این فجایع انسانی که هر انسانی فارغ از جغرافیا، ملیت، رنگ و زبان و نژاد را به خروش وا میدارد، پرسش مهمی را نمایان میسازد، مبنی بر این واقعیت که بازگشت دوباره مساله فلسطین به سطح اول افکار عمومی و رسانهای، منجر به چه تغییراتی در صحنه ژئوپلیتیک خاورمیانه در بازه زمانی کوتاهمدت تا میانمدت خواهد شد؟ آیا شاهد یک تغییر ملموس ورای این همبستگیها و همدردیها و بیانیهها، از سوی دولتهای عربی و اسلامی برای توقف جنگ، ارسال کمکهای انسانی و توجه به حقوق فلسطینیها خواهیم بود؟
پرسش اول را باید در ارتباط با چند متغیر حادثشده مورد نظر قرار داد که تغییراتی را بر نقشه خاورمیانه به دنبال خواهد آورد. متغیر اول لغو دیدار چهارجانبه سران به میزبانی اردن بود که پیش از ورود رئیسجمهور آمریکا به تلآویو، به اطلاع جو بایدن رسانده شد. اتفاقی که کمتر میتوان نمونه آن را در این سطح حداقل در چند دهه گذشته و پس از فروپاشی شوروی و نظم تک قطبی به رهبری ایالات متحده سراغ گرفت. اینکه نشست سران اردن، مصر، رژیم صهیونیستی و تشکیلات خودگردان درباره غزه لغو میشود، نشانهای از همسو شدن عبدالله دوم، عبدالفتاح السیسی و محمود عباس با جمعیت خشمگینی است که از کرانه باختری و جولان تا شبهجزیره سینا، رهبران عربی را به اقدامات ملموستر برای تغییر وضعیت فاجعهبار غزه خطاب قرار میدهند.
دومین تغییر ملموس، به حاشیه رفتن عادیسازی روابط با اسرائیل از سوی عربستان سعودی است که تا پیش از این بحران، مذاکرات آن با پیشرفت همراه بود. بیانیههای قاطعانه ریاض در محکومیت اسرائیل ظرف یک هفته گذشته نشان میدهد که در شرایط کنونی ارزش استراتژیک این مساله با ابهام مواجه شده است. از سوی دیگر این وضعیت منجر به فشارها بر سایر کشورهای اسلامی و عربی شده که پیش از این در مسیر عادیسازی و شناسایی رژیم صهیونیستی قرار گرفتهاند. اینکه بازگشت از مسیر عادیسازی یا حداقل توقف تبادلات سیاسی، تجاری و گردشگری با این رژیم در دستورکار این کشورها قرار گیرد، میتواند بر خطوط در حال ترسیم تاثیرات ملموستری بر جای بگذارد.
سومین تغییر محتمل، بازگشت راهحل دو دولتی با ارزشبخشی دوباره به دیپلماسی و مذاکرات چندجانبه است که مساله حقوق فلسطین و تشکیل کشور فلسطینی را مجددا از حاشیه به متن آورده است. این مساله بهویژه در ترسیم هر نظم منطقهای بهعنوان یک واقعیت غیرقابل کتمان خود را مسلط خواهد ساخت. بدون حل مساله فلسطین، صحبت از خاورمیانه یکپارچه و اولویتبخشی به توسعه و ظهور خطوط ترانزیتی برای همکاریهای گسترده، فراتر از اظهارات خوشبینانه نخواهد رفت و در عمل ابتر باقی میماند.
از زاویه این تاثیرات کوتاهمدت تا میانمدت است که پرسش دوم خودنمایی میکند و آن راهبرد دولتهای عربی و اسلامی در مقطع کنونی است که چگونه از این فرصت دوباره برای جبران اشتباهات گذشته استفاده کنند. حماس به اسرائیل حمله کرد به این دلیل که هیچ امیدی در افق نبود و سلاح تنها زبان بیان بود. آیا حجم عظیمی از ناامیدی که در شرایط کنونی جای خود را به جوانههای امید داده است، در دستور کار دولتمردان خاورمیانه و شمال آفریقا تا شبه قاره و آسیای مرکزی قرار خواهد گرفت؟
بدون اتخاذ تصمیمات راهبردی در گامهای چندگانه، صرف صدور بیانیه راهگشا نخواهد بود و مجددا با غبار فراموشی، فلسطین و فلسطینیان در انزوای خود باقی خواهند ماند. رسالت و ماموریت دولتهای عربی و اسلامی این است که برای تغییر معادله موجود، دست به انتخاب صریح زده و ارزشبخشی دوباره مساله فلسطین را به واقعیتهای ملموس تبدیل کنند. از زاویه این نشانه است که کنفرانس وزرای خارجه کشورهای عضو سازمان همکاری اسلامی در جده نیز که پس از سالها رخوت، نشست فوریای را برای بررسی پیامدهای جنگ غزه ترتیب داده، در وضعیت انتخاب قرار گرفته است؛ انتخاب مسیر ملالآور سابق یا انتخاب یک تصمیم راهبردی؟ تصمیمی که بتواند فردای فلسطینیان را از امروز غمبارشان متفاوت کند و دریچهای را به روی آنان بگشاید. بدون چنین چشماندازی، معادله کلان حمایت غرب از اسرائیل، از پشتیبانیهای لفظی گرفته تا تسلیحاتی تغییری نخواهد کرد و مساله در نهایت بیخشونت فیصله نمییابد و گره موجود گشوده نمیشود.
*روزنامهنگار