از پیامبر خاتم (صلی الله علیه و آله و سلم) خطاب به همه‌ی مردم نقل شده: «أیها الناس ... فإذا التبست علیکم الفتن کقطع اللیل المظلم فعلیکم بالقرآن»: (2) ‌ای مردم! هنگامی که فتنه‌ها مانند تاریکی شب ظلمانی شما را فرا گرفت، به قرآن روی آورید [که تنها چراغ راه است].
اگر مردم برای پاره کردن پرده‌ی ظلمت فتنه باید از قرآن استفاده کنند - آن هم در عصر غیبت امام (علیه‌السلام) - چگونه قرآن حجت نیست؟
بر مبنای همان سخن رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) امام صادق (علیه‌السلام) فرمود: «من لم یعرف الحق من القرآن لم یتنکب الفتن»: (3) هر کس حق را از طریق قرآن نشناسد، از فتنه‌ها دور نمی‌ماند.
به همین دلیل امام صادق (علیه‌السلام) در برابر برداشت‌های فتنه‌انگیز صوفیانه از قرآن، فرمود: «ما کان الله لیخاطب خلقه بما لا یعقلون»: (4) خدا خلقش را مخاطب به چیزی قرار نمی‌دهد که نفهمند و به عقلشان نرسد.
در حدیثی از امام رضا (علیه‌السلام) به صراحت نقل شده: «جُعِلَ دلیلَ البُرهانِ وَ الحُجّة علی کلِّ إنسانٍ»: (5) قرآن دلیلی برهانی (محکم‌ترین دلیل روشنگر حقیقت) و حجت بر همه‌ی انسان‌ها قرار داده شده است. از این احادیث استفاده می‌شود که اهل بیت (علیهم‌السلام) شناخت حق و حقیقت را منوط به شناخت قرآن کرده‌اند. با این بیان، در واقع همگان را دعوت به قرآن شناسی کرده‌اند. اگر ظواهر قرآن حجت نباشد، چنین بیاناتی لغو خواهد بود. بر اساس این احادیث، معارف قرآن چنان فهمیدنی‌اند یک مسلمان می‌تواند به کمک قرآن حق و باطل را به خوبی تشخیص دهد و خود را از فتنه‌ها و انحرافات برهاند و این، نهایت حجیت ظاهر است.
با توجه به همین نکته، مطالعه‌ی روایات - به ویژه استنادات اهل بیت (علیهم‌السلام) به آیات قرآن در مقام بیان حکم شرعی - نشان می‌دهد که دست کم آیات احکامی به گونه‌ای هستند که هر فرد دانا به لغت عرب، ترکیب‌ها و زبان قرآن و آشنا با ادبیات عصر نزول با افزودن سبب و فضای نزول آیات قرآن، می‌تواند احکام الهی را از قرآن استخراج کند.
نکته‌ی بسیار مهم در استنادات اهل بیت (صلی الله علیه و آله و سلم) به آیات قرآن، این است که حضرات پس از بیان حکم، فقط آیه را تلاوت می‌کردند و در اغلب موارد وجه استفاده از آیه را بیان نمی‌کردند؛ یعنی شنونده با شنیدن آیه، متوجه حجت امام خواهد شد؛ پس می‌فهمد.
نتیجه این است که ما از روایات مربوط به آیات احکامی می‌فهمیم ظاهر آنها حجت است و حکم خدا معلوم و وظیفه‌ی بنگان در قرآن مشخص شده و باید به آن عمل کنند. در موارد غفلت نیز تذکر و یادآوری آیه کافی است.
آنچه از امیرمؤمنان (علیه‌السلام) نقل شده، نشان می‌دهد که دست کم بخشی از قرآن که درباره‌ی تحریم یا حلال کردن موضوعات متعارف نزد عرب عصر نزول بوده، بدون مراجعه به کسی، برای آنها روشن، حجت و لازم‌العمل بوده است. (6)
به نظر می‌رسد، تلاش اهل بیت (علیهم‌السلام) به ویژه در رویارویی با شاگردان لایق که می‌توانستند راهنمای مردم در احکام عملی اسلام باشند، همین بوده که آنها متوجه شوند، ظواهر آیات احکامی حجت‌اند و رجوع به اهل بیت (علیهم‌السلام) فقط برای رفع ابهام یا دریافت جزئیات لازم برای عمل، لازم بوده؛ وگرنه نیازی به مراجعه نیست.
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و اهل بیت (علیهم‌السلام) نخستین مستند قاضی و حاکم را برای قضاوت، قرآن قرار دادند. معروف است زمانی که معاذبن جبل آماده‌ی رفتن به محل مأموریت شده بود، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به او فرمود: بر چه اساسی حکم می‌کنی؟ وقتی او گفت «بکتاب الله»، حضرت نفرمود حق نداری؛ بلکه فرمود: «الحمد لله الذی وفَّق رسولَ رسول الله لما یحبّه اللهُ و رسولُه»: (7) سپاس خدایی را که فرستاده‌ی رسولش را به آنچه خدا و رسولش دوست دارند، موفق کرد. پس معاذ برای قضاوت و حکم، از قرآن استفاده می‌کرده و قرآن را می‌فهمیده و از نظر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) کار او صحیح، بلکه محبوب خدا و رسولش بوده است.
برداشت ما از سیره‌ی نبوی (صلی الله علیه و آله و سلم) مورد تأیید امام صادق (علیه‌السلام) بوده؛ زیرا وقتی از امام پرسیدند: قاضی باید بر چه اساسی قضاوت کند؟ فرمود: «کتاب (قرآن)» وقتی پرسیدند اگر قرآن نبود چه؟ فرمود: «سنّت». (8)
مشابه این دو روایت، فراوان است. (9) پس ما وظیفه داریم از قرآن استفاده کنیم.
همچنین روایات بسیاری وجود دارد که در آنها اهل بیت (علیهم‌السلام) اصرار دارند مسلمان قرآن را فراگیرد و بدان عمل کند.
امیرمؤمنان (علیه‌السلام) فرموده‌اند: «الله الله فی القرآن لا یسبقکم بالعمل به غیرکم»: (10) شما را به خدا، شما را به خدا! به قرآن اهمیت بدهید؛ نکند دیگران در عمل به آن از شما پیشی گیرند.
در کلام دیگری از حضرت: «و علیک بقرائة القرآن والعمل بما فیه و لزوم فرائضه و شرائعه و حلاله و حرامه و أمره و نهیه ... فإنه عهد من الله تبارک و تعالی إلی خلقه فهو واجب علی کل مسلم أن ینظر کل یوم فی عهد و لو خمسین آیة ...»: (11) به قرائت قرآن و عمل به محتوای آن پایبند باش! و نیز بر انجام فرایض و احکام شرعی و حلال و حرام و امر و نهی آن ...؛ زیرا قرآن عهدنامه‌ای [لازم‌الوفا] است که برای خلق فرستاده و واجب است هر مسلمانی هر روز در عهدنامه‌اش بنگرد؛ اگرچه در پنجاه آیه‌ی آن.
از سویی برای دعوت به تعلیم قرآن و عمل به آن فرموده: «و تعلّم القرآن و العمل به». (12)
مگر عمل، متفرع بر فهم و حجیت فهم نیست؟ این دسته روایات به ما اعلام می‌کنند واجب است قرآن را بیاموزیم، بفهمیم و به آن عمل کنیم.
در سخن دیگر حضرت امیر (علیه‌السلام) اندیشه کنید؛ «فالقرآن آمر زاجر و صامت ناطق، حجة الله علی خلقه، أخذ علیهم میثاقه و ارتهن علیه أنفسهم ... و لم یترک شیئا رضیه أو کرهه إلا و جعل له علما بادیا و آیة محکمة تزجر عنه أو تدعو إلیه»: (13) قرآن فرمان دهنده‌ای است بازدارنده، ساکتی است گویا، حجت خداوند بر آفریدگان است. خداوند پیمان عمل به قرآن را از بندگان گرفته و آنان را در گرو دستورهای آن قرار داده ... هیچ مطلبی که مورد رضا یا کراهتش باشد رها نگذاشته؛ جز اینکه نشانه‌ای آشکار و آیه‌ای محکم که از آن جلوگیری یا به سوی آن دعوت کند. برایش قرار داده است.
چند نکته‌ی قابل استفاده از بیان حضرت:
1. قرآن حجت خدا بر خلق معرفی شد، بدیهی است از آنجا که قرآن کریم معجزه‌ی اصلی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و شامل تمامی دستورهای سعادت بخش برای بشر است، از جانب خداوند منان، حجت بر تمام انسان‌هاست. (14)
از این‌رو اگر پیروان این کتاب آسمانی بدان عمل کنند، در آخرت نیز دلیلی بر اعمال خویش در پیشگاه حق تعالی خواهند داشت.
2. خداوند از بندگان خود بر فراگرفتن و عمل به قرآن کریم پیمان گرفت. ابن ابی الحدید در این باره می‌نویسد: «از آنجا که خداوند سبحان در عقول (فطرت) مکلفان، ادله‌ی توحید، عدل و از جمله مسائل نبوت را قرار داد و نبوت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را عقلاً اثبات کرد، این دریافت عقلی به منزله‌ی میثاق گرفتن از مکلفان است تا دعوتش را تصدیق [کنند] و قرآن نازل شده را بپذیرند». (15)
3. این کتاب را کامل کننده‌ی دین مبین اسلام معرفی کرد. این بیان، گویای این است که «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الإِسْلاَمَ دِینًا»: (16) امروز دین شما را به حد کمال رساندم و نعمت را بر شما تمام کردم و بهترین آیین را که اسلام است، برایتان برگزیدم. قرآن مجید زیربنای دین جاودانی اسلام است؛ پس لازم است از جامعیت، جاودانگی و حجیت برخوردار باشد.
از سوی دیگر، چنان که گفتیم - روایات عرض بر قرآن، دلیل حجیت قرآن‌اند که در محل خودش ارائه شدند و در اینجا فقط به یک روایت می‌پردازیم.
از امام علی (علیه‌السلام) نقل شده است: «علی کتاب الله تعرض الامثال»: (17) امور و کارهای مشتبه به حق، به قرآن عرضه می‌شود.
مقصود از امثال که باید بر کتاب خدا عرضه شود چیست؟ علامه مجلسی احتمال داده مراد از امثال، «حجت‌ها یا احادیث باشد؛ یعنی آنچه در مخاصمه با مارقان (خوارج) و مرتابان (گرفتاران ریب و شبهه) بدانها احتجاج می‌شود، باید به کتاب خدا عرضه گردد تا صحت و فساد آن روشن شود و یا آنچه درباره‌ی عثمان به من استناد می‌دهند، باید بر کتاب خدا عرضه گردد». (18)
ابن ابی الحدید و خویی مراد حضرت از امثال را طرفین دعوی می‌داند یعنی همان که خداوند فرمود: «هذانِ خَصمانِ الختَصَمُوا فی رَبِّهِم»: (19) این دو گروه (مؤمن و کافر) که در دین خدا با هم به دشمنی برخاستند، مخالف و دشمن یکدیگرند. (20)
مجموع توضیحات این کلام امیرمؤمنان (علیه‌السلام) نشان می‌دهد که «امثال» یعنی به ظاهر همانندها و ادعاهای متشابه، حتی ادعاهای طرفین دعوی.
چنین کتابی که باید شبهات بر آن عرضه شود و میزان و مقیاس قرار گیرد، بایستی کتابی منزه از هر عیب، نقص و تحریف باشد و بتواند مرجع و حجت و مبنا باشد. (21) چنان که حضرت امیر (علیه‌السلام) فرموده: «و کفی بالکتاب حجیجا و خصیما»: (22) قرآن برای بازخواست و داوری کفایت می‌کند.
بدین‌ترتیب قرآن برهان قاطع و حجتی محکم است برای کسی که به آن احتجاج و با آن مخاصمه کند. همین حجیت سبب می‌شود این مجموعه‌ی وحی الهی مأخذ اصلی قوانین اسلام تلقی شود، اصل و ریشه‌ی همه‌ی فروع قرار گیرد و بر همه‌ی مسلمانان حجت باشد. (23)
البته قابلیت قرآن برای استفاده‌های گوناگون در صورت نداشتن نگاه جامع به آیات مرتبط، امکان سوء استفاده از این کتاب را فراهم کرده و این نقطه‌ی قوت بی مانند، گاه دستاویز منحرفان شده است. با توجه به این نکته، حجیت قرآن برای کسانی است که قلبی سالم از امراض معنوی داشته باشند؛ وگرنه دست کم در بخشی از آیات قرآن کریم، امکان سوء استفاده و شبهه‌افکنی وجود دارد؛ چنان که خود قرآن فرموده است: «فَأَمَّا الَّذِینَ فی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاء الْفِتْنَة وَابْتِغَاء تَأْوِیلِهِ»: (24) آنها که در قلوبشان انحراف است، به دنبال متشابهات‌اند تا فتنه‌انگیزی کنند [و مردم را گمراه کند] و تفسیر [نادرستی] برای آن می‌طلبند. ظاهراً علت اینکه علی (علیه‌السلام) در ماجرای فرستادن ابن عباس برای احتجاج با خوارج، او را از احتجاج به قرآن با این گروه منع کرد، همین بوده است.
حضرت به ابن عباس فرمود: «لا تخاصمهم بالقرآن فإن القرآن حمال ذو وجوه، تقول و یقولون ... و لکن حاججهم بالسنة فإنهم لن یجدوا عنها محیصا»: (25) با خوارج با آیات قرآن محاجه‌ی خصمانه نکن؛ چرا که قرآن [برای این لجوجان منحرف] تاب معانی مختلف و امکان تفسیرهای گوناگون دارد. تو چیزی می‌گویی و آنها چیز دیگر [و بحث به جایی نمی‌رسد]؛ ولی با سنّت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با آنها بحث کن؛ زیرا آنها در برابر آن پاسخی نخواهند یافت [و ناچار به تسلیم خواهند شد].
خواجویی در جامع‌الشتات همین نظر را دارد؛ (26) یعنی افراد مقدس‌نمای فریبکار که در واقع به حقیقت جاهل هستند، برای توجیه کارهای زشت خود، قرآن را دستاویز قرار می‌دهند و با استفاده از یک آیه - بدون توجه به آیات حاکم دیگر - به فریب مردم دست می‌زنند. ایشان برای اثبات نظر خود، دو روایت نیز آورده که نشان می‌دهد کژاندیشان چگونه آیات را مطابق میل خود تفسیر می‌کنند.
نخستین روایت از امام صادق (علیه‌السلام) و مربوط به کسی است که مدعی تصوف بود و دزدی می‌کرد و مال دزدی را به نیازمندان می‌داد و وقتی امام (علیه‌السلام) به او اعتراض کرد، پاسخ داد: کلام خدا چنین است: «مَن جَاء بِالْحَسَنة فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا وَمَن جَاء بِالسَّیِّئَة فَلاَ یُجْزَى إِلاَّ مِثْلَهَا»: (27) هر کس یک کار نیک انجام دهد، ده برابر پاداش دارد. و هر کس کار زشتی انجام دهد، جز به اندازه‌ی خودش مجازات نمی‌شود. و وقتی من دزدی کردم، یک گناه کردم و آن گاه که صدقه دادم، ده نیکی و ثواب بردم: این‌گونه نُه ثواب و نیکی سود کردم.
امام به او فرمود: مادرت به عزایت بنشیند! تو جاهلی و کتاب خدا را نمی‌فهمی! مگر نشنیده‌ای که خدا می‌فرماید: «إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللهُ مِنَ المُتَّقینَ»: (28) خدا فقط از اهل تقوا قبول می‌کند! و ... .
سپس امام فرمود: با چنین تأویلات زشتِ منفور، گمراه می‌شوند و گمراه می‌کنند؛ «بمثل هذا التأویل القبیح المستکره یضلَّون و یضِلِّون». (29)
در پایان نیز امام صادق (علیه‌السلام) فرمود: «طوبی للذین هم کما قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): یحمل هذا العَلَم من کل خلف عدول ینفون عنه تحریف الغالین و انتحال المبطلین و تأویل الجاهلین»: (30) خوشا به حال کسانی که چنان‌اند که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: این پرچم (دین و قرآن) را در میان بعدی‌ها، انسان‌های عادلی حمل می‌کنند که تحریف غلوکنندگان، نحله‌ها [و افکار] اهل باطل و تأویل‌های جاهلان را از آن دور می‌کنند.
این نوع اخبار می‌فهمانند که در عصرهای پس از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) همواره کسانی هستند که قرآن را می‌فهمند و می‌توانند در برابر منحرفان بایستند. حدیث عام است و عصر غیبت را نیز شامل می‌شود؛ پس امروز هم قرآن برای این افراد، قابل استفاده و حجت بر آنهاست.

مروری بر دلایل دیگر حجیت قرآن

دلایل بسیاری بر حجیت قرآن اقامه شده که بخشی از آن گذشت. در یک نگاه کلی و اجمالی، این دلایل در چند بخش ارائه می‌شوند:
1. قرآن افزون بر آنکه قواعد و قوانین زندگی بشر را بیان کرد، به گونه‌ای نازل شد که حجتی بر حقانیت رسالت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) باشد؛ چنان که امام صادق (علیه‌السلام) در بیان علت اعطای معجزه به انبیا و رسولانش (علیهم‌السلام)، فرمودند:
«لیکون دلیلا علی صدق من أتی به و المعجزة علامة الله لا یعطیها إلا أنبیائه و رسله و حججه لیعرف به صدق الصادق من کذب الکاذب»: (31) برای اینکه دلیل صدق و راستی آورنده‌ی آن باشد و معجزه، علامتی الهی است که جز به انبیا و رسولان و حجت‌های خدا داده نمی‌شود [و] برای آن است که راستی و صدق [ادعای] راستگو از دروغ [بودن ادعای] دروغگو بازشناخته شود.
در خصوص معجزه بودن قرآن از امام رضا (علیه‌السلام) نقل شده که فرمودند: «و إن الله تبارک و تعالی بعث محمداً (صلی الله علیه و آله و سلم) فی وقت کان الأغلب علی أهل عصره الخطب و الکلام ... فأتاهم من کتاب الله عز و جل و مواعظه و أحکامه ما أبطل به قولهم و أثبت الحجة علیهم»: (32) و خدای تبارک و تعالی محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) را در زمانی که خطابه و کلام [و به گمان راوی، شعر] نماد غالب آن بود، برانگیخت و [متناسب با این اوضاع] او کتاب خدای عزوجل و مواعظ و احکام آن را آورد که با آن، اقوال آنها را ابطال و حجت بودن [و حقانیت] خود را اثبات کرد.
این احادیث نشان می‌دهند که نه تنها در بخش احکام و ظواهر آیات، بلکه در بخش عقلی و آیات اعتقادی نیز قرآن حجت است؛ زیرا تمام قرآن، دلیل حجت بر حقانیت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و دعوت اوست.
2. روایات متعدد و متواتری که به تمسک به ثقلین امر کرده‌اند؛ مانند «انّی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی اهل بیتی ما ان تمسکتم بهما لن تضلّوا» (33) که تمسک کننده را مصون گمراهی دانسته‌اند، دلیل محکمی بر حجیت قرآن و سخنان اهل بیت (علیهم السلام) است؛ زیرا روشن است که معنای تمسک به قرآن، پایبندی به آن و عمل به محتوای آن است و معنای دیگری ندارد.
3. روایات متواتری که به عرضه‌ی احادیث بر قرآن امر می‌کنند می‌گویند: مخالف با قرآن باید به دیوار زده شود یا باطل، زخرف (سخن پوچ و بیهوده)، (34) مورد نهی از قبول است، (35) و یا امامان چنین نگفته‌اند. (36) این روایات صریح در حجیت ظاهر کتاب و حجیت فهم عموم اهل لسانی‌اند که با لغت فصیح عرب آشنا هستند. همچنین روایاتی که به عرضه‌ی شروط بر کتاب خدا و رد شرایطی امر می‌کنند که مخالف کتاب هستند دلالت بر حجیت ظواهر قرآن دارند. (37)
4. استدلال امامان (علیهم‌السلام) به آیات قرآن برای اثبات احکام شرعی و غیر آنها؛ مانند کلام امام صادق (علیه‌السلام) برای اثبات کردن لزوم مسح بر بخشی از سر به «باء» در آیه‌ی «وَ امسَحُوا بِرُؤُسِکُم» (38) و استدلال به «إِن جاءَکُم فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا» (39) برای نهی از پذیرش خبر نحّام و استدلال کردن درباره‌ی حرمت گوش دادن به موسیقی غنایی حتی در مستراح به «إِنَّ السَّمعَ وَ البَصَرَ وَ الفُؤادَ کُلُّ أولئِکَ کانَ عَنهُ مَسؤُلاً» (40) و (41) و برای اثبات وجوب قبول گواهی و شهادت مؤمنان به: «یُؤمِنُ بِاللهِ وَ یُومِنُ لِلمُؤمِنینَ»، (42) و (43) بدون شرح و تفسیر. (44).

پی‌نوشت‌ها:

1.حر عاملی؛ وسائل الشیعه؛ ج 27، ص 194، ح 44.
2. محمد کلینی؛ الکافی؛ ج 2، ص 598، ح 2.
3. برقی؛ المحاسن؛ ج 1، ص 216، ح 105.
4. سید هاشم بحرانی؛ البرهان فی تفسیر القران؛ ج 2، ص 355، ح 3283.
5. صدوق؛ عیون أخبار الرضا (علیه‌السلام)؛ ج 1، ص 137-138، ح 9.
6. حر عاملی؛ وسائل الشیعه؛ ج 25، ص 10-11.
7. ابن ابی جمهور احسایی؛ عوالی اللئالی؛ ج 1، ص 414، ح 83. ابن کثیر؛ تفسیر ابن کثیر؛ ج 1، ص 4. ابوالفتح محمد شهرستانی؛ الملل و النحل؛ ج 1، ص 201.
8. قاضی نعمان مغربی؛ دعائم الاسلام؛ ج 2، ص 535، ح 1900، میرزای نوری؛ مستدرک الوسائل؛ ج 17، ص 252، ح 5.
9. محمدبن حسن صفار؛ بصائر الدرجات؛ ص 407-408، ح 1-5.
10. محمد کلینی؛ الکافی؛ ج 7، ص 51، نهج البلاغه؛ نامه‌ی 47.
11. صدوق؛ من لا یحضره الفقیه؛ ج 2، ص 626 و 628، ح 3215.
12. ابن شعبه حرانی؛ تحف العقول؛ ص 153.
13. نهج البلاغه؛ خطبه‌ی 183.
14. ابن ابی الحدید؛ شرح نهج البلاغه؛ ج 10، ص 116.
15. همان، ص 117.
16. مائده: 3.
17. نهج البلاغه؛ خطبه‌ی 74.
18. محمدباقر مجلسی؛ بحارالانوار؛ ج 31، ص 500-501.
19. حج : 19.
20. ر.ک: ابن ابی الحدید؛ شرح نهج البلاغه؛ ج 6، ص 171. میرزای حبیب الله خویی؛ منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه؛ ج 5، ص 228.
21. برخی شارحان، مراد حضرت در خطبه‌ی 75 را میزان و مقیاس قرار گرفتن قرآن کریم دانسته‌اند (ر.ک: محمدجواد مغنیه؛ فی ظلال نهج البلاغه؛ ج 1، ص 385).
22. نهج البلاغه؛ خطبه‌ی 82.
23. شارحان و مترجمان نهج البلاغه به طور عموم همین معنا را فهمیده‌اند.
24. آل عمران: 7.
25. نهج البلاغه؛ نامه‌ی 77.
26. محمد اسماعیل خواجویی؛ جامع الشتات؛ ص 149-152.
27. انعام: 160.
28. مائده: 27.
29. حر عاملی؛ وسائل الشیعه؛ ج 9، ص 466، ح 6.
30. صدوق؛ معانی الاخبار؛ ص 35.
31. محمدباقر مجلسی؛ بحارالانوار؛ ج 11، ص 2071.
32. محمدکلینی؛ الکافی؛ ج 1، ص 24-25، ح 20. صدوق؛ علل الشرائع؛ ج 1، ص 121-122، ح 6.
33. خزاز قمی؛ کفایةالاثر؛ ص 137.
34. حر عاملی؛ وسائل الشیعه؛ ج 27، ص 110. باب 9، ح 33345 و 33347.
35. همان، ص 119، باب 9، ح 33368.
36. همان، ص 111، باب 9، ح 33348.
37. همان، ج 18، ص 16، باب 6، ح 23041.
38. همان، ج 1، ص 413، باب 23، ح 1073 و ج 3، ص 364، باب 13، ح 3878.
39. حجرات: 6.
40. اسراء: 36.
41. محمد کلینی؛ الکافی؛ ج6، ص 432، ح10.
42. توبه: 61.
43. محمد کلینی؛ الکافی؛ ج5، ص299، ح1.
44. محمدباقر مجلسی؛ بحارالانوار؛ ج75، ص 263، باب 67، ح3.

منبع: 
میرعرب، فرج الله؛