پاکستان از چند منطقه مهم تشکیل شده که در این میان بلوچستان پاکستان، منطقه فتا، سند و پنجاب از مناطق مهم آن هستند. بلوچستان پاکستان، از زمان استعمار تا به امروز تقریبا به حال خود رها شده است. این منطقه به همراه منطقه فتا از مناطق با رتبه بالا در درگیریهای قومی و بین فردی است. در مقایسه با پنجاب یا سند این مناطق کمتر توسعه یافتهاند و سرمایهگذاریهای اندکی در این مناطق چه در دوران استعمار و چه امروز، صورت گرفته است. منطقه سند و بندر کراچی از نظر جغرافیایی مهمند؛ زیرا این بندر نزدیکترین بندر آسیای جنوبی به جهان اسلام بوده است. پنجاب نیز قلب توسعه اولیه پاکستان بوده است. با این حال یک مساله مهم این است که همه چیز در پنجاب ساخته دست استعمار است؛ از کانالهای آب تا بسیاری از روستاها و از طبقه زمیندار تا قوانین و نهادهای اقتصادی و اجتماعی. ما در این گزارش به این خواهیم پرداخت که چگونه سرنوشت پاکستان به سرنوشت پنجاب گره خورده است.
«پنجآب» و شروع داستان مردمان مهاجر
«مردمان در حرکت» نامی است که ایان تالبوت بر مردمان سرزمین پنجاب پاکستان گذاشته است. به این دلیل که هم در زمان استعمار و هم در زمان استقلال پاکستان دو مهاجرت عظیم به منطقه پنجاب صورت گرفت. حال پنجاب چرا اینقدر مهم است؟ سرنوشت پاکستان تا حدود زیادی با سرنوشت مهمترین ایالت آن، یعنی پنجاب گره خورده است. این ایالت از نخستین سالهای استعمار تا به امروز در سرنوشت سیاسی و اقتصادی پاکستان نقش قابل توجهی داشته است. برای فهم داستان باید به سال1843 بازگردیم؛ زمانی که استعمار پاکستان با اشغال ایالت سند آغاز شد. پنجاب دارای پنج رودخانه مهم است که از دوران پیش از استعمار کشاورزی به شکلی محدود در حاشیه این رودخانهها رواج داشته است.
با این حال بهخاطر کمبود باران و خشکی زمینهای میان این رودخانهها کشاورزی به شکل بومی نتوانست در این مناطق گسترش یابد. بریتانیاییها از همان ابتدای اشغال پنجاب، به سرعت دریافتند که چه فرصتی را بهدست آوردهاند و با ساخت کانالهای آبیاری و زهکشی مناطق خشک بین رودخانهها در آنجا مزارعی آباد ایجاد کردند. در طی نیم قرن و از 1890 تا 1940، مساحت زمینهای قابل کشت در آنجا 8برابر شد. 9پروژه بزرگ کانال توسعه داده شد که افزایشی در سطح آبی بیش از 10میلیون هکتار را فراهم میکند. کانالها در منطقهای کشیده شدهاند که جمعیت کمی از دامداران نیمهکوچنشین داشت، اسکان متراکمتر امکانپذیر نبود؛ زیرا همانطور که اشاره شد بارانهای موسمی در سمت شرق تقریبا دیگر وجود نداشت و نمیشد به آن برای تولید محصولات کشاورزی اعتماد کرد. وابستگی کشاورزی به باران مانع از توسعه کشاورزی بومی در این مناطق شده بود.
نتیجه این 9پروژه، درآمد بالای مالیاتی برای دولت استعماری، رونق کشاورزی، کشاورزانی مطیع و زمیندارانی وفادار به دولت استعماری بود. این سرآغاز شکلگیری یک طبقه زمیندار بزرگ در پاکستان بود که بعدها هر تغییر نهادی را سد کردند و مانع توسعه صنعتی پاکستان شدند. آن کانالهای آبیاری و زهکشی، بیش از 3میلیون هکتار زمین قابل کشت به زمینهای از پیش موجود افزود. در ابتدا دولت استعماری، آن زمینهای جدید را «زمینهای بایر سلطنتی» نامید و مالکیت آنها را به پادشاه انگلستان واگذار کرد. دولت استعماری مشروط به پنجابی بودن و به سلیقه خودش، حق کشت و زرع آن زمینها را به مردم پنجاب اعطا میکرد.
دولت تصمیم میگرفت چقدر زمین به چه کسی اعطا شود و به این ترتیب بود که ساختار اجتماعی پنجاب ساخته شد. دولت استعماری سهچهارم آن زمینها در ابعاد 6هکتار را به دهقانان پنجابی اختصاص که پیش از آن مالک زمین بودند و کشاورزی میکردند، از طرفی یکچهارم زمینها در ابعاد 20 تا 204 هکتار به الیتها و نخبگان پنجابی اختصاص یافت و به این ترتیب پایه یک نابرابری بزرگ در پاکستان بنا نهاده شد. مورد اول حق دهقانی و مورد دوم حق اربابی نام دارد. دولت استعماری به قدرت آن خواص بهشدت افزود و وفاداری آنها را خرید. آن خواص بعدها در بزنگاههای تاریخی طرفدار دولت استعماری باقی ماندند. آن خواص و الیتهای پنجابی تحت شرایط خاصی انتخاب شدند که عبارتند از:
آنها که پیش از آن نیز از زمینداران بزرگ بودند و نخبگان شهری که نسبشان به زمینداران بزرگ میرسید.
آنها که در شورشهای 1857 در هند به دولت استعماری وفادار مانده بودند و آنها که در جنگهای انگلیس-افغان و جنگ جهانی اول برای دولت استعماری جنگیده بودند.
متولیان زیارتگاههای مسلمانان.
این نخبگان زمیندار نقش سرنوشتسازی در تاریخ اقتصادی پاکستان ایفا کردهاند. در دوران پس از استقلال در سال1947، قدرت حقیقی در دست خواصِ زمیندار پنجابی بود. در تمام کودتاهای نظامی، آنها در سمت کودتاگران قرار داشتند و دولتهای پس از کودتا نیز همواره از منافع آنها حمایت کردهاند. از این رو در پاکستان هرگز اصلاحات ارضی رخ نداد و مسیر اقتصاد همواره به سمت توسعه روستانشینی بود، صنعتیشدن مانند هند، در پاکستان رخ نداد و طبقه متوسط شهری بزرگ نتوانست بهوجود بیاید. تحریف سیاست صنعتی و ممانعت از آموزش عمومی در پاکستان آنگونه که عمران علی(2009)، مشتاقخان(2018) و عادل ملک(2022) نشان میدهند ریشه در اقتصاد سیاسی یک طبقه زمیندار بزرگ دارد. بر اساس آمار وزارت آموزش و پرورش پاکستان، نرخ باسوادی در این کشور62.3 درصد است که به این معنی است که حدود 60 میلیون نفر در این کشور بی سواد هستند. وابستگی به مسیر و قفل شدگی پاکستان به تاریخ زمانی معنی پیدا می کند که با بنگلادش که توانست به سطوح قابل قبولی از توسعه صنعتی در منسوجات برسد، مقایسه شود.
در نیمه دوم قرن19 میلادی، کشاورزان صاحب زمینهای کوچک 6 هکتاری، به دلایل متعدد نیازمند وام بودند و بهدلیل نقص بازار اعتبار تنها راه، قرض گرفتن از رباخواران بود. بسیاری از کشاورزان نمیتوانستند بدهیها را پس دهند و زمینهایشان در چنگ رباخواران قرار میگرفت. آن رباخواران تجربهای در کشاورزی نداشتند و همین باعث شد که بهرهوری زمینها پایین بیاید و درآمد مالیاتی دولت استعماری کم شود. در سال1900، قانونی وضع شد به نام قانون زمین پنجاب. به موجب این قانون، فقط آنهایی که نامشان در ساختار اداری تحت عنوان «طبقه کشاورز» ثبت شده بود، میتوانستند مالک زمین شوند. به این ترتیب، دولت استعماری، هم از کاهش درآمد خود جلوگیری کرد و هم آن کشاورزان را بیشتر مدیون خود ساخت. این قانون امروز هم در پاکستان وجود دارد و نمونه دیگری است از نفوذ آن طبقه زمیندار و اینکه چگونه راه هر تغییری را سد کردهاند. این طبقه زمیندار از اصلاحات ارضی تا سیاست صنعتی را تحریف کرده و دولت را به تسخیر خود درآورده است. این مفتخوران روستا با حمایت از ساختار نهادی موجود نقش قابل توجهی در تداوم توسعهنیافتگی پاکستان داشتهاند.
یک نمونه از نخبگان و فرادستانی که راه توسعه صنعتی و آموزش عمومی را سد کردند، کسانی هستند که هم با تصاحب زمین و هم با تصاحب زیارتگاهها با استفاده از قدرت اقتصادی و مذهبی از آموزش عمومی از طریق تخریب زیرساختهای آموزشی ممانعت کردند. در پی کودتای نظامی در پاکستان سال1977، کنترل و تخصیص بودجه به تامین کالاهای عمومی به سیاستمداران منطقهای واگذار شد، نتیجه این بود که مناطقی با تمرکز بیشتری از تسلط نخبگان زمیندار مذهبی (بیشتر سوءاستفادهکنندگان از مذهب) شاهد تاخیر قابل توجهی در متوسط نرخ رشد سواد بودند. (نمودار زیر)
در پاکستان هرگز دولت مدرن پدیدار نشد، صنعت و توسعه صنعتی متوقف شد و صنایع خصوصی کشور بیشتر در حوزه نساجی متمرکز ماند که با بهرهوری و سطح پیچیدگی بسیار پایین فعایت میکنند. به گزارش عادل مالک و عمران علی (2009)، در طول چند دهه گذشته سرمایهگذاری در بخش تولید صنعتی بهشدت ناکافی بوده و بیثباتی سیاسی و شرایط نامساعد سرمایهگذاری این مشکل را تشدید کرده است. آنها میگویند ضعفهای ساختاری پاکستان در دوران جهانی شدن به این کشور آسیب بسیاری خواهد رساند. پاکستان محصور در خشکی یا دورافتاده نیست، بلکه معتاد به رانتهای ژئواستراتژیک (کمکهای خارجی) و در حصار گروههای ذینفعی است که پیدایش دولت مدرن، اصلاحات ارضی، توسعه صنعتی و آموزش عمومی را در باتلاق خفه کردهاند.
منبع:
The Punjab Under Imperialism, 1885-1947, Imran Ali, 1988
The Political Economy of Industrial Development in Pakistan: A Long-Term Perspective, Imran Ali and Adeel Malik, 2009, the Lahore Journal of Economics
PRE-COLONIAL RELIGIOUS INSTITUTIONS AND DEVELOPMENT: EVIDENCE THROUGH A MILITARY COUP, Adeel Malik and Rinchan Ali Mirza, 2022, Journal of the European Economic Association
Identity Based Policies and Identity Manipulation: Evidence from Colonial Punjab, Guilhem Cassan, 2015, AEJ