به گزارش سرویس جهان مشرق، اندیشکده «چتم هاوس»، یکی از مهمترین مراکز تصمیمسازی و تعیین سیاست در بریتانیا، در تحلیلی منتشرشده در 15 آوریل، به جوانب حملهی تلافیجویانهی ایران به رژیم صهیونیستی پرداخت. این تحلیل واجد ارزیابیهای قابلتاملی است که در راس آن، تاکید بر دروغ بزرگ کارزار رسانهای اسراییل و متحدان در شکست نشان دادن این حمله است.
لازم به ذکر است که مشرق صرفاً جهت اطلاع نخبگان و تصمیمگیران عرصه سیاسی کشور از رویکردها و دیدگاههای محافل رسانهای-اندیشکدهای بینالمللی این گزارش را منتشر میکند و دیدگاهها، ادعاها و القائات این گزارش لزوماً مورد تأیید مشرق نیست.
حمله مستقیم هواپیماهای بدون سرنشین و موشکی ایران به اسرائیل که شامگاه شنبه چندین ساعت به طول انجامید، شرایط دیرینه تعامل بین دو کشور متخاصم را تغییر داده است. همچنین خاورمیانه را به یک درگیری گسترده نزدیکتر کرده است که اگر مهار نشود، اثرات موجی جدی و بی ثباتکننده در سراسر منطقه خواهد داشت.
تنشهای ایران و اسرائیل مدتهاست که گسترهی خاورمیانه را تحتتاثیر خود قرار داده است. ایران از انقلاب 1979 موضعی ضداسرائیلی اتخاذ کرده و به عنوان بخشی از استراتژی بازدارندگی خود از شبکهی «محور مقاومت» در لبنان، سوریه، عراق، یمن و فلسطین که مرزهای اسرائیل را احاطه کردهاند، حمایت مالی کرده است.
امروز این گروهها، که شامل بشار اسد، حزبالله، حوثیها و گروههای سیاسی و شبهنظامی عراقی میشوند، دیگر نیابتی نیستند، بلکه شریکی هستند که خودمختاری داخلی دارند و به صورت فراملی هماهنگ میشوند.
حملات 7 اکتبر اسرائیل را وادار کرد تا رویکرد جدیدی را علیه ایران و محورهای گستردهتر دنبال کند، زیرا نشان داد که استراتژی قبلی اسرائیل در تضمین امنیت آن شکست خورده است.
علاوه بر جنگ در غزه، اسراییل از 7 اکتبر به صورت استراتژیک، عوامل هماهنگ کننده اصلی محور مقاومت و نیز دارایی ها و افراد ایرانی را در سراسر مرزهای خود هدف قرار داده است. در واقع، طی شش ماه گذشته، بیش از 18 نیروی قدس سپاه پاسداران در کنار حمله به محوطه سفارت ایران در دمشق کشته شدهاند.
پیام ثابت ایران این بوده است که به دنبال اجتناب از یک جنگ منطقهای گستردهتر است و این ممکن است در محاسبات اسرائیل در مورد رویکرد جدیدش نقش داشته باشد.
ایران مدتها تلاش کرده است تا به نحوی عقلانی نقش خود را در حمایت از این محور در پردهای از انکار نگه دارد. علاوه بر این، تهران تا آخر هفته گذشته مستقیماً به تحریکات اسرائیل پاسخ نداده بود و تصمیم گرفت تلاشهای تلافی جویانه را به این محور، برونسپاری کند یا کلّا از رویارویی اجتناب کند - که منجر به انتقادات داخلی و منطقهای زیادی شد، مبنی بر این که ایران توانایی بازدارندگی خود را از دست داده است.
حملات مستقیم و هدفمند به اسرائیل با هدف بازگرداندن بازدارندگی ایران نیز تغییر محاسبات و ریسک پذیری تهران را نشان داد. این موضع قاطعانه، همانطور که حسین سلامی، فرمانده سپاه ایران بیان کرد، درباره «[تلاش] برای ایجاد معادله جدیدی با اسرائیل» بود.
برای تهران، پاسخ آن به این بود که خطوط قرمز جدیدی را در درگیری خود با اسرائیل تعریف کند، و روشن کند که ایران این توان را دارد که در صورت ادامه کارزار تنزلآمیز اسرائیل علیه ایران و شرکای آن، امور را به دست خود بگیرد.
زمانبندی نیز ممکن است کلید تفکر ایران باشد. تهران با آگاهی از این که تشدید تنش مستقیم با اسرائیل و بین اسرائیل و حزب الله در چشمانداز است، به دنبال تسریع در جدول زمانی است و محاسبه می کند که هر گونه تنش بهتر است قبل از انتخابات آمریکا انجام شود.
عجله در نتیجه گیری – و بسیاری نیز چنین کرده اند – آسان است که با توجه به نرخ تقریباً عالی رهگیری پهپادها و موشک های ایرانی توسط معماری لایه لایه دفاع موشکی اسرائیل، این حمله یک شکست بزرگ بود.
اگر قصد ایران صدمه زدن به اسرائیل بود، یک اصل اصلی عملیات نظامی - عنصر غافلگیری - را نقض نمی کرد. اما این کار را کرد. این کشور مقاصد خود را به واشنگتن و چندین پایتخت عربی و اروپایی تلگراف کرد و به آنها اطمینان داد که حمله خود نسبتاً محدود خواهد بود.
به جای به کارگیری تاکتیکهای تهاجمی که به طور قابل توجهی دفاع اسرائیل را به چالش میکشد و احتمالاً آنها را تحت تأثیر قرار میداد، برعکس عمل کرد. در واقع، اگر ایران به دنبال تحمیل درد جدی به اسرائیل بود، دوز سنگینتری از موشک های بالستیک سریع پرواز و هدایت دقیق را در خود جای می داد که به اسرائیل زمان بسیار کمی برای آماده شدن و پاسخ دادن می داد.
همچنین می توانست قدرت رزمی قابل توجه نیروهای نیابتی منطقه ای خود - به ویژه حزب الله توانمند - را در عملیات خود ادغام کند و این را به یک درگیری واقعی چند جبهه و یک کابوس برای اسرائیل تبدیل کند.
علاوه بر این، این یک تمرین بسیار مفید برای جمع آوری اطلاعات برای ایران بود. اگرچه به سختی قطعی است، اما ارزیابی ایران از دفاع اسرائیل و شریک آن بسیار بهبود یافته است. در یک جنگ فرسایشی احتمالی با اسرائیل، که ایران به دنبال آن است، چنین اطلاعات و ارزیابیهایی ارزشمند خواهد بود.
بنابراین، زمانی که این رویداد تنها بر اساس هدف استراتژیک آن از منظر ایران - تقویت بازدارندگی ایران و تلاش برای بازنویسی قوانین تعامل با اسرائیل - مورد قضاوت قرار بگیرد، حمله ایران تا حد زیادی موفقیت آمیز بود. ایران در حمله خود بیش از آنچه مخالفانش بخواهند اعتراف کنند، توانایی نشان داد.
ایران اسرائیل و ایالات متحده را مجبور کرد بیش از یک میلیارد دلار برای مقابله با حمله خود هزینه کنند. این یک نتیجه ناچیز نیست، با توجه به این که ایران تقریباً یک دهم آن را برای حمله خود پرداخت کرده است. در یک محیط با محدودیت مالی و سیاسی در واشنگتن، افزایش کمک نظامی ایالات متحده به اسرائیل تضمین نمی شود.
هیچکدام از اینها به این معنی نیست که که حمله ایران یک پرتاب سه امتیازی بوده است. مانند هر حمله دیگری، این حمله نیز پیامدهای ناخواسته خود را داشت. مهمترین آنها پایان مجازی انزوای بین المللی اسرائیل به دلیل جنگ فاجعه بار آن در غزه است.
در اینجا، ایران دستور ناپلئونی را زیر پا گذاشت که «هرگز حرف دشمن خود را هنگامی که اشتباه میکند، قطع نکنید». اسرائیل با مجازات دسته جمعی مردم فلسطین در غزه مرتکب اشتباهات بزرگ و نابخشودنی می شد، اما پس از حمله ایران، غرب پشت تل آویو قرار گرفت.
اردن (و احتمالاً عربستان سعودی) اطلاعات مشترکی را نیز به اشتراک گذاشتند، به دارایی های نظامی کمک کردند و تعدادی پهپاد ایرانی را بر فراز آسمان خود سرنگون کردند - تصویری قدرتمند از اعراب، غربی ها و اسرائیلی ها که برای مقابله با دشمن مشترک گرد هم آمده اند.
گفته می شود، چنین ائتلافی به سختی آنقدر که به نظر می رسد، مؤثر یا متحد است. کشورهای حاشیه خلیج فارس هیچ علاقه ای به رویارویی نظامی با ایران ندارند، به همین دلیل است که برای اسرائیل و ایالات متحده به طور شفاف اعلام کرده اند که به اقدامات یا لفاظی های ضد ایرانی نخواهند پیوست. آنها حتی مانع استفاده ارتش آمریکا از خاک آنها برای حمله به ایران شدند.
مهمتر از همه، مداخله ایالات متحده برای موفقیت تاکتیکی اسرائیل حیاتی بود. با استقرار هواپیماهای جنگنده رهگیر و به اشتراک گذاشتن اطلاعات با اسرائیل در مورد فعالیت های نظامی ایران قبل و در حین حمله، ایالات متحده نشان داد که با وجود توان نظامی خود، اسرائیل بسیار به چتر امنیتی غیررسمی آمریکا وابسته است.
اسرائیل اکنون با همان معضلی مواجه است که ایران قبل از حمله خود داشت: چگونه برای حفظ قدرت بازدارندگی خود پاسخ دهد، اما بدون ایجاد یک رویارویی در مقیاس وسیع با ایران، که مهمتر از همه، واشنگتن با آن مخالف است.
اسرائیل ممکن است مجبور به پاسخگویی شود، زیرا نمیخواهد برای عملیاتهای آینده ایران الگویی ایجاد کند. اگر بخواهد این ائتلاف نوپا و همدلی بینالمللی را حفظ کند، باید از تشدید تنش اجتناب کند و بازی طولانیتری انجام دهد.
پویایی جنگ اسرائیل و ایران وارد سرزمینی نامشخص شده است. پتانسیل برای درک نادرست و محاسبه اشتباه در بالاترین حد خود قرار دارد. تنش زدایی بسیار مهم است، اما تهران و تل آویو به تنهایی به این هدف نمی رسند. دیپلماسی ایالات متحده کلیدی است، اما در خاورمیانه ای که به ظاهر کمتر تحت تأثیر آمریکا قرار دارد، کشورهای در حال رشد خلیج فارس نیز چنین هستند. این فرصتی است که آنها برای قدم گذاشتن و گام برداشتن دارند. امنیت منطقه در خطر است.