ماهان شبکه ایرانیان

سه نوع کیفر

دو بحث گذشته که «تفاوتهای دو جهان » و «ارتباط دو جهان » را مطرح کردیم، مقدمه ای بود برای بحث حاضر که می خواهیم انواع مجازاتها را بررسی نماییم.در این بحث می خواهیم ثابت کنیم که نوع مجازات در آخرت با نوع مجازات در دنیا متفاوت است و پاسخ اشکال بی تناسبی جرم و مجازات بستگی به فهم این تفاوت دارد.

دو بحث گذشته که «تفاوتهای دو جهان » و «ارتباط دو جهان » را مطرح کردیم، مقدمه ای بود برای بحث حاضر که می خواهیم انواع مجازاتها را بررسی نماییم.در این بحث می خواهیم ثابت کنیم که نوع مجازات در آخرت با نوع مجازات در دنیا متفاوت است و پاسخ اشکال بی تناسبی جرم و مجازات بستگی به فهم این تفاوت دارد.

مجازات بر سه گونه است:

1. مجازات قراردادی (تنبیه و عبرت)2. مجازاتی که با گناه، رابطه تکوینی و طبیعی دارد.(مکافات دنیوی)3. مجازاتی که تجسم خود جرم است و چیزی جدا از آن نیست.(عذاب اخروی).

تنبیه و عبرت

نوع اول مجازات همان کیفرها و مقررات جزائی است که در جوامع بشری به وسیله مقننین الهی یا غیر الهی وضع گردیده است فایده اینگونه مجازاتها دو چیز است; یکی جلوگیری از تکرار جرم به وسیله خود مجرم یا دیگران از طریق رعبی که کیفر دادن ایجاد می کند و به همین جهت می توان این نوع ازمجازات را «تنبیه » نامید. فایده دیگر، تشفی و تسلی خاطر ستمدیده است و این مواردی است که از نوع جنایت و تجاوز به دیگران باشد.

حس انتقامجویی و تشفی طلبی در بشر بسیار قوی است و دوره های ابتدایی و جامعه های بدوی ظاهرا قوی تر بوده است. اگر جانی را از طریق قانون مجازات نمی کردند تباهی و فساد در جامعه پدید می آمد. این حس هم اکنون هم در بشر هست نهایت اینکه در جوامع متمدن اندکی ضعیف تر یا «پنهان تر»است انسان ستمدیده دچار عقده روحی می گردد اگر عقده او خالی نگردد ممکن است - بطور آگاهانه یا ناآگاهانه - روزی مرتکب جنایت گردد. ولی وقتی که ستمگر را در برابر او مجازات کنند عقده اش باز می گردد و روانش ازکینه و ناراحتی پاک می شود.

قوانین جزایی برای تربیت مجرمین و برای برقراری نظم در جامعه ها ضروری و لازم است هیچ چیز دیگری نمی تواند جانشین آنگردد این که برخی می گویند بجای مجازات باید مجرم را تربیت کرد و بجای زندان باید دارالتادیب ایجاد کرد یک مغالطه است; تربیت و ایجاد دارالتادیب بی شبهه لازم و ضروری است و مسلما تربیت صحیح از میزان جرائم می کاهد همچنانکه نابسامانی اجتماعی یکی از علل وقوع جرائم است و برقراری نظامات اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی صحیح نیز به نوبه خود از جرائم می کاهدو ولی هیچیک از اینها جای دیگری را نمی گیرد نه تربیت و نه نظامامت عادلانه جانشین کیفر و مجازات می گردد و نه کیفر و مجازات جانشین تربیت صحیح و نظام اجتماعی سالم می شود.

هر اندازه تربیت درست و نظام اجتماعی عادلانه و سالم باشد باز افرادی طاغی و سرکش پیدا می شوند که تنها راه جلوگیری از آنها مجازاتها وکیفرهاست که احیانا باید سخت و شدید باشد.

از طریق تقویت ایمان و ایجاد تربیت صحیح و اصلاح جامعه و از بین بردن علو وقوع جرم می توان از تعداد جرمها و جنایتها تا حدود زیادی کاست و باید هم از این راهها استفاده کرد ولی نمی توان انکار کرد که مجازات هم در جای خود لازم است و هیچ وقت موفق نشود که از طریق اندرزگویی و ارشاد و سایر وسائل آموزشی و پرورشی بتواند همه مردم را تربیت کند و امیدی هم نیست که تمدن و زندگی مادی کنونی بتواند وضعی را بوجود آورد که هرگز جرمی واقع نشود تمدن امروز نه تنها جرمها را کم نکرده است بلکه به مراتب آنها را بیشتر و بزرگتر کرده است.

دزدیهایی که در قدیم به شکل آفتابه دزدی جیب بری یا سرگردنه گرفتن انجام می گرفت امروز به هزار رنگ و شکل مرئی و نامرئی زیر پرده و روی پرده انجام می گیرد روی پرده اش هم کم نیست می بینیم یک کشتی و یا چند کشتی را از دریا می دزدند.

به دلائلی که ذکر شد باید پذیرفت که وضع مجازاتها و کیفرها قرارداری برای اجتماعات بشری لازم و مفیداست ولی چنان که قبلا گفته شد لازم است وضع کنندگان مقررات جزائی تناسب جرم و مجازات را رعایت کنند.

اما نکته جالب توجه این است که اینگونه مجازاتها در جهان آخرت معقول نیست; زیرا در آنجا نه جلوگیری از تکرار جرم مطرح است نه تشفی نه آخرت جای عمل است تا عقوبت کردن انسان به این منظور باشد که دوباره مرتکب کردار زشت نشود و نه خدا - العیاذ بالله - حس انتقامجویی و تشفی [طلبی] دارد که بخواهد برای خالی کردن عقده دل خود انتقام بگیرد و نه در آنجا مساله تشفی قلب مظلومین مطرح است خصوصا اگر آن مظلوم از اولیاء خدا و مظاهر رحمت واسعه الهیه باشد بدیهی است که برای غیر اولیاء نیز در جهان و انفسا اندکی خیر و رحمت و مغفرت بر یک دنیا انتقام از دشمن ترجیح دارد.

به علاوه همه عذابها که مربوط به حقوق مردم نیست تا گفته شود عدل الهی ایجاب می کند که رضای دل مظلومین از راه انتقام ظالم تحصیل شود قسمت مهمی از عذابها مربوط است به شرک ریا، ترک عبادت خدا و امثال اینها که «حق الله » است نه «حق الناس »و در این گونه موارد هیچ یک از دو اثر و خاصیتی که برای مجازاتهای دنیوی هست وجود ندارد.

مکافات دنیوی

دومین نوع از انواع مجازات کیفرهایی است که رابطه علی و معلولی باجرم دارند یعنی معلول جرم و نتیجه طبیعی آن است این کیفرها را «مکافات عمل » یا «اثر وضعی گناه » می نامند. بسیاری از گناهان اثرات وضعی ناگواری در همین جهان برای ارتکاب کننده بوجود می آورد مثلا شرابخواری علاوه بر اینکه زیانهای اجتماعیی ببار می آورد صدمه هایی بر روان و جسم شرابخوار وارد می سازد. شرابخواری موجب اختلال اعصاب و تصلب شرایین ورناراحتیهای کبدی می گردد. فحشاء و ممکن است سوزاک و سفلیس تولید کند.

اینها اثر ذاتی گناه است و کیفر قانونی نیست تا گفته شود که باید تناسب جزم و مجازات در آن رعایت گردد اگر کسی سمی کشنده را بنوشد و به اندرز نصیحت گو اعتنا نکند خواهد مرد. مردن نتیجه طبیعی و اثر وضعی نوشیدن سم است چنین آدم خیره سری قطعا می میرد ولی غلط است که کسی بگوید این بیچاره فقط پنج دقیقه مرتکب جرم شده چرا به کیفر مرگ مبتلا شد و هستی خود را از دست داد؟ اگر به کسی بگویند خود را از قله کوه پرت نکن و گرنه نابود می گردی حق ندارد اعتراض کند و بگوید چه تناسبی هست میان خیره سری من و این جزای شاق. اینجا حساب علت و معلول است . سقوط از کوه یا نوشیدن زهر علت است و نابودی معلول آن است اثر آن علتها این است و جز این نتواند بود.

مساله تناسب جرم و کیفر مربوط به کیفرهای قراردادی است که رابطه آنها با جرم رابطه قرارداری است نه واقعی و ذاتی اما مکافاتهای طبیعی نتیجه و لازمه علمند و همانطوری که در بخش دوم این کتاب بیان کردیم هر چیزی در نظام علت و معلول جهان موقعیت خاصی دارد و هرگز ممکن نیست که علت واقعی معلول واقعی را به دنبال خود نیاورد.

در بحث تفاوتهای دنیا و آخرت گفتیم که دنیا موسم کشت است و آخرت فصل درو ولی گاهی برخی از اعمال در همین دنیا نتایج خود را نشان می دهد و به اصطلاح کشته ها درو می گردد البته این دریافت ثمره عمل و درو کردن کشته نوعی از جزای الهی است ولی جزای کامل نیست محاسبه دقیق و مجازات کامل در آخرت انجام می گیرد دنیا خانه عمل است و احیانا جزا هم در آن دیده می شود ولی آخرت صد در صد خانه جزا و حساب است در آنجا مجالی برای عمل نیست.

کارهایی که مربوط به مخلوق خداست خواه نیکی و خدمت به خلق باشد یا بدی و صدمه به مردم غالبا در همین دنیا پاداش و کیفری دارد بی آنکه چیزی از جزای اخروی آنها کاسته گردد.

بدی کردن با والدین در همین جهان کیفر دارد مخصوصا اگر آن بدی - العیاذ بالله - کشتن والدین باشد. حتی اگر پدر و مادر انسان فاسق و یا کافر هم باشند باز هم بدی نسبت به آنها بی عکس العمل نمی ماند.

منتصر عباسی پدرش متوکل را کشت و پس از مدت کوتاهی خودش نیز کشته شد در حالی که متوکل مرد بسیار خبیث و ناپاکی بود متوکل در محافل انس و سرگرمیش امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) را به مسخره می گرفت دلقکهایش خود رابه قیافه آن حضرت می ساختند و تقلید در می آوردند و مسخرگی می کردند و در اشعار خویش به او اهانت می کردند گویند منتصر از او شنید که حضرت فاطمه سلام الله علیها را دشنام می دهد از بزرگی پرسید که مجازاتش چیست؟ وی پاسخ داد قتلش واجب است ولی بدان که هر کس پدرش را بکشد عمرش کوتاه خواهدبود منتصر گفت من باکی ندارم که در اطاعت خدا عمر من کوتاه گردد. پدرش را کشت و پس از وی هفت ماه بیشتر زنده نماند (1)

علی (علیه السلام) در مورد عکس العمل احسان و خدمت به خلق در همین جهان می فرماید:

لا یزهدنک فی المعروف من لایشکره لک فقد یشکرک علیه من لا یستمتع بشی ء منه و قد تردک من شکر الشاکر اکثر مما اضاع الکافر و الله یحب المحسنین. (2)

«اینکه گاهی به کسی نیکی می کنی و او قدرشناسی نمی کند (و یا ناسپاسی می کند) تو را به کار نیک بی رغبت نکند که احیانا تو پاداش خویش را بیش از آنچه بخواهی از او بگیری از دست کسی می گیری که هیچ به او نیکی نکرده ای به هر حال جهان پاداش تو را پس می دهد ولو از ناحیه ای که تو هرگز گمان نمی بری ».

مولوی در مورد عمل و عکس العمل می گوید:

این جهان کوه است و فعل ما ندا باز آید سوی ما از که صدا

دیگری در مجازاتها و مکافاتهای دنیا می گوید:

به چشم خویش دیدم در گذرگاه که زد بر جان موری مرغکی را هنوز از صید منقارش نپرداخت که مرغ دیگر آمد کار او ساخت چو بدکردی مشو ایمن ز آفات که واجب شد طبیعت را مکافات

البته نباید چنین بیندیشیم که هر گاه صدمه و مصیبتی بر یک فرد یا یک گروه وارد شد حتما مکافات اعمال آنهاست زیرا مصائب این جهان فلسفه های دیگری هم دارد آنچه که ما معتقد هستیم این است که در این جهان فی الجمله مکافات عمل هم وجود دارد.

عذاب اخروی

مجازاتهای جهان دیگر، رابطه تکوینی قوی تری با گناه دارند رابطه عمل و جزا در آخرت نه مانند نوع اول، قرارداری است و نه مانند نوع دوم از نوع رابطه علی و معلولی است بلکه از آن هم یک درجه بالاتر است. در اینجا رابطه «عینیت » و «اتحاد» حکمفرماست; یعنی آنچه در آخرت به عنوا پاداش یا کیفر به نیکوکاران و بدکاران داده می شود تجسم خود عمل آنهاست.

قرآن کریم می فرماید:

یوم تجد کل نفس ما عملت من خیر محضرا و ما عملت من سوء تود لو ان بینها و بینه امدا بعیدا (3)

«روزی که هر کس آنچه از کار نیک یا زشت انجام داده است حاضر می بیند آروزو می کند که کاش بین او و بین کار زشتش مسافت درازی فاصله می بود».

در جای دیگر می فرماید:

و وجد ما عملوا حاضرا و لا یظلم ربک احدا (4)

«آنچه را که انجام داده اند حاضر می یابند و پروردگار تو به احدی ستم نمی کند».در جای دیگر می فرماید:

یومئذ یصدر الناس اشتاتا لیروا اعمالهم فمن یعمل مثقال ذره خیرا یره و من یعمل مثقال ذره شرا یره. (5)

«در این روز مردم گروه گروه بیرون می آیند تا در نمایشگاه اعمال اعمال آنها به آنها ارائه شود پس هر کس هموزن یک ذره کار نیک کند آن را می بیند و هر کس هموزن یک ذره کار زشت کند می بیند».

در آیه ای که به قول برخی از مفسرین آخرین آیه ای است از قرآن که نازل شده است می فرماید:

و اتقوا یوماترجعون فیه الیه الله ثم توفی کل نفس ماکسبت و هم لا یظلمون (6)

«و بپرهیزید از آن روز که بسوی خدا بازگشت داده می شوید آنگه به هر کسی آنچه که فراهم کرده است به تمام و کمال پرداخت می گردد و به آنان ستم نمی شود».

درباره مال یتیم خوردن تعبیر قرآن کریم این است:

ان الذین یاکلون اموال الیتامی ظلما انما یاکلون فی بطونهم نارا و سیصلون سعیرا (7)

«آنان که اموال یتیمان را به ستم می خورند جز این نیست که در شکم خویش آتش فرو می برند و بزودی در آتشی افروخته می افتند».

یعنی مال یتیم خوردن عینا آتش خوردن است اما چون در این دنیا هستند نمی فهمند به محض اینکه حجاب بدن کنار رفت و از این جهان بیرون شدند آتش می گیرند و می سوزند.

قرآن کریم باورداران را چنین اندرز می دهد:

یا ایها الذین امنوا اتقو الله و لتنظر نفس ما قدمت لغدا و اتقوا الله.... (8)

«ای ایمان داران پروای خدا را داشته باشید و هر کسی باید بنگرد که چه چیزی برای فردای خود پیش فرستاده است و از خدا پروا کنید....»

لحن قاطع و صریح عجیبی است به صورت امر می فرماید: هر کس باید بنگرد که برای فردای خود چه پیش است سخن از پیش فرستادن است یعنی شما عینا همان چیزهایی را که اکنون می فرستید خواهد داشت لذا درست بنگرید که چه می فرستید.

همچون کسی که وقتی در سفر است اشیائی را خریداری کرده و پیش از خود به وطن خود می فرستد او باید دقت کند زیرا وقتی از سفر برگشت و به وطن خویش رسید در بسته بندی های پستی ای که فرستاده است همان چیزهایی است که خودش تهیه کرده است ممکن نیست که نوعی کالا پیش فرستد و هنگام بازگشت به وطن به نوعی دیگر دست یابد.

در این آیه کریمه دوبار کلمه «اتقوا الله » آمده است و بین آنها فقط یک جمله کوتاه وجود دارد «ولتنظر نفس ما قدمت لغد» شاید در قرآن کریم مشابهی نداشته باشد که یا این فلسفه کوتاه دوبار امر به تقوا شده باشد.

باز هم قرآن کریم می فرماید:

اذا الشمس کورت و اذا النجوم انکدرت، و اذاالجبال سیرت، و اذا العشار عطلت، و اذاالوحوش حشرت، واذا البحار سجرت، و اذا النفوس زوجت، واذا الموؤدة سئلت، بای ذنب قتلت، و اذا الصحف نشرت، و اذا السماء کشطت،و اذا الجحیم سعرت، واذا الجنة ازلفت،علمت نفس ما احضرت. (9)

«یعنی آن زمان که خورشید از درخشش بیفتند ستارگان بیفروغ شوند; کوهها سیر داده شوند; شتران آبستن به حال خود رها گردند; حیوانات وحشی جمع شوند; دریاها مشتعل شوند; جانها جفت گردند; درباره دخترانی که زنده به گور شده اند پرسش شودکه به موجب چه گناهی کشته شدند؟ نامه ها گشوده شود; آسمان برکنده شود; دوزخ افروخته گردد و بهشت نزدیک آورده شود هر کس خواهد دانست چه آماده و حاضر کرده است ».

یعنی آنچه به آدمی در آن جهان می رسد اعم از نعیم بهشتی و عذاب دوزخی همه، چیزهایی است که آدمی خودش آماده و حاضر ساخته است نه اینکه در این دنیا آنان را نمی شناسد و در آخرت آنها را خواهد شناخت; و این مضمون آیات بسیاری از قرآن کریم است که می فرماید روز قیامت خدا به شما خبر می دهد که شما چه می کردید; یعنی شما اکنون خبر ندارید که چه کار می کنید، روز رستاخیز از کار خویش با خبر می شوید و کردار خود را خواهید شناخت.

قل ان الموت الذی تفرون منه فانه ملاقیکم ثم تردون الی عالم الغیب و الشهادة فینبئکم بما کنتم تعملون (10)

«بگو مرگی که آن می گریزید بزودی با شما ملاقات خواهد داشت; آنگاه به سوی دانای پنهان و آشکار برگردانیده می شوید پس شما را به کردارهایتان آگاه می سازد.»

مجازات آخرت تجسم یافتن عمل است نعیم و عذاب آنجا همین اعمال نیک و بد است که وقتی پرده کنار رو دتجسم و تمثل پیدا می کند تلاوت قرآن صورتی زیبا می شود و در کناز انسان قرار می گیرد غیبت و رنجانیدن مردم به صورت خورش سگان جهنم درمی آید.

به عبارت دیگر اعمال ما صورتی ملکی دارد که فانی و موقت است و آن همان است که در این جهان به صورت سخن یا عملی دیگر ظاهر می شود; و صورتی و وجهه ای ملکوتی دارد که پس از صدور از ما هرگز فانی نمی شود و از توابع و لوزام فرزندان جدا ناشدنی ماست اعمال ما از وجهه ملکوتی و چهره غیبی باقی است و روزی ما به آن اعمال خواهیم رسید و آنها را با همان وجهه و چهره مشاهده خواهیم کرد اگر زیبا و لذتبخش است نعیم ما خواهد بود واگر زشت و کریه است آتش و جحیم ما خواهد بود.

در حدیث است که زنی برای مساله ای به حضور رسول اکرم صلی الله علیه و آله مشرف شد وی کوتاه قد بود پس از رفتنش عایشه کوتاه قدی وی را با دست خویش تقلید کرد رسول اکرم صلی الله علیه و آله به وی فرمود: خلال کن عایشه گفت: مگر چیزی خوردم یا رسول الله ؟! حضرت فرمود خلال کن. عایشه خلال کرد و پاره گوشتی از دهانش افتاد. (11)

در حقیقت حضرت با تصرف ملکوتی واقعیت ملکوتی و اخروی غیبت را در هیمن جهان به عایشه ارائه دادند.

قرآن کریم درباره غیبت می فرماید:

و لا یغتب بعضکم بعضا ایحب احدکم ان یاکل لحم اخیه میتا فکرهتموه. (12)

«مسلمانان از یکدیگر غیبت نکنند آیا کسی دوست می دارد که گوشت برادر خویش را در وقتی که مرده است بخورد؟ نه از این کار تنفر دارید»قیس بن عاصم که از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است نقل کرده که روزی باگروهی از «بنی تمیم » خدمت پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله شرفیاب شدم گفتم یا رسول الله ما در صحرا زندگی می کنیم و از حضور شما کمتر بهرهمند می گردیم ما را موعظه فرمایید.

رسول اکرم نصایح سودمندی فرمود و آن جمله چنین فرمود:

«برای توبه ناچار همنشینی خواهد بود که هرگز از تو جدانمی گردد با تو دفن می گردد در حالی که تو مرده ای و او زنده است همنشین تو اگر شریف باشد تو را گرامی خواهد داشت و اگر نابکار باشد تو را به دامان حوادث می سپارد آنگاه آن همنشین با تو محشور می گردد و در رستاخیز با تو برانگیخته می شود و تو مسؤول آن خواهی بود پس دقت کن که همنشینی که انتخاب می کنی نیک باشد زیرا اگر او نیک باشد مایه انس تو خواهد بود و در غیر این صورت موجب وحشت تو می گردد آن همنشین کردار تو است ».

قیس بن عاصم عرض کرد دوست می دارم که اندرزهای شما به صورت اشعاری در آورده شود تا آن را حفظ و ذخیره کنم و موجب افتخار ما باشد رسول اکرم صلی الله علیه و آله دستور فرمود کسی به دنبال حسان بن ثابت برود ولی قبل از اینکه حسان بیاید قیس خودش که از سخنان رسول اکرم به هیجان آمده بود نصایح رسول خدا را به صورت شعر در آورد و به حضرت عرضه داشت اشعار این است:

تخیر خلیطا من فعالک انما قرین الفتی فی القبر ما کان یفعل و لابد بعد الموت من ان تعده لیوم ینادی المرء فیه فیقبل فان کنت مشغولا بشی ء فلا تکن بغیر الذی یرضی به الله تشغل فلن یصحب الانسان من بعدموته و من قبله الا الذی کان یفعل الا انما الانسان ضیف الاهله یقیم قلیلا فیهم ثم یرحل

«از کردار خویشتن دوستی برای خود برگزین که رفیق آدمی در گور (برزخ) همان اعمال او می باشد.»

«بناچار باید همنشین خود را برای روز رستاخیز انتخاب کنی و آماده سازی.»

«پس اگر بچیزی سرگرم می شوی مراقب باش که جز به آنچه خدا می پسندد نباشد.»

«زیرا آدمی پس از مرگ جز با کردار خویش قرین نمی گردد.»

«همانا آدمی در خانواده خود میهمانی بیش نیست که اندکی در میان ایشان درنگ و سپس کوچ کند.» (13)

در حدیث است که:

انما هی اعمالکم ردت الیکم.

این عذابها همان اعمال و کردارهای شماست که به سوی شما برگردانیده شده است.

آفرین بر سعدی، عالی سروده است:

هر دم از عمر می رود نفسی چون نگه می کنم نمانده بسی ای که پنجاه رفت و درخوابی مگر این پنج روز دریابی خجل آنکس که رفت و کار نساخت کوس رحلت زدند و بار نساخت عمر، برف است و آفتاب تموز اندکی ماند و خواجه قره هنوز هر که آمد عمارتی نو ساخت رفت و منزل به دیگری پرداخت برگ عیشی به گور خود فرست کس نیارد ز پس تو پیش فرست ای تهیدست رفته در بازار ترسمت برنیاوری دستار

یادی از استاد

از استاد خودم عالم جلیل القدر مرحوم آقای حاج میرزا علی آقا شیرازی (اعلی الله مقامه) که از بزرگترین مردانی بود که من در عمر خود دیده ام و به راستی نمونه ای از زهاد و عباد و اهل یقین و یادگاری از سلف صالح بود که در تاریخ خوانده ایم جریان خوابی را به خاطر دارم که نقل آن بیفایده نیست.

در تابستان سال بیست و سال بیست و یک، من از قم به اصفهان رفتم و برای اولین باز در اصفهان با آن مرد بزرگوار آشنا شدم و از محضرش استفاده کردم البته این آشنایی بعد تبدیل به ارادت شدید از طرف من و محبت و لطف استادانه و پدرانه از طرف آن مرد بزرگ شد بطوری که بعدها ایشان به قم آمدند و در حجره ما بودند آقایان علماء بزرگ که همه به ایشان ارادت می ورزیدند در آنجا از ایشان دیدن می کردند.

در سال بیست که برای اولین بار به اصفهان رفتم هم مباحثه گرامیم که اهل اصفهان بود و یازده سال تمام با هم هم مباحثه بودیم و اکنون از مدرسین و مجتهدین بزرگ حوزه علمیه قم است به من پیشنهاد کرد که در مدرسه صدر عالم بزرگی است که نهج البلاغه تدریس می کند بیا بروم به درس او این پیشنهاد برای من سنگین بود طلبه ای که «کفایة الاصول » می خواند چه حاجت دارد که به پای تدریس نهج البلاغه برود؟! نهج البلاغه را خودش مطالعه می کند و با نیروی اصل برائت و استصحاب مشکلاتش را حل می نماید!

چون ایام تعطیل بود و کاری نداشتم و به علاوه پیشنهاد از طرف هم مباحثه ام بود پذیرفتم رفتم اما زود به اشتباه بزرگ خودم پی بردم دانستم که نهج البلاغه را من نمی شناختم و نه تنها نیازمندم به فراگرفتن از استاد بلکه باید اعتراف کنم که نهج البلاغه، استاد درست و حسابی ندارد. به علاوه دیدم مردی از اهل تقوا و معنویت روبرو هستم که به قول ما طلاب ممن ینبغی ان یشد الیه الرجال «از کسانی است که شایسته است از راههای دور بار سفر ببندیم و فیض محضرش را دریابیم.»

او خودش یک نهج البلاغه «مجسم » بود مواعظ نهج البلاغه در اعماق جانش فرو رفته بود. برای من محسوس بود که روح این مرد با روح امیرالمؤمنین (علیه السلام) پیوند خورده و متصل شده است. راستی من هر وقت حساب می کنم بزرگترین ذخیره روحی خودم را درک صحبت این مرد بزرگ می دانم; رضوان الله تعالی علیه و حشره مع اولیائه الطاهرین والائمه الطیبین.

من از این مرد بزرگ داستانها دارم از جمله به مناسبت بحث رؤیائی است که نقل می کنم:

ایشان یک روز ضمن درس در حالی که دانه های اشکشان بر روی محاسن سفیدشان می چکید این خواب را نقل کردند و فرمودند:

«درخواب دیدم مرگم فرا رسیده است; مردن را همان طوری که برای ما توصیف شده است درخواب یافتم; خویشتن را جدا از بدنم می دیدم، و ملاحظه که بدن مرا به قبرستان برای دفن حمل می کنند مرا به گورستان بردند و دفن کردند و رفتند من تنها ماندم و نگران که چه بر سر من خواهد آمد؟! ناگاه سگی سفید را دیدم که وارد قبر شدو در همان حال حس کردم که این سگ، تندخویی من است که تجسم یافته و به سراغ من آمده است. مضطرب شدم در اضطراب بودم که حضرت سید الشهداء (علیه السلام) تشریف آوردند و به من فرمودند: غصه نخور، من آن را از تو جدا می کنم.» (14)

در این داستان اشاره ای به شفاعت هست که در بحث آینده به یاری خدا عنوان می کنیم.

کوتاه سخن

پاسخ اشکال «تناسب کیفر و گناه » به این صورت خلاصه می شود که رعایت تناسب بحثی است که در مورد کیفرهای اجتماعی و قراردادی قابل طرح است البته دراینگونه کیفرها قانونگزار باید متناسب بودن کیفر را با جرم درنظر بگیرد اما در کیفرهایی که رابطه تکوینی باعمل دارد یعنی معلول واقعی و اثر حقیقی کردار است یا کیفری که با گناه رابطه عینیت و وحدت دارد یعنی در حقیقت خود عمل است مجالی از برای بحث تناسب داشتن و نداشتن نیست.

برتراند راسل که می گوید چگونه ممکن است خدایی باشد و ما در برابر جرمهای بسیار کوچک مجازاتهای بسیار بزرگ بکند این معنی را درک نمی کرده که رابطه آخرت با دنیا از قبیل روابط قراردادی واجتماعی نیست.

امثال راسل از معارف و حقایق اسلامی دور و بیخبرند، با الفبای معارف الهی هم آشنایی ندارند. آشنایی امثال راسل فقط با دنیای مسیحی است از حکمت و فلسفه و عرفان اسلامی و از معارف بلند اسلامی کمترین آگاهی ندارند. راسل در نظر کسی که اندک آشنایی با معارف اسلامی دارد در فلسفه به مفهوم اسلامی و شرقی آن یک کودک دبستانی هم بشمار نمی رود.

اسلام در دامن خود مردان بزرگی را تربیت کرده است که در وقتی که در همین جهان بوده اند با جهان آخرت آشنا شده اند و حقایقی را که فوق تصور«راسل » هاست لمس کرده اند.

شاگردان مکتب قرآن این حقیقت را نیک آموخته اندکه جزای آخرت عین کردار دنیاست چیزی جدا از عمل نیست مولوی اشعاری دارد که این حقیقت را بیان می کند و از نظر موعظه و تذکر خود ما نیز نقل آنها مناسب است; می گوید:

ای دریده پوستین یوسفان گرگ برخیزی از این خواب گران گشته گرگان یک به یک خوهای تو می درانند از غضب اعضای تو زآنچه می بافی همه روزه بپوش زانچه می کاری همه ساله بنوش گر ز خاری خسته ای خود کشته ای وز حریر و قز دری خود رشته ای چون ز دستت زخم بر مظلوم رست آن درختی گشت وز آن زقوم رست این سخنهای چو مار و کژدمت مار و کژ دم می شود گیرد دمت

حشر پر حرص خس مردار خوار صورت خوکی بود روز شمار زانیان را کنده اندام نهان خمر خواران را بود گنده دهان گند مخفی کان به دلها می رسید گشت اندر حشر محسوس و پدید بیشه ای آمد وجود آدمی بر حذر شو زین وجود ار آدمی ظاهر و باطن اگر باشد یکی نیست کس را در نجات او شکی در وجود ما هزاران گرگ وخوک صالح و ناصالح و خوب و خشوک حکم آن خوراست کان غالبتر است چونکه زر بیش از مس آمد آن زر است سیرتی کاندر وجودت غالب است هم بر آن تصویر حشرت واجب است

آفرین بر قرآن با این شاگردانش. اگر قرآن نمی بود مولوی و حافظ و سنایی و عطار و سعدی و امثال آنها بوجود نمی آمدند. استعداد ایرانی با نور اسلام شگفت و این افتخار ایران را بس که توانست معارف اسلام را بهتر از هر قوم دیگری دریافت کند سخن خود را به اندرزهای زیبای سعدی در این زمینه پایان می دهیم.

خرما نتوان خورد از خار که کشتیم دیبا نتوان بافت از این پشم که رشتیم بر لوح معاصی خط عذری نکشیدیم پهلوی کبائر حسناتی ننوشتیم پیری و جوانی چو شب و روز بر آمد ما شب شد و روز آمد و بیدار نگشتیم ما را عجب ار پشت و پناهی بود آن روز کامروز کسی را نه پناهی و نه پشتیم گر خواجه شفاعت نکند روز قیامت شاید که زمشاط نرنجیم که زشتیم.

پاورقی ها

1- سفینة البحار، ماده «وکل » و بحار الانوار چاپ آخوندی ج 10 ص 296

2- نهج البلاغه حکمت 195

3- آل عمران / 30

4- کهف / 49

5- زلزال / 6 - 8

6- بقره /281

7- نساء /10

8- حشر/18

9- تکویر / 1 - 14

10- جمعه / 8

11- بحار چاپ کمپانی جلد 5 جزء 4 ص 188

12- حجرات / 12

13- «خصال صدوق باب ثلثه، شماره 93

14- مرحوم حاج میرزا علی آقا اعلی الله مقامه ارتباط قوی و بسیار شدیدی با پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و خاندان پاکش (صلوات الله و سلامه علیهم) داشت. این مرد در عین اینکه فقیه (درحد اجتهاد) و حکیم و عارف و طبیب و ادیب بود و در بعضی از قسمتها مثلا طب قدیم و ادبیات از طراز اول بود و «قانون » بوعلی را تدریس می کرد از خدمتگزاران آستان مقدس حضرت سید الشهدا (علیه السلام) بود منبر می رفت و موعظه می کرد و ذکر مصیبت می فرمود کمتر کسی بود که در پای منبر این مرد عالم مخلص متقی بنشیند و منقلب نشود خودش هنگام وعظ و ارشاد که از خدا و آخرت یاد می کرد در حال یک انقلاب روحی و معنوی بود و محبت خدا و پیامبرش و خاندان پیامبر در حد اشباع او را بسوی خود می کشید با ذکر خدا دگرگون مصداق قول خدا بود:

الذین اذا ذکر الله و جلت قلوبهم واذا تلیت علیهم آیاته زادتهم ایمانا و علی ربهم یتوکلون.(انفال/2)

نام رسول اکرم صلی الله علیه و آله یا امیرالمؤمنین علی (علیه السلام)را که می برد اشک از چشمانش جاری می شد یک سال حضرت آیة الله بروجردی (اعلی الله مقامه) از ایشان برای منبر در منزل خودشان در دهه عاشورا دعوت کردند منبر خاصی داشت غالبا از نهج البلاغه تجاوز نمی کرد ایشان در منزل آیة الله منبر می رفت و مجلسی را که افراد آن اکثرا از اهل علم و طلاب بودند سخت منقلب می کرد بطوری که از آغاز تا پایان منبر ایشان جز ریزش اشکها و حرکت شانه ها چیزی مشهود نبود.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان