انسان برای وصول به «مقصداصلی » نیازمند به تربیت الهی است و بدیهی است که بدون آن هیچ وصولی نیست و تربیت الهی درمرتبه کامل آن در دست پیامبر و امامان معصوم علیهم السلام است و تا این تربیت نباشد،کمالی برای هیچ کس متصور نمی باشد و لذا در دعا می خوانیم:
«اللهم عرفنی نفسک فانک ان لم تعرفنی نفسک لم اعرف رسولک، اللهم عرفنی رسولک فانک ان لم تعرفنی رسولک لم اعرف حجتک اللهم عرفنی حجتک فانک ان لم تعرفنی حجتک ضللت عن دینی...» (1) .
«خدایا خودت را به من معرفی کن که اگر خودت را به من معرفی نکنی، رسولت رانمی شناسم. خدایا رسولت را به من بشناسان که اگر رسولت را به من نشناسانی، حجت ترا نمی شناسم. خدایا حجتت را به من بشناسان که اگر حجتت را به من نشناسانی ازدینم گمراه می شوم ».
پس لازمه معرفه الله، معرفت پیامبر وامام است و «معرفه الله » بدون معرفت پیامبر وامام سودمند و نتیجه بخش نیست زیرا چون «معرفه الله » بدون ولایت، درواقع «معرفه الله » نیست، بلکه تصور معرفت الله است.
از امام حسین(ع) نقل شده است که فرمود: «یا ایها الناس ان الله ما خلق العباد الا لیعرفوه فاذا عرفوه عبدوه و اذا عبدوه استغیثوا بعبادته عن عباده من سواه فقال له رجل بابی انت و امی یابن رسول الله ما معرفه الله؟ قال: معرفه اهل کل زمان امامهم الذی یجب علیهم طاعته » (2) .
«ای مردم، خداوند بندگان را جز به منظور معرفت نیافرید. و اگر خدای خود رابشناسد بناچار سر به عبادت او خواهند گذاشت و چون او را عبادت کنند، با عبادت او از عبادت دیگران بی نیاز می گردند. مردی (در آن حال) از امام پرسید: ای فرزندرسول خدا، پدر و مادرم به فدایت، مقصود از معرفت خداوند چیست؟
فرمود: مقصود آن است که مردم هر زمان امام واجب الطاعه خود را باز شناسند».
البته رسیدن به هر چیز تنها از راه آن و باب آن میسر خواهد بود و خداوند چنان قرار داده است که آنان «باب الله » و «باب معرفه الله » باشند.
«من اراد الله بدا بکم و من وحده قبل عنکم و من قصده توجه بکم ».
«کسی که خدا را بخواهد از شما آغاز می کند، کسی که یگانه اش بداند از شمامی پذیرد و کسی که قصد او کند متوجه به شما گردد» (3) .
«بکم فتح الله و بکم یختم الله..» «به شما گشود خداوند در (علم و سعادت را)
و به شما ختم کرد». «من اتاکم نجی و من لم یاتکم هلک » «آن که سراغ شماخاندان آمد نجات یافت و آن که شما را ترک نمود، هلاک گردید».
امام باقر(ع) فرمود: «بنا عبدالله و بنا عرف الله و بنا وحدالله تبارک وتعالی و محمد حجاب الله تبارک و تعالی » (4) .
به وسیله ما خدا پرستش شد و به وسیله ما خدا شناخته شد و به وسیله ما خدای تبارک و تعالی یگانه شناخته گردید و محمد(ص) پرده دار خدای تبارک و تعالی است(تا واسطه میان او و مخلوقش باشد»).
و در روایت دیگر می فرماید:
«نحن حجه الله و نحن باب الله و نحن لسان الله و نحن وجه الله و نحن عین الله فی خلقه و نحن ولاه امرالله فی عباده » (5) .
«ما حجت خدائیم ما باب خدائیم، ما زبان خدائیم، ما وجه خدائیم، ما دیده خدادر میان خلقش می باشیم، مائیم سرپرستان امر خدا در میان بندگانش ».
از شرائط «خداشناسی » پیامبر شناسی وامام شناسی است و بدون شناخت پیامبروامام درجه کامل خداشناسی ممکن نیست.
«ابو حمزه » می گوید: امام باقر(ع) به من فرمود:
«انما یعبدالله من یعرف الله فاما من لا یعرف الله فانما یعبده هکذا ضلالا. قلت:
جلعت فداک فما معرفه الله؟ قال: تصدیق الله عزوجل و تصدیق رسوله و مولاه علی(ع)
و الائتمام به و بائمه الهدی و البراه الی الله عزوجل من عدوهم هکذا یعرف الله عزوجل » (6) .
«همانا خدا را کسی پرستد که او را بشناسد واما کسی او را نشناسد او رااینگونه (مانند عامه مردم) گمراهانه می پرستد. عرض کردم قربانت گردم معرفت خداچیست؟ فرمود: باور داشتن خدای عزوجل و باور داشتن پیغمبرش(ص) و دوست داشتن علی(ع) و پیروی از او و از ائمه هدی علیهم السلام و بیزاری جستن به خدای عزوجل از دشمن ایشان، آری خداوند عزوجل این چنین شناخته می شود».
در روایت دیگر می فرماید:
«انما یعرف الله عزوجل و یعبده من عرف الله و عرف امامه منا اهل البیت و من لا یعرف الله عزوجل ولا یعرف الامام منا اهل البیت فانما یعرف و یعبد غیرالله هکذا و الله ضلالا» (7) .
«تنها کسی خدای عزوجل را شناسد و پرستش کند که هم خدا را بشناسد و هم امام از ما خاندان را و کسی که خدای عزوجل را نشناسد وامام از ما خاندان را نشناسدغیر خدا را شناخته و عبادت کرده است این چنین (مانند عامه مردم) که به خداگمراهند به این معنی خدائی که به وسیله غیر ائمه هدی علیهم السلام معرفی شود، جوان خوش سیمائی است که در قیامت برای مردم جلوه گری کند، پس هر که به چنین خدائی معتقد باشد حقا که خدا را نشناخته است ».
آری تا انسان در مدار اصلی «رجوع الی الله » (ارجعی الی ربک) قرار نگیرد،گمراه است و به اصطلاح در «قوس نزول » است و مدار اصلی همان مدار ولایت است وقرار گرفتن در این مدار با استفاده از دو «هدایت مزجی » (ثقلین) میسر است و بس.
در حدیث غدیر به روایت طبری که آن را با اسناد فراوان نقل کرده است، از جمله چنین آمده است که پیامبر فرمود: «افهموا محکم القرآن و لا تتبعوا متشابهه ولن یفسر ذلک لکم الا من انا آخذ بیده و شائل بعضده » (8) .
«آیات محکم قرآن را درست بفهمید و در پی آیات متشابه نروید و هرگز کسی این کتاب را برای شما تفسیر نخواهد کرد، مگر آن کس که من دست او را گرفته و بلندکرده و به شما نشان می دهم (یعنی علی بن ابیطالب(ع »».
امام باقر(ع) می فرماید:
«اما انه لیس عند احد من الناس حق ولا صواب الا شی اخذوه منا اهل البیت » (9) .
«نزد هیچ یک از مردم ایده درستی نیست مگر آنچه را که از ما اهل بیت گرفته باشند».
باز می فرمود: «کذب من زعم انه یعرفنا و هو متمسک بعروه غیرنا» (10) .
«دروغ می گوید کسی که ادعای شناخت ما را دارد ولی در عین حال به دیگران متوسل می شود».
پیامبر اکرم(ص) در آخرین روزهای زندگی خویش با وصیت واضح، روشن نمود که جانشین و قائم مقام وی بعد از وفاتش چه کسی باید باشد، به طوری که برای کسی درمخالفت او عذری باقی نگذاشت. آنجا که فرمود:
«انی قد ترکت فیکم الثقلین ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا بعدی و احدهما اکبرمن الاخر: کتاب الله حبل ممدود من السماء الی الارض و عترتی اهل بیتی الا و اذهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض » (11) .
«من دو چیز گرانبها در میان شما می گذارم و مادامی که به آن تمسک جوئید، بعداز من گمراه نمی شوید یکی از دیگری بزرگتر است اول کتاب خدا که چون طنابی است که از آسمان -از ناحیه خدا- به زمین کشیده شده باشد دوم عترت و اهل بیت من است واین دو از یکدیگر جدا نمی شوند تا در کنار حوض بر من وارد شوند، پس خوب بنگریدکه بعد از من با آن دو چگونه معامله می کنید؟».
بنابراین راه رهائی از همه فتنه های عقلی و فکری و شناختی و عقیدتی (که مهمترین و خطرناکترین و گمراه کننده ترین و زیانبخش ترین فتنه ها و گرفتاریهاست) وهمچنین فتنه های عملی و سلوکی و روحی و فردی و اجتماعی و سیاسی و اقتصادی وتربیتی، شناخت صحیح قرآن از طریق معصوم است. این است راز بزرگ حدیث مسلم «ثقلین » که پیامبر امت اسلامی را به این دو میراث گرانبها و یادگار سترگ خویش ارجاع داده و هدایت و گمراه نگشتن را منحصر در تمسک به آن دو و پیروی از آن دوشمرده و جدائی از آن دو را مایه ضلالت و گمراهی خواند.
علی(ع) فرمود:
«طوبی لمن سلک طریق السلامه ببصر من بصره و طاعه هاد امره » (12) .
«خوشا به حال کسی که راه سلامت را بپیماید به بینائی کسی که او را بیناگرداند و به پیروی از راهنمائی که او را فرمان دهد».
مراد از بینا کننده و راهنماینده، امام حق است یا کسی که راهنمائی او به امام حق منتهی می گردد (13) .
امامت و ولایت
ممکن است امامت و رهبری از سه جهت مورد توجه قرار گیرد:
1 - از جهت رهبری و زمامداری سیاسی. یعنی پیامبر اکرم(ص) که از دنیا رفت یکی از شوون او بلاتکلیف می ماند و آن رهبری اجتماع است باید پیشوائی بر سبیل نیابت از پیامبر زمام این ملت را در دست گرفته طبق احکام شریعت اسلام به حق و عدالت برآنها حکومت بکند، این پیشوا را در عرف اسلام «امام » می گویند.
2 - از جهت مرجعیت دینی و بیان معارف و احکام اسلام. به این معنی: باید بعد ازپیامبر اکرم(ص) شخصی باشد که مشکلات دینی مردم را حل کند و مبین شریعت و مراقب ونگهبان دین از تحریف باشد.
3 - از لحاظ رهبری و ارشاد حیات معنوی. به این معنی: کسی که رهبری امتی را به امر خدا به عهده دارد چنان که در مرحله اعمال ظاهری رهبر و راهنماست در مرحله حیات معنوی نیز رهبر و حقائق اعمال با رهبری او سیر می کند (14) .
به اعتقاد شیعه، چنانکه جامعه اسلامی به هر سه جهت فوق نیاز ضروری دارد کسی که متصدی اداره جهات نامبرده است، باید از ناحیه خدا به وسیله رسول تعیین شود.
همچنانکه از راه لطف و عنایت الهی لازم است اشخاصی تعیین شوند که وظائف انسانی را از راه وحی درک نموده به مردم تعلیم کنند، همچنان لازم است اشخاصی هم وجودداشته باشند که دین خدا نزد ایشان محفوظ باشد و زمام رهبری و هدایت معنوی امت را به عهده بگیرند.
پس به اعتقاد شیعه، امامت چیزی فراتر از ریاست و حکومت بر مردم و مرجعیت دینی است، بلکه تمام وظائف انبیاء (بجز دریافت وحی) برای امامان ثابت است به همین دلیل شرط عصمت که در انبیاء می باشد، در امام نیز هست (15) .
شیخ مفید(ره) (336 - 413ه) در کتاب «اوائل المقالات » در این باره می نویسد:
«ان الائمه القائمین مقام الانبیاء فی تنفیذ الاحکام و اقامه الحدود و حفظ الشرایع و تادیب الانام معصومون کعصمه الانبیاء» (16) .
«امامانی که جانشینان پیامبران در اجرای احکام و اقامه حدود و حفظ شریعت وتربیت مردم هستند، همچون انبیاء معصوم (از گناه و خطا) می باشند».
از اینرو «امامت » در نزد شیعه چنین تعریف شده است:
«فهی منصب الهی حائز لجمیع الشوون الکریمه و الفضائل الا النبوه و ما یلازم تلک المرتبه السامیه ».
«امامت یک منصب الهی و خدادادی است که تمام شوون والا و فضائل را در برداردجز نبوت و آنچه لازمه آن است » (17) .
امام رضا(ع) در ضمن خطبه ای که الهام بخش شیعیان در مساله امامت است، می فرماید:
«ان الامامه زمام الدین و نظام المسلمین و صلاح الدنیا و عز المومنین، ان الامامه اس الاسلام النامی و فرعه السامی بالامام تمام الصلاه والزکاه والصیام والحج والجهاد و توفیرالفیی والصدقات و امضاء الحدود و الاحکام و منع الثغور والاطراف، الامام یحل حلال الله و یحرم حرام الله و یقیم حدودالله و یذب عن دین الله و یدعوالی سبیل ربه بالحکمه والموعظه الحسنه والحجه البالغه...» (18) .
«امامت زمام دین و نظام مسلمین و صلاح دنیا و عزت مومنین است، امامت ریشه اسلام و شاخه بلند آن است، با امام نماز و زکات و روزه و حج و جهاد کامل می شود واموال بیت المال و انفاق به نیازمندان فراوان می گردد و اجرای حدود واحکام و حفظمرزها و جوانب کشور به وسیله امام است. امام ، حلال خدا را حلال و حرام خدا راحرام می شمرد و حدود الهی را برپا می دارد و از دین خدا دفاع می کند و به سوی راه پروردگارش به وسیله دانش و اندرز نیکو و دلیل رسا و محکم دعوت می کند...».
امامت نزد شیعه یک منصب الهی است که باید از سوی خدا تعیین شود و همان فضائل وامتیازات پیامبر را (جز مقام نبوت) دارد و کار او منحصر به حکومت و مرجعیت دینی نیست.
کسی که متصدی حامل روح وحی و نبوت و متصدی اخذ و دریافت احکام و شرایع آسمانی از جانب خدا می باشد «نبی » نام دارد و کسی که متصدی حفظ و نگهداری دین آسمانی است و از جانب خداوند به این سمت اختصاص یافته «امام » نامیده می شود.
ممکن است نبوت و امامت در یک فرد جمع شوند. به این معنی: شخصی دارای هر دومنصب باشد مانند: نوح، ابراهیم، موسی، عیسی و حضرت محمد(ص) و پیامبران دیگری که قرآن آنها را به امامت معرفی می کند.
قرآن مجید امامت را آخرین مرحله سیر تکاملی انسان شمرده که تنها پیامبران اولواالعزم به آن رسیده اند چنان که می فرماید:
(و اذ ابتلی ابراهیم ربه بکلمات فاتمهن قال انی جاعلک للناس اماما قال و من ذریتی قال لا ینال عهدی الظالمین) (19) .
«به یاد آور هنگامی که پروردگار ابراهیم را با وسائل گوناگون آزمود و اوآزمایش خود را کامل کرد، خداوند به او فرمود من ترا امام مردم قرار دادم.
ابراهیم گفت: از دودمان من نیز، خداوند فرمود: پیمان من -یعنی امامت- هرگز به ستمکاران نمی رسد».
از این آیه استفاده می شود که مقام امامت و ولایت برتر از مقام نبوت و رسالت است و تا ابراهیم امتحان، آن هم شایستگیها و صفات ویژه را نداد، لایق این مقام نشد.
و نیز ممکن است مقام امامت از نبوت و رسالت جدا شود مانند امامان معصوم که تنها وظیفه امامت را بر عهده داشتند، بی آن که وحی بر آنها نازل شود و «رسول »و «نبی » باشند.
البته اصل «وحی » یعنی گرفتن احکام آسمانی و رساندن آن به مردم به وسیله پیغمبران انجام می گیرد ولی حفظ و نگهداری آن که طبعا امری استمراری و مداوم است، به عهده «امام » است و از اینجاست که لزومی ندارد پیوسته پیغمری در میان بشر وجود داشته باشد ولی وجودی که نگهدارنده دین آسمانی است، پیوسته در میان بشر لازم است و هرگز جامعه بشری از وجود امام خالی نمی شود(20) . خواه بشناسند یانشناسند خدای متعال می فرماید: (... فان یکفر بها هولاء فقد وکلنا بها قوما لیسوابها بکافرین) (21) . «اگر نسبت به آن کفر ورزند، کسان دیگری را نگاهبان آن می سازیم که نسبت به آن کافر نیستند».
زمین از حجت خالی نمی ماند در روایات فراوانی که از اهل بیت علیهم السلام به ما رسیده است،این موضوع به طور مکرر آمده است که صفحه روی زمین از حجت الهی امام یا پیامبرخالی نمی ماند ثقه الاسلام محمد بن یعقوب کلینی (متوفی 328 یا 329ه ق) در کتاب شریف کافی کتابی در «حجت » آورده است که یکصد و سی باب است و هر باب آن متضمن روایاتی خاص درباره «حجت » است که تقریبا وجه جامع آن روایات، عنوان آن باب است که از حاصل مضمون آنها اتخاذ شده است. کتاب حجت کافی مجموعا مشتمل بر یک هزار و چهارده حدیث است مثلا باب اول آن «باب الاضطرار الی الحجه » است که در آن پنج حدیث نقل کرده و باب پنجم آن باب «ان الارض لا تخلو من حجه » که در آن 13 حدیث آورده و دیگری باب «انه لو لم یبق فی الارض الا رجلان لکان احدهما الحجه » ودر آن باب نیز پنج روایت به همین مضمون ذکر نموده است (22) .
مرحوم علامه مجلسی نیز در بحارالانوار در «کتاب الامامه » بابی زیر عنوان «الاضطرار الی الحجه و ان الارض لا تخلو من حجه » منعقد ساخته که در آن 118 حدیث در این زمینه نقل کرده که قسمتی از آن همان احادیث اصول کافی است (23) اینک به عنوان نمونه به بعضی از این روایات اشاره می شود:
1 - در بیانات مهمی که علی(ع) به «کمیل بن زیاد» فرموده چنین می خوانیم:
«اللهم بلی! لا تخلو الارض من قائم لله بحجه اما ظاهرا مشهورا و اما خائفامغمورا لئلا تبطل حجج الله و بیناته...» (24) .
«آری هرگز روی زمین خالی نمی شود از کسی که به حجت الهی قیام کند، خواه ظاهرباشد و آشکار و یا ترسان و پنهان، تا دلائل خداوند و نشانه های روشن او از میان نرود».
2 - امام صادق(ع) می فرماید:
«ان الارض لا تخلو الا و فیها امام کیما ان زاد المومنون شیئا ردهم و ان نقصواشیئا اتمه لهم » (25) .
«زمین هرگز از امام خالی نگردد برای این که اگر مومنان چیزی (در اصول و یادر فروع) افزودند آنها را برگرداند و اگر چیزی کم کنند آن را تکمیل نماید».
3 - باز آن حضرت فرمود: «ما زالت الارض الا ولله فیها الحجه یعرف الحلال والحرام و یدعوا الناس الی سبیل الله » (26) .
«زمین حال به حال نمی گردد مگر آن که برای خدا در آن حجتی باشد که حلال و حرام را به مردم بفهماند و مردم را به راه خدا فراخواند».
4 - باز در حدیث دیگری از آن حضرت آمده است: «ان الله اجل و اعظم من ان یترک الارض بغیر امام عادل » (27) . «خداوند بزرگواتر از آن است که زمین را بدون امام عادلی رها سازد»5 - امام باقر(ع) می فرماید: «لو ان الامام رفع من الارض ساعه لماجت باهلها کما یموج البحر باهله » (28) .«چنان که امام از زمین برداشته شود، زمین به اهلش مضطرب گردد چنان که دریا اهلش را مضطرب می کند».
6 - امام صادق(ع) فرمود: «لو بقی اثنان لکان احدهما الحجه علی صاحبه » (29)
«اگر مردم زمین تنها دو کس باشند یکی از آنها بر رفیقش امام است ».
7 - باز آن حضرت فرمود: «لو کان الناس رجلین لکان احدهما الامام و قال: ان آخر من یموت الامام لئلا یحتج احدهم علی الله عزوجل ترکه بغیر حجه لله علیه » (30) .
«اگر مردم جهان تنها دو نفر باشند یکی از آنها امام است و فرمود: آخرین کسی که از دنیا می رود، امام است ».
آری وجود امام در روی زمین به قدری اهمیت دارد که به موجب بعضی از روایات حتی یک لحظه هم زمین نباید از حجت خدا خالی باشد.
8 - «سلیمان بن جعفر جعفری » گفت: از امام رضا(ع) سوال کردم: آیا زمین ازحجت خالی می شود؟ فرمود: «لو خلت الارض طرفه عین من حجه لساخت باهلها» (31) .
«اگر زمین یک چشم برهم زدن از حجت خدا خالی باشد، بر اهلش فرو ریزد (ونظمش ازهم بپاشد»).
بدین ترتیب مساله وجود یک حجت الهی در هر عصر و زمانی در روی زمین یکی ازمسائل مسلم در مذهب اهل بیت است و در قرآن هم اشاراتی بر لزوم حجت الهی در روی زمین در هر زمان شده است از جمله آیه شریفه (انما انت منذر لکل قوم هاد) (32) .
«تو فقط بیم دهنده ای و برای هر قومی هدایت کننده ای است ».
این آیه حاکی است که هر قومی در هر عصر و زمانی هدایت کننده ای از سنخ پیامبردارد و لذا در حدیثی از امام باقر(ع) در تفسیر این آیه آمده است: «..و فی کل زمان امام منا یهدیهم الی ما جاء به رسول الله(ص ») (33) .«در هر زمانی امامی ازماست که مردم را هدایت می کند به سوی چیزی که رسول خدا(ص) آورده است ».
بدین ترتیب مساله ولایت در شیعه به معنی حجت زمان که هیچ زمانی روی زمین ازحجت خالی نیست و (لولا الحجه لساخت الارض باهلها) به صورت بسیار غلیظ و پررنگ مطرح است و این مفهوم توسط خود امامان عنوان شده است و کهن ترین منابع شیعه گویای این مطلب می باشد. به عقیده «پرفسور کربن » این مطلب وجه مشترک میان تشیع و تصوف است به این معنی: مساله ای است که در میان صوفیه نیز شدیدا مطرح است ودر تشیع نیز از صدر اسلام مطرح بوده است وی در مصاحبه ای که با «علامه طباطبائی »(ره) داشت، از جمله سوالاتی که کرده این بود که این مساله را آیاشیعه از متصوفه گرفته اند یا متصوفه از شیعه؟ نظرش این بود که از این دو تا یکی از دیگری گرفته است.
«علامه طباطبائی »(ره) گفتند: متصوفه از شیعه گرفته اند برای این که این مساله از زمانی در میان شیعه مطرح است که هنوز تصوف صورتی به خود نگرفته بود وهنوز این مسائل در میان متصوفه مطرح نبود، بعدها این مساله در میان متصوفه مطرح شده است، پس اگر بنا بشود که از این دوتا یکی از دیگری گرفته باشد بایدگفت متصوفه از شیعه گرفته اند. این مساله، همان مساله «انسان کامل » و به تعبیر دیگر حجت زمان است که عرفا و متصوفه روی این مطلب خیلی تاکید دارند (34) .
مولوی در مثنوی گفته است:
پس به هر دوری ولیی قائم است تا قیامت آزمایش دائم است هر که را خوی نکو باشد برست هر کسی کو شیشه دل باشد شکست پس امام حی قائم آن ولی است خواه از نسل عمر خواه از علی است مهدی و هادی وی است ای راه جو هم نهان و هم نشسته پیش رو او چو نور است و خرد جبریل او آن ولی کم از و قندیل او و آنکه بی قندیل کم مشکات ماست نور او در مرتبه ترتیبهاست ز آن که هفتصد پرده دارد نور حق پرده های نور دان چندین طبق از پس هر پرده قومی را مقام صف صفند این پرده هاشان تا امام (35)
باز مولوی در داستان افسانه ای «ابراهیم ادهم » در این باره اشاره ای دارداو افسانه ها را ذکر می کند به اعتبار این که می خواهد مطلبش را بگوید. هدف او نقل داستان نیست. می گوید:
ابراهیم ادهم به کنار دریا رفت و سوزنی را به دریا انداخت و بعد سوزن راخواست، ماهیها سر از دریا درآوردند درحالی که به دهان هر یک سوزنی بود تا آنجاکه می گوید:
دل نگه دارید ای بی حاصلان در حضور حضرت صاحبدلان
تا این که می گوید:
شیخ واقف گشت از اندیشه اش شیخ چون شیر است و دلها بیشه اش
غرض متصوفه نیزمی گویند:
در هر دوره ای یک انسان کامل که حامل معنویت کلی انسانیت است، وجوددارد. هیچ عصر و زمانی از یک ولی کامل که آنها گاهی از او تعبیر به «قطب » ویا «شیخ » می کنند، خالی نیست و برای آن ولی کامل که انسانیت را به طور کامل دارد مقاماتی قائل هستند که از اذهان ما خیلی دور است از جمله مقامات او، تسلطش بر ضمایر یعنی دلهاست بدین معنی که او یک روح کلی است محیط بر همه روحها (36) .
آری متصوفه اصل ولایت را از شیعه گرفتند و آن را به دلخواه خود شرح و تفسیرنمودند تا بتوانند از این تغییر و تحول، ردائی به قامت هر صوفی سر نتراشیده راست آورند که در ذیل به آن اشاره خواهیم نمود.
ادامه دارد
پی نوشتها:
1) دعا در زمان غیبت امام زمان، این دعا را مرحوم «سید ابن طاوس » در «جمال الاسبوع » بعد از ذکر دعاهای وارده بعد ازنمازعصرجمعه وصلوات کبیره ذکر کرده است.
2) کنزالفوائد.
3) از زیارت جامعه کبیره.
4) اصول کافی، ج 1، ص 145.
5) اصول کافی، ج 1، ص 145.
6) اصول کافی، ج 1، ص 180.
7) اصول کافی، ج 1، ص 181.
8) الغدیر، ج 1، ص 215.
9) 10 11 مسند احمد بن حنبل، ج 3، ص 17 - ابن اثیر، اسدالغابه، ج 2، ص 12ترمذی، صحیح، ج 2، ص 308.
10) مسند احمد بن حنبل، ج 3، ص 17 - ابن اثیر، اسدالغابه، ج 2، ص 12ترمذی، صحیح، ج 2، ص 308.
11) مسند احمد بن حنبل، ج 3، ص 17 - ابن اثیر، اسدالغابه، ج 2، ص 12ترمذی، صحیح، ج 2، ص 308.
12) غرر و درر آمدی، ج 4، ص 243.
13) غرر و درر آمدی، ج 4، ص 243.
14) علامه طباطبائی، شیعه در اسلام، ص 109.
15) پیام قرآن، ج 9، ص 20.
16) شیخ مفید، اوائل المقالات، ص 74، چاپ داوری، قم.
17) احقاق الحق، ج 2، ص 300، پاورقی یک.
18) اصول کافی، ج 1، ص 200 - کتاب الحجه، باب فی فضل الامام و صفاته، حدیث اول.
19) سوره بقره: 124.
20) شیعه در اسلام، ص 120.
21) سوره انعام: 89.
22) اصول کافی، ج 1، ص 178 - 180.
23) بحارالانوار، چاپ جدید، ج 23، از صفحه 1 تا 56.
24) نهج البلاغه، حکمت 147 - علل الشرایع، ص 76 - بحارالانوار، ج 23، ص 20 - وبه تذکره الحفاظ ذهبی، ج 1، ص 12 نیز مراجعه شود -اکمال الدین، ص 169.
25) اصول کافی، ج 1، ص 178 - حدیث 2، از باب اول.
26) اصول کافی، ج 1، ص 178، حدیث 3 - اکمال الدین، ص 133 - بحار، ج 23، ص 41.
27) اصول کافی، ج 1، ص 178، حدیث 6 - اکمال الدین ، ص 133 - بحار، ج 23، ص 42.
28) اصول کافی، ج 1، ص 179، حدیث 12.
29) اصول کافی، ج 1، ص 179، باب 2، حدیث 2.
30) علل الشرایع، ص 76 - بحار، ج 23، ص 21 - اصول کافی، ج 1، ص 180.
31) عیون اخبارالرضا، ص 150 - 151 - علل الشرایع، ص 77.
32) سوره رعد: 7.
33) بحارالانوار، ج 23، ص 5، ح 9.
34) مدرک قبل.
35) مثنوی، دفتر دوم، ص 2 - 131.
36) شهید مطهری، امامت و رهبری، ص 6 - 55.