آیات قرآن و امی بودن پیامبر(ص)

مقدمه: کلمه امی به عنوان یکی از صفات پیامبر اکرم در قرآن مجید آمده است مفسرین، تفاسیر مختلفی در معنای این کلمه دارند. در این مقاله مطالب این تفاسیر بیان شده و قول صحیح ذکر گردیده است.

مقدمه: کلمه امی به عنوان یکی از صفات پیامبر اکرم در قرآن مجید آمده است مفسرین، تفاسیر مختلفی در معنای این کلمه دارند. در این مقاله مطالب این تفاسیر بیان شده و قول صحیح ذکر گردیده است.

مفسران اسلامی کلمه «امی » را سه جور تفسیر کرده اند: 1 - درس ناخوانده و ناآشنا به خط و نوشته.

اکثریت طرفدار این نظرندو یا لااقل این نظر را ترجیح می دهند.طرفداران این نظر گفته انداین کلمه منسوب به «ام » است که به معنی مادر است.امی یعنی کسی که به حالت مادرزادی از لحاظ اطلاع بر خطوط و نوشته ها و معلومات بشری باقی مانده است، و یا منسوب به «امت » است،یعنی کسی که به عادت اکثریت مردم است، زیرا اکثریت توده، خط و نوشتن نمی دانستند و عده کمی می دانستند، همچنانکه «عامی » نیزیعنی کسی که مانند عامه مردم است و جاهل است (1).بعضی گفته اند یکی از معانی کلمه «امت » خلقت است و«امی » یعنی کسی که بر خلقت و حالت اولیه که بی سوادی است باقی است و به شعری از «اعشی » استناد شده است (2) ، و به هر حال، چه مشتق از «ام » باشد و چه از «امت » ، و «امت » به هر معنی باشد، معنی این کلمه درس ناخوانده است.

2 - اهل ام القری.

طرفداران این نظر این کلمه را منسوب به «ام القری » یعنی مکه دانسته اند.در سوره انعام آیه 92 از مکه به «ام القری » تعبیر شده است: و لتنذر ام القری و من حولها.

برای اینکه تو به مکه و آنان که در اطراف مکه هستند اعلام خطر کنی.

این احتمال نیز از قدیم الایام در کتب تفسیر آمده است(3) و در چندین حدیث از

.............................................................. 1.مفردات راغب، ذیل کلمه «ام » .و مجمع البیان، ذیل آیه 78 بقره. 2.مجمع البیان، ذیل آیه 78 بقره. 3.مجمع البیان، ذیل آیه 75 آل عمران و آیه 156 اعراف، و تفسیر امام فخر رازی، ذیل آیه 75 از سوره اعراف.

صفحه : 230

احادیث شیعه این احتمال تایید شده است هرچند خود این حدیثها معتبر شناخته نشده است و گفته شده ریشه اسرائیلی دارد (1).

این احتمال به ادله ای رد شده است (2): یکی اینکه کلمه «ام القری » اسم خاص نیست وبر مکه به عنوان یک صفت عام نه یک اسم خاص اطلاق شده است.ام القری یعنی مرکز قریه ها.هر نقطه ای که مرکز قریه هایی باشد ام القری خوانده می شود.از آیه دیگر از قرآن که در سوره قصص آیه 59آمده است معلوم می شود که این کلمه عنوان وصفی دارد نه اسمی: و ما کان ربک مهلک القری حتی یبعث فی امها رسولا.

پروردگار تو چنین نیست که مردم قریه هایی را هلاک کند مگر آنکه قبلا پیامبری در مرکزآن قریه ها بفرستد و حجت را بر آنها تمام کند.

معلوم می شود در زبان قرآن هر نقطه ای که مرکز یک منطقه باشد ام القرای آن منطقه است (3).

دیگر اینکه این کلمه در قرآن به کسانی اطلاق شده است که مکی نبوده اند.در سوره آل عمران آیه 20 می فرماید: و قل للذین اوتوا الکتاب و الامیین ء اسلمتم.

بگو به اهل کتاب و به امیین(اعراب غیر یهودی و نصرانی)آیا تسلیم خدا شدید؟ پس معلوم می شود در عرف آن روز و در زمان قرآن به همه اعرابی که پیرو یک کتاب آسمانی نبودند «امیین » گفته می شده است.

بالاتر اینکه این کلمه حتی به عوام یهود که سواد ومعلوماتی نداشتند با اینکه

.............................................................. 1.مجله آستان قدس، شماره 2. 2.همان ماخذ. 3.در یکی از روایاتی که وارد شده کلمه «امی » منسوب به ام القری یعنی مکه است، تایید شده که این کلمه وصف عام است نه اسم خاص، زیرا می گوید: «و انما سمی الامی لانه کان من اهل مکة و مکة من امهات القری » یعنی پیغمبر از آن جهت «امی » خوانده شده است که از اهل مکه است و مکه یکی از ام القری هاست.

صفحه : 231

اهل کتاب شمرده می شدند نیز اطلاق شده است، چنانکه درسوره بقره آیه 78 می فرماید: و منهم امیون لا یعلمون الکتاب الا امانی.

بعضی از فرزندان اسرائیل امی هستند، از کتاب خود اطلاعی ندارند مگریک سلسله خیالات و اوهام.

بدیهی است یهودیانی که قرآن آنان را «امی » خوانده است، اهل مکه نبوده اند، غالبا ساکن مدینه و اطراف مدینه بوده اند.

سوم اینکه اگر کلمه ای منسوب به ام القری باشد طبق قاعده ادبی باید به جای «امی » ، «قروی »گفته شود، زیرا طبق قاعده باب نسبت در علم صرف، در نسبت به مضاف و مضاف الیه، خاصه آنجا که مضاف، کلمه «اب » یا «ام » یا «ابن » یا «بنت » باشد به مضاف الیه نسبت داده می شود نه به مضاف، چنانکه درنسبت به ابوطالب، ابو حنیفه، بنی تمیم طالبی، حنفی، تمیمی گفته می شود.

3 - مشرکین عرب که تابع کتاب آسمانی نبودند.

این نظریه نیز ازقدیم الایام میان مفسران وجود داشته است.در مجمع البیان ذیل آیه 20سوره آل عمران که «امیین » در مقابل «اهل کتاب » قرار گرفته است(و قل للذین اوتوالکتاب و الامیین)، این نظر را به صحابی و مفسر بزرگ عبد الله بن عباس نسبت می دهد و در ذیل آیه 78 از سوره بقره از ابو عبیده نقل می کند، و از ذیل آیه 75 آل عمران بر می آید که خود طبرسی همین معنی را در مفهوم آن آیه انتخاب کرده است.

زمخشری درکشاف نیز این آیه و آیه 75 آل عمران را همین طور تفسیر کرده است.

فخر رازی این احتمال را در ذیل آیه 78 بقره وآیه 20 آل عمران نقل می کند.

ولی حقیقت این است که این معنی، یک معنی جداگانه غیر از معنی اول نیست، یعنی چنین نیست که هر مردمی که پیرو یک کتاب آسمانی نباشند به آنها «امی » گفته شود هرچند آن مردم تحصیلکرده و باسواد باشند.این کلمه به مشرکین عرب از آن جهت اطلاق شده است که مردمی بی سواد بوده اند.آنچه مناط استعمال این کلمه درباره مشرکین عرب است نا آشنایی آنها به خواندن و نوشتن بوده نه پیروی نکردن

صفحه : 232

آنها از یکی از کتب آسمانی.لهذا آنجا که این کلمه به صورت جمع آمده و به مشرکین عرب اطلاق شده است این احتمال ذکر شده، اما آنجا که مفرد آمده است و بر رسول اکرم اطلاق شده است احدی از مفسران نگفته که مقصود این است که آن حضرت پیرو یکی از کتابهای آسمانی نبوده است.در آنجا بیش از دو احتمال به میان نیامده است: یکی ناآشنا بودن آن حضرت با خط، دیگر اهل مکه بودن، و چون احتمال دوم به ادله قاطعی که گفتیم مردود است، پس قطعا آن حضرت از آن جهت «امی » خوانده شده است که درس ناخوانده و خط نانوشته بوده است.

در اینجا احتمال چهارمی در مفهوم این کلمه داده می شودو آن این است که این کلمه به معنی ناآشنایی با متون کتابهای مقدس باشد.این احتمال همان است که آقای دکترسید عبد اللطیف از پیش خود اختراع کرده و احیانا آن را با معنی سومی که ذکر کردیم و از مفسران قدیم نقل کردیم، خلط کرده است.مشار الیه می گوید: «کلمات «امی » و «امیون » در قرآن در چند جای مختلف به کار رفته است، اما همیشه و همه جا فقط یک معنی از آن مستفاد می شود.کلمه «امی » در لغت اصلا به معنی کودک نوزادی است که از بطن مادر متولد می شود و با اشاره به همین حالت حیات و زندگی است که کلمه «امی » را با معنی ضمن آن به معنی کسی که نمی تواند بخواند و بنویسد تعبیر کرده اند.کلمه «امی » همجنین به معنی کسی است که در «ام القری » زندگی می کرده است.ام القری یعنی مادر شهرها، شهر پایتخت و عمده، و این صفتی بود که اعراب زمان پیغمبر برای شهر مکه قائل بودند.بنابراین کسی که اهل مکه بود «امی » نیز نامیده می شد.

