ماهان شبکه ایرانیان

آیات احکام، موضوع زنا

سورة انزلناها و فرضناها و انزلنا فیها ایات بینات لعلکم تذکرون.الزانیة و الزانی فاجلدوا کل واحد منهما ماة جلدة و لا تاخذکم بهما رافة فی دین الله ان کنتم تؤمنون بالله و الیوم الاخر و لیشهد عذابهما طائفة من المؤمنین.الزانی لا ینکح الا زانیة او مشرکة و الزانیة لا ینکحها الا زان او مشرک و حرم ذلک علی المؤمنین.

بسم الله الرحمن الرحیم

تفسیر سوره نور

سورة انزلناها و فرضناها و انزلنا فیها ایات بینات لعلکم تذکرون.الزانیة و الزانی فاجلدوا کل واحد منهما ماة جلدة و لا تاخذکم بهما رافة فی دین الله ان کنتم تؤمنون بالله و الیوم الاخر و لیشهد عذابهما طائفة من المؤمنین.الزانی لا ینکح الا زانیة او مشرکة و الزانیة لا ینکحها الا زان او مشرک و حرم ذلک علی المؤمنین.

اهمیت عفاف از نظر قرآن

به مناسبت اینکه این ایام، ایام وفات حضرت صدیقه طاهره (سلام الله علیها) بانویی که «سیدة نساء العالمین » و مظهر اعلای عفاف در عالم اسلام است می باشد، بنا شد که سوره مبارکه نور را تفسیر کنیم و علت انتخاب این سوره این است که تقریبا بیشتر آیات این سوره[در اطراف مسائل مربوط به عفاف است] (1).

می فرماید در این سوره یک سلسله آیات روشن آورده ایم، باشد که شما متذکر شوید و بیدار و هشیار گردید.اینکه در ابتدا می فرماید «سوره ای است که نازل کرده ایم » ، تنها سوره ای که با این جمله شروع می شود این سوره است.ما بسیاری از سوره ها داریم که از اولی که شروع می شود، به عنوان این است که «کتابی فرود آوردیم » ، یعنی به همه قرآن اشاره می کند، ولی اینجا تنها به همین سوره اشاره می کند.معلوم می شود که یک عنایت خاصی به مفاد این سوره است.

معنای «سوره » را می دانید، هر قطعه ای از آیات قرآن که با یک «بسم الله » شروع می شود و بعد پایان می پذیرد به طوری که بعد از آن، «بسم الله » دیگری هست، این قطعه را «سوره » می گویند.

قرآن از کتابهایی است که فصل، باب و بخش ندارد ولی قطعه قطعه شدنش به صورت سوره سوره بودن است و هر سوره با یک «بسم الله » آغاز می شود و «بسم الله » آغاز قطعه بعد نشان دهنده پایان سوره قبلی است و می گویند کلمه «سوره » از همان ماده ای است که کلمه «سور» وضع شده است.در زبان عرب آن حصاری را که دور شهرها می کشیدند که یک شهر را در داخل خودش قرار می داد و یک حائطی بود-یعنی یک دیواری بود-که بر تمام شهر یا قصبه و یا ده احاطه داشت، سور می گفتند، «سور البلد» دیوار مرتفعی بود که دور یک شهر می کشیدند.کانه هر سوره ای در داخل یک حصار قرار گرفته است، از این جهت به آن «سوره » می گویند.قرآن را هم خود پیغمبر سوره سوره کرده است نه اینکه بعد مسلمین آن را سوره سوره کرده باشند.از اولی که قرآن نازل شد، به صورت سوره سوره نازل شد.

آیه اول مخصوصا با تعبیر «سورة انزلناها» و بعد هم با کلمه «فرضناها» این مطلب را می فهماند که مسائل مربوط به عفاف مسائلی بسیار جدی است، یعنی درست در جهت عکس آنچه بشر امروز فکر می کند که در جهت سهل کردن و ساده کردن و ناچیز شمردن روابط جنسی حرکت می کند و به غلط اسمش را آزادی می گذارد و به اصطلاح در جهت «آزادی جنسی » گام برمی دارد، قرآن آنچه تحت عنوان حریمهای عفاف مطرح می کند و آنچه تحت عنوان مجازاتهای بی عفتی بیان می کند و آنچه تحت عنوان مجازات لکه دار کردن زنهایی که عفیفه اند و به دروغ متهم[به بی عفتی]می شوند بیان می کند و آنچه در باب ترغیب به ازدواج بیان می کند و بالاخره هر چه در باب مسائل مربوط به عفاف گفته است، می خواهد بگوید اینها مسائل بسیار بسیار جدی و فرض است و نمی شود اینها را کوچک شمرد، و یکی از بدبختیهای دنیای امروز تحقیر کردن اصول عفاف و تقوای در امور جنسی است که بعد عرض می کنیم.

«سورة انزلناها» سوره ای است که فرود آورده ایم و رعایت مقررات این سوره را فرض و حتم کرده ایم، یعنی مهم می شماریم، کوچک نمی شماریم. «و انزلنا فیها ایات بینات » و ما در این سوره یک سلسله آیات بینه فرستاده ایم، آیات بزرگ روشن فرستاده ایم.

ممکن است مقصود تمام آیات سوره باشد یا آنطور که علامه طباطبائی در تفسیر المیزان می فرمایند مقصود آن آیاتی است که در وسط سوره آمده و در واقع آن آیات ستون فقرات این سوره است.سایر آیات سوره راجع به آداب و اخلاق جنسی است و آن آیات مربوط به اصول عقاید است، که وجه تناسبش را بعد بیان می کنیم.به هر حال قرآن می گوید ما این سوره را فرود آورده ایم و مقررات و محتوای این سوره را که در زمینه آداب و اخلاق جنسی است حتم شمرده ایم.

یک سلسله آیات بینه در آن فرود آورده ایم برای بیداری و آگاهی بشر «لعلکم تذکرون » باشد که شما یادآوری شوید، آگاهی پیدا کنید، از غفلت خارج گردید.

شاید بدانید که فرق است میان «تفکر» و «تذکر» .تفکر آنجایی است که یک مساله ای را که انسان به کلی نسبت به آن جاهل و نادان است و نمی داند، به انسان می آموزند، که قرآن در بسیاری از موارد، دم از تفکر می زند.تذکر، در مسائلی است که فطرت انسان خود به خود صحت آن مسائل را درک می کند ولی باید یادآوری کرد و توجه داد. قرآن مخصوصا اینها را به عنوان «تذکر» بیان می کند، شاید یک علتش احترام گزاردن به بشر است، ما شما را به این مسائل متوجه می کنیم، یعنی مسائلی است که اگر خودتان هم بیندیشید می فهمید، ولی ما شما را متذکر و متوجه می کنیم.

آیه بعد، مربوط به مجازات فحشاء یعنی مجازات زناست (فحشای به معنی زنا). می فرماید:

«الزانیة و الزانی فاجلدوا کل واحد منهما ماة جلدة و لا تاخذکم بهما رافة فی دین الله ان کنتم تؤمنون بالله و الیوم الاخر و لیشهد عذابهما طائفة من المؤمنین.» در این آیه سه مطلب بیان شده است:اول اینکه زنا کار، اعم از مرد و زن، باید مجازات شود و مجازاتش را هم قرآن تعیین کرده است: «صد تازیانه » .صد تازیانه باید به مرد زنا کار زده شود و صد تازیانه به زن زناکار.

مطلب دوم:به مؤمنین آگاهی می دهد که در مورد این مجازات مبادا تحت تاثیر عواطفتان قرار بگیرید، مبادا دلتان رحم بیاید و بگویید[با خوردن]صد تازیانه دردش می آید پس یک مقدار از آن را اجرا نکنیم، که اینجا جای رحم نیست.می گوید مبادا در اینجا عواطفتان به هیجان بیاید و سبب شود که عملا تسامحی در اجرای این حد قائل شوید و به اصطلاح امروز یک وقت فکر نکنید این عمل، «غیر انسانی » است، نه، «انسانی » است.

مطلب سوم:این مجازات را در خفا انجام ندهید چون این مجازات برای این است که دیگران عبرت بگیرند.حتما یک جمعی از مؤمنین باید در موقع اجرای این مجازات حاضر و ناظر باشند و ببینند.مقصود این است که وقتی این حکم اجرا می شود باید به گونه ای اجرا شود که همه مردم آگاه شوند که فلان مرد یا زن زناکار این حد درباره اش اجرا شد، نه اینکه مخفیانه اجرا شود، باید علنی اجرا شود.

راجع به قسمت اول که دستور مجازات زناست چند مطلب را باید عرض کنم.یکی اینکه فلسفه مجازات زنا چیست؟غالبا شما اگر کتابهایی را که در این زمینه ها بحث کرده اند بخوانید می بینید اینطور اظهار نظر می کنند که علت مجازات زنا-به اصطلاح آنها- «مرد سالاری » است.در دوره هایی که مرد حاکم بر خانواده بوده-به معنای اینکه مرد مالک خانواده بوده و زن حقی نداشته و یک وسیله ای در دست مرد بوده برای بهره برداری او، و مرد خودش را مالک زن می دانسته است-وقتی که زن زنا می کرده است، از نظر مرد اینطور بوده که زن یک چیزی را که تعلق به او داشته، در اختیار دیگری قرار داده، و از این جهت مجازات زنا برقرار شده است.

معلوم است که از نظر قانون اسلام این یک حرف بی اساسی است.در اسلام مجازات زنا منحصرا برای زن نیست، هم مرد باید مجازات شود و هم زن: «الزانیة و الزانی فاجلدوا کل واحد منهما ماة جلدة » تصریح می کند:هم مرد زناکار و هم زن زناکار هر دو باید مجازات شوند.اگر اینطور می بود که مرد هیچ محدودیت و ممنوعیتی نداشت و تنها زن بود که از زنا ممنوع بود-که شاید چنین مقرراتی در بعضی جاهای دنیا بوده که فقط زن حق زنا کردن نداشته است ولی مرد حق زنا کردن داشته-در این صورت می شد این حرف را گفت که فلسفه مجازات زنا «مرد سالاری » است.اما در اسلام هم مرد ممنوع است از زنا کردن و هم زن، و معنایش این است که مرد کامیابی جنسی خودش را تنها و تنها در محدوده ازدواج می تواند انجام دهد، و ازدواج یعنی قبول کردن یک سلسله تعهدات و مسؤولیتها، و زن هم کامیابی جنسی خودش را تنها و تنها در محدوده ازدواج می تواند انجام دهد مقرون به قبول یک سلسله تعهدها و مسؤولیتها.پس مرد حق ندارد بدون اینکه مساله ازدواج در میان باشد آزادانه به اصطلاح امروز غریزه جنسی اش را اشباع کند همچنانکه زن چنین حقی را ندارد.بنابر این مساله حرمت زنا به زن اختصاص ندارد، در مورد هر دو تعمیم دارد.

حال مساله دیگری مطرح است و آن این است که در عرف امروز اروپا زن و مرد فقط در وقتی که به تعبیر اسلام «محصن » و یا «محصنه » باشند از زنا کردن ممنوعند، یعنی یک مرد زن دار و یک زن شوهردار حق ندارند زنا کنند، اما برای مردی که زن ندارد یا زنی که شوهر ندارد هیچ منعی نیست که زنا کند و طبعا مرد بی زن حق ندارد با زن شوهر دار زنا کند و زن بی شوهر هم حق ندارد با مرد زن دار زنا کند، ولی مرد بی زن و زن بی شوهر هیچ گونه ممنوعیتی ندارند.

حال چرا اینطور می گویند؟آنها اینطور فکر می کنند که فلسفه حرمت زنای مرد زن دار این است که با این کار به زنش خیانت کرده و حق او را از بین برده، و فلسفه حرمت زنای زن شوهردار هم این است که حق شوهرش را از بین برده، پس مردی که زن ندارد تعهدی در برابر کسی ندارد و زنی هم که شوهر ندارد تعهدی در برابر کسی ندارد، پس برای آنها اشکالی نیست.

ولی از نظر اسلام در اینجا دو مساله مطرح است:یک مساله اینکه برای هیچ مرد و زنی در خارج از تشکیل عائله حق کامیابی جنسی نیست، چه مرد زن داشته باشد و یا نداشته باشد، و چه زن شوهر داشته باشد یا نداشته باشد.اسلام برای «عائله » آن اهمیت فوق العاده را قائل است که در خارج از کانون خانوادگی، ارضای کامیابی جنسی را ممنوع می داند و تنها محیط خانوادگی را جای ارضای کامیابی جنسی می داند، در محیط خارج از کانون خانوادگی به هیچ شکل اجازه نمی دهد که مرد و زنی از یکدیگر استمتاع کنند.

مساله دوم، مساله مجازات مرد زن دار و زن شوهردار است که اسلام دو مجازات قائل است و مجازاتش شدت پیدا می کند.یک مجازات کلی قائل است که همان صد تازیانه است و دیگری «رجم » است:سنگساری. یکی از چیزهایی که پایه خانوادگی و محیط خانوادگی را محکم می کند، همین مساله است و علت اینکه پایه کانون خانوادگی در دنیای اروپا سست و متزلزل است همین است و امروز هم در جامعه ما به هر نسبت که از فرنگیها پیروی کنیم کانون خانوادگی را متزلزل کرده ایم.وقتی که جامعه ما به دستور اسلام واقعا عمل می کرد، یعنی پسرها واقعا قبل از ازدواج، با زنی و دختری در تماس نبودند و به اصطلاح فرنگیهای امروز یک گرل فرند (GirL friend) نداشتند (رفیق دختر نداشتند) و دخترها هم همین طور، ازدواج برای یک پسر یا دختر یک آرزو بود. یک پسر به سن پانزده سالگی که می رسید، احساس طبیعی نیاز به همسر در او پیدا می شد، یک دختر هم همین طور، و این طبیعی است که آرزوی یک پسر این بود که زن بگیرد چون به وسیله ازدواج از محدودیت و ممنوعیت استفاده از زن خارج می شد و به مرز آزادی استفاده از زن می رسید.آنوقت «شب زفاف کم از صبح پادشاهی نبود» چون روی خاصیت روانی، اولین موجودی که این پسر را به این حظ و بهره رسانده یعنی از محدودیت به آزادی رسانده همسرش بوده، و برای دختر هم این پسر اولین کسی بوده که او را از محدودیت به آزادی رسانده است.این بود که پسر و دخترهایی که اصلا همدیگر را ندیده بودند و ازدواج کرده بودند، آنچنان با یکدیگر الفت می گرفتند که وضع عجیبی بود.(نمی خواهم بگویم که ندیدن، کار درستی است، نه، اسلام اجازه داده است که ببینند، ولی اگر هم ندیده بودند، وقتی به یکدیگر می رسیدند تا لب گور به یکدیگر عشق می ورزیدند).

اما سیستم فرنگی به پسر اجازه می دهد که تا زمانی که زن نگرفته روابط جنسی اش آزاد باشد و به دختر هم اجازه می دهد تا شوهر نکرده روابط جنسی اش آزاد باشد.نتیجه این است که برای یک پسر، ازدواج محدودیت است و برای یک دختر هم ازدواج محدودیت است.قبل از ازدواج، آزادی داشته با هر کسی[رابطه داشته باشد]، حال که می خواهد ازدواج کند به یک نفر محدود می شود.این است که یک پسر وقتی زنی را می خواهد بگیرد، می گوید: «من از امروز یک زندانبان برای خودم درست کردم » .یک دختر هم شوهرش برایش زندانبان می شود، یعنی از آزادی به محدودیت می آیند.

ازدواج در سیستم فرنگی یعنی آزاد را محدود کردن، از آزادی به محدودیت آمدن، و ازدواج در سیستم اسلامی یعنی از محدودیت به آزادی آمدن.ازدواجی که پایه و خاصیت روانی اش از محدودیت به آزادی آمدن است به دنبال خود استحکام می آورد و آن که پایه اش از آزادی به محدودیت آمدن است اولا خودش استحکام ندارد، یعنی زود منجر به طلاق می شود، و ثانیا آن پسری که به تعبیر خود فرنگیها دهها و گاهی صدها دختر را «تجربه » کرده و آن دختری که دهها و صدها پسر را تجربه کرده است مگر حالا با یکی پابند می شود؟مگر می شود پابندش کرد؟

این است که در اسلام علت اینکه زنا تحریم شده است فقط این نیست که این، حق آن مرد است و آن، حق این زن، پس مردی که ازدواج نکرده تعهدی در مقابل زنی ندارد و زنی هم که ازدواج نکرده تعهدی در مقابل مردی ندارد پس هیچ مانعی برای این کار نیست، یک مردی که تا آخر عمرش نمی خواهد ازدواج کند او مطلق العنان باشد و یک زنی هم که تا آخر عمرش نمی خواهد ازدواج کند او هم مطلق العنان باشد.اسلام می گوید ابدا چنین چیزی نیست، یا باید محرومیت را به صورت مطلق قبول کنی، یا ازدواج را بپذیری و به تعهدها و مسؤولیتهای ازدواج پایبند شوی.

این است که اسلام به طور شدید می گوید زنا مجازات دارد و زنایی که فقط جنبه زنا دارد و دیگر در آن پایمال کردن حق یک زن و پایمال کردن حق یک شوهر نیست تازیانه دارد.اسلام درباره مردی که در عین اینکه زن دارد و طبعا تحت فشار غریزه جنسی نیست و زنی که شوهر دارد و طبعا تحت فشار غریزه نیست و روی هوسبازی زنا می کنند به رجم و سنگسار کردن[فرمان می دهد].

ببینید تا چه حد اسلام برای این مسائل اهمیت قائل است!دنیای فرنگ ابتدا در این حد می گفت که زنا در غیر مورد مرد زن دار و زن شوهر دار جرم نیست، راسل می گوید مگر اینکه یک جراحتی وارد کند، اگر جراحتی وارد نکند عیب و اشکالی ندارد. کم کم به اینجا رسیدند که برتراند راسل صریحا می گوید برای زن شوهردار و مرد زن دار هم هیچ مانعی نیست، چه اشکالی دارد که یک زن شوهردار هم رفیق داشته باشد و عشقش در جایی باشد، هم همسر داشته باشد و هم معشوق؟عشقش را با او انجام دهد و بچه را در خانه این بیاورد، ولی تعهد بسپارد وقتی با معشوقش عشقبازی می کند از وسایل جلوگیری از بچه دار شدن استفاده کند.

مگر خود راسل این حرف را باور کند!و الا هیچ آدم عاقلی باور نمی کند که زنی مردی را دوست داشته باشد، عشقش با یک مرد باشد ولی همسر یک شوهر باشد و فقط متعهد شده باشد که برای شوهر خود بچه بیاورد.هر زنی دلش می خواهد که بچه ای که می زاید و بچه ای که جلوی چشمش است یادگار آن آدمی باشد که او را دوست دارد، نه یادگار آدمی که از او تنفر دارد.آنوقت چه تضمینی هست که از مردی که او را دوست دارد آبستن نشود و بچه به ریش شوهرش نبندد؟!

قرآن مثل اینکه عنایت به این جهت دارد، می گوید: انزلناها و فرضناها ما اینها را حتم کرده ایم، اینها از قوانین تغییر ناپذیر است، مقتضیات زمان اینها را تغییر نمی دهد و نمی تواند تغییر دهد، اینها جزء اصول زندگی بشر است و تغییر ناپذیر.

بعد هم می فرماید: «و لا تاخذکم بهما رافة فی دین الله » باز شدت عمل نشان می دهد، می گوید:اینجا جای رافت و گذشت نیست.همین قدر که ثابت شد، دیگر حق گذشت نداری.

در جمله بعد هم مخصوصا امر می کند که مبادا اجرای حکم حد مرد زناکار و زن زناکار را در پشت دیوارها و دور از چشم مردم انجام دهید.حتما باید در حضور مردم باشد و خبرش همه جا پخش شود تا بدانند اسلام در مساله عفاف حساسیت فوق العاده دارد، چون اصل اجرای دستورهای جزائی برای تادیب و تربیت اجتماع است.

یک زنی زنا کند و محرمانه او را ولو اعدام هم کنند، اثری در اجتماع نمی بخشد.در صدر اسلام هم هر وقت چنین چیزی اتفاق می افتاد -که البته کم هم اتفاق افتاده چون این قوانین را که اجرا می کردند زنا کم اتفاق می افتاد-اعلام عمومی می کردند.

در اینجا خوب است گفته شود به حکم «الجاهل اما مفرط او مفرط » (2) دنیای اروپا تا قبل از این دو سه قرن اخیر که قانون حاکم بر آن، قانون کلیسا بود، در یک حد افراطی در محدود کردن روابط جنسی کوشش می کرد و به اسلام در یک سلسله مسائل ایراد می گرفت.

اساسا در قانون کلیسا، ارتباط جنسی مطلقا ولو با زن شرعی یک کار پلید بود.از نظر آنها زن ذاتا موجودی پلید بود و عمل مقاربت ولو با زن شرعی عمل کثیفی بود و لهذا افراد مقدس و پاک و منزه، افرادی که شایستگی داشتند به مقامات عالی روحانی برسند، کسانی بودند که در همه عمر زنی را لمس نکرده و با زنی نزدیکی نکرده بودند.

پاپ از میان افرادی انتخاب می شد-و اکنون هم چنین است-که تمام عمر را مجرد بسر برده بودند، و اصلا نفس «تجرد» مقدس بود.

می گفتند افرادی استعداد دارند این عمل مقدس را انجام دهند که در تمام عمر با هیچ زنی تماس نداشته باشند.این افراد کم هستند.

همینها هستند که بعدا کشیش و کاردینال می شوند و بعضی به حد پاپ[شدن]می رسند.می گفتند: اما اکثر مردم که نمی توانند مجرد باشند.اگر ما به اکثر مردم بگوییم مجرد زندگی کنند اینها مرتکب عمل زنا می شوند که پلیدتر است، و بیشتر عمل جنسی انجام می دهند.بنابر این از باب «دفع افسد به فاسد» ازدواج را اجازه می دادند.

اسلام بر عکس، تجرد و عزوبت را پلید می داند و گفته است «زمین آدم عزب را لعنت می کند که بر آن بول کند» (3) و ازدواج را مقدس می شمارد.

کلمه «محصن » یا «محصن » در قرآن به دو معنا ذکر می شود.گاهی محصن یا محصن در خصوص زن شوهر دار گفته می شود یعنی آن که در حصار ازدواج قرار گرفته، و گاهی این کلمه به معنی زن عفیف است و لو زن مجردی باشد.اینجا معنای دوم مقصود است.

کسانی که رمی می کنند(رمی یعنی تیراندازی)و با تیر تهمت، زنان پاکدامن را هدف قرار می دهند و حرفی می زنند که نسبت ناپاکدامنی به آنهاست و چهار شاهد هم نمی آورند[باید حد بخورند].

اسلام البته هیچ مدعایی را بدون دلیل نمی پذیرد.ولی بعضی از مدعاهاست که با گفتن حرف یک نفر هم قبول می شود حتی اگر آن یک نفر زن باشد، مثل مسائل زنانه ای که یک زن از طرف خودش بگوید.وقتی کسی می خواهد زنش را طلاق دهد، چون طلاق در حال عادت جایز نیست، از زن می پرسند تو پاکی یا در حال عادتی؟

اگر گفت پاکم، کافی است و اگر گفت در حال عادتم، حرفش [قبول]است.دیگر نمی گویند دو نفر شاهد اقامه کن، حرف خودش معتبر است.در بعضی موارد حتما باید دو شاهد مرد باشد مثل دعاوی مالی.ولی در دعاوی ناموسی آنجا که پای حرمت ناموس است، پای لکه دار شدن عفاف است، اسلام می گوید حتی دو شاهد عادل هم کافی نیست. اگر دو شاهد عادل عادل که مردم پشت سر آنها نماز می خوانند و حتی از آنها تقلید می کنند بیایند و شهادت دهند که به چشم خودمان دیدیم که فلان زن زنا کرد اسلام می گوید کافی نیست، شما دو نفرید.سه نفر شاهد عادل هم اگر باشد می گوید کافی نیست. اگر چهار نفر شاهد عادل بیایند شهادت بدهند، آنوقت اسلام حاضر است که آن زن را متهم بشناسد و دلیل را کافی بداند.

ممکن است بگویید اگر چنین چیزی باشد چندان اتفاق نمی افتد.چهار شاهد عادل از کجا پیدا شوند تا شهادت دهند زنی زنا کرده است؟می گوییم مگر اسلام در مساله زنا بنایش بر تجسس و تحقیق و تفتیش است؟اسلام که می گوید چهار شاهد، هدفش این نیست که بخواهد تجسس و تحقیق شود تا بگویید با این شرایط سنگین، در صد هزار مورد یکی هم اتفاق نمی افتد که بیایند شهادت بدهند.اصلا اسلام می خواهد زنا کمتر ثابت شود.شاهد نیامد، نیامد.اگر هزار زنا صورت بگیرد و مخفی بماند، از نظر اسلام آسان تر است از اینکه یک زن عفیفی که زنا نکرده، مورد اتهام قرار گیرد، و این[برای اسلام]اهمیت بیشتری دارد.اسلام نمی خواهد زنا انجام شود، ولی اینکه نمی خواهد زنا شود، از راه شاهد و مجازات نیست، بلکه راههای دیگری تعبیه کرده است.اگر به راههای تربیت فردی و مقررات اجتماعی[اسلام] عمل شود، زنا واقع نمی شود، نه اینکه زنا که واقع شد مجازات می کنند و از راه مجازات جلوی زنا را می گیرند.بله، مجازات هم قائل شده است، آنهایی که این تربیت در ایشان اثر نمی بخشد بدانند که راه تازیانه خوردن و در مواردی راه کشته شدن آنها و گاهی کشته شدن از طریق سنگسار، باز است.

پس گفتیم چهار شاهد لازم است، و شهادت دادن برای شاهد خطر دارد.اگر یک نفر دید که زنی زنا می کند و سه نفر دیگر آنجا نیستند که با او شهادت دهند، باید دهانش را ببندد، و یا دو نفر اگر دیدند، باید دهانهاشان را ببندند، سه نفر اگر دیدند، باید دهانهاشان را ببندند.اینکه می گویم «باید دهانهاشان را ببندند» چون اینطور نیست که اگر آمدند شهادت دادند به آنها بگویند شهادتی که دادید کافی نیست، چون کافی نیست بروید خانه تان!می گویند شهادت دادید و نتوانستید اثبات کنید، پس «قاذف » (تهمت زن)هستید، نفری هشتاد تازیانه باید بخورید.این است که قرآن می گوید آنها که زنان عفیف را متهم می کنند و چهار شاهد نمی آورند، و لو راستگو باشند اما چون با این گفتن زنی را متهم کرده اند آنها را هشتاد تازیانه بزنید.

ولی آیا همین یک مجازات بدنی است؟نه، یک مجازات اجتماعی هم هست: «و لا تقبلوا لهم شهادة ابدا» برای همیشه شهادت اینها مردود است.دیگر اینها شهادتشان در هیچ موردی نباید قبول شود.اینها باید یک مجازات اجتماعی شوند، یعنی از آن روز دیگر از اعتبار اجتماعی می افتند، چرا؟چون یک زن عفیفه ای را به زنا متهم کرده اند و نتوانسته اند اثبات کنند.

مجازات سوم: «اولئک هم الفاسقون » اینها فاسق هستند.در اینجا میان مفسرین اختلاف است که آیا این «اولئک هم الفاسقون » یک مجازات علیحده است غیر از «لا تقبلوا لهم شهادة ابدا» یا همان است یعنی ایندو مجموعا یکی است؟بعضی گفته اند ایندو مجموعا یکی است، به این صورت که «اولئک هم الفاسقون » به منزله علت است برای «و لا تقبلوا لهم شهادة ابدا» ، یعنی اینها با این تهمت زدن، فاسق شدند، چون فاسق شدند، شهادتشان قبول نیست و هر چیز دیگر که شرطش عدالت است از آنها قبول نیست، مثلا دیگر صیغه طلاق نزد آنها نمی شود جاری کرد، پشت سر آنها نمی توان نماز ماعت خواند، اگر مجتهد باشند از آنها نمی توان تقلید کرد، چون شرط همه اینها عدالت است، بنابر این مجموعش یک مجازات است.

ولی بعضی گفته اند دو مجازات است:یک مجازات اینکه شهادتشان قبول نمی شود، و دیگر اینکه فاسق اند، و چون فاسق اند سایر آثار فسق بر آنها بار می شود، و اینها قابل تفکیک است.اگر این شاهدی که نتوانسته مدعایش را اثبات کند توبه کند فسقش از بین می رود، یعنی ما او را عادل می دانیم، پشت سرش نماز می خوانیم، اگر مجتهد باشد و از نظر علمی «جائز التقلید» باشد از او می توان تقلید کرد، باز اگر مجتهد باشد می تواند قاضی شود(چون قاضی هم باید عادل باشد)اما شهادتش دیگر قبول نمی شود، چون آن مجازات، مجازاتی جداست.این است که به عقیده بعضی علت اینکه شهادت چنین شخصی قبول نمی شود فسق او نیست، این یک مجازات جداگانه است.فاسق شمرده شدن از نظر اسلام یک مجازات است، مقبول الشهادة نبودن مجازات دیگری است.

از اینجا معنی آیه بعد روشن می شود.در آیه بعد می فرماید:

الا الذین تابوا من بعد ذلک و اصلحوا فان الله غفور رحیم مگر آنان که بعد از این توبه کنند و[خود را]اصلاح کنند، پس خداوند آمرزنده و مهربان است.در استثنای «الا الذین تابوا» سه احتمال در ابتدا می توان داد:

یکی اینکه اگر شاهدی بعد از اینکه متهم کرد و نتوانست ثابت کند توبه کرد بگوییم چون توبه کرده تازیانه به او نزنند، شهادتش هم قبول باشد و فاسق هم نیست.ولی این احتمال را کسی نداده است.همین قدر که کسی زنی را متهم کرد و نتوانست ثابت کند، تازیانه را حتما باید بخورد.

احتمال دوم این است که اگر کسی توبه کرد، هم شهادت او قبول باشد و هم فاسق شمرده نشود، یعنی تمام محرومیتهای اجتماعی برگردد و اعاده حیثیت بشود.

احتمال سوم این است که مجازات دومش برای همیشه باقی است، یعنی شهادتش هیچ وقت قبول نمی شود و «الا الذین تابوا» استثنای عبارت آخر است، یعنی آن مقدار از او اعاده حیثیت می شود که نماز جماعت می توان پشت سر او خواند و می توان از او تقلید کرد، قاضی هم می تواند باشد، اما شهادتش هرگز قبول نمی شود، و بعید نیست که این سومی درست باشد، یعنی «الا الذین تابوا من بعد ذلک و اصلحوا» استثنای از «اولئک هم الفاسقون » باشد.آیه بعد:

و الذین یرمون ازواجهم و لم یکن لهم شهداء الا انفسهم فشهادة احدهم اربع شهادات بالله انه لمن الصادقین.و الخامسة ان لعنت الله علیه ان کان من الکاذبین .

اینجا یک سؤال مطرح می شود و آن اینکه شما گفتید که اگر مردی زنی را متهم به زنا کرد باید چهار شاهد بیاورد.حال اگر چهار شاهد نداشت تکلیفش چیست؟باید بداند که چون شاهد ندارد، اگر شهادت دهد خودش را تازیانه می زنند، پس وظیفه اش سکوت کردن است.حال اگر آن مردی که دیده آن زن زنا می کند شوهر آن زن باشد تکلیفش چیست؟آیا او هم اگر چهار شاهد وجود داشت بیاید پیش حاکم شرعی اظهار کند که زن من زنا کرده است؟اگر بخواهد چهار شاهد پیدا کند آنها کارشان تمام شده است.اگر شاهد، غیر شوهر بود، می گفتند حال که چهار شاهد نیست، سکوت کن، حرف نزن، به تو چه ربطی دارد؟اگر بگویی، خودت را تازیانه می زنند.

شوهر وقتی پیش حاکم شهادت می دهد باید چهار بار سوگند به خدا بخورد و خدا را گواه بگیرد که اینکه می گوید راست است و دروغ نمی گوید.یعنی یک بار شهادت دادن کافی نیست، باید چهار بار باشد.چهار بار هم باید توام با سوگند باشد.آیا این مقدار کافی است؟باز هم کافی نیست.در مرتبه پنجم باید به خودش لعنت کند و بگوید: لعنت خدا بر من اگر دروغ بگویم » .آیا همین جا کار تمام می شود و به زن می گویند ثابت شد که تو زنا کرده ای؟نه.به زن تکلیف می کنند و می گویند شوهرت «لعان » کرد، یعنی چهار بار قسم خورد و یک بار هم خودش را لعنت کرد اگر دروغگو باشد، تو چه می گویی؟ اگر زن اقرار کرد مجازات می شود و اگر هم سکوت کرد و از خود دفاع نکرد، باز مثل اقرار است، ولی یک راه دیگر جلوی زن می گذارند، می گویند تو هم بیا مثل او قسم بخور. تو هم چهار بار قسم بخور که شوهرت دروغ می گوید.چهار بار خدا را گواه بگیر و قسم بخور که شوهرت دروغ می گوید و در دفعه پنجم بگو «غضب خدا بر من اگر شوهرم راست می گوید» .اگر حاضر نشد این کار را انجام دهد می گویند معلوم است تو زنا کرده ای و مجازات می شود.اما اگر حاضر شد و گفت من هم از خودم دفاع می کنم، تکلیف چه می شود؟مرد چهار بار شهادت داده و خودش را هم لعنت کرده اگر دروغ گفته باشد، و زن هم چهار بار قسم خورده که شوهرش دروغ می گوید و برای پنجمین بار گفته است که «غضب خدا بر من اگر شوهرم راست گفته باشد» ، اسلام چه حکم می کند؟آیا اینجا مرد را در حکم قاذف و تهمت زن می شناسد و به او تازیانه می زند؟نه.آیا زن را گناهکار می شناسد و او را مجازات می کند که در اینجا مجازاتش رجم و سنگسار است؟

نه.پس چه می کند؟اسلام می گوید:حال که کار به اینجا کشیده است، میان شما جدایی مطلق باید باشد و طلاق هم لازم نیست، همین عمل در حکم طلاق است، شما دیگر از یکدیگر جدا هستید، او این طرف جو و او آن طرف جو، دیگر از این ساعت زن و شوهر نیستید. این[عمل]در فقه اسلام «لعان » یا «ملاعنه » نامیده می شود.

یک نوبت در زمان پیغمبر اکرم(ص)و در حضور ایشان این عمل صورت گرفت که می گویند شان نزول این آیه همان است.

مردی به نام هلال بن امیه، روزی هراسان آمد خدمت رسول اکرم(ص)و گفت:یا رسول الله من به چشم خود زنم را دیدم که با فلان مرد زنا می کرد.پیامبر اکرم(ص) رویشان را برگرداندند.برای بار دوم و بار سوم نیز این سخن را بر زبان آورد و گفت یا رسول الله خدا خودش می داند که من راست می گویم و دروغ نمی گویم.همین آیات نازل شد و پیامبر اکرم(ص)بعد از نزول آیات، هلال بن امیه را احضار فرمود و زنش را هم احضار کرد.زنش از اشراف مدینه و فامیل دار و قبیله دار بود.هلال هم با فامیل و قبیله خودش آمد.برای اولین بار پیغمبر اکرم(ص)مراسم «لعان » را اجرا کرد.به مرد فرمود بیا چهار بار قسم بخور و خدا را گواه بگیر که راست می گویی، دفعه پنجم هم لعنت خدا بر تو اگر دروغگو باشی.آمد و با کمال رشادت اینها را گفت. به زن هم گفتند که چهار بار قسم بخور که شوهرت دروغ می گوید.زن اول سکوت کرد و زبانش تقریبا بند آمد.نزدیک بود اعتراف کند.نگاهی به چهره خویشاوندان خود کرد[و با خود] گفت:نه، من هرگز روی اینها را سیاه نمی کنم و اسباب خجلت اینها را فراهم نمی کنم.گفت:من این کار را می کنم.وقتی هلال بن امیه چهار بار خدا را قسم خورد و خواست خودش را لعنت کند پیغمبر اکرم(ص)فرمود بدان که عذاب آخرت از عذاب دنیا خیلی شدیدتر است، مبادا زن خود را به دروغ متهم کرده باشی؟از خدا بترس! گفت:نه یا رسول الله.خدا خودش می داند که من دروغ نمی گویم.

به زن هم بعد از چهار شهادت، وقتی خواست بگوید «غضب خدا بر من...» فرمود از غضب خدا بترس، آنچه در آخرت است از آنچه در دنیاست خیلی شدیدتر است، مبادا اگر حرف شوهرت حقیقت دارد او را تکذیب کنی!این بود که زبان زن بند آمد.یک مدتی هم توقف کرد و نزدیک بود اعتراف کند اما سرانجام این جمله را گفت.

پیغمبر اکرم(ص)فرمود دیگر از این ساعت شما زن و شوهر یکدیگر نیستید.

بعد می فرماید: «و لو لا فضل الله علیکم و رحمته و ان الله تواب حکیم » اگر نبود فضل الهی و اگر نبود رحمت الهی و اینکه خداوند تبارک و تعالی تواب(توبه پذیر)و حکیم است، مطلب طور دیگری بود، یعنی خداوند احکام شدیدی بر شما نازل می کرد.ممکن ست شما فکر کنید که آنچه ما در این زمینه برای شما بیان کرده ایم دستورهای شدیدی است، ولی بدانید اینها فضل و رحمت الهی و مظهر توبه پذیری الهی است.مصلحت شما چنین ایجاب می کند.

بعد از این، آیات دیگری داریم به نام آیات «افک » .

«افک » یعنی تهمت که مربوط به یک جریان تاریخی است.یکی از همسران پیغمبر اکرم را در یک جریانی، منافقین مورد اتهام قرار دادند.آن زن به عقیده اهل تسنن، عایشه بوده و به عقیده بعضی از اهل تشیع، ماریه قبطیه بوده ولی به عقیده بعضی دیگر هم عایشه بوده است.شاید فکر کنید که کار باید بر عکس باشد، باید شیعه ها بگویند آن زن متهم عایشه بوده و سنیها بگویند آن زن متهم ماریه بوده است.چرا سنیها اصرار دارند که آن زن متهم عایشه بوده و شیعه های متعصب اصرار دارند که آن زن متهم ماریه بوده است؟برای اینکه این تهمت بعد به شکلی درآمد-چه از نظر وضع عمومی مردم و چه از نظر آیات قرآن در شان آن زن متهم-که برای آن زن متهم یک افتخار به شمار آمد، یعنی شک نماند که این اتهام درباره آن زن متهم دروغ بوده و او تطهیر شد و صد در صد معلوم شد که قضیه دروغ است.

این است که اهل تسنن اصرار دارند که آن زن متهم که پاکی او از نظر این عمل زشت صد در صد اثبات شد عایشه بوده و بعضی از شیعه ها می خواهند این افتخار را برای ماریه قبطیه ثابت کنند.حال جریان چه بوده است؟آیات افک را با داستان آن که مفصل هم هست ان شاء الله در جلسه بعد برایتان عرض می کنم.و صلی الله علی محمد و اله الطاهرین.

پی نوشت ها:

1- [افتادگی از اصل نوار است.]

2- نهج البلاغه، حکمت 70 با این عبارت: «لا یری الجاهل الا مفرطا او مفرطا» .

3- نظیر این تعبیر در روایات درباره «اغلف » یعنی مرد ختنه نکرده وارد شده است (بحار، ج 104/ص 126).

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان