نویسنده: محمدهادی فلاح
واگویههایی با امام عصر (عج)
در این نوشتار، از عصر دور افتادگی و تنهایی، از کردار و اخلاقی بایستهی فردی و اجتماعی، از چگونه باید بودن و زیستن شایسته در زمانهی غیبت سخن رفته است، روزگاری که جولانگاه اندیشههای چِندش آور و نارس شده، زمانهای که رفتارهای آشفته و سرگردان می پرورانَد و چالش ها و تنگناهایی را فرا روی راستی ها و درستی ها نهاده و تاریکی و کژی و گریز از حقایق را به ارمغان آورده و مکث آفتاب را در پس ابرهای تیره و تار سبب شده است.
شام هجران، تلخترین گاهی است که انسان بر کام زمان و زمین و زندگی خویش روا داشته است.
شامم سیهتر است ز گیسوی سَرکشَت *** خورشید من بر آی که وقت دمیدن است (1)
مهدیا، روز میلادت همه در شور و شعف، شاد و خرسند که تو آمدی و من هنوز با دیدهای اشکبار، نشسته به انتظار که بیایی.
بازآ که از فراق تو ای مهر جانفروز *** صبح زمانه، تیرهتر از شام ماتم است
باز آی و باز گیر ز اهریمنان نگین *** ای آن که نقش خاتم تو، اسم اعظم است
باز آی و روح در تن این مردگان بِدَم *** ای آن که زنده از دمت عیسی بن مریم است
باز آی ای طبیبِ روانهای بیقرار *** بر خستگانِ غمزده، لطف تو مرهم است (2)
مهدیا، هر چند پای جانم به خارهای تنیده، خلیده است، اما عهدم با خدای عزیز این که خار از پای دگران در آرَم نه آن که بگذارم؛ و به هوش باشم که گاه حتی گمانی، خار است.
فرض ایزد بگزاریم و به کس بد نکنیم *** وانچه گویند روا نیست نگوییم رواست (3)
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ ». (4)ای اهل باور از بسی گمان ها دوری کنید؛ چه پارهای از گمان ها، گناه است.
مهدیا: آن گاه که فرا روی تو از رنج ها و شکنجههای طاقت فرسای درونی ام باز می گویم، از تنهایی و بی کسی، رهایی یافته و به آرامش می رسم، پس اگر به نگاه و خشنودی تو دست یابم، چه حالی خواهم داشت؟!
گوشه گیران انتظار جلوهی خوش می کنند *** بَرشکن طرفُ کلاه و برقع از رخ برفکن (5)
«اَللّهُمَّ اَرِنیِ الطَّلعَةَ الرَّشِیدَةَ وَ اکحُل ناظِری بِنَظرَةِ مِنّی أَلَیهِ». (6) بارالها، آن چهرهی ارجمند و جبین درخشان و ستوده را به من بنمایان و دیده ام را به دیدارش سرمه کش.
مهدیا، کدام دیده بی ترنّم حضور و ژرفای نگاه تو، مضطرب، کم سو و بی فروغ نیست و بی واسطهی فیض تو به عالم متعالی ره یافته و از حقیقتهای فراسویی، قَبَسی برگرفته است؟
مهدیا، چشمهایم را می نوازم که هجران کشیده، می بارند و بخیل نیستند.
بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست *** بگشای لب که قند فراوانم آرزوست
یعقوب وار واسفاها همی زنم *** دیدار خوب یوسف کنعانم آرزوست (7)
مهدیا، پروانه بال هایش، سوداگرانه گرد آتش چراغ سوخت و منتظران حقیقی، خاطرخواهانه در آرزوی نیل به ساحت تو از داغ اندوه فراق شعله ورند.
بشدی و دل ببردی و به دست غم سپردی *** شب و روز در خیالی و ندانمت کجایی (8)
مهدیا، به یُمن نگاه تو بر آنم تا در زندگی جمعیِ خویش، جوانمردانه گام نهم، گِرد حق ناشناسانِ ناسپاس نگردم، حقوق نمک را به جای آرم و همواره حرمت انسانیتم را به یاد دارم.
مهدیا، بر آنم تا هماره زندگی ام را ثابت قدم بگذرانم و در پی اثبات خود به دیگران نباشم.
تا مکیده باز است و مرا وقت نیاز است *** بس مغتنم این فرصت و من پا بگذارم. (9)
مهدیا، بر آنم که به کردار نیک و نیک نامی تو اقتدا کرده، زمانهام را نه با تحمیل که به تحمّل، پیش برم، تا چگونگی اندیشه و زیستنم باری نهاده بر دوش دیگران نباشد و من رها از ستم و پرسش و نکوهش وجدان خویش و نفرین دیگران بگذرانم.
مهدیا، بر آنم تا به نوبه و با توبهی خویش درگاهِ سَحر نیز با تو همگام شوم و به ساحت و جرگهی حال و حضور و سجده و نجوای ملکوتی و تسلاّبخش تو نائل گردم و تو در آن دم از من هم در این تنهایی، نامی بری و به دعا نوازشم کنی.
مهدیا: بر آنم که نمازهایم رادر گاهِ آغازین ادا کنم؛ زیرا بر این باورم، تو در، گاهِ فضیلت، به نماز ایستاده ای.
مهدیا، به تجربه دیده و دریافتم آن که در جوانی از خود مراقبت نکند، در دوران پیری وناتوانی اش، این مهم محقق نخواهد شد.
مهدیا، از استادم آموخته و به دل آویخته ام که "جهان در مرَآ و مَنظر اولیای کُمّل و خُلَّص الهی است. "پس به هوش باشم از اول که دل به هیچ نسپارم و به خلوت و دَغَل و حیله و خیانت و گریزگاهی، سرگرم و شادمان نگردم.
از کران تا به کران لشکر ظلم است ولی *** از ازل تا به ابد فرصت درویشانست (10)
مهدیا، آن که تعقّل نکند و تو را نشناسد وجانش به تو تعلّق نگیرد، به صنعت و صدایی از گوسالههای نوین سامری، دل خوش می شود؛ راه را گم می کند و از فرمان ها و پیغام هایِ فراسویی باز می ماند و تو را رنجور می سازد.
فیضی، نشود خاتمهی ما به هدایت *** گر ختم امامان هُدی را نشناسیم (11)
قالَ الصّادِقُ (علیه السلام): «مَنْ ماتَ وَلَمْ یَعْرِفْ إمامَ زَمانِهِ ماتَ مَیْتَةً جاهِلِیَّةً». هر کس امام زمانش را نشناخته بمیرد به مرگ جاهلیت، مرده است.
مهدیا، تاریخ، در عصر کنونی، جایگاه تو و در جای خویش با تو بودن را به ما می آموزاند.
خوش به جای خویشتن بود این نشستِ خسروی *** تا نشیند هر کس اکنون به جای خویشتن. (12)
مهدیا، دریغ و حسرت بر جان آن کسی که تو را نپسندد، از تو بد بگوید و تو را در کردار و گفتار نادیده انگارد و انکار کند.
شکر ایزد که ز تاراج خزان رخنه نیافت *** بوستان سمن و سرو و گل و شمشادت (13)
مهدیا، از رحمت و نوازش تو، دور است آن که به نام هوش و زیرکی و با آز و آرزوی تهی برای ایجاد رفاه و آسایش اهل و عیال، یک بار به دنیا آمدنِ زن و فرزندانش را با لقمههای حرام، آلوده سازد و آنان را به سوی تباهی هولناکی رهنمون شود.
«فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسَانُ إِلَى طَعَامِهِ». (14) انسان باید به خوارک خویش نگاه دقیق کند.
مهدیا، نشانه و لازمه ی مهرورزی با شما، شایستگی و خود ساختگی و ترک خیانت و آزار به دیگران است. آن که بی راهه را راه، هرزگی و فروپاشی اخلاقی اش را عشق و باز فرجام خویش را رضایت و وصال شما می داند، بیشتر به خطا رفته و خود را از ساحت و جرگهی مِهر شما دورتر ساخته است.
با دو قبله در ره توحید نتوان رفت راست *** یا رضای دوست باید یا هوای خویشتن (15)
حافظ هر آن که عشق نورزید و وصل خواست *** احرام طوف کعبهی دل بی وضو ببست (16)
مهدیا، آن که هماره در کوشش خویش، سر در آبشخور نفاق و دورویی دارد و از درون، پیوند خود را با تو گسسته است و دروغ را یک سیاست، تحلیل و نیاز می داند و تهمت را راهکار و مجاز می انگارد و زندگیاش را بر پایهای پوشالین، بنا نهاده و وجودت را سپر خویش می خواند و می داند، بی راهه می پیماید که این بیمارگونگی و انحطاط و وارونه کاری اش را هوش و زیرکی بر می شمرد و گریزگاهی از تأیید تو می سازد و درگاهِ لغزش و افتادگی، سخت بیهوده، مِهر و نوازش تو را انتظار می کشد و خود را نیک فرجام می پندارد. آن هوش که با بال صداقت، پَر نزند، بار است.
گر مسلمانی به این است که حافظ دارد *** آه اگر از پی امروز بود فردایی (17)
«کُلُّ نَفْسٍ بِمَا کَسَبَتْ رَهِینَةٌ». (18) هر کسی، گروگان عمل خویش است. هر کسی آن دِرَوَد عاقبت کار که کشت.
مهدیا، بی گمان، زیارت شما، نشانهی رضایت تان نیست. چه انسان، بی مراقبت و بدون بازگشت از گذشته پَلَشت، با زیارت و تظاهر به سر سپاری و شایستگی، خود را همگون و همبستهی نُزهت اهل بیت (علیهم السلام) نمایاندن، پاره سنگ سختی را می ماند که در جوار چشمهی زلالی پای نهاده، سیر آن را منحرف ساخته و از آن، جرعهای هم ننوشیده باشد.
«فَهِیَ کَالْحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً». (19) مانند سنگ یا سختتر از آن.
«رَضُوا بِالْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَ اطْمَأَنُّوا بِهَا وَ الَّذِینَ هُمْ عَنْ آیَاتِنَا غَافِلُونَ». (20) به زندگی دنیا راضی شده به آن دل خوش داشتند و از آیات ما غفلت ورزیدند.
عنایتی که کیمیای هستی و آسایش دو گیتی ام چونان بندگان حقیقی، خشنودی خداوند و خرسندی تو باشد.
«رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ». (21) هم خدا از آنان خشنود است و هم آنها از خداوند، این است رستگاری بزرگ.
«رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ أُولئِکَ حِزْبُ اللَّهِ أَلاَ إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ». (22) هم خدا از آنان خشنود است و هم آنها از خداوند. آنان «حزب الله» هستند و آگاه باشید که «حزب الله» از رستگارانند.
مهدیا، بی راهه می پیماید آن که آگاه می شود، ولی انکار می کند و به نام و یاد و خواستهی تو بی اعتنا است و در خیالش می لولد و بر طینت خود می تَند و به عادت خویش می رَمَد.
طاعاتِ منکران محبت، قبول نیست *** صدبار اگر به چشمه کوثر، وضو کنند (23)
مهدیا، تو خواهی گواهی که به خاطر خشنودی تو، خاطر خواهان با اختیار و توانمندی خویش، از چه چیزهایی گذشتم.
ترسم این قوم که بر دُردکَشان می خندند *** در سر کار خرابات کنند ایمان را (24)
مهدیا، در هیچ جای زندگی تو و پدرانت، شما را علی رغم دارا بودن روحیهی ظلم ستیزی از پی انتقام شخصی نیافتم. از این رو بر آنم که با الگو پذیری از شما و به دور از جبرگرایی، برخی از چیزها، مثل انتقام شخصی را بر عهدهی روزگار بگذارم و چونان شما بگذرانم.
از هر کرانه تیر دعا کرده ام روان *** باشد کز آن میانه یکی کارگر شود (25)
از کران تا به کران لشکر ظلم است ولی *** از ازل تا به ابد فرصت درویشان است (26)
مهدیا، از تو جدا خواهم بود اگر ساده اندیشانه و پَرسه زنان در گیراگیر زندگی ام، خود را نجات یافته و خوش فرجام گمان برم و شِکَن ها و آزمایشهای جوراجورِ فرا روی خود را جدّی نینگارم و مغرورانه و بی خبر و درخیال بگذرانم.
مهدیا، دریافتم که باید همواره خردورزانه به دین، پناه برد؛ چه در تمام شرایط، اقتضائات، نیازمندیها، توفان ها، جزر و مدها، کهنه و نو شدن زمان و در کنار بینش ها، کنش ها و منشهای گوناگون با خاستگاه و اصالتی که دارد، سالم و بی عیب مانده و همگام، نگهدار پذیرفتگان خود بوده است.
مهدیا، زهی نیک بختی آن دل را که از جذبهی نگاه تو، سعه و مدّ یافته و از جزر خواهشهای نفس رهاست.
مهدیا، شهدای ما، یادوارهی ایثار و دیگر گرایی و یادمان ظهور تو هستند.
مهدیا، آنان که از جام سیرهی اجداد تو، طعم بهجت انگیز عدالت را چشیدهاند با بینش ها، کنش ها و منشهای تعالی خواهانهی شما خو گرفته اند، روانیست که ناسپاس شده، به اشتباه، جز تو، دیگری را انتظار کشند.
کسی که بر لب کوثر چشید جام مراد *** دهان خویشتن از آب شورتر نکند (27)
مهدیا، بی راهه رفته و می روند، آنان که با نام تو، دانسته یا ندانسته، دیگری را مهدی موعود و منتظر خوانده و می خوانند.
««لا یُقاسُ بِآلِ مُحَمَّد (صلی الله علیه و آله و سلم) مِنْ هذِهِ الاُمَّهٍ اَحَد». (28) احدی از این امت با آل محمد قابل قیاس نیست.
«لا تَصْلُحُ عَلى سِواهُمْ، وَ لا تَصْلُحُ الْوُلاةُ مِنْ غَیْرِهِمْ». (29) جامهی امامت جز بر تن آنان شایسته نیست و غیر آنان کسی سزاوار این مقام نمی باشد.
«فیهِم کَرائِمُ القُرآنِ وَ هُم کَنُوزُ الرَّحمنِ». (30)
ستایشهای قرآن دربارهی آنان است و آنان گنجهای خدای مهرباناند.
«بِهِم عادَ الحَقُّ فی نِصابِهِ وَ انزاحَ الباطِلُ عَن مَقامِهِ وَ انقَطَعَ لِسانُهُ عَن مَنبَتِهِ.» (31)
حق به وسیلهی آنان به جای خود باز خواهد گشت و باطل از جایی که قرار دارد دور شده و زبانش از بیخ بریده می شود.
مهدیا، هر که با آلِ خدا در افتاد، بر افتاد و آن کس که با شما درآمد، برآمد.
ای شهنشاه بلند اختر خدا را همتی *** تا ببوسم همچون اختر خاک ایوان شما (32)
«حَتَّى إِذَا رَأَوْا مَا یُوعَدُونَ إِمَّا الْعَذَابَ وَ إِمَّا السَّاعَةَ فَسَیَعْلَمُونَ مَنْ هُوَ شَرٌّ مَکَاناً وَ أَضْعَفُ جُنْداً* وَ یَزِیدُ اللَّهُ الَّذِینَ اهْتَدَوْا هُدًى....» (33) تا وقتی آن چه به آنان وعده داده شد: یا عذاب یا قیامت [قیام مهدی] را ببینند؛ پس به زودی می فهمند که چه کسی جایگاهش بدتر و چه کسی لشکرش ناتوانتر است و خداوند کسانی را که هدایت یافته اند بر هدایت شان می افزاید.
«قُلْ یَوْمَ الْفَتْحِ لاَ یَنْفَعُ الَّذِینَ کَفَرُوا إِیمَانُهُمْ وَ لاَ هُمْ یُنْظَرُونَ». (34) ای پیامبر، بگو که روز پیروزی [مهدی] دیگر ایمان آوردن برای کافران سودی ندارد و به آنان هیچ مهلت داده نمی شود.
مهدیا، چرا تو را از یاد برم که تو به یک چشم بر هم زدن، پیروان دل خواهت را فراموش نمی کنی و خاطرخواهانه و بزرگوارانه آنان را رهنمون می شوی؟
«اَللّهُمَّ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ، وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ، وَ أَوْسِعْ مَنْهَجَهُ». (35) بارالها، فَرَجَش را نزدیک، ظهورش را آسان و راهش را هموار و فراخ گردان.
مهدیا، تو ناپدید، نشدهای بلکه ما با انگارههای موهوم و کردارهای کژ، گم شده و تو را فراموش کرده ایم، مددی که خود را بیابیم و تو را به یاد آوریم و بیشتر بشناسیم." مضطرب حال مگردان من سرگردان را". (36)
مهدیا، تو در باغ نظر، صید اهل نظری و دور نیستی، من خستهی رنجور و بیچارهی شب زده، کورم.
بی مهر رخت روز مرا نور نماندست *** وز عمر، مرا جز شب دیجور نماندست (37)
مهدیا، تو خودگواهی که از دوستی با حق ناشناسانِ زهد فروشِ دیوسیرتِ نا اهل، دوری جُستم و بیزارم.
«أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْجَاهِلِینَ». (38) به خدا پناه می برم این که از گروه نادان باشم.
غریبی، بی نصیبی، مانده در راهی،
پناه آورده سوی سایهی سدری،
ببینش، پای تا سر، درد و دلتنگی ست.
نشانی ها که در او... (39)
مهدیا، آرزومندم که هماره، فروغ دل و جان تو از حسادت و زخم دیدههای خوار و آسیب خنجر فتنههای فسون بار روزگار در امان باشد.
ای قصر دل افروز که منزلگه انسی *** یا رب مکناد آفت ایام، خرابت (40)
سلامت همهی آفاق به سلامت توست *** به هیچ عارضه شخص تو دردمند مباد (41)
«یُرِیدُونَ لِیُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ». (42) آنان می خواهند به بازدم دهانشان، نور خداوند را خاموش سازند، ولی خدا نور خویش را تمام کند، هر چند افراد بی ایمان، خوش نداشته باشند.
مهدیا، تو خود گواهی که در مواجه با همّت، آشنایی، دوستداری، همگامی و انس دیگران به ویژه جوانان با تو، چه سان به ابتهاج آمده، خرسند شده و آرام می گیرم. «سُبحانَ الله وَ الحَمدُلِلّهِ رَبِّ العالَمینً.» (43)
مهدیا، همه در پهنای این گیتی، نان خور و میهمان تو به شمار می آیند، جز آن که شکمش را با لقمههای حرام، انباشته سازد و زندگی اش را به ناروا بگذراند.
مهدیا، سعادتمند آن کس که آموزههای قرآن کریم را از دهان و زبان شما برگرفته، چونان گوهری منظوم برگردن زندگی خویش آویخته و چشمان اهل آسمان را خیره ساخته است.
مهدیا، نیک بختِ خوش طالع آن کس که با نگهبانی از جان و نگهداری از رفتار خویش، طلسمات را گشوده، دست به گنج خشنودی تو رسانده است.
مهدیا، نیک بختِ خوش فرجام آن کس که تو را بخواهد و خواستهاش به اجابت رسد.
هر کس ز درِ تو جاجتی می خواهد *** من آمده ام از تو، تو را می خواهم (44)
مهدیا، بی حضور و کشش تو، مرده وَشی، بختک وار، جهان را در بر می گیرد؛ خدا گرایی واژگونه می شود؛ کوشش ها را در کام خود فرو می برد و مردم را بر سفرهی سطحی نگری، خرافه سازی و افسانه پردازی می نشاند.
مهدیا، ورطههای تاریک غفلت، ما را از نزدیک شدن به تو نیز دور می دارد و بی اعتنا به بَلَد راه، از جادهی آشنا به بی راهه روانه می سازد.
«وَ هُمْ فِی غَفْلَةٍ مُعْرِضُونَ». (45) آنان در دامان غفلت، ثابت قدم نیستند و دور می شوند.
دوست نزدیکتر از من به من است *** وین عجبتر که من از وی دورم
چه توان با که توان گفت که یار *** در کنار من و من مهجورم (46)
مهدیا، هر که ستیغ فهمش بیش، لحظه ها و نغمههای رنجوریش بیشتر، جان و دارایی و تبارم به فدایت، تو که در این میانه آگاه ترینی، چه حالی؟
هر که او بیدارتر پُر دردتر *** هر که او آگاهتر رخ زردتر (47)
مهدیا، چشمان مضطرب و جویای بشر، کم سو و اشک آلود، وامانده و سرخورده از آسیب دشنه و فتنههای روزگار، به ندایی درونی و فراسویی، امیدوار، آموزه ها و نوید بخشی ادیان و مذاهب را دانسته یا ندانسته، نجات بخشی تو را به انتظار نشسته است.
شام بخت تیره گون چون چیره شد بر روزگار *** نقطهی امید و مفتاقی که می گویند تویی (48)
مهدیا، آن که در رخدادهای تلخِ زندگی از صبوری و شکیبایی می گریزد، از عطایای خدای تعالی برای اهل شکیب، بی خبر بوده و خود را بی بهره و محروم ساخته است.
گندمی را زیر خاک انداختند *** پس زخاکش خوشه ها برخاستند.
بار دیگر کوفتندش ز آسیا *** قیمتش افزود و نان شد جانفزا
باز نان را زیر دندان کوفتند *** گشت عقل و جان و فهم سودمند (49)
مهدیا، شیرینتر و خوش گوارتر از اخلاص و کار برای خدای عزیز نیافتم. «اَلحَمدُلِلِه رَبَّ العالَمینَ». (50)
مهدیا، بر این باورم که اگر نمازم در شرایط وانفسا و تنگناهای زندگی، راهی عملی فرارویم نگذارد و مرا از کژی ها دور نساخته با عالم متعالی، آشتی ندهد و کاستیهای روح و روانم را نیز برطرف نسازد، بر ایستایی و لغزشم خواهد افزود.
مهدیا، هر رهروی، لحظههای غمناکی دارد که آبستن پیغام و فیضی فراسویی است. عوام در این گاه برای رفع دل تنگی با ناآشناییِ بی خبرتر از خود به سخن می نشینند و یا به تفریح و تفرج، زمانِ فیض را سپری می کنند، اما خواص با مراقبت، دم فرو بستن و شکیبایی و با واسطه و آشنایی تو به آسمان راه می یابند و به قدر ظرفیت و قابلیت خویش، بهرهای می برند.
«أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَسَالَتْ أَوْدِیَةٌ بِقَدَرِهَا». (51) خداوند از آسمانِ ابری، آب می فرستد و در هر باریکهای به قدر ظرفیتش، جاری می شود.
دل خرابی می کند دلدار را آگه کنید *** زینهار ای دوستان جان من و جان شما (52)
فی حَدیثِ القُدسِیِّ: «أِنَّ لِلِّه فِی اَیَّامِ دَهرِکُم نَفَحاتُ اَلا فَتَرَصَّدُوا لَها». (53) گاه در زندگی تان، نسیم هایی از سوی خداوند می وزد، آگاه باشید و آن را دریافت کنید.
مهدیا، می دانیم که زمین، گهوارهی من است و من چون به راه رفتن، نزدیک شوم مرا از آن جدا خواهند ساخت.
مهدیا، آموختم که هر حرفی، را هر جایی نگویم تا، کسی رهزنم نشود.
به پیر مکیده گفتم که چیست راه نجات *** بخواست جام می و گفت راز پوشیدن. (54)
در جواب هر سؤالی حاجت گفتار نیست *** چشم بینا عذر می خواهد لب خاموش را (55)
مهدیا، هر که را دوست می داشتم به میهمانی سفرهی سَحرش فرا خوانده، او را به یادگار گفته ام: هان، هر چه می خواهی خبر، گاهِ سحر.
مهدیا، سودمندترین نوبت و مجال را گاهِ سَحر یافتم؛ سَحر، مادر فرصت ها و گاهوارهی رحمت و آرامش است و چه عطشناک و مهربانانه، بیدارانش را به آغوش می کشد. چه گوارا است که جوانی از خواب شیرین شبانهی خویش بکاهد، هنگام سَحر برخیزد، طهارت برگیرد، به نماز بایستد، سر بر خاک نهد و هم گام با تو، الله، الله بوید و بر مرکب راهوار شب، سوار شود و روزش را بیفروزد.
سوز دل، اشک روان، آه سحر، نالهی شب *** این همه از نظر لطف شما می بینم (56)
مهدیا، داد از ناشناسی ات و فریاد از نشناختنم.
معشوق عیان می گذرد بر تو ولیکن *** اغیار همی بیند از آن بسته نقابست (57)
مهدیا، هرگاه قرآن نمی خوانم و در آن نمی اندیشم و از آموزههای اعتدال بخش آسمانی آن فاصله می گیرم، باورهایم در شِکنهای گونه گونِ زندگی اجتماعی، ضعیف یا دیگرگون و پراکنده می گردد، افراط و تفریط بر ذهن و روانم سایه می افکند و مرا رنجور و ناشکیب با کامی تلخ در زندگی، رها می پژمراند.
«خُذُوا مَا آتَیْنَاکُمْ بِقُوَّةٍ وَ اذْکُرُوا مَا فِیهِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ». (58) با قوّت آنچه را به شما دادیم، برگیرید و آن چه در آن است را به یاد آرید، باشد که خود نگهدار شوید.
مهدیا، یقین ما، عطشناک، چشمهی حضور تو را چشم به راه است و جنین وار زیست گاهی فراخ را به انتظار نشسته است.
هله عاشقان بشارت که نماند این جدایی *** برسد زمان دولت بکند خدا خدایی (59)
پینوشتها:
1. حضرت آیة الله خامنهای.
2. محمود شاهرخی «جذبه» . رک: آه عاشقان (در انتظار موعود)، ص 20 و 21، غزل «کعبهی امید.»
3. حافظ، ص 16، غزل، 20.
4. حجرات/12.
5. حافظ، ص 269، غزل 390.
6. مفاتیح الجنان، بخشی از دعای عهد.
7. مولوی، کلیات شمس تبریزی، ص 203، غزل 441.
8. سعدی، ص 599، غزل 505.
9. نگارنده.
10. حافظ، ص 35، غزل 48.
11. دیوان اشعار، فیضی.
12. حافظ، ص 268، غزل 390.
13. حافظ، ص 15، غزل 18.
14. عبس/ 24.
15. سنایی غزنوی، به سعی و اهتمام مدرّس رضوی، ص 488.
16. حافظ، ص 22، غزل 30.
17. حافظ، ص 349، غزل 490.
18. مدثر/ 38.
19. بقره/ 74.
20. یونس/ 7.
21. مائده/ 119.
22. مجادله / 22.
23. سرایندهی آن را نیافتم، اما مصرع دوم را در دیوان محتشم کاشانی دیده ام. مصرع اول آن: «از روی زاهدان نرود گرد تیرگی» بوده است. رک: محتشم کاشانی، دیوان، به کوشش مهر علی گرگانی، ص 403.
24. حافظ، ص 8، غزل9.
25. حافظ، ص 153؛ غزل 226.
26. حافظ، ص 35، غزل 49.
27. سراینده اش را نیافتم.
28. ترجمهی نهج البلاغه، ص 28، خطبهی 2، ش 13-6.
29. ترجمهی نهج البلاغه، ص 188، خطبهی 144، ش 4.
30. ترجمه ی نهج البلاغه، ص 202، خطبهی 154، ش 3 و 4.
31. ترجمهی نهج البلاغه، ص 338، خطبهی 239، ش 2.
32. حافظ، ص 11، غزل 12.
33. مریم/ 75 و 76، از امام صادق (علیه السلام) روایتی است که این آیه را به زمانه و شرایط قیام امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) تفسیر کرده اند. رک: الکافی، ابی جعفر محمد کلینی، ج1، ص 431، حدیث 90.
34. سجده/ 29؛ از امام صادق (علیه السلام) روایت است که یوم الفتح (روز پیروزی) همان روز چیرگی امام مهدی به دنیا است. رک: تأویل الآیات الظاهرة، سید شرف الدین، حسینی استرآبادی، ص 438.
35. مفاتیح الجنان، بخشی از دعای عهد.
36. حافظ، ص 8، غزل 9.
37. حافظ، ص 27، غزل 38.
38. بقره/ 67.
39. اخوان ثالث.
40. حافظ، ص 13، غزل 15.
41. حافظ، ص 73، غزل 106.
42. صف/ 8.
43. «إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ وَ رَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْوَاجاً فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَ اسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ کَانَ تَوَّاباً». قرآن کریم، سورهی نصر.
44. سراینده اش را نیافتم.
45. انبیاء/ 1.
46. سراینده اش را نیافتم.
47. مثنوی معنوی، مولوی، دفتر اول، «اعتراض مریدان بر خلوت وزیر»، ص 33، ش 637.
48. نگارنده.
49. مثنوی معنوی، دفتر اول، «آمدن مهمان پیش یوسف (علیه السلام) و تقاضا کردن یوسف از او تحفه و ارمغان»، ش 3233-3231.
50. حمد/1، زمر/75 و غافر/65.
51. رعد/17.
52. حافظ، ص 10، غزل12.
53. بحارالأنوار، ج 74، ص 168، روایت 2.
54. حافظ، ص 271، غزل 393.
55. ملاصدرا.
56. حافظ.
57. حافظ، ص 21، غزل 29.
58. بقره/ 63 و اعراف/ 171.
59. مولوی، کلیات شمس تبریزی، ص 1051، غزل 2837.
منبع مقاله :
زمزمه های انتظار، محمدهادی فلاح، مرکز تخصصی مهدویت، چاپ سوم (1389)