یک مورد استعمال دیگر کلمه «امی » برای کسی است که با متنهای قدیم سامی آشنایی نداشته است و از پیروان دیانت یهود یا دین مسیح که در قرآن به عنوان «اهل الکتاب » نامیده شده اند، نبوده است.در قرآن کلمه «امیون » برای اعراب پیش از اسلام که کتاب مقدسی نداشته اند و پیرو تورات و انجیل هم نبوده اند، به کار رفته است و در مقابل کلمه «اهل الکتاب » قرار می گرفته است.

در حالی که برای کلمه «امی » اینهمه معانی مختلف وجود دارد معلوم نیست چرا مفسران و مترجمان قرآن، چه مسلمان و چه غیر مسلمان، فقط معنی ابتدایی یعنی نوزاد چشم و گوش بسته را گرفته اند و آن را به بی سواد و جاهل تعبیر کرده اند و در نتیجه اهل مکه پیش از اسلام را نیز امیون یا گروهی بی سواد معرفی کرده اند؟!»(1)

.............................................................. 1.نشریه کانون سردفتران،شماره آبان ماه 1344، نقل از نشریه آموزش و پرورش شماره شهریور 1344.

صفحه : 233

اولا، از قدیمترین ایام، مفسران اسلامی کلمه «امی »و «امیون » را سه جور تفسیر کرده اند و لا اقل احتمالات سه گانه ای درباره آن ذکر کرده اند.مفسران اسلامی برخلاف ادعای آقای دکتر سید عبد اللطیف فقط به یک معنی نچسبیده اند.

ثانیا، هیچ کس نگفته است که کلمه «امی » به معنی نوزاد چشم و گوش بسته است که معنی ضمنی آن کسی باشد که نمی تواند بخواند و بنویسد.این کلمه اساسا در موردنوزاد به کار نمی رود، در مورد بزرگسالی به کار می رود که از لحاظ فن خواندن و نوشتن به حالتی است که از مادر زاده شده است، به اصطلاح علمای منطق مفهوم «عدم و ملکه » دارد.منطقیین اسلامی همواره این کلمه را به عنوان یکی از مثالهای عدم و ملکه در کتب منطق ذکر می کرده اند.

ثالثا، اینکه می گوید یکی از معانی این کلمه این بوده که با متنهای قدیم سامی آشنایی نداشته باشد، صحیح نیست.آنچه از اقوال قدمای مفسرین و اهل لغت استفاده می شوداین است که این کلمه در حالت جمع(امیین)به مشرکین عرب گفته می شده است در مقابل اهل کتاب، به این علت که غالبا مشرکین عرب بی سواد بودند، و ظاهرا این عنوان تحقیر آمیز را یهودیان و مسیحیان به آنها داده بودند.

ممکن نیست مردمی فقط به خاطر اینکه با زبان و کتاب مخصوصی آشنایی ندارند ولی به زبان خودشان بخوانند و بنویسند به آنها «امیین » گفته شود، زیرا به هر حال ریشه این کلمه بنا بر این تفسیر نیز کلمه «ام » یا «امت » است و مفهوم باقی بودن به حالت اولی و مادرزادی را می رساند.

و اما علت اینکه این کلمه از ریشه ام القری شناخته نشده است با اینکه به صورت احتمال همواره آن را ذکر می کرده اند، اشکالات فراوانی است که در این معنی وجود داشته است و قبلا بیان شد.

پس تعجب این دانشمند هندی بیجاست.

مؤید این مدعا این است که در برخی استعمالات دیگر این کلمه که در روایات یا تواریخ ضبط شده است مفهومی جز «درس ناخوانده » ندارد.در بحار الانوارجلد 16 چاپ جدید صفحه 119 می نویسد از خود پیغمبر اکرم روایت شده است: نحن امة امیة لا نقرء و لا نکتب.

ما قومی امی هستیم که نه می خوانیم و نه می نویسیم.

صفحه : 234

ابن خلکان در جلد 4 تاریخ خود ذیل احوال محمد بن عبد الملک معروف به «ابن الزیات » وزیر معتصم و متوکل می نویسد: «وی قبلا جزء دبیران معتصم خلیفه عباسی بودو وزارت را احمد بن شاذی بصری به عهده داشت.روزی نامه ای برای معتصم رسید و وزیر آن نامه را برای خلیفه قرائت کرد.در آن نامه کلمه «کلاء» آمده بود.معتصم که از معلومات بهره ای نداشت از وزیر پرسید: کلاء چیست؟وزیر هم نمی دانست.معتصم گفت:«خلیفة امی و وزیر عامی » یعنی خلیفه ای درس ناخوانده و وزیری جاهل.آنگاه گفت بگویید یکی از دبیران بیاید.ابن الزیات حاضر بود و آمد.این کلمه را با چند کلمه دیگر که قریب المعنی بودند معنی کرد و تفاوت آنها را گفت.همین امرمقدمه وزارت ابن الزیات شد.» معتصم که به لغت عامه سخن می گفته است، از کلمه «امی » درس ناخوانده قصد کرده است.نظامی می گوید: احمد مرسل که خرد خاک اوست هر دو جهان بسته فتراک اوست امی گویا به زبان فصیح از الف آدم و میم مسیح همچو الف راست به عهد وفا اول و آخر شده بر انبیا

2

آیا از قرآن استفاده می شود که رسول اکرم می خوانده و می نوشته است؟ آقای دکتر سید عبد اللطیف مدعی است از بعضی از آیات قرآن صراحتا می توان فهمید که آن حضرت، هم می خوانده و هم می نوشته است، از آن جمله آیه 164 از سوره آل عمران است: لقدمن الله علی المؤمنین اذ بعث فیهم رسولا من انفسهم یتلواعلیهم ایاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمة و ان کانوا من قبل لفی ضلال مبین.

صفحه : 235

خداوند بر مؤمنان منت نهاد آنگاه که پیغمبری در میان آنها برانگیخت که آیات خدا را بر آنهاتلاوت می کند و آنها را پاکیزه می گرداند و به آنهاکتاب و حکمت می آموزد، و همانا آنها پیش از آن در گمراهی آشکار بودند.

ایشان می گویند: «بنا بر تصریح قرآن، نخستین وظیفه پیغمبر آن بود که قرآن را به پیروانش تعلیم دهد و مسلم است که حداقل شایستگی برای کسی که بخواهد کتاب یا محتویات کتاب ودانش یک کتاب را به دیگران تعلیم دهد، باز هم مطابق تصریح خود قرآن، آن است که بتواند قلم رابه کار بندد یا دست کم آنچه را با قلم نوشته شده بخواند.» (1).

این استدلال، به نظر عجیب می آید: اولا، آنچه مورد اتفاق مسلمین است و مشار الیه می خواهد خلاف آن را ثابت کند این است که رسول اکرم قبل از رسالت نه می خوانده و نه می نوشته است.

حداکثر این استدلال این است که ایشان در دوره رسالت می خوانده و می نوشته اند چنانکه عقیده سید مرتضی و شعبی و جماعتی دیگر بر این است.پس مدعای آقای دکتر سید عبد اللطیف اثبات نمی شود.

ثانیا، از نظر دوران رسالت نیز این استدلال ناتمام است.توضیح اینکه در برخی از تعلیمات مانندتعلیماتی که به نوآموز می دهند که خواندن و نوشتن به او بیاموزند، یا در تعلیم ریاضیات و امثال آن، احتیاج به قلم و کاغذ و رسم و تخته سیاه و غیره هست و خود معلم باید عمل کند تا دانش آموزیا دانشجو یاد بگیرد، اما تعلیم حکمت و اخلاق و حلال و حرام که کار پیغمبران است نیازی به قلم و کاغذ و رسم و تخته سیاه ندارد.

مشائین از حکما را از آن جهت «مشائین » گفته اند که معلم در حالی که راه می رفت و قدم می زد به دانشجویان تعلیم می کرد. البته برای شاگردان که بخواهند ضبط کنند و فراموششان نشود لازم است بنویسند.لذا رسول خدا همواره توصیه می کرد که سخنانش را ضبط کنند و بنویسند.می فرمود: «قیدوا العلم » دانش را در بند

.............................................................. 1.نشریه کانون سردفتران، نقل از نشریه آموزش و پرورش.

صفحه : 236

کنید.گفتند: چگونه در بند کنیم؟فرمود:بنویسید (1).

می فرمود: نضر الله عبدا سمع مقالتی فوعاها و بلغها من لم یسمعها (2).

خداوند خرم کند بنده ای را که سخن مرا بشنود و ضبط کند و به آن که نشنیده است ابلاغ نماید.

در حدیث است که رسول خدا سه نوبت پشت سر هم فرمود: خدایا!جانشینان مرا رحمت کن.گفتند:یا رسول الله جانشینان شما کیانند؟فرمود: کسانی که بعد از من می آیند و گفته مرا و سنت مرا می گیرند و به مردم دیگر تعلیم می کنند (3).

ایضا می فرمود: من حق الولد علی الوالدان یحسن اسمه و ان یعلمه الکتابة و ان یزوجه اذا بلغ (4).

از حقوق فرزند برپدر این است که نام نیک برایش انتخاب کند، نوشتن به او بیاموزاند، ووقتی که بالغ شد همسر برایش انتخاب کند.

قرآن کریم در کمال صراحت می فرماید: یا ایها الذین امنوا اذا تداینتم بدین الی اجل مسمی فاکتبوه و لیکتب بینکم کاتب بالعدل (5).

ای اهل ایمان!هنگامی که نسبت به یکدیگر تعهداتی برای مدت معینی پیدا می کنید آن رابنویسید.باید نویسنده ای به درستی و انصاف و عدالت آن را بنویسد.

لهذا به دستور خدا و پیامبرش لازم شد مسلمانان به خاطر حفظ آثار دینی شان، و

.............................................................. 1.بحار(چاپ جدید)، ج 2/ص 151. 2.کافی، ج 1/ص 403. 3.بحار الانوار(چاپ جدید)، ج 2/ص 144. 4.وسائل الشیعة، ج 3/ص 134. 5.بقره/282.

صفحه : 237

هم برای ادای حقوق فرزندانشان، و هم برای انتظام دنیاشان به صنعت شریف نوشتن و خواندن همت بگمارند.همین هت سبب شد که «نهضت قلم » به وجود آمد، آنچنان نهضتی که همان مردمی که افراد باسوادشان انگشت شمار بودند، آنچنان رو به علم و دانش و خواندن و نوشتن آوردند که گروهی از آنها در مدینه چند زبان را آموختند و توانستند پیام اسلام را با زبانهای گوناگون به سراسر جهان ابلاغ نمایند.

در تواریخ می خوانیم که اسرای بدر را پیغمبر با گرفتن فدیه آزاد کرد.برخی از آنها که فقیربودند بدون فدیه آزاد شدند و برخی که تعلیم خط می دانستند با آنها قرارداد کرد که هرکدامشان ده نفر از کودکان مدینه را خط نوشتن بیاموزانند و آنگاه آزاد شوند (1).

آری، پیغمبر تا این حد اصرار داشت که این صنعت رایج شود و مسلمانان به دانش و آموختن روآورند، ولی هیچیک از اینها ایجاب نمی کند که شخص رسول اکرم نیازی داشته باشد که برای تعلیم و تبلیغ مردم از خواندن و نوشتن استفاده کند.

معظم له می گوید: «خداوند در اول سوره، از قلم و نوشتن یاد کرده.آیااین آیات صریح و روشن دلیل نیست که پیغمبر اسلام خواندن و نوشتن می دانسته و با کتاب و قلم سر و کار داشته؟...چگونه ممکن است پیغمبر اکرم مردم را به علم و سواد و نوشتن تشویق کند و خودش به خواندن و نوشتن اعتنایی نداشته باشد، در صورتی که همیشه در کارها پیشقدم بوده است » (2).

این استدلال نیز عجیب است.

البته این آیات دلیل براین است که خداوند که این آیات را بر بنده ای برای هدایت بندگانش نازل کرده و هم پیغمبر که این آیات بر قلب مقدسش فرود آمده، ارزش خواندن ونوشتن را برای بشر می دانسته اند، اما این آیات نه دلیل بر این است که خداوند با خواندن و نوشتن و قلم و کاغذ سر و کار دارد و نه پیغمبر.

می گوید: «پیغمبر اکرم در همه دستورها که می داده پیشقدم بوده، چگونه این

.............................................................. 1.تاریخ الخمیس دیار بکری، ج 1/ص 395 و السیرة الحلبیة، ج 2/ص 204. 2.مجله روشنفکر.

صفحه : 238

دستور را داده و خود عمل نکرده است؟» .درست مثل این است که بگوییم پزشک که نسخه ای به بیمار می دهد اول باید خودش آن نسخه را به کار بندد.بدیهی است اگر پزشک بیمار گردد و همان نیازی که بیماران به دوا پیدا می کنند پیدا کند، خودش قبل از دیگران نسخه خود را به کار می بندد، اما اگر بیمار نشد و نیاز پیدا نکرد چطور؟ باید ببینیم پیغمبر اکرم همان نیازی که دیگران به خواندن و نوشتن دارند - که سبب می شود دارا بودن این صنعت برای آنها کمال، و فاقد بودن آن نقص باشد - داشت و دستورخویش را به کار نبست، و یا پیغمبر وضع خاصی دارد که چنین نیازی ندارد.پیغمبر در عبادت، فداکاری، تقوا، راستی،درستی، حسن خلق، دموکراسی، تواضع و سایر اخلاق و آداب حسنه پیشقدم بود، زیرا همه آنها برای او کمال بود و نداشتن آنها نقص بود، اما موضوع به اصطلاح سواد داشتن از این قبیل نیست.

ارزش فوق العاده سوادداشتن برای افراد بشر ازآن جهت است که وسیله استفاده کردن افراد بشر از معلومات یکدیگر است. خطوط، علامات و رموزی است که افراد بشر برای تفهیم افکار و مقاصد یکدیگر قرارداد کرده اند.آشنایی با خطوط، وسیله ای است برای انتقال معلومات از فردی به فرد دیگر و از قومی به قوم دیگر و از نسلی به نسل دیگر.بشر به این وسیله معلومات خود را از فنا و نیستی و فراموشی حفظ می کند.سوادداشتن از این نظر نظیر زبان دانستن است.انسان به هر اندازه زبانهای بیشتری بداند وسیله بیشتری برای کسب معلومات بشرهای دیگر در اختیار دارد.

هیچیک از زبان دانستن و سواد داشتن، «علم » به معنی واقعی نیست، اما مفتاح و کلید علم هست.علم این است که انسان به یک حقیقت و یک قانون که در متن هستی واقعیت دارد آگاه گردد.علوم طبیعی، منطق، ریاضیات علم است، زیرا بشر در این علوم یک رابطه واقعی و تکوینی و علی و معلولی را میان اشیاء خارجی یا ذهنی کشف می کند، اما دانستن لغت، قواعد زبان و امثال اینها علم نیست، زیرا ما را به یک رابطه واقعی میان اشیاء آگاه نمی کند، بلکه بر یک سلسله امور قراردادی و اعتباری که از حد فرض و قرارداد تجاوز نمی کندآگاه می سازد.دانستن این امور مفتاح و کلید علم است نه خود علم.

آری، در زمینه همین امور قراردادی یک جریانات واقعی پیش می آید از قبیل تطورات لغتهاو ترکیبات که نماینده تکامل افکار است و طبق یک قانون طبیعی صورت می گیرد،و البته اطلاع بر آن قوانین طبیعی جزء فلسفه و علم است، پس

صفحه : 239

ارزش سواد داشتن، از نظر این است که انسان کلیددانش دیگران را در دست می گیرد.

اکنون ببینیم آیا راه کسب دانش منحصر به این است که انسان کلید دانش دیگران را در دست داشته باشد و از دانش آنها استفاده کند؟آیا پیغمبر باید از دانش افراد بشراستفاده کند؟اگر اینچنین است پس نبوغ و ابتکار کجا رفت؟اشراق و الهام کجا رفت؟دانش مستقیم از طبیعت کجا رفت؟ از قضا پست ترین انواع دانش آموزی همان است که از نوشته ها و گفته های دیگران به دست آید، چه، گذشته از آنکه خصیت خود دانش آموزدر آن دخالت ندارد، در نوشته های بشری اوهام و حقایق به هم آمیخته است.

دکارت حکیم معروف فرانسوی پس از آنکه یک سلسله مقالات منتشر کرد، صیت شهرتش همه جا پیچید و سخنان تازه اش مورد تحسین و اعجاب همگان قرار گرفت.یکی از کسانی که مقالات وی را خوانده بود و بدانها اعجاب داشت و مانند دکتر سید عبد اللطیف فکر می کرد، خیال کرد که دکارت بر گنجینه ای از نسخه ها و کتابها دست یافته و معلومات خویش را از آنجا به دست آورده است.به ملاقات وی رفت و از وی تقاضاکرد کتابخانه اش را به او ارائه دهد.دکارت او را به محوطه ای که در آنجا جسد گوساله ای را تشریح کرده بود راهنمایی کرد و آن گوساله را به او نشان داد و گفت این است کتابخانه من!من معلومات خود را از این کتابها به دست می آورم.

مرحوم سید جمال الدین اسد آبادی می گفته است: «عجب است که بعضی افراد عمری را پای چراغ به خواندن کتابها و نوشته های انسانهایی مانند خود صرف می کنند، اما یک شب خود همان چراغ را مطالعه نمی کنند.اگر یک شب کتاب را ببندند و چراغ را مطالعه کنند، معلومات بیشتر و وسیعتری پیدا می کنند» .

هیچ کس عالم به دنیا نمی آید.همه مردم اول جاهل و بعد کم و بیش عالم می گردند.و به تعبیر صحیح تر، هر کسی جز خدا در ذات خود جاهل است و به موجب نیروها وعلل و اسباب دیگری عالم می شود.پس هر کسی نیازمند به معلم، یعنی نیازمند یک قوه ونیرویی است که الهام بخش او باشد.خداوند درباره رسول اکرم می فرماید:

صفحه : 240

الم یجدک یتیما فاوی و وجدک ضالا فهدی و وجدک عائلا فاغنی (1).

آیا تو یتیمی نبودی که خدا به تو پناه داد؟گمراه و بی خبر نبودی که خدا تو را راهنمایی کرد و با خبرت ساخت؟تهیدست نبودی که خداوند تو را بی نیاز ساخت؟ اما سخن در معلم است که لزوما چی و کی بایدباشد؟آیا انسان حتما باید از بشر دیگر علم بیاموزد، پس حتما لازم است کلید دانش بشرهای دیگر را که نامش «سواد داشتن »است در اختیار داشته باشد؟آیا انسان را آن پایه نیست که مبتکر باشد؟آیا انسان نمی تواند بی نیاز از انسانهای دیگر، کتاب طبیعت و خلقت را مطالعه کند؟آیا انسان را آن مقام و درجه نیست که با غیب و ملکوت اتصال پیدا کند و خداوندمستقیما معلم و هادی او باشد؟قرآن کریم درباره پیغمبر می فرماید: و ما ینطق عن الهوی، ان هو الا وحی یوحی، علمه شدید القوی (2).

او از هوای نفس سخن نمی گوید،آنچه می گوید جز وحی که به او می رسد نیست، آنکه دارای نیروهای زیادی است او را تعلیم داده است.

علی(علیه السلام)درباره رسول اکرم می فرماید: و لقد قرن الله به منذ کان فطیما اعظم ملک من ملائکته یسلک به طریق المکارم و محاسن اخلاق العالم (3).

از آن زمان که کودک بود و تازه از شیر گرفته شده بود، خداوند بزرگترین فرشته خویش را مامور و مراقب او قرار داده، آن فرشته او را در راههای مکرمت می برد و به نیکوترین اخلاق جهان سوق می داد.

آن طرف که عشق می افزود درد بو حنیفه و شافعی درسی نکرد عاشقان راشد مدرس حسن دوست دفتر و درس و سبقشان روی اوست خامش اند و نعره تکرارشان می رود تا عرش و تخت یارشان

.............................................................. 1.ضحی/6 - 8. 2.نجم/3 - 5. 3.نهج البلاغه، خطبه 190.

صفحه : 241

درسشان آشوب و چرخ و لوله نی زیادات است و باب و سلسله(1) سلسله این قوم جعد مشکبار مساله دور است اما دور یار هر که در خلوت به بینش یافت راه او ز دانشها نجوید دستگاه(2) عارف از پرتو می راز معانی دانست گوهر هر کس از این لعل توانی دانست شرح مجموعه گل مرغ سحر داند و بس که نه هر کو ورقی خواند معانی دانست ای که از دفتر عقل آیت عشق آموزی ترسم این نکته به تحقیق نتانی دانست ابن خلدون در مقدمه معروف خویش فصل «فی ان الخط و الکتابة من عداد الصنائع الانسانیة » بحثی می کند در اطراف اینکه خط از آن نظر کمال است که زندگی بشر اجتماعی است و افراد به کسب معلومات یکدیگر نیازمندند.بعد سیر تکاملی خط را در تمدنها ذکرمی کند، آنگاه به پیدایش خط در محیط حجاز اشاره می کند و سپس می گوید: «در صدر اسلام، خط از جنبه فنی مراحل ابتدایی را طی می کرد و خطوط صحابه از لحاظ رسم الخط، خالی از نقص نبوده است، ولی بعدها تابعین و اخلاف آنها همان رسم الخط را به عنوان تیمن و تبرک در کتابت قرآن حفظ کردند و از آن تجاوز نکردند با اینکه بعضی از آن رسم الخطها خلاف قاعده بود، لهذا بعضی کلمات قرآن با رسم الخط خاصی باقی ماند.» آنگاه می گوید: «کمالات فنی و عملی از قبیل رسم الخط را که بستگی دارد به اسباب و وسائل زندگی و جنبه نسبی دارد، با کمالات مطلق که فقدان آنها نقص در انسانیت انسان است و نقص واقعی است نباید اشتباه کرد.»

.............................................................. 1. «زیادات » و «باب » و «سلسله » نام سه کتاب معروف آن عصر است. 2.مثنوی، دفتر سوم.

صفحه : 242

ابن خلدون آنگاه موضوع امی بودن رسول خدا را طرح می کند و خلاصه سخنش این است: «پیغمبر امی بود.امی بودن برای او کمال بود، زیرا اوعلم خویش را از بالا فرا گرفته بود.اما امی بودن برای ما نقص است، زیرا مساوی است با جاهل بودن ما» (1).

آیه دیگری از طرف مشارالیه به آن استناد شده آیه 2 و 3 ازسوره «لم یکن » است.می گوید.

«بسیار شگفت انگیز است که مترجمان و مفسران قرآن به این آیه که توصیف حضرت محمد(ص)می باشدتوجه نکرده اند که در آن گفته شده: «رسول من الله یتلوا صحفا مطهرة »(2) یعنی محمد پیغمبر خدا که صحیفه های مقدس و مطهر را قرائت می کند.باید توجه کرد که در این آیات گفته نشده است که پیغمبر صحیفه های مقدس را از خاطر خود نقل می کند، بلکه تصریح شده است که این صحیفه ها را قرائت می کند و از رو می خواند» .

پاسخ این استدلال آنگاه روشن می شود که مفهوم دو کلمه ازکلمات آیه فوق الذکر روشن شود: کلمه «صحیفه » و کلمه «یتلوا» .

«صحیفه » به معنی ورق(برگ)است و «صحف » جمع صحیفه است.معنی آیه با جمله بعد که می فرماید:«فیها کتب قیمة » این است: «پیغمبر برگهای پاک و منزهی را که در آنها نوشته هایی راست و پایدار هست برای مردم می خواند» .

مقصود از این برگها همان چیزها بوده که آیات قرآن مجید را بر روی آنها می نوشته اند.پس مقصوداین است که پیغمبر قرآن را بر مردم می خواند.

کلمه «یتلوا» از ماده تلاوت است.به هیچ مدرکی بر نخورده ایم که تلاوت به معنی خواندن ازرو باشد.آنچه مجموعا از کلمات اهل لغت و از موارد استعمال کلمه «قرائت » وکلمه «تلاوت » فهمیده می شود این است که هر سخن گفتن، قرائت یا تلاوت نیست.قرائت و تلاوت در موردی است که سخنی که خوانده می شود مربوط به

.............................................................. 1.مقدمه ابن خلدون(چاپ ابراهیم حلمی)، ص 494 و 495. 2.بینة/2 و 3.

صفحه : 243

یک متن باشد، خواه آنکه آن متن از رو خوانده شود یا از بر، مثلا خواندن قرآن، قرائت و تلاوت است، خواه از روی مصحف خوانده شود و یا از حفظ، با یک تفاوت میان خوداین دو کلمه: تلاوت اختصاص دارد به خواندن متنی که مقدس باشد، ولی قرائت اعم است از قرائت آیات مقدس و چیزدیگر.مثلا صحیح است گفته شود «گلستان سعدی را قرائت کردم » ، اما صحیح نیست گفته شود «گلستان سعدی را تلاوت کردم » .

و در هر حال، اینکه آن متن ازبر خوانده شود یا از رو، نه در مفهوم قرائت دخالت دارد و نه در مفهوم تلاوت.علیهذا آیه فوق الذکر جز این نمی گوید که پیغمبرآیات قرآن را که بر صفحاتی نوشته شده است برای مردم تلاوت می کند.

اساسا چه احتیاجی هست که پیغمبر هنگام تلاوت آیات قرآن، از رو بخواند؟ قرآن را صدها نفر از مسلمانان حفظ بودند، آیاخود پیغمبر از حفظ نبود و نیازمند بود از رو بخواند؟خداوند حفظ او را خصوصا تضمین کرده بود(سنقرئک فلا تنسی) (1).

مجموعا معلوم شد که از آیات قرآن به هیچ وجه استفاده نمی شود که رسول خدا می خوانده و یا می نوشته است، عکس آن استفاده می شود، و فرضا استفاده شود که آن حضرت می خوانده و می نوشته است، تازه مربوط به دوره رسالت است و حال آنکه مدعای مشارالیه این است که رسول خدا قبل از رسالت می خوانده و می نوشته است.

.............................................................. 1.اعلی/6.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان