می گذاشتی تا اهل بیت خویش را از اینجا دور سازد و به هر کجا خواهد ببرد؟ عمر بن سعد گفت: اگر کار به دست من بود چنین رفتار می کردم، اما امیر عبید الله اجازه این کار را نداده است. حر از پسر سعد کناره گرفت و به گوشه ای رفت و به اندیشیدن پرداخت، در این حال به قرة بن قیس ریاحی که از ملازمان و نزدیکان وی بود گفت: آیا اسب خود را آب داده ای، قره گوید: دانستم که مایل نیست کنارش بمانم، لذا گفتم: خیر، اسبم را آب نداده ام و از او فاصله گرفتم، ناگاه دیدم، آهسته آهسته به سوی حسین می رود، آنگاه مهاجر بن اوس او را صدا زد که: آیا تصمیم حمله داری؟ حر پاسخ نداد، ولی در آن حال سخت می لرزید، مهاجر به او گفت: وضع تو را دگرگون می بینم و هرگز تو را چنین ندیده بودم و اگر پیشتر از من می پرسیدند: دلاورترین مردم کیست؟ تو را نام می بردم، پس این پریشانی که در تو می بینم از چیست؟ حر گفت: به خدا سوگند هم اکنون خود را بین بهشت و دوزخ می سنجم، اما به خدا که جز راه بهشت اختیار نکنم، هر چند قطعه قطعه شوم و به آتشم بسوزانند. آنگاه تازیانه بر اسب خود زد و شتابان به سوی سپاه امام حسین(ع) روان شد، و چون نزدیک خیام حرم رسید سپر خویش به نشانه تسلیم واژگونه ساخت، و چون به محضر امام وارد شد، خود را به خاک افکند و صورت بر زمین سایید، امام به او فرمود: سر بردار، تو کیستی؟ عرض کرد: ای زاده رسول خدا من همانم که راه بر تو بستم و نگذاشتم به مأمن خود باز گردی ولی به خدایی که بی شریک است سوگند، گمان نداشتم با تو چنین خواهند کرد و چنین می پنداشتم که کار به صلح و سازش خواهد انجامید و اکنون با پشیمانی به درگاهت روی آورده ام. آیا توبه ام پذیرفته است؟ فرمود: آری خدا توبه ات را می پذیرد. (دایرة المعارف تشیع-ج 6-ص 205) درسی که می توان از حر آموخت توبه است، پس برای درک معنی توبه و حقیقت آن، مطالب ذیل را می آوریم.

توبه یعنی بازگشت انسان از مسیر انحراف و عصیان به مسیر صحیح بندگی خدا، پس توبه پشیمانی از گناه است. توبه نشانه وجود اختیار و فطرت در نهاد انسان است، زیرا انسان با وجود اختیار می تواند انتخاب کند، همچنین مفطور به فطرت الهی است که گرایش به خیر و نیکی دارد. فطرت انسان میل به کمال و خیر دارد و از هر نقص و عیب و بدی، تنفر و انزجار داشته و تا زمانی که بر اثر گناهان این نور فطرت منتفی نشده امکان بازگشت و توبه هست. انسان به طور فطری از عصیان و نافرمانی و قدر ناشناسی، گریزان است، بسیاری از انسان های مجرم را اگر به همان جرم مورد خطاب قرار دهند ناخشنود می شوند و چه بسا زبان به اعتراض خواهند گشود. در توضیح این مطالب باید گفت، که علمای اخلاق برای انسان دو گونه خود قایل هستند: یکی خود پنداری یا غیرواقعی که در اصل«ناخود»است و این متعلق به بدن خاکی و جنبه مادی انسان داشته و از مشترکات بین انسان و حیوان بوده که بیشتر برای آدمی جنبه التذاذی دارد و پرداختن به آن صرفا برای بقاء حیات انسان است. دیگر خود حقیقی انسان، جنبه ملکوتی داشته و انسانیت انسان به این خود متعلق است بلکه به عنوان نفخه الهی تعلق به خدای تبارک و تعالی دارد. آیه کریمه

«و لا تکونوا کالذین نسو الله فانسیهم انفسهم»

بیانگر همین مطلب است که انسان بر اثر فراموشی و غفلت از یاد خدا، آن خود حقیقی را فراموش خواهد کرد. مولوی در این زمینه تمثیل زیبایی دارد. او می گوید، کسی زمینی دارد که می خواهد در آن ساختمان کند. به علتی نمی تواند، روزها به آنجا مراجعت کند، لذا شب ها می رود و با هزار زحمت ساختمان برپا می کند، اما بعد از اتمام ساختمان وقتی عازم سکونت در آن می شود با کمال حیرت درمی یابد که ساختمان را در زمین دیگری برپا کرده نه در زمین خود!این حالت، همان حالت انسانی است که چون روز قیامت در عرصه محشر حاضر می شود خود را مانند آن زمینی که در گوشه ای افتاده و کاری برای آن انجام نداده، مشاهده می کند. آنجاست که درمی یابد آنچه عمری با آن مشغول بوده از آن او نبوده و به تعبیر دیگر خود واقعی او نبوده، بلکه«خودپنداری»او بوده است، یعنی او آن نبوده که می پنداشته است:

در زمین دیگران خانه مکن

کار خود کن کار بیگانه مکن

کیست بیگانه؟ تن خاکی تو

کز برای اوست غمناکی تو

تا تو تن را تلخ و شیرین می دهی

گوهر جان را نیابی فربهی

گر میان مشک تن را جا شود

وقت مردن گند آن پیدا شود

مشک را بر تن مزن بر دل بمال

مشک چه بود؟ نام پاک ذو الجلال

حال اگر انسان در طول زندگی متوجه بی اعتباری خودپنداری که در حقیقت ناخود است، گردد و از آن به خود حقیقی و ملکوتی رجعت کند این عمل را توبه گویند. این بزرگترین تحول روحی انسان، ممکن نیست جز به فیض پروردگار عالم. از این جهت به آن انقلاب گویند که تحولی اساسی در درون انسان به وقوع می پیوندد.

انسان عاصی که در خواب غفلت به سر می برد چنانچه بر اثر معرفت، یقظه و بیداری برای او پدید آید، با رجوع به فطرت، موفق به توبه می شود، و این از اهداف عمده پیامبران است. در قرآن دو نمونه بسیار جالب از داستان پیامبران نقل می کند که چگونه انسان هایی را که از مسیر فطرت الهی منحرف شده بودند بازگردانده و انقلاب درونی در آنها ایجاد کرده اند. وقتی که حضرت موسی (ع) با فرعون روبرو شد او را به حق دعوت کرد و در اثبات حقانیت خویش معجزات الهی را بر او آشکار ساخت، فرعون مستکبر، آیات و معجزات پیامبر خدا را تکذیب کرد و آنان را سحر خواند و مدعی شد که ساحران او قدرت مقابله با موسی(ع) را دارند و در آن روز موعود ساحران گرد آمدند، زمانی که آنها معجزات موسی(ع) را دیدند چنان منقلب شدند که به فطرت اصیل خویش بازگشتند، در جواب فرعون که آنها را به اشد مجازات تهدید کرد، گفتند:

«قالو لن نؤثرک علی ما جاءنا من البینات و الذی فطرنا فاقض ما انت قاض»[1]

گفتند: به خدایی که ما را آفریده است، ما هرگز تو را بر این دلایل روشنی که به سراغ ما آمده، مقدم نخواهیم داشت، تو هر حکمی می خواهی بکن. با جمله«و الذی فطرنا»«سوگند به خدایی که ما را آفریده»این مطلب را تأکید کردند که هنوز نور فطرت در درون آنان به خاموشی کامل نگراییده و خود این تعبیر با توجه به کلمه«فطرنا»گویا اشاره به«فطرت توحیدی»آنان است. و بعد آنها ادامه می دهند

«انا امنا بربنا لیغفر لنا خطایانا و ما اکرهتنا علیه من السحر»[2]

ترجمه: ما به پروردگار ایمان آوردیم تا گناهان ما و آنچه را از سحر بر ما تحمیل کردی ببخشد.

که این عبارت بیانگر توبه واقعی آنها بوده و ایمان به خدا را سبب و موجب آمرزش گناهان بیان داشته اند و دیگر داستان حضرت ابراهیم(ع) است که مردم را به دین حنیف و یکتا پرستی دعوت می کرد و برای اثبات باطل بودن بت و مرام بت پرستی، اقدام شجاعانه ای به عمل آورد، به تنهایی همه بت ها را در بتخانه به جز بت بزرگ شکست و تبر را بر دوش او انداخت. وقتی بت پرستان به شهر مراجعه کردند و با چنین صحنه ای مواجه گشتند، پی بردند که این عمل جز از ابراهیم برنمی آید، از او بازخواست کردند که چرا دست به چنین عملی زده است. حضرت ابراهیم(ع) برای اصلاح افکار و اندیشه آنان و اثبات این که از بت کاری برنمی آید، گفت: «این کار را این بت بزرگ کرده، از او سؤال کنید اگر سخن می گوید»سخنان ابراهیم(ع) در بت پرستان تحولی به وجود آورد. وجدان خفته آنها را بیدار کرد، همچون طوفانی که خاکسترهای فراوان را از روی شعله های آتش برگیرد و فروغ آن را آشکار سازد، فطرت توحیدی آنها را از پشت پرده های تعصب و غرور عیان ساخت، چنانچه قرآن می گوید:

فرجعوا الی انفسهم فقالوا انکم انتم الظالمون[3]

آنها به وجدان و فطرتشان بازگشتند و به خود گفتند: حقا که شما ظالم و ستمگرید. در واقع تمام مقصود ابراهیم (ع) از شکستن بت ها همین بود، یعنی رجعت به فطرت و تا این مرحله ابراهیم موفق شد. ولی افسوس که زنگار جهل و تعصب و تقلید کورکورانه بیشتر از آن بود که با ندای صیقل بخش این قهرمان توحید به کلی زدوده شود.

در قرآن، کلمه توبه و مشتقات آن چندین بار به کار برده شده است، در بعضی از موارد به خدا و در برخی دیگر به بنده نسبت داده می شود. توبه هنگامی که با کلمه«الی»متعدی شود به بنده تعلق می گیرد و زمانی که با کلمه«علی»متعدی شود نسبت به خدای تبارک و تعالی داده می شود. در صورت اول «تاب الیه»و در صورت دوم «تاب علیه»گفته می شود. علامه طباطبایی(ره) در این باره می فرمایند: «از اینجا روشن می شود که توبه دو قسم است، یکی توبه خدا که عبارت است از برگشتن خدا به سوی عبد به رحمت، و یکی توبه عبد که عبارت است از برگشتن بنده به سوی خدا به استغفار و دست برداری از معصیت. و توبه بنده محفوف و پیچیده به دو توبه از خداست، که در بین آن دو قرار می گیرد، به این معنا که بنده در هیچ حالی از احوال از خدای خود بی نیاز نیست، و اگر بخواهد از لجن زار گناه نجات یافته، توبه کند، محتاج به این است که خدا چنین توفیقی به او بدهد و اعانت و رحمت خود را شامل حال او سازد، تا او موفق به توبه شود. وقتی که موفق به توبه شد، تازه باز محتاج به یک توبه دیگری از خدا است، و آن این است که باز خدا به رحمت و عنایتش به سوی بنده رجوع کند، تا رجوع او را بپذیرد. پس توبه بنده وقتی قبول شود که بین دو توبه از خدا قرار گرفته است، همچنان که آیه

(ثم تاب علیهم لیتوبوا

-پس خدا به سوی ایشان توبه آورده تا ایشان توبه کنند) بر این معنا دلالت دارد.[4]

در توبه که بازگشت به فطرت و اصل خویش است در حقیقت ایجاد قابلیت برای درک رحمت و فضل و محبت پروردگار است، آیه 222 سوره بقره

«ان الله یحب التوابین و یحب المتطهرین»

مؤید همین مطلب است. توبه به معنی بازگشت از گناه و پشیمان شدن از نافرمانی خدا است، ارکان اصلی آن سه چیز است:

1- علم به اینکه در گذشته نافرمانی خدا کرده

2- پشیمان شدن از آن عمل

3- تصمیم بر ترک آن در آینده و جبران گذشته

هنگامی که چنین وضعی در کسی به وجود آید او را تائب و عمل وی را توبه می نامند.[5]

در«تذکرة الاولیاء»عطار از قول احمد حواری نقل کرده است: بنده تائب نبود تا پشیمان نبود بدل، و استغفار نکند به زبان، و از عهده مظالم بیرون نیاید تا جهد نکند در عبادت، چون چنینی بود که گفتم، از توبه و اجتهاد، زهد و صدق برخیزد و از صدق، توکل برخیزد و از توکل، استقامت برخیزد و از استقامت، معرفت برخیزد و بعد از آن، لذت انس و بعد از انس حیا بود و بعد از حیا خوف بود از مکر و استدراج، و در جمله این احوال از دل او مفارقت نکند از خوف آنکه نیابد این احوال بر او زوال آید از دور بودن از هر چه او را نهی کرده اند از آن.[6]

در سیره بزرگان و اولیاء دین شبیه سرگذشت انبیاء در قرآن وجود دارد که به برخی از آنان می پردازیم. روزی امام کاظم(ع) از کوچه های بغداد می گذشت، از یک خانه ای صدای عربده و تار و تنبور بلند بود. می زدند و می رقصیدند و صدای پایکوبی می آمد. اتفاقا یک خادمه ای از منزل بیرون آمد در حالی که آشغال هایی همراهش بود و گویا می خواست بیرون بریزد تا مأموران شهرداری ببرند. امام به او فرمود: صاحب این خانه آزاد است یا بنده؟ سؤال عجیبی بود، گفت: از خانه به این مجللی. . . این خانه بشر است، یکی از رجال، یکی از اشراف، یکی از اعیان، معلوم است که آزاد است. فرمود: بله آزاد است، اگر بنده می بود که این سر و صداها از خانه اش بلند نبود. حال، چه جمله های دیگری رد و بدل شده است دیگر ننوشته اند. همین قدر نوشته اند که اندکی طول کشید و مکثی شد. آقا رفتند. بشر متوجه شد که این کلفت که بیرون رفته آشغال ها را بریزد و برگردد که مثلا یک دقیقه بیشتر طول نمی کشد، چند دقیقه طول کشید. آمد نزد او گفت: چرا معطل کردی؟ گفت: یک مردی مرا به حرف گرفت. گفت: چه گفت: یک سؤال عجیبی از من کرد. چه سؤال کرد؟ از من پرسید صاحب این خانه بنده است یا آزاد؟ گفتم: البته که آزاد است. بعد هم گفت: بله که آزاد است، اگر بنده می بود که این سر و صداها از خانه اش بیرون نمی آمد، گفت آن مرد چه نشانه هایی داشت؟ علائم و نشانه ها را گفت، فهمید که موسی بن جعفر (ع) است. گفت کجا رفت؟ از این طرف رفت، پایش لخت بود، فرصت نداد که برود و کفشهایش را بپوشد، برای اینکه ممکن بود آقا را پیدا نکند. پای برهنه بیرون دوید - همین جمله در او انقلاب ایجاد کرد-دوید و خودش را انداخت به دامن امام و عرض کرد: شما چه گفتید؟ امام فرمود: من این را گفتم. فهمید که مقصود چیست. گفت: آقا!من از همین ساعت می خواهم بنده خدا باشم، و واقعا هم راست گفت، از آن ساعت دیگر بنده خدا شد.[7] نقل می کنند به جهت اینکه در آن لحظه توبه و انقلاب درونی که در او پشیمانی از گناه حاصل شد، پای برهنه بود، تا آخر عمر کفش نپوشید و به همین علت به بشر حافی معروف گشت.

در مورد فضیل عیاض آن مقدم تائبان و آن معظم نائبان چنین حکایت کرده اند که: او زمانی دزد بود، یاران بسیار داشت و شب و روز به راهزنی می پرداخت، نور فطرت در دل او هنوز به خاموشی کامل نگراییده بود، زیرا روزی یاران او قصد کاروانی کردند و آنان را در محاصره انداختند. یک نفر از کاروانیان مخفیانه از دام آنان گریخت و در دل بیابان به فضیل که درون چادری نشسته بود پناه آورد و پول بسیاری به امانت در نزد او گذاشت و فضیل بدون آن که چیزی بگوید، پذیرفت. پس از اینکه برای گرفتن امانت خویش به چادر مراجعه کرد پی برد که به آن کسی که اعتماد کرده خود سردسته دزدان است، فضیل متوجه او شد و امانت را به وی برگرداند، با این عمل جوانمردانه، فضیل مورد اعتراض یاران خود قرار گرفت. در جواب آنها گفت: این مرد به من گمان نیکو برد، من نیز به خدای گمان نیکو برده ام، که مرا توجه دهد، گمان من راست گرداند. در وصف او گفته اند: پیوسته مروتی و همتی بلند در طبع او بود، چنان که در قافله، زنی بود مال او را نمی دزدید و از هر کس به تناسب سرمایه اش مالی برای او می گذاشت. در آنچه که موجب توبه و رجوع به فطرت او شد چنین نقل کرده اند: یک شب کاروانی می گذشت در میان کاروان یکی قرآن می خواند، این آیه به گوش فضیل رسید

«الم یأن الذین آمنوا ان تخشع قلوبهم لذکر الله»

آیا وقت آن نیامده است که این دل خفته شما بیدار شود.

این آیه به مانند تیری بود که بر جان فضیل نشست و او را منقلب کرد و آن وقت فضیل خجل و بی قرار رو به ویرانه ای نهاد که در آنجا جماعتی کاروانیان بودند، می گفتند: برویم، یکی گفت: نتوان رفت که فضیل بر راه است. فضیل گفت: بشارت شما را که او دیگر توبه کرده است.[8]

بی مناسبت نیست که حکایتی را عطار در منطق الطیر به ابو سعید ابی الخیر نسبت می دهد و بیانگر آن است که چگونه کلام حق آن عارف بزرگ بر کارگر حمامی اثر می کند و او را دگرگون می سازد بیان کنیم، چنین می گوید:

بو سعید مهنه در حمام بود

قائمش کافتاده مردی خام بود

شوخ شیخ آورد تا بازوی او

جمع کرد آن جمله پیش روی او

شیخ را گفتا بگو ای پاک جان

تا جوانمردی چه باشد در جهان

شیخ گفتا شوخ پنهان کردن است

پیش چشم خلق ناآوردن است

این جوابی بود بر بالای او

قائم افتاد آن زمان بر پای او

چون به نادانی خویش اقرار کرد

شیخ خوش شد قائم استغفار کرد

خالقا، پروردگارا، منعما

پادشاها، کارسازا، مکرما

چون جوانمردی خلق عالمی

هست از دریای فضلت شبنمی

قائم مطلق تویی اما به ذات

وز جوانمردی نیایی در صفات

شوخی و بی شرمی ما در گذار

شوخی ما پیش چشم ما میار[9]

از این قبیل حکایت در سیره اولیاء بسیار است که در تذکره ها به ذکر آن پرداخته اند، حر بن یزید ریاحی در توبه و بازگشت به فطرت در صحرای کربلا زیباترین صحنه را آفرید، یا در شرح حال ذو النون مصری و مالک دینار و. . . در سیر الی الله از اولین مرحله که توبه و بازگشت به اصل خویش است داستانها نقل کرده اند. ولی آنچه که در همه این موارد قابل تأمل است این که این انقلاب درونی که علیه خود غیر واقعی صورت گرفته، بر اثر آن یقظه و بیداری است که بنا به لطف حق توسط اولیاء الله شامل حال انسان می شود. توبه از مسایل مهمی است و هر کسی را نمی توان تائب حقیقی نامید، علامه شعرانی(ره) در شرح تجرید الاعتقاد خواجه چنین می فرمایند: توبه آن است که از قبیح پشیمان شود برای قبیح بودن آن و اگر به غیر این نیت باشد توبه نیست مثل آن که برای سلامت بدن و حفظ آبرو از نوشیدن مسکر، پشیمان شود. در ادامه آورده اند توبه و پشیمانی از گناه، واجب است به دو دلیل: یکی آنکه دفع ضرر می کند. . . دلیل دیگر آنکه پشیمانی از هر کار قبیح و ترک هر واجبی واجب است و مقتضای مسلمانی است که زشت را زشت بداند و نیکو را نیکو و از این که در عمل مخالفت کرده افسوس خورد.[10]

توبه تنها ذکر استغفار نیست کلمه«استغفر الله» صیغه توبه است نه خود توبه. توبه پشیمانی از گناه و تصمیم بر عدم تکرار است. اظهار الهی استغفرک و اتوب الیک، اظهار توبه است نه خود توبه.[11]

امام خمینی(ره) در کتاب اربعین حدیث می فرمایند: توبه یکی از منازل مهمه مشکله است. و آن عبارت است از رجوع از طبیعت به سوی روحانیت نفس، بعد از آنکه به واسطه معاصی و کدورت نافرمانی نور فطرت و روحانیت محبوب به ظلمت طبیعت شده.

در حدیث آمده است: روزی موسی(ع) به مردی از اصحابش برخورد که او در حال سجده بود، موسی موقعی که از کارش برگشت باز او در حال سجده بود، موسی(ع) به وی گفت: اگر حاجت تو در دست من بود آن را اداء می کردم، خداوند به موسی(ع) وحی فرمود: ای موسی اگر این مرد آنقدر سجده کند که دماغش قطع شود من حاجت او را روا نمی کنم مگر آنکه از آن اعمالی که من بدم می آید به سوی اعمالی برگردد که من دوست دارم.[12]

در نهج البلاغه روایت فرموده: «همانا گوینده ای در محضر امیر(ع) گفت: استغفر الله پس فرمود به او: مادرت در عزایت گریه کناد، آیا می دانی چیست استغفار؟ همانا استغفار درجه علیین است و آن اسمی است که واقع می شود بر شش معنی. اول آنها پشیمانی برگذشته است. دوم، عزم بر برگشت ننمودن است به طور دائم. سوم ادا کردن حق مخلوق تا ملاقات کنی خدای سبحان را که دیگر ذمه ای بر گردن تو نباشد(یعنی حقی از کسی بر عهده تو نباشد) . چهارم، آنکه روی آوری به سوی هر فریضه که بر تو است که ضایع کردی آن را، پس ادا کنی حق آن را. پنجم، روی آوری به سوی گوشتی که روییده شده است بر حرام، پس آب کنی که آن را به اندوهها تا بچسبد گوشت به استخوان و روییده شود بین آنها گوشت تازه. ششم، آن که بچشانی جسم را درد فرمانبرداری، چنانچه چشاندی آن را شیرینی نافرمانی.[13]

امام خمینی(ره ) در توضیح این حدیث می فرمایند: این حدیث شریف اولا بر دو رکن توبه که پشیمانی و عزم بر عدم عود است. و پس از آن، بر دو شرط مهم قبول آن که رد حقوق مخلوق و رد حقوق خالق است. و اما آن دو امر دیگر از شرایط کمال توبه و توبه کامله است، نه آنکه توبه بدون آن تحقق پیدا نمی کند یا قبول نمی شود، بلکه توبه بدون آنها کامل نیست.[14]

یک صحابی همچو دیگر مردمان

ذکر استغفار می کرد با زبان

پیش مولانا امیر المؤمنین

ذکر استغفار چون او کرد چنین

گفت مولا این چه نحو ذاکریست

ذکر استغفار می دانی که چیست؟

ذکر استغفار بعد از توبه است

توبه یعنی از گناهان رستن است

توبه اول انز جار از هر خطا

از خطا و از گناه و از دغا

توبه یعنی بازگشت بر اصل خویش

توبه یعنی ترک آن اعمال پیش

توبه یعنی هر حقوقی را که تو

ضایعش بنمودی از روی عدو

در اداء آن تو او را کم مخوان

حق مردم را از آن خود مدان

چون اداء حق مردم ثابت است

پس قضا حق الله واجب است

آنچه آمد از قبول توبه است

بهر اکمالش دو شرط دیگر است

اول آن چونکه تو تن پرور شدی

پس بباید تا ریاضت ها کشی

پاک گردد این بدن از آن لحوم

گوشت هایی که بروئید چون سموم

دوم آنکه چون تو لذت برده ای

حال باید تلخ کامی ها بری

هر کسی فارغ شد از شش مرحله

ذکر استغفار آید مرسله

توبه تنها ذکر نیست اندر برون

بلکه آن چون انقلابی است در درون

سید الساجدین، زین العابدین، امام علی بن الحسین (ع) در مناجات خمس عشر اولین آن که مناجات التائبین است، نحوه راز و نیاز تائب با خالق را بیان می دارند و در قسمتی از این مناجات می فرمایند امات قلبی عظیم جنایتی فاحیه توبه منک: (هوای نفس پرستی) مرا دل مرده ساخته و جنایتم بزرگ است، تو ای خدای از رجوع به لطف و کرمت باز این دل مرده را زنده گردان. در فرازی دیگر این چنین خطاب می کنند: الهی انت الذی فتحت لعبادک بابا الی عفوک سمیته التوبه. خدا تویی که دری از عفو و بخششت بر روی بندگان باز کردی و نامش توبه نهادی. همچنین در دعاء 31 صحیفه سجادیه ذکر توبه چنین آمده: به سوی تو، توبه و بازگشت می کنم از گناهان بزرگ و کوچک خویش و از گناهان پوشیده و آشکارم و از لغزش های گذشته و تازه ام، توبه و بازگشت کسی که گناهی(از گناهان) را با خود نگوید و در دل نگذارند که به گناهی بازگردد(دوباره به جا آورد) .

همانگونه که ملاحظه می فرمایید آن امام همام حتی حدیث نفس گناه و خطور فکر گناه را در ضمیر انسان برای شخص تائب جایز ندانسته و همین مسأله موجب غفلت بسیاری از تائبین است که به عنوان درس بزرگی متذکر شده اند و در ادامه با اشاره به آیات قرآن خطاب می کنند. و شرط و قرار من با تو-ای پروردگارم-آن است که بناپسند تو بازنگردم و ضمانتم آن است که در نکوهیده تو رجوع ننمایم و پیمانم آن است که از همه گناهان تو دوری کنم. البته باید توجه داشت که توبه معصومین العیاذ بالله نه از باب گناه که در آنها حتی فکر گناه و اشتباه راه ندارد، اهل علم وجوه مختلفی را در این باب بیان داشته اند، بعضی از اصحاب حدیث گفته اند انبیاء و امامان علیهم السلام چون همه اوقاتشان غرق توجه به جناب احدیت و اطاعت از امر او است و دل هایشان به طور جدی مشغول اطاعت از خداوندی است، لذا هر وقت برای عمل مباح و یا قضای شهوات از قبیل خوردن و نوشیدن و ازدواج از توجه به خداوند منصرف می شدند همین عمل را برای خود گناه شمرده اند، از خداوند طلب مغفرت می کردند. پس هر وقت به صدور گناهی از اهل عصمت برمی خوریم باید به همین معانی حمل کنیم، و به عنوان شاهد مثال این شعر را متذکر می شویم:

اعتصام الوری بمغفرتک

عجز الواصفون عن صفتک

تب علینا فاننا بشر

ما عرفناک حق معرفتک

آویختن مردم به آمرزش تو است، و وصف کنندگان از وصف تو ناتوان شدند، توبه ما را بپذیر که ما انسانیم و تو را آنچنانکه بایسته است نشناختیم.

در فرهنگ اسلامی که از قرآن مجید گرفته شده، توبه و انابه هر گاه با شرایط همراه باشد، وسیله قاطعی برای جدا شدن از گذشته و آغاز یک زندگی جدید، و حتی تولد ثانوی می داند، در روایت به طور مکرر درباره بعضی از گنهکاران می خوانیم«لمن ولدته امه»او همانند کسی است که از مادر متولد شده است. در تفاوت توبه با انابه، حضرت امام خمینی(ره) می فرمایند: حقیقت توبه رجوع از احکام و تبعات طبیعت است به سوی احکام روحانیت و فطرت. چنانکه حقیقت انابه رجوع از فطرت و روحانیت است به سوی خدا و سفر کردن و مهاجرت کردن از بیت نفس است به سوی سرمنزل مقصود. پس منزل توبه مقدم بر منزل انابه است.[15]

از مجموع آیات و روایات استفاده می شود که رحمت و مغفرت الهی در همه حال شامل انسان می شود و باب توبه را به سوی انسانها گشوده اند، آدمی باید توجه داشته باشد به هر میزان گناه و معصیت او سنگین باشد، لطف و مغفرت الهی عظیم تر است. بر همین اساس، یأس و ناامیدی از رحمت حق در ردیف کبائر برشمرده اند. در سوره فرقان، پس از بیان سه گناه کبیره شرک، قتل نفس و زنا آمده است،

«الا من تاب و امن و عمل عملا صالحا فاولئک یبدل الله سیئاتهم حسنات و کان الله غفورا رحیما (70) و من تاب و عمل عملا صالحا فانه یتوب الی الله متابا (71)»

ترجمه: مگر کسانی که توبه کنند و ایمان آورند و عمل صالح انجام دهند، که خداوند گناهان آنان را به حسنات مبدل می کند و خداوند همواره آمرزنده و مهربان بوده است. و کسی که توبه کند و عمل صالح انجام دهد، به سوی خدا بازگشت می کند. (و پاداش خود را از او می گیرد)

این آیات بزرگترین بشارت و مژده برای گنهکاران است، بنابراین، انسان گنهکار در هیچ شرایطی نباید از قبول توبه تردید داشته باشد، همانگونه که در مورد جوان لباش در عهد رسول الله(ص) شنیده اید. در حدیث قدسی آمده است: «و علم المدبرون کیف اشتیاقی بهم لما توا شوقا»در اصول کافی رئس المحدثین کلینی(ره) نقل می کند، ابو عبیده خداء می گوید، شنیدم از حضرت امام باقر (ع) که می فرمود: همانا خدای تعالی به توبه بنده خود فرحناک تر است از مردی که در شب تاری شتر و توشه خود را گم کرده و آنها را بیابد، پس خدا به توبه بنده اش از چنین مردی در آن حال که راحله گم شده را پیدا می کند، شادتر است.[16] و باز در حدیث قدسی چنین آمده است: خداوند به داود(ع) وحی کرد: ای داود به بندگان گنهکارم مژده بده و بندگان صدیقم را بترسان. داود عرض کرد: خداوندا چگونه به گنهکاران مژده بدهم و بندگان صالحت را بترسانم؟ خداوند فرمود: به گنهکاران این مژده را بده که من توبه آنان را می پذیرم و از گناهان آنان در می گذرم و صدیقین را از این جهت بترسان که آنها به اعمال خود مغرور نشوند. زیرا اگر من به طور دقیق از بندگانم حساب بکشم، همه آنها هلاک شده هستند.[17]

امیر المؤمنین علی(ع) می فرمایند: «عجبت لمن یقنط و معه الاستغفار»تعجب می کنم از کسی که نومید می شود در حالی که استغفار با او است. و در کلامی دیگر می فرمایند: «و لا خیر فی الدنیا الالرجلین: رجل اذنب ذنوبا فهو یتدارکها با لتوبه و رجل یسارع فی الخیرات». دنیا فقط برای دو کس خوب است، کسی که گناهانی کرده و می خواهد با توبه جبران کند و کسی که با سرعت به کارهای خوب مشغول است.[18]

در روایتی از پیامبر گرامی اسلام(ص) می خوانیم: «التائب من الذنب کمن لا ذنب له» کسی که از گناه توبه کند، همانند کسی است که اصلا گناه نکرده است. همین معنا با کلماتی از امام باقر(ع) نقل شده که فرمود: «التأئب من الذنب کمن لا ذنب له، و المقیم علی الذنب و هو مستغفر منه کالمستهزء». پس الطاف باری تعالی شامل انسان تائبی است که پس از توبه به گناه رو نکند. و بنا به دستور قرآن «یا ایها الذی آمنو توبوا الی الله توبه نصوحا»[19]

امام خمینی(ره) در کتاب شریف اربعین حدیث در این باره گفته اند: محدث خبیر مجلسی رحمة الله علیه نقل می فرمایند که شیخ بهایی فرموده است که همانا ذکر کرده اند مفسران در معنی توبه نصوح وجوهی. یکی آنکه مراد توبه ای است که نصیحت کند مردم را، یعنی دعوت کند مردم را که بیاورند مثل آنرا برای ظاهر شدن آثار جمیله آن در صاحبش یا آن که نصیحت کند صاحبش را تا از جای بکند گناهان را، و دیگر عود نکند به سوی آنها هیچ گاه.

دیگر آنکه نصوح توبه ای است که خالص باشد برای خداوند، چنانچه عسل خالص از شمع را عسل نصوح گویند، و خلوص آن است که پشیمان شود از گناهان برای زشتی آنها، یا برای آنکه خلاف رضای خدای تعالی هستند، نه برای ترس از آتش. محقق طوسی در تجرید الاعتقاد حکم فرموده است به این که پشیمانی از گناهان برای ترس از آتش توبه نیست.

و دیگر آنکه نصوح از نصاحه است، و آن خیاطت است، زیرا که توبه می دوزد از دین آنچه را گناهان پاره کرده است، یا آنکه جمع می کند میانه تائب و اولیای خدا و احیای او، چنان که خیاطت جمع می کند ما بین پارچه های لباس.

و دیگر آنکه نصوح وصف از برای تائب است، و اسناد آن به سوی توبه ای از قبیل اسناد مجازی است. یعنی توبه نصوح توبه است که نصیحت می کنند صاحبان آن خود را به این که به جای آورند آن را به کامل ترین طوری که سزاوار است توبه را بدان نحو آورند تا آنکه آثار گناهان را از قلوب پاک کند به کلی و آن به این است که آب کنند نفوس را به حسرت ها و محو کنند ظلمات بدی ها را به نور خوبی ها. و این بود کلام آن امام عزیز(رحمة الله علیه) .

یکی از مکاید شیطان تسویف است یعنی به تأخیر انداختن توبه، انسان عاصی با این مکر شیطان چه بسا موفق به توبه نمی شود، زیرا توبه زمانی از آدمی پذیرفته است که از او سلب اختیار نشده باشد و فرصت برای جبران مافات داشته باشد. حضرت امام خمینی(ره) در مقام نصیحت می فرمایند: پس ای عزیز، از مکاید شیطان بترس و در حذر باش و با خدای خود مکر و حیله مکن که پنجاه سال یا بیشتر شهوترانی می کنم، و دم مرگ با کلمه استغفار جبران گذشته می کنم. اینها خیال خام است. اگر حدیث دیدی یا شنیدی که حق تعالی بر آنها تفضل فرموده و توبه آنها را تا قبل از وقت معاینه آثار مرگ یا خود آن قبول می فرماید، صحیح است، ولی هیهات که در آن وقت از انسان متمشی شود. مگر توبه لفظ است! قیام به امر توبه زحمت دارد، برگشت و عزم بر برگشت نکردن ریاضات علمیه و عملیه لازم دارد.

مولا علی(ع) می فرمایند: «قدم توبته و الشیطان موکل به، یزین له، معصیه لیرکبها و یمینیه التوبه لیسوفها».[20]

بنده توبه را مقدم دارد-شیطان همیشه همراه اوست و گناه را پیش چشمش زینت می دهد، وی را در آرزوی توبه نگاه می دارد تا زمانی که مرگ در حال غفلت کامل در برابرش آشکار گردد.

و در خطبه ای دیگر چنین می فرمایند: «فرحم الله امرا استقبل توبته و استقبال خطیئته و با در منیته».[21]

رحمت خدا بر کسی که به استقبال توبه بشتابد از خطاهای خود پوزش طلبد و بر مرگ پیشی گیرد.

احادیث صادره از معصومین(سلام الله علیهم اجمعین) در باب توبه بسیار است که در کتب اخلاقی و عرفانی مسطور است و در پایان به نکته ای لطیف از هزار و یک نکته آیة الله حسن زاده عاملی (حفظة الله تعالی) بسنده می کنیم.

«به حقیقت برو و بگو آمدم، اگر گفتند اینجا چرا آمدی، بگو بکجا روم و به کدام در رو کنم

این ره است و دگر دوم ره نیست این درست او دگر دوم در نیست

اگر گفتند به اذن کی آمدی بگو شنیدم بر ضیافت خانه فیض نوالت منع نیست

در گشاده است و صلا در داده خوان انداخته اگر گفتند تا به حال کجا بودی بگو راه گم کرده بودم اگر گفتند چی آوردی بگو اولا دل شکسته که از شما نقل است

در کوی ما شکسته دلی می خرند و بس بازار خودفروشی از آن سوی دیگر است

و ثانیا:

جز نداری نبود مایه دارایی من طمع بخششم از درگه سلطان من است

و ثالثا:

الهی آفریدی رایگان، روزی دادی رایگان، بیامرز رایگان، تو خدایی نه بازرگان

اگر گفتند برونش کنید بگو:

نمی روم ز دیار شما به کشور دیگر برون کنید از این در درآیم از در دیگر

اگر گفتند این جرأت را از که آموختی بگو از حلم شما

اگر گفتند قابلیت استفاضه نداری بگو قابلیت را هم شما اضافه می فرمایید

باز اگر از تو اعراض کردند بگو:

به و الله به بالله به تالله بحق آیه نصر من الله

که مو از دامنت دست برندیرم اگر کشته شوم الحکم الله

اگر گفتند مذنبی بگو اولا شنیدم شما غفارید و ثانیا من ملک نیستم آدم زاده ام و ثالثا:

ناکرده گنه در این جهان کیست بگو آنکس که گنه نکرده و زیست بگو

من بد کنم و تو بد مکافات دهی پس فرق میان من و تو چیست بگو

اگر گفتند این حرفها را از کجا یاد گرفتی بگو:

بلبل از فیض گل آموخت سخن ورنه نبود این همه قول و غزل تعبیه در منقارش

اگر گفتند چه می خواهی بگو:

جز تو ما را هوای دیگر نیست جز لقای تو هیچ در سر نیست.[22]

پی نوشت ها:

[1] آیه 72 سوره طه

[2] آیه 73 سوره طه

[3] آیه 64 سوره انبیاء

[4] تفسیر المیزان ج اول، ص 204، ذیل آیه 37 بقره

[5] تفسیر نمونه جلد 2 صفحه 95

[6] تذکره اولیاء صفحه 256

[7] سیری در سیره ائمه اطهار(ع) ، استاد مطهری صفحه 185

[8] تذکره اولیاء صفحه 79

[9] منطق الطیر صفحه 234

[10] کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد صفحه 585

[11] آشنایی با قرآن، استاد مطهری، جلد 3 صفحه 12

[12] کلیات حدیث قدسی صفحه 88

[13] نهج البلاغه حکمت 409

[14] اربعین حدیث 278

[15] همان.

[16] اربعین حدیث 272

[17] اصول کافی جلد 4 صفحه 167

[18] کلیات حدیث قدسی، شیخ حر حامدی صفحه 143

[19] نهج البلاغه کلمات قصار 87 و 94

[20] آیه 8 سوره تحریم

[21] نهج البلاغه خطبه 64

[22] هزار و یک نکته، نکته(61)

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان