شیطان یارایی ندارد که کسی را مجبور به کاری کند،تنها وسوسه و دعوت می کند و اگر کسانی به دنبال او رفتند،و طوق بندگی او را به گردن نهادند،آنگاه شیطان بر آنها تسلط می یابد.
در آیه ای آمده است که:شیطان را ولی کسی نکرده ایم جز آنانکه خود بپذیرند و از دار و دسته و حزب او گردند:
نحل/100:
انما سلطانه علی الذین یتولونه .
همانا سلطه ی شیطان بر کسانی است که او را دوست دارند.(ولایت او را بر خویش بپذیرند).
و این حالت بر اثر نیرو گرفتن صفت های ناپسند و پیروی از شیطان است.
با یکبار و دوبار،شیطان ولی آدمی نمی شود،اما اگر ادامه یابد،آنگاه شیطان تسلط می یابد.
اعراف/27:
انا جعلنا الشیاطین اولیاء للدین لا یؤمنون .
ما شیطان ها را تنها ولی کسانی کردیم که ایمان ندارند.(البته پیداست که اگر کسانی از روی جهل و قصور،ایمان نیاوردند،این آیه شامل آنان نخواهد بود.) زخرف/36:
و من یعش عن ذکر الرحمن نقیض له شیطانا فهو له قرین .
زخرف/37:
و انهم لیصدونهم عن السبیل و یحسبون انهم مهتدون .
و هر که از یاد خدا رو برتابد شیطانی بر وی بر می انگیزیم و آن شیطان همنشین وی خواهد بود،آن شیطان ها ایشان را از راه(حق)باز می دارند و آنان می پندارند که هدایت یافتگانند.
پس،اگر کسی از نخست از روی آگاهی راه عصیان را در پیش بگیرد،ممکن است به آنجا برسد که دیگر نتواند حق را از باطل باز شناسد و این نتیجه ی آن «اختیار»و«انتخاب »نادرستی است که از نخست کرده بوده است.هنگامی که راه پیمائی در سراشیبی شروع به دویدن می کند،به جائی خواهد رسید که نمی تواند جلوی خود را بگیرد.