فروش سرمایه وجود انسانى به کفر

فضیلت و برترى انسان بر سایر موجودات عرصه گاه هستى به خاطر عقل و آزادى، و اینکه بالقوّه داراى مقام باعظمت خلافت از خدا، و ظرف آگاهى و بصیرت، و مطلع الفجر طلوع هدایت تشریعى، و محل ظهور کرامت است، امرى مسلّم و ثابت و حقیقتى است که در کتاب‌هاى آسمانى به آن ناطق، و حکماى الهى و فلاسفه ربانى و عرفانى بینا با دلایل متقن این مقامات را به عنوان مقامات ویژه ...

فضیلت و برترى انسان بر سایر موجودات عرصه گاه هستى به خاطر عقل و آزادى، و اینکه بالقوّه داراى مقام باعظمت خلافت از خدا، و ظرف آگاهى و بصیرت، و مطلع الفجر طلوع هدایت تشریعى، و محل ظهور کرامت است، امرى مسلّم و ثابت و حقیقتى است که در کتاب‏هاى آسمانى به آن ناطق، و حکماى الهى و فلاسفه ربانى و عرفانى بینا با دلایل متقن این مقامات را به عنوان مقامات ویژه انسان به اثبات رسانیده و در کتاب‏هاى خود در این زمینه مقالات و مطالب مهمى نوشته اند.
فروش سرمایه وجود انسانى به کفر

 

فضیلت و برترى انسان بر سایر موجودات عرصه گاه هستى به خاطر عقل و آزادى، و اینکه بالقوّه داراى مقام باعظمت خلافت از خدا، و ظرف آگاهى و بصیرت، و مطلع الفجر طلوع هدایت تشریعى، و محل ظهور کرامت است، امرى مسلّم و ثابت و حقیقتى است که در کتاب‌هاى آسمانى به آن ناطق، و حکماى الهى و فلاسفه ربانى و عرفانى بینا با دلایل متقن این مقامات را به عنوان مقامات ویژه انسان به اثبات رسانیده و در کتاب‌هاى خود در این زمینه مقالات و مطالب مهمى نوشته اند.

انسان از نظر جایگاه بنابر آیات قرآن و روایات، و معارف حقه موجودى مافوق موجودات و عنصرى حاوى زمینه‌هاى معنویت، و مقامى مادون حق است، همه موجودات بخاطر او آفریده شده اند، و مسخر حیات اویند و در مسیر خدمت به او درکارند و او براى خدا آفریده شده باید همه موجودیت و هویت خود را در میدان بندگى و عبادت او به معناى وسیع مسئله بکار بگیرد، بنابراین براى این موجود نمیتوان ارزش و قیمتى مادى تعیین کرد، انسان از نظر معارف قرآنى و اهل بیت ارزش بدنش در صورتى که در عبادت رب و خدمت به خلق بگار گرفته شود بهشت و ارزش جانش در صورتى که در امور معنوى و حالات پاک و اخلاق حسنه و نیات خالصانه بکار گرفته شود رضوان الهى است.

انسان بدون اتصال به خدا و حقایق ملکوتیه و فیوضات خاص ربانیه موجودى مادّى محض و زمینى و در ردیف سایر جاندارن روى زمین است، در فضاى تاریک بیایمانى و منقطع از حق فقط دنیا و کالاى آن را طالب است و براى دنیا خواهى میکوشد و حرکت میکند، و قلبش غرق محبت و عشق به دنیا میگردد دنیائى که درباره آن در روایات آمده:

«حب الدنیا رأس کل خطیئته:» «1»

دنیا دوستى سر منشأ همه گناهان است.

به دنبال دنیادوستى همه اعضا و جوارح و درون انسان حوزه جاذبه گناه میشوند و با این وضع انسان کارخانه تولید معصیت، و سرزمین رویش خطاها و ستم‌ها و جنایات میگردد، و از فضاى باعظمت عبودیت و رسیدن به عزّ ربوبیت محروم مانده، در این موقعیت است که براى شکم چرانى و شهوت رانى و به دست آوردن متاع اندک دنیا و حفظ غرور و کبر و ریاست و منیت خود وارد بازار فروش سرمایه انسانى و هویت معنوى خود که باید با بهشت و رضوان الهى معامله شود میگردد و همه هستى باعظمت خود و شئون و آثارش به کفر به خدا و حقایق و انکار نبوت و کتاب‌هاى آسمانى میفروشد و با این معامله و تجارت خسارت بار به طرف بینهایت پوچى و کوچکى و حقارت و پستى میرود و یک جا دنیا و آخرت خود را برباد میدهد وبا از دست دادن رضایت پروردگار به بازار کسب خشم خدا و خشم مردم میافتد، و از بارگاه ربوبى و عرصه گاه هستى، و نظامات آفرینش و پیشگاه مردم طرد شده، و محبتش از همه قلب‌ها بیرون میرود و مورد کینه و بغض جهانیان قرار میگیرد، بلاى سنگینى که از زمان موسى تا به امروز که این نوشتار در حال تنظیم است یهود و کارگردانانشان صهیونیست گرفتارآنند و خروج از این اوضاع براى آنان جز با توبه واقعى و بازگشت به قرآن که بخاطر جنایات و آلودگى‌هاى فراگیر بر باطنشان هرگز موفق به آن نمیشوند میسّر نیست.

آنان به جاى اینکه سرمایه عقل و فطرت و تفکر و کمال جوئى و کرامت خواهى و عزت طلبى را با ایمان به خدا و قیامت و در راه تحصیل کمالات و ارزش‌ها معامله کنند و از هر جهت سود و منفعت ابدى نصیب خود نمایند، به کفر و پرده پوشى روى حق، و انکار واقعیات و فساد و گناه فروختند و از همه طرف خسارت و زیان ابدى و خزى دنیا وعذاب آخرت را سهم خود نمودند و با این معامله پرضرر سرزمین وجود خود را محل رویش غرور و کبر و کینه و بداندیشى و شرّ و فساد و به ویژه حسد به اهل خدا و بخصوص حسد به پیامبر و قرآن کردند.

این قوم به خاطر شعله ور شدن آتش حسد در وجودشان در مقام سوزاندن ارزش‌هاى معنوى، و جلوگیرى از جهانى شدن اسلام، و جنگ و خونریزى و فساد در میان ملت‌هاى دنیا برآمدند، ولى دچار خشم خدا و خشم ملت‌هاى آزاده جهان گشتند، و تبدیل به قومى آواره، ذلیل، منفور، مطرود شدند و در این زمان که این تفسیر نگاشته میشود مدت شصت سال است به عنوان نوکر و خادم و پادوى انگلیس و آمریکا براى حفظ منافع نامشروع این دو گرگ خونخوار به منطقه فلسطین اعزام و با تشکیل یک دولت پوشالى بدون داشتن امنیت به نوکرى و جیره خوارى آمریکا و انگلیس مشغولند و با دریوزگى از آنان نان و آبى آلوده به خون و جنایت میخورند و دائم از طرف مؤمنان منطقه به ویژه حزب الله لبنان که از شیعیان خالص اهل بیت‌اند مورد هجوم و حمله اند، به خصوص آن که در این روزهائى که این صفحات را مینوشتم در مدت سى وسه روز از طرف حزب الله چنان شکست مفتضحانهاى خوردند که هرگز در طول تاریخ حیات نکبت بارشان به چنین شکست ذلت بارى درعین این که از جانب آمریکا و انگلیس یارى میشدند دچار نشده بودند، و به اراده خدا بنا نیست این قوم روى خوشى و رفاه را تا نابودى کامل به دست مؤمنان منطقه ببینند.

اینان با غرق بودن در ثروت و پر بودن انبارهایشان از پیشرفته ترین مهمات و اسلحه‌هاى آمریکا و انگلیس از تعدادى اندک از جوانان شیعه لبنان افسانه شکست ناپذیرى شان که خود و اربابانشان مدعى آن بودند بباد رفت و نزد ملل دنیا و آزادى خواهان جهان به ذلّت و خوارى شکنندهاى دچار شدند و ملت‌هاى‌ آزاده در همین روزها با اعلام پیروزى حزب الله و شکست نکبت بار اسرائیل آماده جشن و سرور میشوند.

این قوم عنود هر بهائى در برابر کفرورزى شان نسبت به قرآن و پیامبر بگیرند بسیار بسیار ناچیز و غیرقابل توجه است، و جز زیان و خسارت در دنیا و آخرت چیزى براى آنان باقى نمیماند.

 

انتخاب نبى و نزول کتاب براو براساس لیاقت است‌

این قوم زیانکار پس از بعثت پیامبراسلام و نزول قرآن در برابر اراده حکیمانه حق موضع باطل و ناحق گرفتند و از روى تعصب جاهلانه نژادى و حسد باطنى دهانشان را به این سخن باطل و بیمعنى آلوده کردند که چرا در این زمان که پیامبر اسلام براساس پیشگوئى آیات تورات ظهور کرده، از میان قوم خود ما پیامبر مبعوث به رسالت نشده و چرا ویژه ما و براساس خواست ما کتاب براى ما نیامده، و چرا ما باید از آئین یهودیت که خاص ماست دست برداشته به پیامبرى که در قوم عرب مبعوث به رسالت شده و کتابش به لغت عربى است ایمان بیاوریم.

این بیخردان و سبک مغزان و حسودان و کینه توزان تصور میکردند انتخاب پیامبر و نزول کتاب بر او براساس قومیت و نژاد است!

توجه به این معنى نداشتند یا نمیخواستند داشته باشند که مقام رسالت و نبوت به کسى عطا میشود که از عقل کامل و ایمان جامع، و اخلاق الهى، و نیت پاک و عمل صالح و پیشینه درست برخوردار باشد و بتواند این مسئولیت عظیم الهى را بر عهده گیرد و مردم را در فضائى از صبر و استقامت به خدا دعوت کند و آنان را در راه رشد و کمال و آدمیت و انسانیت و رسیدن به مقامات معنوى هدایت نماید.

آنان به اندازهاى در تنگناى کبر و غرور و حسد و نابخردى دچار بودند که حاضر نشدند بدون در نظر گرفتن امور ظاهرى و خالى از توجه به قومیت و نژادپرستى به حق ایمان بیاورند، و نسل‌هاى پس از آنان تا به امروز نیز دچار این اوهام و خیالات فاسده و غرور و نژادپرستى‌اند و حاضر نیستند در برابر حق سر تسلیم فرود آرند.

 

کیفر مخالفت با حقایق‌

این ظروف غرور و منیت، و خزانه پستى و شرارت، و تنور پر از آتش عصبیت و حسادت که به خاطر این حالات باطنشان منشأ انواع جنایات و فسادها در مناطق مختلف دنیا بودند و نسل امروزشان هم چون آباء و اجدادشان منشأ جنایات و فساداند نه تنها در دنیا مستحق ذلت و خوارى، و خشم خدا و مردم شدند، بلکه در آخرت هم سزاوار عذاب خوارکنندهاى هستند وَ لِلْکافِرِینَ عَذابٌ مُهِینٌ.

براى این که شدت حسد و حدّت کفر این طایفه از خدا بیخبر را بیش از پیش بدانید و دو قطعه تاریخى توجه نمائید:

سلمة بن سلام از بدریون و مجاهدان صدر اول اسلام است میگوید جهودى از جهودان مدینه نزدیک ما میزیست یک روز به ما گفت:

«اظلکم زمان بنى الحرم الذى یرکب البعیر و یلبس الشمله ویأکل الکسرة، ویقبل الهدیة ولایأکل الصدقه:»

اینک روزگار پیامبر مکى بر سر شما سایه انداخته، و هنگام بعثت او فرا رسیده، پیامبرى که از نشستن بر شتر عار ندارد، لباس گشاد و وسیع پوشد، و نان ریزه خشک خورد، و هدیه پذیرد، و از خوردن صدقه امتناع ورزد، و سپس گفت از شما شنوندگان کسى که او را ببیند این مرد یعنى سلمة بن سلام است، چیزى نگذشت که پیامبر وارد مدینه شد و همه نشانه‌هائى که آن یهودى براساس آیات تورات درباره او گفته بود در او بود، به او گفتم والله این همان پیامبرى است که تو به ما خبر دادى و کسى غیر او نیست یهودى گفت: آرى همان است که من‌ براساس پیش گوئى تورات گفتم ولى هرگز دست از آئین یهودیت بر ندارم و به او ایمان نیاورم‌ «2»!!

صفیه دختر حیى بن اخطب یهودى میگوید: هنگامى که محمد مصطفى به مدینه آمد پدرم و عمویم ابو یاسر اخطب اواخر نیمه شب به قصد این که بدانند آیا او همان پیامبرى است که تورات خبر داده بیرون شدند، به وقت غروب آفتاب به خانه بازگشتند در حالى که شکسته دل و کوفته و پریشان و غمناک بودند، عادتشان این بود که هرگاه به خانه میآمدند مرا مینواختند و مورد نوازش قرار میدادند، ولى آن شب به من توجهى نکردند و مرا مورد تفقد و نوازش نگرفتند و از شدت دلتنگى به من التفات نکردند، ابو یاسر عمویم به پدرم گفت:

«اهو هو»

آیا این همان است که میدانیم؟ پدرم گفت: آرى سوگند به خدا، عمویم گفت به تمام معنى او را شناختى و به عنوان پیامبر دریافتى؟ گفت: آرى، عمویم گفت: اکنون در درونت نسبت به او چه نظرى دارى؟ پدرم گفت به خدا سوگند تا زنده ام نسبت به او پر از کینه و دشمنى هستم!! «3»

آیا چنین مردمى به قول قرآن مستحق خوارى دنیا و عذاب آخرت، و خشم خدا و خلق و لعنت ابدى و عذاب خوارکننده در محشر کبرى نیستند؟! جواب عقل و فطرت و نظام هستى، و پاسخ حق و پاکان این است که: وَ لِلْکافِرِینَ عَذابٌ مُهِینٌ.

چون کنى بربى حسد مکر و حسد؟ ‌                    زان حسد، دل را سیاهى‌ها رسد

خاک شو مردان حق را زیر پا                            خاک بر سر کن حسد را هم چو ما ‌

این حسودان معاند و جهودان متعصب و زبون و خوار چون نمیتوانند به وظائف و مسئولیت‌هاى انسانى و الهى خود بپردازند، و از تحصیل ارزش‌ها و فضائل محرومند و زیر لگد ستمکاران مافوق خودشان، نفسیات و حقوقشان پایمال میگردد، روز قیامت هم زیر پاى دیگر دوزخیان و در پست ترین درکات جهنم خواهند بود، و با ذلت و خوارى شگفت آورى در آن دنیا دست بگریبانند!! «4»

 

پی نوشت ها:

 

______________________________

 

(1)- نهج الفصاحه 252، حدیث 1313.

(2)- کشف الاسرار میبدى، ج 1، ص 272.

(3)- کشف الاسرار، ج 1، ص 273.

(4)- پرتوى از قرآن با تصرف در عبارت.

 



قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان