روزنامه جمهوری اسلامی با انتقاد از دیپلماسی دولت در مقابل طالبان نوشت: عدهای در بدنه حکمرانی ما دانسته یا نادانسته درصدد چوب حراج زدن به عزت ملی ما هستند.
در این مطلب آمده است؛
سالهاست که مقرر شده دستورالعمل «عزت، حکمت و مصلحت» محور تعاملات سیاسی به ویژه در روابط بینالملل باشد. بررسی عملکرد ما در تعامل با حکومت خودخوانده طالبان در دو سال حاکمیت این گروه تکفیری – تروریستی بر افغانستان، آیا پایبندی ما به این دستورالعمل را به اثبات میرساند؟
اینکه با هیچیک از کشورهای همسایه حتی طالبان افغانستان نباید وارد جنگ شویم، کاملاً منطبق بر مصلحت است. اقتضای حکمت نیز همین است.
اینکه با توجیهات بیاساس بعضی نمایندگان مجلس و بعضی دیپلماتهایمان به راحتی از حقابه هیرمند بگذریم، مصلحت است یا حکمت؟
اینکه سفارت افغانستان در تهران را به طالبان تحویل بدهیم و در مقابل نهتنها هیچ امتیازی به دست نیاوریم بلکه هر روز با وقاحت بیشتر طالبان و مطالبات روزافزون این گروه متحجر مواجه شویم، بر مصلحت منطبق است یا حکمت؟ حساب عزت که روشن است.
اینکه در مقابل خون به ناحق ریخته شده عزاداران حسینی در غزنی افغانستان که پرچم حسینی را بالا برده بودند و درصدد زنده نگهداشتن محرم بودند و طالبان آنها را به شهادت رساندند سکوت کنیم، چه نسبتی با عزت دارد؟ خون فلسطینیهائی که به دست صهیونیستها کشته میشوند آیا رنگینتر از خون کسانی است که در افغانستان به جرم عزاداری حسینی به دست همپیمانان اسرائیل یعنی طالبان کشته میشوند؟
چگونه است که برای کشتار مردم فلسطین به دست صهیونیستها سروصدا راه میاندازیم ولی در برابر کشتار عزاداران حسینی در افغانستان به دست طالبان که مزدور آمریکا و صهیونیسم هستند سکوت میکنیم؟ چنین سکوتی با مصلحت منطبق است یا با حکمت و یا با عزت؟ خواهان جنگیدن با قاتلان این عزاداران حسینی نیستیم ولی استمرار امتیاز دادن به آنان و نادیده گرفتن تخلف آشکارشان از انجام تعهدات قانونی که برعهده دارند را چگونه میتوان توجیه کرد؟ این روش قطعاً با حفاظت از عزت و کرامت ملت ایران منافات دارد.
یکی از مهمترین مؤلفههای حُسن همجواری ما ایرانیان با افغانستان، حمایتمان در مقاطع مختلف تاریخی از مردم این کشور بود. این حمایت همیشه شامل تمام اقوام و پیروان تمام مذاهب میباشد. در مدت دو سال اخیر متأسفانه حمایت رسمی از طالبان، نظام جمهوری اسلامی را از چشم ملت افغانستان انداخته بطوری که احساس میکنند ایران، طالبان را که دشمنشان است، بر آنان ترجیح داده است.
علاوه بر اینها آنچه مایه تأسف شدید است، نگاهی است که بعضی افراد تصمیمگیر یا تصمیمساز ما به طرز فکر و هویت طالبان دارند. یکی از این افراد، طالبان را جنبش اصیل منطقه نامیده و دیگری اخیراً آنها را از تروریست بودن تبرئه کرده و حتی گفته آنها در جستجوی کتابهای شهید مطهری هستند!
این نوع نگاه به طالبان اگر به دلیل بیاطلاعی از واقعیت طرز تفکر آنان باشد، طبعاً باید مورد تجدید نظر قرار گیرد و اصلاح شود و ضمناً افراد بیاطلاع نباید به خود اجازه بدهند درباره چیزی که نمیدانند اظهار نظر کنند. اما اگر میدانند که واقعیت چیز دیگری است و خلاف آن را به زبان میآورند، باید مسئولیت این خلافگوئی را در برابر مردم ایران بپذیرند و پاسخگو باشند. جالب است که فقط چند روز بعد از سخنان آن دسته از نمایندگان مجلس که بعد از مهمانی طالبان تلاش کردند آنها را از تروریست بودن تبرئه کنند و علاقمند به تفکر شهید مطهری جلوه دهند، وبسایت المرصاد، رسانه تبلیغاتی اداره استخبارات طالبان، تمام این رشتهها را پنبه کرد. المرصاد روز پنجشنبه 9 شهریور 1402 نوشت: شیعه، خوارج، قادریه و مرجئه از «مذاهب ضاله و باطل» هستند و «مسلمانان باید خود را از این فرقههای گمراه کننده نجات دهند».
این طرز فکر انحرافی و تکفیری، در عمل نیز در طول همین دو سال اخیر که طالبان برای بار دوم بر افغانستان تسلط یافته متجلی شده است. حذف فقه جعفری، فارسی ستیزی، قلع و قمع شیعیان، ایجاد محدودیت برای عزاداری حسینی، الغاء قانون اساسی به منظور حاکم ساختن فقه مورد نظر طالبان بر کشور و ایجاد یک سیستم نژادپرستی شدید در جامعه افغانستان با سلطه انحصاری و بلامنازع قوم پشتون، از جمله نتایج طرز تفکر انحرافی این گروه است. درباره ویژگی تروریستی طالبان، خوبست تطهیر کنندگان این گروه به اعلام نظر صریح مجامع بینالمللی از جمله سازمان ملل که افغانستان تحت سلطه طالبان را کانون تروریسم در منطقه دانستهاند، نگاهی بیندازند و اظهار نظرهای خود را تصحیح کنند.
جمع بندی این نوع برخورد خارج از چارچوب منافع ملی، نشان میدهد عدهای در بدنه حکمرانی ما دانسته یا نادانسته درصدد چوب حراج زدن به عزت ملی ما هستند. نتیجه این چوب حراج زدن، رواج یافتن تفکر انحرافی و تکفیری – تروریستی که طالبان یکی از نمایندگان آنست در منطقه خواهد شد. این تفکر به ویژه برای نظام جمهوری اسلامی بسیار خطرآفرین است و آن را به نقطهای خواهد رساند که حتی خود ملت ایران نیز کمترین احساس تعلق خاطری به آن نداشته باشد.