با نهضت امام حسین(علیهالسلام)، بنیانهایی شکل گرفت که هر یک منشأ تحولات و تأثیراتی مهم در تاریخ گشت؛ از جمله «تفکیک دو اسلامِ در اوج».
پس از عاشورای سال61 هجری، یزید و یزیدیان گمان میکردند که همه چیز تمام شده است؛ حسین(ع) و یارانش کشته شدهاند؛ خاندانش به اسارت رفتهاند؛ و هرگونه مخالفت و ایستادگی در برابر خودکامگی حکومت اموی، پایان یافته است.
امّا با نهضت امام حسین(ع)، بنیانهایی شکل گرفت که هر یک منشأ تحولات و تأثیراتی مهم در تاریخ گشت؛ از جمله «تفکیک دو اسلامِ در اوج».
کسانی که مقابل حسین(ع) ایستادند و آن جنایات را به بار آوردند، خود، مدّعیان اسلام بودند. یزید، خویش را خلیفهٔ رسولالله (ع) میخواند و حسین (ع) را خارجی مینامید، که بر امام زمان خویش خروج کرده، با حکومت اسلامی مخالفت نموده، نظم جامعه را بر هم زده، و موجب شکاف در امّت اسلامی شده است.
فجایعی که در عاشورای سال 61 هجری، در سرزمین کربلا روی داد، به نام اسلام و تحت لوای دفاع از دین انجام یافت؛ و این خود بیانگر واقعیتی تلخ است و آن این که دو اسلام، از صدر تاریخ، رو در روی یکدیگر قرار گرفتند.
قاضی ابوبکر ابن العربی، فقیه و محدّث نامور مالکی، در گذشته به سال 543 هجری، که همۀ آیات قران کریم را که بیانگر رفتار رحمتآمیز است منسوخ می داند، سخنی شگفت دارد که گویای این واقعیت گزنده است؛ آنجا که در توجیه کشتار فجیع کربلا، در کتاب العواصم من القواصم ، چنین نوشته است: کسی برای جنگ با حسین بیرون نشد مگر این که خبری را از رسول خدا تأویل کرد، و کسی با او نجنگید مگر به سبب حدیثی که از جدّش ـ سرآمد پیامبران ـ شنیده بود که از تباهی اوضاع [در آینده] خبر داده و مردمان را از ورود در فتنههایی [که پیش خواهد آمد] پرهیز داده بود. و سخنان وی در این باره فراوان است؛
و از جمله آن سخنان این است که رسول خدا فرمود:
«به زودی فتنهای بپا خواهد شد و هر کس بخواهد در میان آن امّت تفرقه بیندازد، هر کس که باشد، با شمشیر گردنش را بزنید»
و مردم بر حسین نشوریدند[ و او را نکشتند] مگر به دلیل همین حدیث و امثال آن.
این سخن بیانگر سیمایی تحریفشده از اسلام است؛ همان که امویان و در رأس آنان یزید، نمودارِ آنند.
یزید دو چهره دارد؛ چهرهای فاسد و فاسق و جنایتکار؛ و چهرهای مدّعی خلافت نبوی، و پناه اسلام و مسلمانی. در این چهره است که ابن عبد ربّه اندلسی در کتاب العقد الفرید، از قول او خطبهای پارسایانه و اسلامپناهانه روایت کرده است که جملاتی از آن چنین است:
«سپاس و ستایش خداوندی راست که او را میستایم و از او یاری میجویم؛ و به او ایمان دارم و بدو توکل مینمایم. به خدا پناه میبرم از بدیهای نفسها و نفسانیتهایمان، و از زشتیهای کردارمان... بندگان خدا! شما را سفارش میکنم به تقوا و پرواداری نسبت به خدای بزرگ... آنگاه شما را از دنیا بیم میدهم که شیرین و سرسبز مینماید و سراسر پوشیده در خواهشهای نفسانی است، و با اندکبهرهٔ خود، زیبا مینماید و دلربایی میکند... نابودکنندهای است بس فریبنده و غافلگیرکننده.»
چه این خطبه را به واقع یزید بن معاویه، از سر نفاق ایراد کرده باشد و چه به او نسبت داده باشند، آن چه مسلّم است این است که جنایتکاران تاریخ نیز از دین و دینداری سخن راندهاند و تلاش نمودهاند جنایات خود را تحت لوای آن پنهان کنند.
بر سر کارآمدن یزید و حرکتی که او در پیش گرفت، اوج تحولات در جهت استحالهٔ کامل دین و دینداری بود، و بیگمان جز امام حسین(ع)، کسی نمیتوانست چهره دین را از پلشتی و زشتیهای این دوران بزداید و اسلام را احیا کند و پرچمی بر افرازد که همه تاریخ گویای تفکیک دو اسلام باشد؛ اسلام نبوی و رحمانی و اسلام اموی و ظلمانی.
منبع : کانال استاد دلشاد